پرداخت بخشی از معوقات کارگران رجاء/ کارگران می‌گویند خواستار بازرسی از پیمانکاران هستیم

ایلنا: دستمزد مهرماه کارگران پیمانکاری رجاء در هفته های گذشته پرداخت شده است. کارگران می‌گویند خواستار این هستیم که بازرسان وزارت کار بر شرکت های پیمانکاری رجاء نظارت داشته باشند.

جمعی از کارگران پیمانکاری شرکت حمل و نقل ریلی رجاء در تماس با ایلنا از پرداخت بخشی از معوقات مزدی خود خبر دادند.

به گفته این کارگران، دستمزد مهرماه کارگران فنی، موتوریست و برق رجا پرداخت شده اما بیش از دویست کارگر برق و موتوریست رجاء دستمزد آبان ماه خود را هنوز نگرفته‌اند و مدیران شرکت پیمانکاری به این کارگران گفته‌اند به محض پرداخت صورت وضعیت توسط شرکت رجاء، معوقات کارگران نیز پرداخت خواهد شد.

کارگران رجاء همچنین  با بیان این که همچنان بر لزوم بازرسی وزارت کار بر عملکرد شرکت های پیمانکاری تاکید داریم؛ افزودند: در هفته های گذشته مساله بازرسی را با نامه نگاری با وزارت کار دنبال کردیم ولی هنوز به نتیجه مشخصی نرسیده‌ایم  و از آنجا که قراردادهای کارگران پیمانکاری، موقت و چند ماهه است، از نتیجه پیگیریها نگرانیم چرا که می ترسیم عاقبت این نامه نگاری ها و تهدیدهای شرکت های پیمانکاری، به اخراج خود یا همکارانمان بیانجامد.

درخواست رسیدگی به مطالبات بازنشستگان فرهنگی/حقوق ناچیز بازنشستگی جز شرمندگی نزد عائله حاصلی ندارد

در نامه‌ای خطاب به رئیس جمهور مطرح شد؛

جمعی از بازنشستگان فرهنگی در نامه‌ای خطاب به رئیس جمهور خواستار رسیدگی به مطالبات خود شدند.

به گزارش ایلنا، جمعی از بازنشستگان فرهنگی در نامه‌ای خطاب به رئیس‌جمهور خواستار رسیدگی به مطالبات انباشته خود شدند.

در این نامه که به صورت یک کمپین در فضای مجازی توسط تعداد زیادی از معلمان بازنشسته امضا شده‌؛ آمده است: حتما می‌دانید که فرهنگیان بازنشسته، باوجود تمامی تلاش‌هایی که طی سال‌های اخیر داشته‌اند و علی رغم گفت‌و‌گوهای پیاپی با مسولین و ارسال نامه‌ها و طومار‌ها و حتی برگزاری تجمعات گسترده، هنوز کوچک‌ترین توفیقی در مسیر حل مشکلات معیشتی خود نداشته‌اند. و حتما تایید می‌فرمایید که حقوق‌های ناچیزی که ماهیانه به حساب بازنشستگان محترم ریخته می‌شود، تاکنون، جز شرمندگی نزد عائله، حاصلی نداشته است.

براین اساس ضمن اعلام مجدد اهم خواسته‌های بازنشستگان فرهنگی، از حضرتعالی تقاضا داریم که با اقدامی عاجل، نسبت به رفع این مشکلات و پاسخ به خواسته‌ها، تدبیر لازم را اتخاذ فرمایید.

در ادامه این نامه، مهم‌ترین خواسته‌های بازنشستگان فرهنگی به شرح زیر بیان شده:

- ایجاد تمهیدات قانونی فوری برای رفع تبعیض‌های ناروا و ترمیم فاصله ناعادلانه حقوق بازنشستگان آموزش و پرورش، اولا نسبت به همکاران شاغل خود؛ ثانیا نسبت به شاغلان و بازنشستگان سایر نهاد‌ها و سازمان‌های دولتی.

- رفع تبعیض و ایجاد همترازی عادلانه حقوق براساس ضوابط شغلی، میان بازنشستگان فرهنگی قدیم و جدید.

- تجمیع بیمه‌های کنونی فرهنگیان شاغل و بازنشسته در قالب بیمه‌ای واحد، کارآمد و فراگیر که پاسخگوی نیازهای آن‌ها در شرایط سنی مختلف باشد.

- اختصاص اولویت استخدام و جایگزینی یکی از فرزندان تحصیل کرده و واجدالشرایط بازنشستگان فرهنگی درآموزش و پرورش و یا معرفی به نهادهای دیگر جهت استخدام.

- اعمال طرح رتبه بندی حرفه‌ای معلمان برای بازنشستگان.

- اختصاص کلینیک‌های تخصصی، کاربردی و فعال به بازنشستگان و تشکیل پرونده سلامت برای آن‌ها.

- پرداخت فوری تمام مطالبات معوق بازنشستگان فرهنگی بویژه معوقات مربوط به پاداش پایان خدمت آن‌ها.

- اجرای کامل مفاد مواد ۶۴، ۶۸، ۱۰۹ و ۱۲۵ قانون مدیریت خدمات کشوری و ماده ۱۵۰ قانون برنامه چهارم توسعه و پرداخت فوری مابه التفاوت کامل و خسارات ناشی ازعدم اجرای این مواد ازسال ۱۳۸۶ تا کنون، براساس نرخ تورم بانک مرکزی.

تجمع کارگران بازنشسته نیشکر هفت تپه برای دریافت سنوات

روز گذشته انجام شد؛

روز گذشته شماری از کارگران بازنشسته کارخانه «نیشکر هفت تپه» به همراه خانواده‌هایشان با تجمع مقابل درب ورودی این واحد خواستار دریافت سنوات پایان خدمت خود شدند.

به گزارش ایلنا به نقل از منابع خبری در کارخانه نی شکر هفت تپه؛ گفته می‌شود که حدود ۱۵۰ نفر از کارگران بازنشسته این واحد تولیدی که از اسفند ماه سال ۹۴ تا یکم شهریور ماه سال جاری به مرور بازنشسته شده‌‌اند هنوز نتوانسته‌اند سنوات پایان کار خود را دریافت کنند و به همین دلیل تعدادی از این کارگران بازنشسته صبح روز گذشته (هشتم آذر ماه) به همراه خانواده‌هایشان با تجمع مقابل درب ورودی این واحد تولیدی خواستار دریافت مطالبات خود شدند.

به گفته یکی از کارگران بازنشسته نی شکر هفت تپه؛ مجموع مطالبات سنواتی آنان به حدود ۱۰ میلیارد تومان می‌رسد که به صورت مشخص میزان طلب هر یک از کارگران حدود ۷۰میلیون تومان می‌شود.

یکی از کارگران بازنشسته می‌گوید: بعد از سال‌ها تلاش با سوابق بالای ۲۰ سال توانستیم با استفاده از قانون مشاغل سخت و زیان آور از این کارخانه بازنشسته شویم اما ظاهرا کارفرما نبود منابع مالی را دلیل عمل نکردن به تعهدات خود عنوان می‌کند اما آن‌ها که از ادامه این وضعیت خسته شده‌اند تصمیم به برپایی این تجمع گرفته‌اند.

براساس گفته‌های این کارگر بازنشسته از قرار معلوم در تجمع ماه گذشته (هشتم آبان)، کارفرما حین تجمع کارگران بازنشسته جلسه‌ای را با حضور رئیس اداره کار ونماینده کارگران بازنشسته در ساختمان اداری مجتمع ترتیب داده بود که به صورت مشخص قرار بود مطالبات کارگران براساس صورتجلسه که تنظیم کرده‌اند بصورت اقساطی پرداخت شود.

به گفته وی کارفرما براساس صورت جلسه مذکور مکلف شده بود اولین قسط مطالبات سنواتی کارگران بازنشسته را در تاریخ ۳۰ آبان ماه به مبلغ ۱۰۰ میلیون ریال به حساب همه آنان پرداخت کند ومابقی را در دو قسط جداگانه در ماه‌های دی واسفند بپردازد اما هنوز از پرداخت قسط اول مطالبات سنواتی کارگران خبری نیست و هر ماه بر تعداد بازنشستگان این مجتمع صنعتی ومطالباتشان افزوده می‌شود.

عدول طرح تحول سلامت از اهداف اولیه/سیاست‌های درمانی در مسیر عدالت درمانی پیش نمی‌رود

گزارش ایلنا از تجمیع بیمه‌ها؛

«ادغام، بی‌ادغام»؛ این جان کلام مخالفان طرح ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی است. مخافان بر این باورند که این طرح بودجه عمومی کشور را می‌بلعد و بنیان‌های عدالت در نظام درمانی کشور را به نفع اقلیت نزدیک به دایره قدرت و ثروت مصادره می‌کند.

در همین رابطه «کامبیز لعل» کارشناس تامین اجتماعی به ایلنا می‌گوید که از ابتدای اجرای طرح تحول سلامت کار کارشناسی شده و آسیب شناسی جامعی از نظام سلامت کشور انجام نشده است تا مجهولات و حوزه‌هایی که نیاز به مداخله جدی دارند؛ شناسایی شوند.

اظهارات این کارشناس تامین اجتماعی که ناظر بر اجرای غلط و برنامه‌ریزی نشده طرح تحول سلامت است، از این جهت حائز اهمیت است که طرح تحول سلامت تبدیل به چاه ویلی شده که بودجه عمومی کشور را می‌بلعد.

در همین راستا بود که چندی پیش محمدجواد کبیر، مدیرعامل سازمان بیمه سلامت ایران، از بابت اختصاص ۸ هزار میلیارد تومان اوراق خزانه به بیمه سلامت در اصلاحیه قانون بودجه ۱۳۹۵، از دولت و مجلس قدردانی کرد.

لعل با اشاره به پافشاری وزارت بهداشت برای تجمیع بیمه‌ها، تصریح کرد: هیچ دلیل کارشناسی شده‌ای در بدنه وزارت بهداشت وجود ندارد که تلفیق بیمه‌ها مشکلات مدیریتی، بهره‌وری و حتی تامین منابع طرح تحول سلامت  را حل می‌کند.

در روزهای گذشته نیز اکبر شوکت، عضو هیات امنای سازمان تامین تامین اجتماعی در گفتگو با ایلنا، درمان وزارت بهداشت را به چاه و درمان تامین اجتماعی را به چاله تشبیه و تاکید کرد که بیمه‌شدگان تامین اجتماعی تمایلی ندارند که در چاه بیفتند.

لعل، با بیان اینکه اصرار وزارت بهداشت در ادغام بخش درمان سازمان تامین اجتماعی بیشتر یک خواست مدیریتی است تا تحلیل کارشناسی شده، گفت: وزارت بهداشت سازمان تامین اجتماعی را مملو از منابع عظیمی دیده که می‌تواند مشکلات طرح تحول سلامت را بر طرف کند.

فعالان جامعه کارگری قبل و پس از رد طرح ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی در کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی متذکر شده بودند که ادغام بخش درمان تامین اجتماعی خط قرمز آنها است.

اتفاق نظر فعالان جامعه کارگری بر سر خط قرمز بودن این ادغام حائز اهمیت است؛ چراکه دولت، سازمان تامین اجتماعی را جیب بقل خود تصور می‌کند که می‌تواند کسری منابع خود را از این محل جبران کند.

از سویی دولت هر زمان که لازم دیده با انتصاب مدیرعامل نزدیک به خود در راس هرم سازمان، استقلال مالی و اداری آن را به محاق برد.

این کارشناس تامین اجتماعی در ادامه با اشاره به چالش‌های پیش روی تامین منابع طرح تحول سلامت، افزود: اثر بخشی، کارایی، بهره وری، الزما با تزریق منابع مالی بیشتر ممکن نیست بلکه باید ساز و کارهای تامین منابع و هزینه‌های آن را از قبل پیش بینی می‌کردند.

براساس قانون برنامه پنجم توسعه، بخش‌های درمانی سازمان‌های بیمه‌ای موجود باید در سازمان بیمه سلامت تجمیع شوند.

این در شرایطی است که  یکسان نبودن سهم‌های حق بیمه و نوع و کیفیت خدمات ارائه شده در سازمان‌های بیمه‌ای همچون سازمان خدمات درمانی و صندوق تامین اجتماعی اجرای طرح را با مشکلات عدیده‌ای مواجه  می‌کند.  

لعل با اشاره به عدم تعریف، یکسان نبودن سهم‌های حق بیمه و خدمات ارائه شده در طرح تحول سلامت، تاکید کرد که تلفیق بیمه‌ها در این شرایط «شبهه شرعی» دارد.

تاکید کامبیز لعل بر داشتن «شبهه شرعی» در شرایطی است که بیمه‌شدگان شاغل و بازنشسته سازمان تامین اجتماعی نیز، در تجمعات مسالمت‌آمیز 25 و 29 آبان مقابل مجلس شورای اسلامی، دست‌اندازی به اموال خود در سازمان تامین اجتماعی را محکوم کرده بودند.

شدت مخالفت‌ها با این ادغام به اندازه‌ای بود که حسن قاضی زاده هاشمی، وزیر بهداشت مخالفان ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی را یک بار«جونان جویای نام» می‌نامد  و یک بار دیگر آنها را به داشتن انگیزه‌های اقتصادی متهم می‌کند.

در مقابل مخالفان ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی به افزایش هنگفت هزینه‌ها درمان از زمان اجرای طرح تحول سلامت اشاره می‌کنند و می‌پرسند طرحی که بر دامنه بی‌عدالتی افزوده است؛ چگونه می‌خواهد به جمعیت چند ده میلیونی کشور را تحت پوشش خدمات رایگان درمانی قرار دهد؟

در این راستا می‌توان به افزایش هزینه‌های هزینه‌ها جراحی اشاره کرد. هزینه‌های جراحی که سال 93 پس از اجرای طرح تحول سلامت 120 درصد رشد یافت.

همچنین در همین بازه زمانی، ویزیت پزشکان عمومی  50 درصد، ویزیت پزشکان متخصص، 63 درصد و هزینه‌های هتلینگ 85 درصد افزایش یافت.

این کارشناس تامین اجتماعی با تاکید بر فرافکنی وزارت بهداشت در خصوص تجمیع بیمه‌ها، تصریح کرد: دست‌اندازی وزارت بهداشت به حوزه‌های خارج از تحت پوشش خود عواقب جبران ناپذیری خواهد داشت که در نهایت کمکی به اصلاح ساختار نظام سلامت کشور نمی‌کند.

 پولی شدن خدمات بیمه سلامت نیز که خبر آن در روزهای اخیر منتشر شده است، افکار عمومی را بیش از پیش در خصوص انحرافات طرح تحول سلامت آگاه کرد. البته مدیرعامل سازمان بیمه سلامت پولی شدن آن را منوط به تصمیم هیات دولت دانسته است.

کامبیز لعل پولی شدن خدمات بیمه سلامت را گواه روشن دیگری  بر ضعف ساختاری طرح تحول سلامت دانست و تاکید کرد که این نشان می‌دهد سیاست گذاری‌های درمان وزارت بهداشت در مسیر تحقق عدالت درمانی پیش نمی‌رود.

مخلص کلام آنکه طرح تحول سلامت؛ از همان ابتدا دارای نقصان‌های بنیادین بوده و با با پیش‌بینی نکردن چالش‌های پیش روی خود از اهداف اولیه خود عدول کرده است.

کارفرمایان برای تامین ایمنی کارگران ساختمانی باید تحت فشار باشند/بازرسی‌ها به بعد از حادثه محدود شده

یک فعال صنفی کارگری مطرح کرد؛

یک فعال صنفی کارگران ساختمانی کشور می‌گوید تا زمانی که کارفرمایان برای تامین ایمنی کارگاه تحت فشار نباشند، نمی‌توان نسبت به کاهش آمار حوادث کار کارگران ساختمانی امیدوار بود.

«حسن امیدی» در گفتگو با ایلنا با اعلام این مطلب اظهار داشت: کارفرمایان، کارگران ساختمانی را  هنگام کار «به امید خدا» می‌سپارند و توجهی ندارند که عدم تامین ایمنی کارگاه براساس ضوابط استاندارد ضروری است. 

امیدی با انتقاد از آمارهای ارائه شده از حوادث کار برای کارگران ساختمانی افزود: با یک بررسی میدانی ساده در سطح شهرها می‌توان دریافت که اکثر کارگران ساختمانی دچار جراحت‌هایی در نواحی مختلف بدن خود هستند که این ثابت می‌کند حوادث کار کارگران ساختمانی بیش از 50 درصد است. 

این فعال صنفی کارگران ساختمانی افزود: از طرفی در کارگاه‌های ساختمانی با کمتر از 20 نفر کارگر، ناظر ایمنی وجود ندارد و این ناظران را غالبا می‌توان در کارگاه‌هایی با جمعیت بیشتر از 100 یا 200 کارگر ساختمانی دید.

امیدی با تاکید بر اینکه فشار بر کارفرمایان برای رعایت ایمنی کارگاه ساختمانی ضروری است، گفت: بازرسین ایمنی ادارات کار باید قبل از وقوع هر حادثه‌ احتمالی از کارگاه بازدید کنند اما این بازرسی‌ها صرفا به بعد از وقوع حادثه محدود شده است. 

وی با تاکید بر اینکه برگزاری کلاس‌های ایمنی کار برای کارگران ساختمانی ضروری است، تصریح کرد: بسیاری از کارگران آموزش‌ ندیده‌اند و کارفرما نیز از آزموده نبودن کارگران سودجویی می‌کند.

این فعال صنفی کارگران ساختمانی افزود: برنامه‌ریزی‌ها باید به گونه‌ای باشد که کارگر ساختمانی تا زمانی که آموزش‌های کامل ندیده باشد؛ به کار مشغول نشود و خود کارگر نیز نباید در این شرایط الزامی برای کار در کارگاه ساختمانی داشته باشد.

وی با اشاره به اینکه بیشتر کارگران ساختمانی بیمه نیستند که همین ظلم بزرگی در حق آنهاست، تصریح کرد: در این شرایط با قطعیت می‌توان گفت که زندگی کارگر حادثه دیده  متلاشی شده است و هیچکس قادر نیست جوابگوی کارگر و خانواده وی باشد.

شعرهایی از حمید مصدق

شعرهایی از حمید مصدق

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان‌زده از دست تو افتاد به خاک
وتو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام،
خش خش گام تو تکرار کنان،
می‌دهد آزارم

و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
-خانه کوچک ما
سیب نداشت

*********

من قامت بلند تو را در قصیده ای
با نقش قلب سنگ تو، تصویر می کنم

*********

در شبان غم تنهایی خویش،
عابد چشم سخنگوی توام .
من در این تاریکی،

من در این تیره شب جانفرسا،
زائر ظلمت گیسوی توام .

شکن گیسوی تو،
موج دریای خیال .
کاش با زورق اندیشه شبی،
از شط گیسوی مواج تو، من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم .
کاش بر این شط مواج سیاه،
همه عمر سفر می کردم .                                                      

  

کره زمین کی و چگونه به وجود آمد؟

کره زمین کی و چگونه به وجود آمد؟


         حدود 10 میلیارد سال قبل، ستاره‌ای که از هیدروژن اولیه زاده شده بود وفات یافت و منفجر گردید و تمامی بقایای اتم‌های ئیدروژن و هلیوم و نیز اتم‌های سایر عناصر سنگینی را که در کوره‌ی هسته‌ای آن ستاره ساخته شده بود در فضا آزاد نمود.


         از این آوار عناصر، قریب 5 میلیارد سال بعد، خورشید و بیش از 100 تریلیون اجرام کوجک و بزرگ سماوی که از مواد مختلف گازی، جامد و یخ ساخته شده بودند، به گرد خورشید در مدارهای مختلف به گردش درآمدند، و به تدریج با یکدیگر برخورد کردند و گاهی به اجرامی کوچک و گاهی بزرگ مبدل شدند، و هرچه بر حجم آن‌ها افزوده شد، افزایش قدرت جاذبه آن‌ها موجب جذب اجرام کوچک‌تری از خود شد. و این برخوردها، مآلا" بر جرم آن‌ها افزود تا خود یک سیاره‌ای مستقل گردید. بدین شیوه 9 سیاره منظومه شمسی: عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتو و همه‌ی ماه‌های آن‌ها پای به عرصه وجود گذاشتند.



شگفتی‌های جهان 

ابراهیم ویکتوری

چند مطلب خبری و متفاوت


لغو  1700 پرواز لوفت‌هانزا در 2 روز آینده 


اعتصاب خلبان‌های لوفت‌هانزا که از هفته پیش آغاز شده، ادامه دارد. در دو روز آینده بیش از ۱۷۰۰ پرواز مسیر کوتاه، متوسط و طولانی لغو شدند. برنامه‌ی حدود ۱۸۰ هزار مسافر دستخوش تغییر می‌شود.


بیش از دو سال است که سندیکای خلبانان آلمان تلاش می‌کند، با اهرم فشار اعتصاب‌های گسترده، دستمزد خلبانان لوفت‌هانزا را به میزان ۲۲ درصد افزایش دهد/ دویچه وله

***


برخورد قطار با نیسان ۲ کشته برجا گذاشت 


 برخورد قطار با یک دستگاه خودرو نیسان در ساری سبب مرگ دو نفر شد./جام جم

***


تازه‎ترین گزارش‌ها حاکی از حضور افراد مسلح در محوطه دانشگاه اوهایو در آمریکاست. مسئولان این دانشگاه هشدار داده‎اند: "یا فرار کنید، یا پنهان شوید، یا از خود دفاع کنید."

بی بی سی

***


‏می دونی فاجعه یعنی چی؟


یعنی چرخِ دکّه‌های روزنامه فروشی


با فروش دخانیات میچرخه


نه روزنامه ها...!

***


انشایم که تمام شد، 

معلم با خط کش چوبی اش زد پشتِ دستم و گفت:

"جمله هایت زیباست ... 

گفتم:

"اجازه آقا؟! 

پس چرا می زنید؟!"

نگاهم کرد، 

پوزخندِ تلخی زد و گفت:

میزنم تا همیشه یادت بماند، 

خوب نوشتن و 

زیبا فکر کردن در این دنیا، تاوان دارد!"

***


هکرها با نفوذ به سیستم حمل و نقل شهر سانفرانسیسکو در آمریکا باعث شدند مردم در طول دو روز آخر هفته به طور رایگان از قطار و اتوبوس استفاده کنند.


آنها از آژانس حمل و نقل شهری سانفرانسیسکو ۷۰ هزار دلار باج خواسته‌اند.


کارمندان قطار در یک اقدام احتیاطی همه دستگاه‎های فروش بلیط را خاموش کردند.


رایانه‎ها در سراسر شبکه حمل و نقل، از جمله ایستگاه‎های قطار از کار افتاد و صفحه اعلانات پیامی را از سوی هکرها نشان می‎داد که نوشته بود: "شما هک شده‌اید!"

***


جنگنده های ترکیه 12 نقطه را در شمال عراق بمباران کردند/ ترکیه گفت در این حمله مراکز حزب کارگران کردستان ( پ ک ک ) را مورد هدف قرار داد

***


افشای آزار جنسی فوتبالیست های نوجوان در انگلستان


رسوایی سواستفاده جنسی از فوتبالیست ها در سنین کودکی توسط تمرین دهندگان تیم های فوتبال در انگلستان ابعاد تازه تری گرفته است.

***


هیچ چیزی نمیتواند


 شما را زندانی کند


مگر افکارتان هیچ چیزی


 شما را محدود نمی کند،مگر ترس تان 


وهیچ چیزی شما را کنترل نمی کند،مگر عقایدتان


 ویلیامسون

***


مرگ یک کارگر بر اثر اصابت تیر آهن در خوزستان


 کارگری اهل قم حین کار در شرکت کاغذ پارس هفت تپه در شهرستان شوش بر اثر اصابت تیر آهن جان باخت.

***

در همین لحظه که من در حال نوشتنم، در گوشه‌ی دیگری از جهان، انسان‌های زیادی گرسنه‌اند. اگر «ژان پل سارتر» بود می‌گفت من در برابر این گرسنگی مسئولم.

 البته من اعتراض می‌کردم: من نمی‌دانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمی‌آید. 

ولی سارتر می‌گفت این منم که انتخاب کرده‌ام بی‌خبر بمانم و به جای آنکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظه‌ی خاص فقط بنویسم. می‌توانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جذب کنم، ولی انتخاب کرده‌ام آن را نادیده بگیرم. 

من در برابر آنچه می‌کنم و آنچه انتخاب می‌کنم که نادیده بگیرم، مسئولم.

 اروین یالوم

***


زندگی برای من قشنگه.خیلی چیزای دیگه توش هس که من دلم میخواد ببینم.

میخوام بمونم ببینم ظلم تا چه حد پیش میره. میخوام بمونم و ببینم آدم تا چه اندازه قوه ستم کشیدن داره.

میخوام بمونم و تموم رنگهای رنگین کمون دروغ رو ببینم ببینم. میخوام بمونم و بنویسم. میخوام مردمو بشناسم.

تو خیال میکنی شناختن آدمای خوب و بد خودش کم کیف داره؟ گمون میکنی دیدن طبیعت و لذت بردن از طبیعت تموم شدنیه؟


صادق چوبک 

سنگ صبور

واکنش ظریف به فوت کاسترو



۰۸ آذر ۱۳۹۵ - ۱۲:۴۴28 November 2016
محمدجواد ظریف، وزیر خارجه کشورمان که صبح امروز در محل اقامت سفیر کوبا در تهران برای امضای دفتر یادبود فیدل کاسترو حضور پیدا کرده بود، اظهار کرد: فوت فرمانده فیدل کاسترو یک فاجعه برای جنبش‌های آزادی‌بخش به ویژه جنبش‌های آزادی‌بخش در آمریکای لاتین است.

به گزارش ایسنا، این دیپلمات عالی‌رتبه کشورمان در این مراسم که سفیر کوبا در تهران نیز حضور داشت، گفت: من یکبار دیگر از طرف خودم و مردم ایران به مردم و دولت کوبا و خانواده فیدل کاسترو تسلیت می‌گویم.

وی ادامه داد: در سفر اخیر آقای روحانی به کوبا این فرصت را داشتیم که با فرمانده فیدل دیداری داشته باشیم. در گفتار ایشان هنوز نگرانی برای کوبا و جهان سوم بود و ایشان بر ضرورت همبستگی کشورهای در حال توسعه برای مقابله با استکبار و تلاش برای رهایی از دست سلطه‌گران تاکید داشتند.

وزیر خارجه کشورمان ادامه داد: ما معتقدیم یاد و خاطره فیدل کاسترو به عنوان رهبری آزادی‌بخش باقی خواهد ماند.
وی در این مراسم خطاب به سفیر کوبا در تهران ادامه داد: یکبار دیگر تقاضا می‌کنم که مراتب تسلیت جمهوری اسلامی ایران را به آقای رائول کاسترو، مردم و دولت کوبا و خانواده آقای فیدل کاسترو ابلاغ نمایید.

وی در بخش دیگری از صحبت‌های خود در همین زمینه تصریح کرد: من به شما اطمینان می‌دهم که دوستی و روابط بسیار صمیمانه و محکمی که بین ایران و کوبا بوده، ادامه خواهد داشت و امیدوارم این مصیبت (فوت فیدل کاسترو) برای مردم کوبا قابل تحمل باشد.

در ادامه این برنامه ولادیمیر آندره گونزالس کسادا، سفیر کوبا در تهران نیز در بخشی از صحبت‌های خود با اشاره به ویژگی‌ها و خصوصیات رهبر انقلابی کوبا گفت: ما امیدواریم روابط دو کشور بیش از گذشته گسترش پیدا کند و اراده دو کشور در همین راستاست.

این دیپلمات ارشد کوبایی همچنین با تشکر از مقامات جمهوری اسلامی ایران به خاطر همدردی‌شان با ملت و دولت کوبا و از دست دادن فیدل کاسترو خطاب به ظریف گفت: در همین چارچوب تشکر مرا به مقامات عالی‌رتبه جمهوری اسلامی ایران برسانید.

مدیرکل آمریکای وزارت خارجه نیز محمدجواد ظریف را در این مراسم همراهی می‌کرد.

رهبر انقلابی کوبا روز شنبه در سن 90 سالگی فوت کرد و بنا بر اعلام سفارت کوبا در تهران از امروز تا چهارم دسامبر در سفارتخانه این کشور دفتر یادبودی برای گرامیداشت فیدل کاسترو گشایش یافته است.

نظر آیت الله مکارم درباره صلح امام حسن (ع)

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان؛ آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به سوالی درخصوص دلایل صلح امام دوم شیعیان با معاویه توضیحاتی داده اند که در ادامه آن را می خوانید.

امام مجتبى(علیه السلام) در پاسخ شخصى که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود: من به این علت حکومت و زمامدارى را به معاویه واگذار کردم که اعوان و یارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر یارانى داشتم شبانه‌روز با او مى‏ جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب مى ‏شناسم و بارها آنها را امتحان کرده ‏ام. آنها مردمان فاسدى هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پیمان‌هاى خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مى‏ کنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(1)

پیشواى دوم که از سستى و عدم همکارى یاران خود به شدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبه‏‌اى ایراد فرمود و طى آن چنین گفت:«در شگفتم از مردمى که نه دین دارند و نه شرم و حیا. واى بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده‏‌هایى که در برابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من با معاویه بیعت کنم، وظایف شخصى خود را بهتر از امروز مى توانم انجام بدهم، ولى اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.

به خداسوگند (اگر به علت سستى و بی وفایى شما) ناگزیر شوم زمامدارى مسلمانان را به معاویه واگذار کنم، یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنى امیه هرگز روى خوش و شادمانى نخواهید دید و گرفتار انواع اذیت ها و آزارها خواهید شد.

هم اکنون گویى به چشم خود مى‏‌بینم که فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد؛ آب و نانى که از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت.»

آنگاه امام افزود:« اگر یارانى داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکارى مى‏ کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمى‏کردم، زیرا خلافت بر بنى امیه حرام است....».(2)

امام مجتبى که ماهیت پلید حکومت معاویه را بخوبى مى‏شناخت، روزى در مجلسى که معاویه حاضر بود، سخنانى ایراد کرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى که زمام امور مسلمانان در دست بنى امیه است، مسلمانان روى رفاه و آسایش نخواهند دید».(3)

و این، هشدارى بود به عراقیان که بر اثر سستى و به امید راحتى و آسایش، تن به جنگ با معاویه ندادند، غافل از اینکه در حکومت معاویه هرگز به امید و آرزوى خود دست نمى ‏یابند.(4)

پی نوشت:
(1). مجلسى، بحارالانوار، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1393 ه.ق، ج 44، ص 147؛ طبرسى، احتجاج، نجف ،المطبعه المرتضویه، ص 157.
(2). شُبَّر، سید عبدالله، جلأالعیون، قم، مکتبه بصیرتى، ج 1، ص 345-346.
(3). ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 16، ص 28.
(4). گردآوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق(علیه السلام)، قم، 1390ش، چاپ بیست و سوم، ص 110.

استفاده های عجیب از «پوست انسان»

استفاده های عجیب از پوست انسان

در طول تاریخ، پوست انسان ها به دلایل عجیب و نامعلومی به عنوان جایگزین  پوست حیوانات برای مصارف مختلف  مورد استفاده قرار می گرفته است. از جمله معروف ترین کاربرد پوست انسان در زمان های گذشته، صحافی کتاب با پوست انسان به نام «Anthropodermic  bibliopegy» بوده است. در این روش کتاب را درون جلدی از پوست انسان می پیچیدند و قرار می دادند؛ اما صحافی کتاب با پوست انسان تنها یک نمونه از آن است.

 

در این گزارش، مجموعه ای از کاربردهای پوست انسان را در تاریخ خواهید دید؛


طبل جنگ
 
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

در قرن پانزدهم در جنگ ها بر طبل های ساخته شده از پوست انسان با هدف ترساندن دشمنان و نیروهای متخاصم می کوبیدند.

جلیقه مردانه
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

دوخت جلیقه از پوست انسان در فرانسه قرن هیجدهم و در اواسط انقلاب فرانسه رایج بود. این جلیقه ها در آن زمان شهرت بسیاری داشتند. 

پاکت سیگار

 استفاده های عجیب از «پوست انسان»
 
در اواخر قرن نوزدهم یک فرانسوی به نام «هنری برانزینی» به جرم قتل و کشتن تعدادی از زنان دستگیر شد. پس از اعدام یکی از مأموران مخفی پلیس، مقداری از پوست بدن او را جدا و از آن یک جاسیگاری درست کرد.


جلد کتاب

 استفاده های عجیب از «پوست انسان»
 
کتاب Hic Liber Waltonis Cute Compactus Es یکی از مشهورترین کتاب هایی است که در کتابخانه بوستن آمریکاست. این کتاب زندگی نامه خودنوشت جرج والتون است که به درخواست خود او با قسمتی از پوست خودش جلد شده است.

جعبه کارت های قمار
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

در قرن نوزدهم، ویلیام برک و ویلیام هاری دو قاتل و جانی بودند که اجساد را از درون قبرها بیرون می آوردند و آنها را به پزشکان محلی می فروختند. آن دو همچنین ۱۷ تن را در اسکاتلند به قتل رساندند. در نهایت، پس از مرگ بیرک  یکی از آن دو، تبهکاران دیگری پوست او را به منظور ساخت کارت های بازی و قمار برداشتند.

کیف پول
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

در سال ۱۸۳۳ در موریس تاون نیوجرسی یک مهاجر فرانسوی به نام آنطوان لوبلان سه نفر را کشت و اشیای قیمتی آنها را به سرقت برد. قاضی دستور داد که پس از مرگ قاتل، بخشی از پوست او را جدا کنند و از آن کیف پول تهیه کنند.

کفش
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

در سال ۱۸۷۶ یک کفاش اهل نیویورک از انواع مختلف پوست برای تهیه کفش از جمله پوست افعی  آناکوندا استفاده کرد. او که در جستجوی راهی خلاقانه برای فروش بیشتر بود، تصمیم گرفت تا از پوست انسان به عنوان ماده اصلی تولید کفش های خود استفاده کند.

کفش پاشنه بلند
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

یک پزشک  و مجموعه دار  هلندی به نام (هیرمان بویرافا) ابزارها و وسایل عجیب و غریبی را گردآوری می کرد. بنا بر گزارش ها، او یک جفت کفش زنانه پاشنه بلند داشت که از پوست مردی اعدامی تهیه شده بود.

لباس فرانسوی
 
استفاده های عجیب از «پوست انسان» 

در انقلاب فرانسه، جسد مردگان را درون سطل های زباله می انداختند. برخی از مردم نیز فرصت را مناسب می دیدند و از پوست مرده ها برای تهیه لباس استفاده می کردند. آنها پوست مردان را به دلیل ضخامت بیشتر در تهیه لباس ترجیح می دادند.

زندگی یک پزشک با جسد معشوق

"کارل تانزلر وونکوسل" یک میکروبیولوژیست و میکرب‌شناس در بیمارستان نیروی دریایی در ایالت فلوریدا بود. در سال 1931، بیماری به نام "هلن هویوس" با بیماری سل به او مراجعه کرد. کارل به‌شدت عاشق هلن شد.
 
زندگی یک پزشک با جسد معشوق!

به گزارش ونتیج، کارل هر کاری می‌توانست برای نجات او انجام داد. اما تلاش‌هایش بی‌فایده بود و هلن درگذشت. اما عشق و عقده‌ی روحی کارل همچنان باقی ماند.

تانزلر در سال 1877 در شهر "درسدن" در آلمان متولد شد. وی در دهه 1910 به استرالیا رفت تا به مطالعه الگوهای آب و هوایی بپردازد. اما در عوض به مهندسی و کارهای الکتریکی علاقه‌مند شد و در استرالیا ملکی خریداری کرد و تا آغاز جنگ جهانی اول آنجا ماند.

زندگی یک پزشک با جسد معشوق!

کارل پس از پایان جنگ به آلمان رفت و سه سال با مادرش زندگی کرد. در سال 1920 ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. دختر کوچکش در سن ده‌سالگی بر اثر بیماری دیفتری فوت کرد. تانزلر به کوبا رفت و از آنجا توانست وارد آمریکا شود.

کارل به فلوریدا رفت که خواهرش نیز در آنجا زندگی می‌کرد. خانواده‌اش نیز به آن‌ها ملحق شدند. سال بعد، خانواده‌اش را در "زفیرهیلز" ترک کرد و در بیمارستان نیروی دریایی "کی وست" در فلوریدا مشغول به کار شد.

در سال 1930 بیماری بیست‌ودوساله به نام "هلن هویوس" را ملاقات کرد. هلن یک دختر زیبای آمریکایی- کوبایی بود و تانزلر عاشقش شد. او ادعا می‌کرد در دوران کودکی رؤیاهایی درباره "کنتس آنا کنستانتینا وون کوسل" می‌دید که زنی زیبا با موهای مشکی بود. تانزلر هلن را تجلی کنتس آنا در دنیای واقعی می‌دانست.

زندگی یک پزشک با جسد معشوق!
آنا کنستانتینا وون کوسل

زندگی یک پزشک با جسد معشوق!
النا لکوندسا دوکوسل (هلن هویوس)

هویوس ازدواج کرده بود. اما شوهرش پس از سقط‌جنین او را ترک کرد. هلن مبتلا به سل بود و تقریباً تمام خانواده‌اش از این بیماری مرده بودند. آن زمان هیچ درمانی برای این بیماری وجود نداشت؛ بااین‌حال تانزلر سعی کرد با انواع داروها هلن را نجات دهد.

تانزلر هرروز به ملاقات هلن می‌رفت و برایش جواهرات و لباس‌های گران‌قیمت می‌برد. کارل عشق خود به هلن را اعتراف کرد؛ اما با هیچ‌گونه ابراز محبتی از سوی هلن مواجه نشد.

زندگی یک پزشک با جسد معشوق!
تلاش‌های خلاقانه‌ی "تانزلر" برای نجاتِ "هویوس" مؤثر نبود و چند ماه بعد وی درگذشت.

 تانزلر هزینه مراسم تشییع‌جنازه او را پرداخت کرد و از والدین هویوس اجازه گرفت تا برایش در گورستان "کی وِست" مقبره‌ای بسازد.

زندگی یک پزشک با جسد معشوق!
کارل تانزل؛ 1940

او هر شب به مقبره هویوس می‌رفت و در سال 1933 جسد او را از قبر در آورد و به خانه خود برد. کارل ادعا می‌کرد هلن را دیده است که می‌خواسته او را از قبر در آورد. کارل استخوان‌های جسد را با سیم و چوب‌لباسی به هم وصل کرد. پوست جسد را که هرروز تجزیه می‌شد با پارچه ابریشمی آغشته به موم جایگزین می‌کرد. با ریزش مو از پوست سرِ تجزیه‌شده‌ی جسد، با موهای هویوس کلاه‌گیس درست کرد. مادر هویوس موهای دخترش را جمع کرده بود و پس از مراسم تدفین آن‌ها را به کارل داد.

کارل حفره شکم و قفسه سینه جسد را با پارچه‌های کهنه پرکرده بود تا فرم اصلی بدنش حفظ شود. لباسی زنانه بر تن جسد کرده بود و دست‌هایش را نیز با دستکش پوشانده بود. به جسد جواهرات آویزان کرده بود و آن را روی تخت نگه می‌داشت. کارل مقدار زیادی عطر و مواد ضدعفونی‌کننده و نگه‌دارنده استفاده می‌کرد تا بوی تعفن جسد در فضا پخش نشود.

در سال 1940، شایعاتی پخش شد که کارل تانزلر جسدی در خانه خود دارد. خواهر هلن با شنیدن این خبر به خانه کارل رفت و جسد را دید. تانزلر بازداشت شد. وضعیت روحی روانی‌اش موردبررسی قرار گرفت اما به‌عنوان بیمار روانی دسته‌بندی نشد.
 
فرادید

عدم پرداخت هزینه دختران شین‌آبادی

نماینده مردم پیرانشهر در مجلس با بیان اینکه وزارت بهداشت در ارائه خدمات به دختران شین‌آبادی کوتاهی نکرده از عدم پرداخت مبلغ پیش‌بینی شده از سوی سازمان برنامه و بودجه انتقاد کرد.

به گزارش ایسنا رسول خضری اظهار کرد: پس از آتش‌سوزی مدرسه دختران شین‌آبادی و سانحه‌ای که برای این دختران به وجود آمد مقرر شد سازمان برنامه و بودجه سالیانه یک میلیون تومان به بیمارستان حضرت فاطمه (س) بابت خدمات وی‌آی‌پی که به این عزیزان داده می‌شود، پرداخت کند و این مبلغ از طریق وزارت بهداشت به بیمارستان اختصاص یابد و در یک ردیف اعتباری لحاظ شود.

وی افزود: در سال 93 که سال اول وقوع این حادثه بود سازمان برنامه و بودجه یک‌ونیم میلیارد تومان از طریق دانشگاه علوم پزشکی ایران به حساب بیمارستان پرداخت کرد اما در سال‌های بعد این مبلغ پرداخت نشده است البته علی‌رغم این موضوع وزارت بهداشت، بیمارستان حضرت فاطمه(س)، تیم جراحی و دکتر فاطمی رئیس تیم از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌اند و خدمات پزشکی کماکان به دختران شین‌آبادی و خانواده‌های آنها ارائه شده است.

این عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه تعهد یک میلیارد تومانی سازمان برنامه و بودجه به وزارت بهداشت در سال‌های 94 و 95 پرداخت نشده است، اضافه کرد: من با آقای نوبخت صحبت کرده‌ام و از ایشان خواستم مبلغ مذکور برای افزایش انگیزه و قدردانی از تیم پزشکی و بیمارستان هر چه سریعتر پرداخت شود چراکه انتظار می‌رود سازمان برنامه و بودجه در این رابطه تعامل بیشتری با وزارت بهداشت داشته باشد.

خضری درباره احتمال اعزام دختران شین‌آبادی به خارج از کشور برای ادامه درمان نیز گفت: این موضوع منوط به تصمیم و صلاحدید تیم پزشکی است. خوشبختانه در سال اول با پرداخت یک و نیم میلیارد تومان بیمارستان حضرت فاطمه(س) امکاناتی را خریداری کرد و تاکنون هم تیم پزشکی چنین صلاحدیدی نداشته و خوشبختانه اولیای دانش‌آموزان هم از خدمات ارائه شده رضایت داشته‌اند.

برنده‌ها و بازنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی در ایران چه کسانی‌اند؟ محمد مالجو

برنده‌ها و بازنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی در ایران چه کسانی‌اند؟

  محمد مالجو

 دوم آذر ماه 1395


برنده‌ها و بازنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی در ایران چه کسانی‌اند؟* این پرسشی است که می‌کوشم متناسب‌ با وقت محدودی که در این جلسه در اختیار دارم پاسخی اجمالی برایش تدارک ببینم، پاسخی نه تجربی بلکه عمدتاً تجریدی. بحث‌ام را در پنج قسمت سامان خواهم داد. در قسمت اول از رهگذر نگاهی گذرا به معنای کالایی‌سازی آموزش عالی می‌کوشم نوعی پاسخِ اولیه‌ی کلی برای پرسش موردنظرم فراهم بیاورم. در قسمت‌های دوم و سوم تلاش می‌کنم این پاسخ کلی را قدری بشکافم، البته نه در حدی که به سطح تجربی برسم اما به گونه‌ای که قدری از غلظت تجریدی‌اش بکاهم. در قسمت چهارم نیز ارزیابی‌ مختصری از توازن قدرت بین بازنده‌ها و برنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی در شرایط کنونی به ‌دست خواهم داد. نهایتاً در قسمت پنجم هم نوبت جمع‌بندی و نتیجه‌گیری است.

از معنای کالایی‌شدن آموزش‌ عالی شروع می‌کنم. خدمت آموزش عالی، مثل هر محصول یا خدمت دیگری، اگر به‌حد‌اعلا به کالا بدل شود، نوعی دگرگونی گسترده در رفتار تقاضاکنندگان و عرضه‌کنندگان‌اش پدید می‌آورد. اگر آموزش عالی تماماً کالایی شود، در سمت تقاضا فقط کسانی می‌توانند تصاحب‌اش کنند که، علاوه بر تمایل و نیاز به تصاحب این خدمت، از توانایی تأمین مالی‌اش نیز برخوردار باشند. یعنی به‌صِرف این که کسی نیاز و تمایل به برخورداری از خدمت آموزش داشته باشد کفایت نخواهد کرد تا به این خدمت دسترسی یابد. بنابراین در بازارِ خدمتِ آموزشِ عالیِ کالایی‌شده، مانند بازار هر کالای دیگری، نه نیاز بلکه تقاضاست که اهمیت دارد. تقاضا آن بخش از نیاز است که پشتوانه‌ی مالی دارد. در سمت عرضه‌ نیز اگر خدمت آموزش عالی به‌حداعلا به کالا تبدیل شده باشد، یگانه قطب‌نمای رفتار عرضه‌کنندگان و تولیدکنندگان این خدمت عبارت خواهد بود از انگیزه‌ی سودآوری اقتصادی. یعنی فقط سنجه‌ی سود اقتصادی است که تعیین می‌کند مثلاً چه سطحی از خدمت آموزش عالی و با چه کیفیتی ارائه شود.

    آموزش عالی در ایران البته به‌حداعلا کالایی نشده است. کالایی‌شدن نه امری صفر و یکی بلکه پدیده‌ای طیفی است که محصول یا خدمت مربوطه در یک سر آن مطلقاً ناکالا و در سر دیگر آن کاملاً کالا است. اگر سال‌های بعد از انقلاب را در نظر گیریم می‌توانیم بگوییم که از آن سر طیف که خدمت آموزش عالی مطلقاً ناکالاست فاصله‌ی بیش‌تری گرفته‌ایم و به آن سر طیف که آموزش عالی مطلقاً کالاست، گرچه نرسیده‌ایم اما نزدیک‌تر شده‌ایم.

یکی ازگام‌های هر چه کالایی‌ترسازی خدمتِ آموزش عالی عبارت است از واردکردن عنصر شهریه. چنان‌چه پرداخت شهریه برای دریافت خدمت آموزش عالی را سنجه‌ای برای کالایی‌شدن آموزش عالی در نظر بگیریم می‌توانیم ساختار کنونی آموزش عالی را به دو بخش تقسیم کنیم: بخش رایگان که متشکل است از دوره‌های روزانه که زیر نظر وزارت علوم یا وزارت بهداشت یا وزارت آموزش ‌و پرورش یا برخی دیگر از دستگاه‌های اجرایی‌اند. دومین بخش عبارت است از بخش شهریه‌ای که متشکل است از دوره‌های شبانه در دانشگاه‌های دولتی و نیز دانشگاه آزاد و دانشگاه پیام نور و دانشگاه‌های جامع علمی کاربردی و مؤسسات آموزش عالی دولتی غیرانتفاعی و پردیس‌های دانشگاه‌ها. تا جایی که می‌دانم، آمارهای وزارت علوم نمی‌توانند مستقیماً تصویری از اندازه‌ی این دو بخش به دست دهند. اما من، در جایی دیگر، آمارهای وزارت علوم در خصوص ثبت‌نام دانشجویان در دانشگاه‌های مختلف برای دوره‌ی حدفاصل سالیان هشتاد تا هشتادوهفت خورشیدی را بر اساس همین تقسیم‌بندی دوگانه پردازش کرده‌ام. در سال 80 نسبت بخش رایگان به بخش شهریه‌ای چهل‌ویک صدم بود. در سال 87 این نسبت به بیست‌ودو صدم کاهش پیدا کرد. گمان نمی‌کنم تحقیق دیگری درباره‌ی سری زمانی این آمار در مقاطع تحصیلی گوناگون در دانشگاه‌های گوناگون و جغرافیاهای گوناگون درون ایران به عمل آمده باشد اما، بنا بر قرائن و مشاهده‌های فراوان، می‌توان گفت سرعت کالایی‌شدن آموزش عالی بعد از سال هشتادوهفت رشد به‌مراتب شتاب‌ناک‌تری داشته است.

شهریه، این‌جا، ملاک اصلی است. شهریه چیست؟ شهریه عبارت است از مبلغی که دانشجو برای دریافت خدمات آموزشی به مؤسسه‌ای که عرضه‌کننده‌ی چنین خدمتی است می‌پردازد. اگر معنای شهریه را شرح می‌دهم به این خاطر است که این معنا با معنای دیگر شهریه در ایران که از قضا صدوهشتاد درجه با معنای اول متفاوت است خلط نشود. معنای دیگر شهریه در زبان فارسی که واقعیت بیرونی هم دارد عبارت است از اجرت و حقوقِ مثلاً ماهیانه. شهریه بنا بر نخستین معنا دادنی است و بنا بر دومین معنا گرفتنی. تا جایی‌که بحث به دانشجو در دانشگاه مربوط است، شهریه دادنی است. اما قلمرو دیگری در ایران وجود دارد که در آن شهریه نه دادنی بلکه گرفتنی است: حوزه‌های علمیه. طلاب در حوزه‌های علمیه بابت خدمات آموزشی‌ای‌ که دریافت می‌کنند نه فقط پولی نمی‌پردازند بلکه مبلغی را نیز به‌اسم شهریه دریافت می‌کنند. بنابراین، شهریه ضرورتاً همه‌جا پرداخت‌کردنی نیست. بعضی جاها، بر حسب تصمیماتی که در سطوح بالای هرم قدرت سیاسی گرفته می‌شود، دریافت‌کردنی است. این‌جا می‌بینیم که منطق کالایی بر آموزش در حوزه‌های علمیه غلبه ندارد. بااین‌حال، تخیل کنید که منطق کالایی از دانشگاه به حوزه‌های علمیه تسری یابد. اگر چنین چیزی به وقوع بپیوندد، لابد با صحنه‌ها و آگهی‌ها و خبرهایی از این دست مواجه خواهیم شد: شهریه‌ی ثابت برای گذراندن دروس پایه‌ی حوزوی مثلاً سی میلیون تومان یا شهریه‌ی ثابت سطح خارج مثلاً صد میلیون تومان یا شهریه‌ی ثابت برای رسیدن به مقام غیررسمی آیت‌اللهی مثلاً دویست میلیون تومان یا نوشتن رساله و نیل به درجه‌ی مرجعیت تقلید نیز مثلاً چهارصد میلیون تومان. می‌بینم برخی از شما لبخند می‌زنید. معنای این لبخندها چیست؟ این لبخندها به این معناست که بسط منطق کالایی به حوزه‌های علمیه را نابخردانه و مضحک می‌دانید. اگر بسط منطق کالایی به آموزش حوزوی در حوزه‌های علمیه نابخردانه و مضحک است، چرا بسط همین منطق به آموزش عالی در دانشگاه‌ها بخردانه جلوه می‌کند؟ این چرا نه چرایی اعتراضی بلکه چرایی استفهامی است. پاسخ من به این چرا این است که اگر بسط و تحکیم منطق کالایی در حوزه‌های علمیه نابخردانه اما در دانشگاه بخردانه جلوه می‌کند و اگر شهریه در حوزه‌های علمیه گرفتنی است اما در دانشگاه دادنی است، علت را باید در اِعمال موفقیت‌آمیز انواع خاصی از مناسبات قدرت جست‌وجو کرد.

این‌جا بنا ندارم این مناسبات قدرت را کالبدشکافی کنم و پاسخ این چرایی را در لایه‌هایی عمیق‌تر جست‌وجو کنم. نمی‌خواهم از پرسش اصلی بحث‌مان دور شویم. اگر حوزه‌ی علمیه و دانشگاه را از دریچه‌ی حضور یا فقدان منطق کالایی با هم مقایسه کردم به این سبب بود که تأکید کرده باشم پاسخِ پرسش‌ اصلی‌مان درباره‌ی برنده‌ها و بازنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی را باید در بستری از مناسبات درهم‌تنیده‌ی قدرت جست‌جو کنیم. برای این که همین پرسش اصلی‌مان را پاسخ دهیم چه‌بسا یک نقطه‌ی عزیمت مناسب عبارت از این باشد که کالایی‌سازی آموزش عالی را به‌چشم یکی از انواع سازوکارهایی متنوعی ببینیم که همواره به‌طور سیستماتیک در جامعه جاری و ساری بوده‌اند و تمرکزیابی ثروت در دستان اقلیتی هرچه نزیک‌تر به بدنه‌ی تکنوکراتیک دولت و هسته‌های اصلی قدرت را رقم می‌زده‌اند، آن‌هم به زیان اکثریت توده‌ها. این سازوکارها بسیار متنوع‌اند، مثلاً خصوصی‌سازی‌ها یا الگوی خلق و توزیع پول و اعتبار در بازارهای متشکل و غیرمتشکل پولی یا فساد اقتصادی در بدنه‌ی دولتی یا الگوی مالیات‌ستانی یا الگوی مخارج دولت و غیره. همه‌ی این‌ها سازوکارهایی‌اند که باعث می‌شوند ثروت نه به شیوه‌ی سرمایه‌دارانه، یعنی نه از راه تولید کالاها و خدمات، بلکه به شیوه‌های غیرسرمایه‌دارانه در دستان اقلیتی از اعضای جامعه به‌زیان اکثریت اعضا تمرکز یابد. یکی دیگر از این انواع سازوکارها نیز کالایی‌سازی خدمات اجتماعی دولت است، مثلاً بهداشت و درمان و آموزش عمومی و سلامت و مسکن و تربیت‌بدنی و بهزیستی و اوقات فراغت و همه‌ی سپرهایی از این دست که وظیفه‌ی ارائه و تأمین مالی‌شان را قانون اساسی به درجات گوناگون بر عهده‌ی دولت نهاده است. کالایی‌سازی آموزش عالی نیز یکی از اقسام کالایی‌سازی‌های خدمات اجتماعیِ دولتی است. وقتی خدمت آموزش عالی از قطب ناکالا دورتر و به قطب کاملاً کالا نزیک‌تر می‌شود چه اتفاقی می‌افتد؟ ثروت چه‌گونه از این رهگذر در دستان اقلیت به زیان اکثریت متمرکز می‌شود؟ اصل سی‌ام قانون اساسیِ ما این حق را به همه‌ی شهروندان داده است که از خدمات آموزش عالی به خرج دولت بهره‌مند شوند. حقی را که قانون اساسی به شهروندان داده دولت‌ها خصوصاً در سال‌های پس از جنگ هشت‌ساله همواره در حد وسیعی زیر پا گذاشته‌اند و از شهروندان دریغ کرده‌اند. خانواده‌ها از حقی محروم شده‌اند که قانون اساسی برای‌شان به رسمیت می‌شناسد. خانواده‌هایی که عضو دانشجو دارند اکثراً برخلاف تصریح قانون اساسی باید برای دریافت خدمات آموزشی شهریه بپردازند. خانواده‌ها مبالغی را از دست می‌دهند که دست کم بنا بر قانون اساسی نمی‌بایست از دست می‌دادند. چیزی از چنگ اکثریت خانواده‌ها ستانده می‌شود. این‌جا نوعی سلب مالکیت صورت گرفته است. چیزی از چنگ آن بخش از توده‌ها که دانشجو هستند و خانواده‌هایی که عضو دانشجو دارند ستانده می‌شود که به شرحی که در بخش سوم عرایض‌ام توضیح خواهم داد به شکل منابع اقتصادی و ثروت و به شکل دیگری که به جای خودش توضیح خواهم داد در دستان اقلیتی از اعضای جامعه متمرکز می‌شود. بسیار خب، تا این‌جا پاسخی کلی و عام برای پرسش آغازین‌ام تدارک دیدم: کالایی‌سازی آموزش عالی به باخت اکثریت توده‌ها و بُرد اقلیتی از اعضای هر چه ‌نزدیک‌تر به بدنه‌ی تکنوکراسی دولت و هسته‌های سخت قدرت می‌انجامد. اما این پاسخ زیاده‌ازحد کلی است و پرتو روشنی بر دینامیسم‌های اجتماعی مرتبط با موضوع بررسی‌مان نمی‌افکند. پس اجازه دهید همین پاسخ کلی را قدری بشکافم.

از بازنده‌ها شروع می‌کنم. دست‌کم شش لایه از بازنده‌ها را می‌شود از هم تمیز داد. اولین لایه که مرئی‌ترین لایه‌ی بازندگان کالایی‌سازی آموزش عالی است آن دسته از دانشجویان و خانواده‌های دارای عضو دانشجو در بخش شهریه‌ایِ آموزش عالی‌اند که بابت آن حقی که قانون اساسی به آنان اعطا کرده است و دولت‌ها از آنان ستانده‌اند، یعنی برخورداری از خدمت آموزش عالی رایگان، باید مبالغی بپردازند. اگر اصل سی‌ام قانون اساسی را ملاک قرار دهیم، اینان نمی‌بایست این مبالغ پولی را می‌پرداختند و حالا که می‌پردازند چیزی را، برخلاف اجماعِ حقوقیِ جمهور مردم که در قانون اساسی تجلی یافته، از کف داده‌اند. لایه‌ی دوم از بازنده‌ها اما دانشجویان بخش رایگانِ آموزش عالی‌اند که بابت خدمات پایین‌دستیِ آموزش عالی، مثلاً استفاده از خوابگاه و بوفه و سرویس حمل‌ونقل و غیره، ناگزیر از پرداخت‌های پولی‌اند و اینان نیز چیزی را از کف می‌دهند، گیرم به درجات کمتر. سابقاً حجم زیادی از خدمات در جنب آموزش عالی ارائه می‌شد که امروز گرچه کماکان عرضه می‌شوند اما هزینه‌شان باید از جیب خود دانشجویان و خانواده‌هاشان پرداخت شود. در این هر دو لایه از بازنده‌ها فرض کرده‌ام که نابرابری طبقاتی وجود ندارد. می‌دانیم که این فرض هیچ اعتبار ندارد. دانشجویان بخش‌های شهریه‌ای و رایگان از لحاظ جایگاه طبقاتی با یکدیگر فرق دارند و در اثر کالایی‌سازی آموزش عالی به‌یک‌سان پاک‌باخته نیستند. اگر عامل طبقه و نابرابری طبقاتی را به بحث وارد کنیم به سومین لایه از بازندگان می‌رسیم. هر قدر جایگاه طبقاتی دانشجو به رأس هرم سلسله‌مراتب طبقاتی نزدیک‌تر باشد، شهریه‌ای که برای دریافت آموزش عالی می‌پردازد یا مبالغی که برای خدمات پایین‌دستی آموزش عالی پرداخت می‌کند درصد کوچک‌تری از کل هزینه‌های سبد مصرفی خودش یا خانواده‌اش را تشکیل می‌دهد و حساسیت کمتری به این رقم دارد. برعکس، هر چه پایگاه طبقاتی دانشجو به قاعده‌ی هرم سلسله‌مراتب طبقاتی در جامعه نزدیک‌تر باشد این درصد نیز بزرگ‌تر است و برای دانشجو یا خانواده‌ی مربوطه حساسیت‌زاتر خواهد بود. کالایی‌سازی آموزش عالی چه‌بسا به‌یکسان شامل حال همه‌ی طبقات شود اما باخت اعضای طبقات اجتماعی گوناگون به‌یکسان نیست. سومین لایه از بازندگان آموزش عالی را در طبقات فرودست‌تر به میزان بیش‌تری می‌توان یافت. این هر سه لایه‌ از بازندگانی که تاکنون شناسایی کردم همگی از میان کسانی‌اند که به جامه‌ی دانشجویی درآمده‌اند. اما چهارمین لایه از بازندگان را باید در بیرون از دایره‌ی جمعیت دانشجویی و خانواده‌هاشان جست‌وجو کرد. اشاره‌ام به همه‌ی کسانی است که اگر با سد سکندر پرداخت شهریه مواجه نمی‌شدند و می‌توانستند از آموزش عالی رایگان برخوردار باشند دانشجو می‌شدند اما اکنون در اثر همین موانع عملاً یا به دانشگاه راه نیافته‌اند یا از ادامه‌ی تحصیلات تکمیلی باز‌مانده‌اند. این لایه از بازنده‌ها کسانی‌اند که مستقیماً چوب کاهش دستمزدهای اجتماعی در جامعه را خورده‌اند. دستمزدهای اجتماعی درواقع مبالغی نامرئی هستند که چون وظیفه‌ی تأمین مالی این یا آن نوع خدمت اجتماعی را دولت بر عهده می‌گیرد خانواده‌ها بابت برخورداری از آن خدمت یا اصلاً هزینه‌ای متقبل نمی‌شوند یا قیمتی پایین‌تر از قیمت‌های بازار می‌پردازند. وقتی دولت از اجرای وظایف خودش در زمینه‌ی خدمات اجتماعی عقب می‌نشیند، این هزینه‌ها مرئی می‌شوند و بر دوش خانواده‌ها می‌افتند. افزایش این قبیل پرداخت‌های خانواده‌ها برای برخورداری از خدمات اجتماعی درواقع همان کاهش دستمزدهای اجتماعی است. کاهش دستمزدهای اجتماعی در همه‌ی‌ سال‌های پس از جنگ، همراه با سرکوب دستمزدهای انفرادی در بازار کار، از مهم‌ترین عوامل بازماندن از تحصیل در سطوح گوناگونِ آموزش عالی میان بخش‌هایی از اعضای جامعه شده است. این بازمانده‌ها که به قاعده‌ی هرم طبقاتی جامعه نزدیک‌ترند همان چهارمین لایه از بازندگان کالایی‌سازی آموزش عالی‌اند. اما بازماندن از تحصیل در آموزش عالی به‌هیچ‌وجه پدیده‌ای مطلقاً طبقاتی نیست. در کنار عامل طبقه، سایر عوامل طبقاتی نیز در این زمینه نقش‌آفرین‌اند. اگر تعامل سایر انواع سلطه‌ی غیرطبقاتی با سلطه‌ی طبقاتی را توأمان در نظر بگیریم به پنجمین لایه از بازندگان کالایی‌سازی آموزش عالی خواهیم رسید. مهم‌ترین انواع روابط سلطه‌ی غیرطبقاتی در زمینه‌ی کالایی‌سازی آموزش عالی در ایران احتمالاً سلطه‌های جنسیتی و قومیتی و مذهبی و ملیتی‌اند. به نسبتی که این انواع مناسبات نابرابر قدرت غیرطبقاتی در واحدهای خانواده و شهر و کشور پررنگ‌تر باشند، دختران از پسران در خانواده‌ای واحد، اقلیت‌های قومی در قیاس با دیگران در شهر یا استانی واحد، اقلیت‌های مذهبی در قیاس با صاحبان مذهب رسمی در سطح کشور، و مهاجران فقرزده‌ی ساکن در ایران در قیاس با هم‌طبقه‌ای‌های ایرانی‌شان احتمالاً به میزان بیش‌تری از کالایی‌سازی آموزش عالی از حیث نابرخورداری از تحصیلات دانشگاهی متضرر می‌شوند. در این لایه از بازنده‌ها تعامل انواع شکاف‌های غیرطبقاتی درون طبقات اجتماعی فرودست‌تر را در جهت ممانعت از دسترسی به آموزشِ عالیِ کالایی‌شده شاهدیم. این پنج لایه از بازندگان که تاکنون در کانون توجه‌مان قرار گرفته‌اند جملگی از دریچه‌ی سپهر آموزش عالی شناسایی شده‌اند، چه نخستین سه لایه که از جمع برخورداران از آموزش عالی بودند و چه لایه‌های چهارم و پنجم که از حیث نابرخورداری‌شان از آموزش عالی محل توجه قرار گرفتند. برای شناسایی ششمین لایه از بازندگان کالایی‌سازی آموزش عالی باید کاملاً از سپهر آموزش عالی خارج شویم. وقتی خدمت آموزش عالی هر چه بیشتر به کالا تبدیل می‌شود و دولت از تأمین مالی آموزش عالی عقب می‌نشیند و بار این هزینه‌ها را به دوش خانواده‌ها می‌اندازد، آن بخش از منابع مالی دولت که طبق توافق جمهور مردم با دولت، یعنی اصل سی‌ام قانون اساسی، می‌بایست برای تأمین مالی خدمات آموزش عالی صرف می‌شد آزاد می‌شود. به خاطر داشته باشیم که بحث فقط بر سر آموزش عالی نیست. بحث آموزش عمومی هم هست، همین‌طور بهداشت و درمان و سلامت و مسکن و بهزیستی و تربیت‌ بدنی و اوقات فراغت و همه‌ی خدمات اجتماعی‌ای که ارائه‌شان بر طبق قانون اساسی به درجات گوناگون بر عهده دولت گذاشته شده است. حال کل این مجموعه را با هم نگاه کنیم. به میزانی که دولت از این زمینه‌ها عقب‌نشینی اقتصادی می‌کند، بار مالی همه‌ی این خدمات از روی دوش دولت برداشته می‌شود. اکنون دست دولت باز است تا این وجوه آزادشده را برای انواع دیگری از قلمروها هزینه کند. یکی از مهم‌ترین این قلمروها عبارت است از تحکیم سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت به گونه‌ای که، چه با اقناع و چه با اجبار، سلیقه‌ی اقلیت حکومت‌کنندگان را در زمینه‌های گوناگون فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به اکثریت حکومت‌شوندگان تزریق کند. برای تزریق سلیقه‌ی اقلیتِ حکومت‌کننده به اکثریتِ حکومت‌شونده منابع مالی موردنیاز است. هر قدر دولت‌ها از قلمرو خدمات اجتماعی با شدت بیشتری عقب‌نشینی کنند، دست‌شان برای تزریق موفقیت‌آمیزتر سلایق خودشان به مردم در حوزه‌های سیاسی و مدنی و فرهنگی بازتر است. این نیز یعنی انقباض هر چه بیشتر حقوق مدنی و سیاسی شهروندی. گرچه کالایی‌سازی در حوزه‌ی آموزش عالی به وقوع می‌پیوندد، اما لایه‌ی ششم بازنده‌ها کسانی‌اند که در بیرون حوزه‌ی آموزش عالی، با نقش‌آفرینی عوامل میانجی دیگری، متضرر می‌شوند زیرا اکنون از رهگذر سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت که بنیه‌ی اقتصادی قوی‌تری در این زمینه دارد محتمل است به میزان کمتری از آزادی‌های سیاسی و مدنی برخوردار شوند. لایه‌ی ششم از بازنده‌ها کسانی‌اند در طبقات گوناگون که حقوق سیاسی و مدنی شهروندی‌شان، آن‌قدر که به عامل کالایی‌سازی آموزش عالی برمی‌گردد، منقبض شده است. جنس باخت این لایه‌ی ششم ضرورتاً پولی نیست. البته می‌توان کیمیاگرانه معادلی پولی نیز برای این باخت تعریف کرد، ولی ماهیت این باخت ضرورتاً نه اقتصادی بلکه از نوع تباهی فرهنگی و سیاسی است و با فقر و محرومیت اقتصادی متفاوت است. ماهیت باخت نخستین سه‌ لایه از بازنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی اصولاً ماهیتی اقتصادی دارد، اما سرشت باخت سه لایه‌ی بعدی از بازنده‌ها فرهنگی و سیاسی است. باخت اقتصادی نخستین سه لایه از بازندگان و باخت فرهنگی و سیاسی دومین سه لایه از بازندگان به کیسه‌ی چه کسانی می‌رود؟ این‌جاست که باید به برندگان کالایی‌سازی آموزش عالی پرداخت.

برنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی را نیز می‌توان دست‌کم به سه لایه تفکیک کرد. نخستین دو لایه را باید در خود سازمان تولید آموزش عالی جست‌وجو کرد و سومین لایه را در بیرون از سپهر آموزش عالی. ابتدا به خود سازمان تولید آموزش عالی می‌پردازم. این‌جا نیز می‌توان جانب عرضه را از جانب تقاضای آموزش عالی تفکیک کرد. نخستین لایه از برندگان کالایی‌سازی آموزش عالی در جانب عرضه قرار دارند. وقتی دولت از اجرای وظیفه‌ای که اصل سی‌ام قانون اساسی بر عهده‌اش نهاده است عقب‌نشینی می‌کند، کسانی باید جای دولت را بگیرند. این جای‌گزینی در ایران با خصوصی‌سازی آموزش عالی رخ نداده است. در حد اطلاعات من، دست‌کم تا این اواخر حتا آجری از بخش دولتیِ آموزش عالی به بخش خصوصی واگذار نشده است. در عوض، اولاً به بخش خصوصی اجازه‌ی کار در قلمرو آموزش عالی داده شده و ثانیاً بخش‌های پایین‌دستی، خصوصاً خدماتی چون خوابگاه‌ها و بوفه‌ها و حمل‌و‌نقل و امثالهم، مشمول برون‌سپاری به رده‌های گوناگونِ پیمانکاران بخش خصوصی شده است. اما این‌ها هیچ‌کدام خصوصی‌سازی نیست. گرچه خصوصی‌سازی در قلمرو آموزش عالی به وقوع نپیوسته است، اما بازیگران بخش خصوصی در حوزه آموزش عالی، اعم از پیمان‌کاران بخش خصوصی که در فرآیند برون‌سپاری‌ها مدخلیت یافته‌اند یا مالکان حقیقی و حقوقیِ مؤسسات غیردولتی، نقش بسیار پررنگی در جانب عرضه‌ی آموزش عالی پیدا کرده‌اند. این نخستین لایه از برندگان درواقع مرئی‌ترین برندگان کالایی‌سازی آموزش عالی‌اند، کسانی که در پیوند وثیق با بدنه‌ی تکنوکراتیک دولت و اصلی‌ترین هسته‌های قدرت سیاسی‌اند، اقلیتی که ثروت‌اش به‌یمن قدرت سیاسی‌اش حاصل شده است. دومین لایه از برندگان را باید در جانب تقاضای آموزش عالی جست‌وجو کرد. این لایه مشخصاً متشکل از همه‌ی کسانی است که چنان‌چه ملاک برخورداری از آموزش عالی به ملاک‌هایی غیر از توانایی مالی برای خرید آموزش عالی منحصر می‌شد نمی‌توانستند به جرگه‌ی دانشجویان بپیوندند. سد سکندری که مسیر ورود چهارمین و پنجمین لایه از بازندگان را به جرگه‌ی دانشجویان مسدود کرده است عملاً تخته‌ی پرش این دومین لایه از برندگان در دست‌یابی به آموزش عالی، به‌یمن توانایی مالی‌شان، شده است. این لایه از برندگان را میان طبقات فرادست‌تر اجتماعی و میان مردان و میان مرکزنشینان و میان نیروی انسانی شاغل در بدنه‌ی دولت و میان رده‌های سنی بالاتر به میزان بیشتری می‌توان یافت. برای شناسایی لایه‌ی سوم از برندگان که عبارت‌اند از رده‌های گوناگون نیروهای سیاسی و اجتماعی محافظه‌کار، همان‌طور که لحظاتی پیش گفتم، باید دوباره از حوزه‌ی آموزش عالی کاملاً خارج شویم و به کلیت سپهر سیاسی و اجتماعی بازگردیم. محافظه‌کاران چه کسانی‌اند؟ محافظه‌کاران کسانی نیستند که ضرورتاً مدافع وضع موجود باشند. اتفاقاً در بسیاری از نمونه‌ها محافظه‌کاران به‌دنبالِ بیش‌ترین تغییر در وضع موجودند، اما نه در جهتی که ترقی‌خواهان می‌طلبند. محافظه‌کاران درواقع طالبان تغییرند و تغییر را از مسیر تحکیم و تثبیت انواع سلسله‌مراتب‌ طبقاتی و جنسیتی و قومیتی و سبک زندگی و مذهبی و غیره جست‌وجو می‌کنند. یعنی اگر از وضع موجود رضایت ندارند به این علت است که روابط سلطه چنان که باید و شاید برقرار نیست. اینان برای تثبیت هر چه بیشتر انواع روابط سلطه به تحکیم انواع سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت و ازاین‌رو به منابع مالی نیاز دارند. این نیروهای محافظه‌کار، هم در حوزه‌ی سیاست و هم پایگاه‌های اجتماعی‌شان، از برندگان کالایی‌سازی آموزش عالی و بهداشت و درمان و سلامت و غیره‌اند. بار مالی اجرای این وظایف اجتماعی که از دوش دولت‌ها برداشته شود، مجال مالی برای تحکیم انواع سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت نیز فراهم‌تر می‌شود. پیروزی این برندگان بیش از هر چیز محصول یک ائتلاف نامیمون بین نولیبرالیسم و محافظه‌کاری در سال‌های پس از جنگ هشت‌ساله بوده است. محافظه‌کاران به دلایلی که برشمردم خواهان منابع مالی بیش‌تر برای تثبیت انواع مناسبات سلطه‌اند. نولیبرال‌ها اما راهی برای تأمین منابع مالی محافظه‌کاران نشان می‌دهند: کوچک‌سازی دولت. درعین‌حال، ما می‌دانیم که کوچک‌سازی دولت در ایران فقط در بازو‌هایِ دولتیِ ارائه‌دهنده‌ی خدمات اجتماعی اتفاق افتاده است. اما همین نوع کوچک‌سازی دولت به موتور محرکه‌ی رشد سرطانی ابعاد سایر بازوهای دولت منجر شده است، بازوهایی که وظیفه‌ی تحمیل سلیقه‌ی اقلیت حکومت‌کنندگان به اکثریت حکومت‌شوندگان را بر عهده دارند. این وضعیت محصول ائتلاف نولیبرالیسم و محافظه‌کاری است. محافظه‌کاران و نولیبرال‌ها در تمام سال‌های پس از جنگ هشت‌ساله با نفرتی متقابل، اما لذتی متزاید، هماره هم‌آغوش یکدیگر بوده‌اند. ماهیت بُرد نیروهای محافظه‌کار از کالایی‌سازی آموزش عالی گرچه از قابلیت ترجمه به نمودهای اقتصادی نیز برخوردار است اما عمدتاً خصلت فرهنگی و سیاسی دارد: لبخند رضایتی که بر لبان‌شان می‌نشیند وقتی می‌بینند حتی‌المقدور همان‌گونه که خود می‌پسندند شهروندان می‌نویسند و می‌خوانند و می‌پوشند و می‌نوشند و می‌خورند و می‌زیَند و می‌شوند.

 لایه‌های سه‌گانه‌ی برنده‌های کالایی‌سازی آموزش عالی به‌یمن همین پیوند نامیمون اگرچه اقلیت‌اند اما بسیار متشکل و صاحب‌صدا و صاحب‌قدرت‌اند. بازنده‌ها، برعکس، گرچه اکثریت‌اند، اما نامتشکل‌ و فاقد صدا و بی‌‌قدرت‌اند. معتقدم بخش عمده‌ای از بی‌قدرتی بازندگان کالایی‌سازی آموزش عالی از فقدان زبان واحد و منطق واحد میان‌شان نشئت می‌گیرد. نخستین سه لایه‌ی بازندگان که به‌هر‌حال از آموزش عالی برخوردار می‌شوند به زبانی مشترک برای واگویی نارضایی‌هاشان نرسیده‌اند. مثلاً دانشجویان دوره‌های روزانه به مسئله‌ی سنوات انتقاد می‌کنند، دانشجویان شبانه از نرخ بالای شهریه‌ها گله می‌کنند، دانشجویان دانشگاه‌های غیرانتفاعی نیز برای منطق قیمت‌گذاری روی خدمات دریافتی‌شان به تحرک می‌افتند. اینان فاقد زبانی مشترک‌اند و نقطه‌ی ارجاع مشترکی ندارند. نه زبانی مشترک با یکدیگر دارند و نه زبانی مشترک با لایه‌های چهارم و پنجم از بازندگان که بازماندگان از آموزش عالی‌اند. این زبان مشترک و این نقطه‌ی ارجاع مشترک در انبان تاریخی ما موجود است: بازگشت به اصل سی‌‌ام قانون اساسی. بی‌قدرتی بازندگان، سوای فقدان زبان مشترک، معلول فقدان منطق مشترک میان همه‌ی لایه‌های بازندگان نیز هست. بازندگانی که مستقیماً ضرب‌خورده‌ی کالایی‌سازی آموزش عالی‌اند و بازندگانی که با کالایی‌سازی آموزش عالی به‌طور غیرمستقیم لطمه می‌خورند و آزادی‌های سیاسی و مدنی‌شان را از کف می‌دهند فاقد منطقی مشترک‌ میان جمع نامتشکل و بی‌صدای خویش‌اند و نقطه‌ی ارجاع مشترکی ندارند. این منطق مشترک و این نقطه‌ی ارجاع مشترک نیز در انبان تاریخی ما موجود است: بازگشت به اصلی‌ترین آرمان انقلاب 57 یعنی آزادی. تلاش برای برساختن زبان و منطق مشترک میان بازندگان و وضوح‌بخشیدن به نقاط ارجاع مشترک از اصلی‌ترین گام‌های قدرت‌مندسازی اکثریت بازندگان است.

    دولت‌ها در تمام سال‌های پس از جنگ هشت‌ساله، برخلاف اصل سی‌ام قانون اساسی، به عقب‌نشینی اقتصادی از حوزه‌ی آموزش عالی مبادرت کرده‌اند. دولت‌ها در همه‌ی سال‌های پس از انقلاب، برخلاف اصلی‌ترین آرمان انقلاب، با پیشروی سیاسی در حوزه‌ی آموزش عالی و سایر سپهرهای حیات ایرانی به آزادی‌زدایی روی آورده‌اند. بازندگان مادامی‌ که دولت را به پیشروی اقتصادی در حوزه‌ی آموزش عالی و عقب‌نشینی سیاسی از حوزه‌های آموزش عالی و سایر حوزه‌ها واندارند پاک‌باخته باقی خواهند ماند.

دانستنی‌ های جالب (121)

برترین ها: در زندگی همه ما پیش آمده که برخی اصطلاحات را بدون دانستن ریشه و وجه تسمیه اش بکار ببریم و یا یک رسم و آداب خاص را به صرف تقلید از پیشینیان خود، بدون اینکه بدانیم چیست و از کجا آمده انجام داده باشیم. شاید اصلاً این موضوع برای شما اهمیت نداشته باشد و از بکار بردن اصطلاح و انجام دادن آن رسم بدون دانستن اصل و ریشه آن هم راضی بوده باشید، ولی جالب بودن قضیه و اینکه شاید دانستن آن برای شما هم جذاب باشد، ما را بر آن داشت که مطلبی با عنوان «دانستنی های جالب» را به صورت سریالی برای شما تدارک ببینیم و در اختیارتان قرار بدهیم.

 این مطلب علاوه بر پرداختن به موضوعات بالا، دانستنی ها و نکات جالب، به برخی از باورهای غلطی که بین مردم رایج است نیز پرداخته و سعی در اصلاح آنها خواهد داشت. امیدواریم مورد استقبالتان قرار بگیرد.

مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

*********
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 
 
دانستنی‌ های جالب (121) 

طنز؛ نکویی اهل کرم

سید علی میرفتاح در روزنامه اعتماد نوشت:

فکر نکنم درباره فیدل‌کاسترو حرفی مانده باشد که حالا از زبان من بخواهید بشنوید. تا گفتند رهبر کوبا به رحمت خدا رفته، تلگرامی و توییتری و فیس‌بوکی بمباران شدیم از بس اظهارنظر درباره این پیرمرد نود ساله شنیدیم. یکی او را ستود، یکی به او بد گفت، یکی از او نقل‌قول آورد، یکی درباره او نقل‌قول آورد... یکی به بهانه مرگ کاسترو زد به امریکا، یکی هم به این بهانه زد به انقلاب اسلامی، یکی هم... از صبح‌تا به حال آنقدر عکس از جوانی و پیری و کهولت کاسترو دیده‌ام که به قول آن مردی که رفته است اما دلش می‌خواهد برگردد، کاسترو دان‌مان در حال پاره شدن است.
 
بعید می‌دانم مرگی که اینقدر برای ما مهم است برای خود کوبایی‌ها مهم باشد. البته که مهم است. منظورم کامنت روی مرگ است. می‌گویم بعید است اینقدری که ما بر این مرگ کامنت می‌گذاریم کوبایی‌ها یا بازماندگان کمونیسم کامنت بگذارند. کلا ما ایرانی‌ها به «مرگ» حساس‌تریم تا بقیه اقوام.
 
کاسترو که سهل است از فامیل دورمان هم - خدایی نکرده- کسی بمیرد، سریع با روحش احساس صمیمیت می‌کنیم و برایش مویه می‌کنیم و در اوصافش داد سخن سر می‌دهیم. این عادت ما است و خیلی ربطی به شبکه‌های اجتماعی ندارد. شبکه‌های اجتماعی باعث «بیشتر در چشم آمدن» آن شده‌اند. اما در این میان چیزی که معمولا مغفول می‌ماند جلوه حضرت مرگ است. ما معمولا یادمان می‌رود که در این مواقع به خودمان تذکر بدهیم که حتی اگر فیدل‌کاسترو هم باشی بالاخره می‌میری و سر و کارت با کرام‌الکاتبین می‌افتد.
 
مرگ حق است و برایش هیچ فرقی نمی‌کند که مسافر بخت‌برگشته قطار باشی یا رهبر انقلابی‌ترین کشور قاره امریکا. من حقیقتا به خوب و بد کاسترو کار ندارم. درباره‌اش هم خوب شنیده‌ایم و هم بد. تاریخ، سختگیری‌های خودش را دارد و معمولا به چیزهایی که دولت‌های غالب می‌نویسند، اعتنا ندارد. عرب‌ها می‌گویند «الحکم لمن الغلب.» یعنی حکم از آن غالب است. اما تاریخ خیلی به غالب و مغلوب کار ندارد. تاریخ با صبر و حوصله مو را از ماست بیرون می‌کشد و حتی از پس هزاران سال نمی‌گذارد که ماه حقیقت پشت ابر بماند.
 
ماه رهبر کوبا هم بالاخره از پس ابر رسانه‌ها بیرون می‌آید... اما به نظرم مهم‌تر از ماه حقیقت، درک این حقیقت لایتغیر است که «همه می‌میریم.» از اتفاق چیزی که می‌تواند ما را - هرکه باشیم و در هر مقامی باشیم- تبدیل به انسان‌های بهتری کند و اخلاق‌مان را بهتر کند، یادآوری دایمی مرگ است. مرگ برای همسایه نیست. مرگ برای من روزنامه‌نگار هم هست و همین‌که هر لحظه به خودم تذکر دهم که می‌میرم شاید باعث شود که کمتر زخم‌زبان بزنم، کمتر دیگران را بیازارم، کمتر نفسانیتم را در کارم دخالت بدهم.
 
اصلا بحث مهربانی و نامهربانی نیست. بحث ناپایداری دنیاست و اینکه کلا و جزئا دنیا و مافی‌ها ارزش آن را ندارد که بابتش دلی بیازاریم. اتفاقا حقیقتی را که اولیای خدا بیش از هر حقیقت دیگری گوشزدمان کرده‌اند همین ناپایداری دنیا و بی‌ارزش بودن پست‌ها و مقام‌هاست. در این پست‌ها و مقام‌ها اگر توانستیم حقی را به صاحبش برگردانیم یا ناحقی را از غاصبش بگیریم خوب است، در غیر این صورت به تعبیر امام‌علی به عطسه بز هم نمی‌ارزد. حقیقتا در این جمله امیرالمومنین دقت کنید.
 
خلافت در زمان امام کم از امپراتوری نبود. نصف دنیا در سیطره اسلام بود و خلیفه مسلمین قدرتی مترادف قدرت امپراتوری روم داشت بلکه بیشتر و نافذتر. با این همه امیرالمومنین می‌گوید که اگر ماه و خورشید را هم صاحب شود حاضر نیست دانه‌ای را به ناحق از دهان مورچه‌ای بگیرد. وعظ نمی‌گویم. عرضم این است که دنیا ناپایدار است، دنیاداری ناپایدارتر و این همه شاه و رییس‌جمهور و سلطان همان‌طوری مرده‌اند که بقال و شوفر و لبویی و کارتن‌خواب.
 
عرض من این است که هر مرگی، زنگی است که ما را متوجه حقیقتی ازلی و ابدی می‌کند و هر مرگ آدم نامدار و بلندمرتبه‌ای ما را مضاعف متوجه این حقیقت می‌کند. چه‌گوارا مرد، کاسترو هم مرد، من هم می‌میرم و چیزی از هیچ‌کدام ما نمی‌ماند مگر نام خیر؛ اگر بماند. بر این رواق زبرجد نوشته‌اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند. کمونیست یا مسلمان فرقی نمی‌کند. اگر کاسترو کار خیری کرده، می‌ماند اگر نه چنان محو و نابود می‌شود که تو گویی اصلا از مادر‌ زاده نشده. این تازه معامله‌ای است که مرگ با بزرگان می‌کند، ما که مگسی بر دماوندی بنشیند و برخیزد.

طنز؛ حقوق زنان و چند اشتباه تاریخی

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
 
بعضی‌ها فکر می‌کنند مسئله خشونت علیه زنان هم تقصیر دولت است و دولت وظیفه دارد آن را حل کند. این افراد معتقدند دولت مسئول آلودگی هواست، اما از خودرو شخصی استفاده می‌کنند، معتقدند دولت مسئول همه فسادهای مالی است. همین افراد زنان را آزار می‌دهند و مستقیم به آشپزخانه و لباسشوخانه هدایت می‌کنند، اما معتقدند چرا دولت وزیر زن ندارد؟ این افراد خنده‌دارند.
 
اشتباه محاسباتی: به نظر ما خشونت علیه زنان، خشونت علیه مردان است و مردان اگر عقلشان برسد، خشونت علیه زنان نمی‌کنند که بعدا خشونت علیه خودشان بشود. چطوری؟ ببینید شما مثلا یک شوهر هستید که خشونت علیه زنان می‌کنید. خب همسر شما اگر از خشونتی که علیه‌اش انجام می‌شود آزار ببیند، مریض می‌شود و دودش - اول و آخر – به چشم شمای زن‌ستیز خواهد رفت.

اشتباه تاریخی: ببینید خشونت علیه زنان خیلی عجیب است؛ مثلا ما یک رفیقی داریم که خشونت علیه زنش می‌کند، اما نسبت به زنان دیگر همیشه عطوفت می‌کند.به نظر ما مطمئن‌ترین راه برای اینکه یک مرد نسبت به همسرش خشونت نکند این است که فکر کند همسرش «زن»ش نیست و جزء زنان دیگر است. بلانسبت شما، بابابزرگ ما همیشه معتقد بود مرغ همسایه غاز است و غالبا با غازهای همسایه حشرونشر داشت تا مرغ خانگی خودش. خب شما همین الگو را در همه زندگی وی می‌توانستی ببینی؛ مثلا با زن خودش بد بود و البته که با بچه‌های خودش هم بد بود، اما با زنان همسایه و البته با بچه‌های زنان همسایه خیلی خوب بود. اتفاقا وقتی آلزایمر گرفت، زن و بچه‌هاش را خیلی تحویل گرفت چون آنان را نمی‌شناخت و فکر می‌کرد زن و بچه همسایه هستند.

اشتباه لفظی: خود این خشونت علیه زنان، رسما خشونت علیه زنان است. چون ما رفیقی داریم که بلانسبت شما روشنفکر نیست و وقتی صحبت از خشونت علیه زنان می‌شود، می‌گوید: «این یعنی ما باید چندتا زن داشته  باشیم که خشونت علیه‌شان نکنیم. وقتی یک زن داریم، خشونت مجاز است!»

وصیت: سوفیا... من مدافع حقوق زنان هستم؛ یعنی معتقدم باید حقوق زنان را هم گرفت و خرج کرد. عاشق حقیقی تو؛ میدون دوم.

طنز؛ از پذیرش هرگونه حادثه معذوریم

دانیال فتحی در روزنامه شهروند نوشت: 

 یکشنبه ٧ آذر ٩٥ را درحالی شروع می‌کنیم که دوستان با عزمی راسخ کمر به سیاسی کردن اتفاقات بسته‌اند؛ یعنی از لحظه‌ای که این دو قطار برخورد کرده‌اند به هم یک گروه کف دست‌هایشان را به هم می‌مالند و می‌گویند: آخ جون! استیضاح وزیر راه و شهرسازی! گروه مقابل هم متقابلا دست‌هایشان را به هم می‌مالند و می‌گویند: آخ جون! فرار از پاسخگویی به علت سیاسی شدن فضا! خلاصه وضع غریبی است. کم مانده گفته شود متاسفانه آقای ریزعلی خواجوی بعد از آن حادثه اقدام به تربیت نسل بعدی نکرد و برای همین دیدیم در این حادثه کسی نبود که قطارها را آگاه کند. با این حال بنده فکر می‌کنم اگر ریزعلی خواجوی هم بود و همان حرکت را تکرار می‌کرد، احتمالا متهم به موارد زیر می‌شد:

- خدشه‌دار کردن عفت عمومی از طریق درآوردن لباس جلوی زن و بچه مردم
 – حمل سلاح
 – تخریب اموال عمومی از طریق شلیک به قطار
– اخلال در برنامه‌ریزی قطار که می‌خواست سر وقت به کوه بخورد و از این دست موارد.

 پس چه بهتر که قضیه سیاسی شود و فردا یک موج دیگر خبری بیاید و بشورد ببرد پایین ... بله ... شکر خدا خبر رسید که فیدل کاسترو هم درگذشت. این هم موج جدید! این‌که میگن خدا روزی رسونه، اینه‌ها!!

غافلگیری

یکی از اتفاقات بامزه‌ای که بعد از حوادث غیرمترقبه و مترقبه در کشور می‌افتد، غافلگیری مسئولان است؛ مثلا طرف مدیریت بحران فلان منطقه را به عهده دارد، منشی‌اش می‌آید توی اتاقش و می‌گوید: جناب رئیس! در فلان جا ما درگیر این بحران شدیم. مدیر بحران دو متر از جایش می‌پرد و درحالی‌که عرق بر پیشانی‌اش نشسته می‌گوید: چطور ممکنه!؟ بحران؟ اونم این موقع؟ منشی می‌گوید: این موقع مگه چشه قربان؟ مدیر بحران می‌گوید: آخه الان موقع ناهاره، من آمادگی‌شو ندارم یا مثلا در آذرماه آسمان تصمیم می‌گیرد مقادیری برف به زمین حواله کند. منشی استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار یا هر دار دیگری می‌رود توی اتاق دار و می‌گوید: جناب دار! برف اومده. دار هم که همین‌طور سرش توی گوشی است و دارد عکس‌های ملت را با برگ پاییزی و بوت و در آستانه فصلی سرد لایک می‌کند، می‌گوید: بهش بگین بره دو ماه دیگه بیاد. الان چه موقع برفه؟ یک‌سری از مسئولان هم ضمن گلایه از برف گفتند: الان ما آمادگیش رو نداریم. خونه نامرتبه، پیژامه تنمونه، میوه هم نداریم. چرا از قبل اطلاع نمیدن این بی‌ملاحظه‌ها؟ همین می‌شود که بعد از بارش دو میلیمتر برف در شهرهای شمالی نشانه‌های وقوع آخرالزمان در شهر پدیدار می‌شود و قطعی گاز و برق و اینترنت و... را شاهدیم.

کمبود امکانات

مسئولان ما یک علاقه عجیبی به کمبود امکانات دارند. فکر می‌کنید برای چه ما در همه زمینه‌ها کمبود امکانات داریم؟ چون پول نداریم؟ عرضه نداریم تجهیز شویم؟ سوءمدیریت داریم؟ تحریمیم؟ خیر! چرا همه‌اش حدس‌های اشتباه می‌زنید؟ ما از کمبود امکانات لذت می‌بریم. مدال وزنه‌برداری که با کپسول گاز تمرین می‌کرد، لژیونر شدن بازیکنی که کفش فوتبال نداشت، صعود به جام‌جهانی بدون بازی تدارکاتی و حتی یک دست لباس! خب اینها لذت‌بخش است. حالا یک وقت‌هایی هم هست که حادثه‌ای اتفاق می‌افتد، مثلا دو تا قطار به هم می‌خورند، امدادگران بعد از دو، سه ساعت به محل حادثه می‌رسند، جعبه‌ها و کیف‌ها و ساک‌ها را باز می‌کنند و می‌بینند امکانات نیست! خب اگر دو، سه نفر هم با این کمبود امکانات با تنفس مصنوعی و این روش‌ها زنده بمانند لذت‌بخش است. نمی‌دانم چرا مردم این چیزها را درک نمی‌کنند!

طنز؛ سرما چگونه به اقتصاد ملی کمک می‌کند؟

سوشیانس شجاعی‌فرد در روزنامه شهروند نوشت:

شاید شما هم می‌پنداشتید که سرما، جزو خسارت و خسران و سیل و برف و کوران و قطع برق چیزی ندارد! اما خود غلط بود آنچه می‌پنداشتید و باز هم مانند همیشه در غفلت و ناآگاهی به سر می‌برید!

نخستین کاسب هوای سرد، رانندگان بسیار زحمتکش تاکسی هستند که تا قطره‌ای باران بزند، تا دانه‌ای برف بیاید، تا دو درجه هوا سرد شود، فقط دربست سوار می‌کنند و خب شما هم در این سرمای پیرزن‌کش ممکن است بمیرید و مجبورید کرایه‌ هزارتومنی را ١٠‌هزارتومان بدهید و اینگونه به اقتصاد رانندگان تاکسی کمک کنید!

در سرمایی مانند آنچه چند روز پیش درکشور شاهد بودیم، عید باتری‌سازها هم هست! مراجعات مکرر باتری‌هایی که بر اثر سرما خوابیده، باعث رونق پسابرجامی باتری‌سازها می‌شود! باتری یک ماشینی هم خوابیده باشد که همین‌طوری بیدار نمی‌شود! باید زنگ بزنید به تمساح‌خودرو! این جرثقیل‌های نیسان آبی که تا کاپوت خودرو را بالا می‌زنید، آب شیشه شور را نگاه کنید، صدای قژ قژ زنجیر جرثقیلشان می‌آید و خودرو را به دندان می‌کشند و می‌کشند!

فصل سرما اگر با ریختن برگ‌های پاییزی یا بارش برف همراه باشد، بیشترین منفعت اقتصادی را این شرکت‌های اینترنتی می‌کنند که هی به شما حجم و گیگابایت اضافه فرو می‌کنند، از بس که یا دارید عکس و فیلم از برگ زرد و برف نو آپلود می‌کنید! یا دارید برف نو و برگ زرد دوستانتان را می‌بینید و لایک می‌کنید!

سرما همچنین به اقتصاد کافه‌ها هم کمک می‌کند و دراین سرمای همچنان پیرزن‌کش، مگر می‌شود داخل کافه نروید و یک فنجان قهوه نخورید و از پنجره آمدن برف را نبینید؟! اگر چنین نکنید، چگونه با وجدانتان روبه‌رو خواهید شد؟! هَن؟!

سرما، فصل رونق بازار هم هست! گردش مالی لباس گرم‌فروشی‌ها در یکهو بالا می‌رود و همچنین صنف بخاری‌فروش‌ها هم که در دکانشان عروسی است! هربخاری گازی و برقی را دوبرابر می‌کنند در سبد خرید شما!

درمواقع بحرانی، وقوع سرما و برف باعث رونق کار برنامه‌سازهای بخش‌های خبری صداوسیما می‌شود که بیایند روی آنتن و غافلگیر شوند و از اقدامات در دست اقدام بگویند و حرص مردم را دربیاورند! گردش مالی ساخت این برنامه‌ها و تبلیغات وسطش و قرص اعصابی که مردم مصرف می‌کنند، مرزهای اقتصاد کشور را جابه‌جا می‌کند و به سادگی نباید از آن گذشت!

همچنین هیجان دختران و پسران برای ساختن آدم برفی و آپلودکردن ٨ استوری، ٤ عکس و ٥ فیلم از آم به اینستاگرام، باعث رونق فروش هویج و لباس دسته دو در بازار می‌شود که خود بخشی از رونق‌بخشی سرما به اقتصاد یخ‌زده ماست!

سوز سرما همچنین به رونق سینماهای کشور هم کمک می‌کند! خب در این سرما جوانانی هستند که مکان ندارند (مکان گرم و فرهنگی) که بهترین و ارزان‌ترین و تاریک‌ترین مکان برای آنها، سینماست! دو قران پول بلیت می‌دهید و چهار قران پول پفک می‌دهید و در یک فضای گرم و تاریک مشغول دیدن فیلم و... می‌شوید و بدین‌سان به اقتصاد کشور خودتان کمک کرده و درعین‌ حال با آینده‌نگری به رشد جمعیت کمک می‌کنید!

حالا دیگر اشاره نمی‌کنم که یک بوران بزند قیمت زنجیر چرخ چند‌ درصد بالا می‌رود و قیمت لبو به سقف می‌چسبد و قیمت باقالی دیگر چیست؟ قیمت باقالی هم بالاتر از قیمت نفت می‌رود! و نمی‌گویم قیمت گاز صادراتی ما چقدر می‌شود و خلاصه نگم برات!

باشد که زین پس، مسئولان اقتصادی کشور با واردات سرما از چین، به اقتصاد ملی ایران کمک کنند!