«خاوری» مهمان بعدی ماه عسل!
احسان علیخانی با سفر به کانادا خاوری را برای حضور در ماه عسل در نظر گرفت.
بر اساس اخبار غیر موثق، احسان علیخانی در سفری که به کانادا داشته ، این گفتگوی تلویزیونی را با محمود رضا خاوری انجام داده:
علیخانی:
آقای خاوری اجازه بدین بدون هیچ مقدمه ای بریم سراغ قصه تلخ و غم انگیز زندگی شما … چی شد که پولهای شما توسط شریک ساختمون سازتون در کانادا بالا کشیده شد؟ شما که به هر حال خودتون استاد این طور کارها هستین!
خاوری:
من تازه فهمیدم چرا قدیمی های ما می گفتن دست بالای دست بسیاره آقای علیخانی … من این پولها رو ذره ذره از مملکت بردم … یعنی جمع کردم تو حسابم … حالا کاری به تهمت هایی که من می زنن ندارم … واگذارشون می کنم به خدا … اما من با حقوق کارمندی و وام و قرض و قوله ،سه هزار میلیارد پس انداز کردم … الان کارمندها می دونن من چه سختی ای کشیدم تا این پول رو جمع کردم … شبهایی بود که ما تو خونه به جز چند تا تیکه پیتزای استیک مونده و چند تا سیخ کباب سلطانی که اسما تو منوی رستوران، گوشت گوسفندی بودن ولی رسما گوشت گوساله بودن ، چیزی برای خوردن نداشتیم!
علیخانی:
الان اگه من اشکم دربیاد ، متهم میشم به این که می خوام مردم رو غمگین کنم … ولی شما واقعا خیلی رنج کشیدین … از اون به اصطلاح شریکتون بگین که ما آخر نفهمیدیم فامیلی اش با “ه” دو چشمه، یا “ح” جیمی؟!
خاوری:
همون دیگه … اشتباه من این بود که به آدمی که فامیلی اش دو حالته نوشته می شد اعتماد کردم … کسی که تو فامیلی خودش هم رنگ عوض می کنه، معلومه امانت دار خوبی نیست … در صورتیکه همه می دونن “خاوری” فقط همین مدلی نوشته میشه و من تو فامیلی ام هم آدم صادقی هستم!
علیخانی:
می دونم یادآوری این موضوع برای شما دردناکه ولی بعضی ها میگن این سه هزار میلیاردی که صحبتش شد ، مال بیت المال بوده…
خاوری (در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده) :
من هم همین رو می گم … من هم می گم این پول مال مردمه … فقط من این پول رو از مردم قرض گرفتم که باهاش تو کانادا ساخت و ساز کنم و وقتی چند برابر شد، برای مردم عزیز ایران با سود مناسبی کارت به کارت کنم … حالا این پول باهاش کار بشه و چند برابر بشه برای مردم بهتره، یا تو گاوصندوق بانکها می موند و خاک می خورد؟
علیخانی:
این همه فداکاری یه جا؟ یعنی تو وجود شما خاور – خاور حس مردم دوستی وجود داره … راستی این شریک شما گفته تهدیدش کردین اگه پول هاتونو نده، زندگی اش رو آتیش می زنین، درسته؟!
خاوری:
دقیقا … من که گفتم … روی پول مردم خیلی حساسم … مثلا چند ماه قبل همسایه مون، خانم سلندیون آمد از ما برای دوپیازه ظهرشون، دو تا پیاز قرض گرفت … ولی پس نمی داد … حتی این قدر ادب نداشت که وقتی ظرف خالی پیازها رو برمیگردونه، توش چند تا صد دلاری بذاره … من هم رفتم در خونه شون و تا دو تا پیاز رو نگرفتم ، دست از داد و هوار بر نداشتم … بعد هم بهش به انگلیسی توضیح دادم که که ما ایرانی ها یه ضرب المثل داریم که میگه : “تو خونه خاوری گردو زیاده، ولی همه اش حساب داره … چه برسه به پیازهاش!”
علیخانی (اشکهایش را پاک می کند):
من واقعا نمی دونم چی باید بگم … حالا اجازه میدین من که تا این جا اومدم، یه کم از این پول رو برای مردم برگردونم ایران؟!
خاوری:
پاشو … پاشو … قبل از شروع ضبط برنامه زیاد بهت خندیدم مثل این که … در ضمن اون خودکار رو هم بده بیاد … موقع اومدن ازم قرض گرفتی برای یادداشت برداری … به صدابردارتون هم بگو دیدم یه موز از روی میز چپوند تو جیبش … بذاره سر جاش تا همه تونو همین جا آتیش نزدم!
*مهرآباد، صفحه طنز خبرگزاری مهر است.
ارج را دوشیدهاند!
نعمتزاده، وزیر صنعت:
سهامداران ارج آن را دوشیدهاند!
این سه گروه سهام را گرفتهاند و کارخانه را در طول زمان دوشیدهاند وهیچ اقدامی برای نوسازی کارخانه خود انجام ندادهاند.
نوزادان فروخته شده در شکم مادر
مولاوردی:
«آمار نوزادان فروخته شده در شکم مادر زیاد است.»
آماری عجیب از فقر در «بالاشهر» تهران
درحال حاضر 1935 خانوار در مناطق 1 تا 3 تهران که جزو مناطق مرفهنشین شهر محسوب میشوند ساکن هستند که تحت پوشش کمیته امداد قرار دارند.
به گزارش ایسنا، روزنامه جمهوری اسلامی آورده است: محسن ولیئی، مدیرکل کمیته امداد استان تهران درخصوص چرایی حمایت کمیته امداد از این بالای شهرنشینهای تهران گفت: کمیته امداد در منطقه یک شهرداری تهران 326 خانوار، منطقه دو 1337 خانوار و منطقه سه 272 خانوار و در مجموع 1935 خانوار را در مناطق یک، دو و سه شهرداری تهران تحت پوشش خود دارد.
وی درباره علت تحت پوشش بودن این خانوادهها نیز گفت: فوت سرپرست خانوار، از کارافتادگی، طلاق و بیماری از عمده دلایل اصلی حمایت کمیته امداد از مددجویان ساکن مناطق بالای شهر تهران است.
عزل مدیران متخلف در زمینه حقوقهای نامتعارف
فارس:
نظر به دستور اکید رئیس جمهور نسبت به عزل مدیران متخلف در زمینه حقوقهای نامتعارف، علی صدقی مدیرعامل بانک رفاه برکنار میشود.
پناهجویان یونانی که در جریان جنگ جهانی دوم به خاورمیانه گریختند
ورود بیش از یک میلیون پناهجو و مهاجر در سال گذشته به جزایر یونان یادآور مسیری مشابه اما در خلاف جهت برای مهاجرت در زمان جنگ جهانی دوم است.
در حالی که نیروهای آلمانی و ایتالیایی یونان را به اشغال خود در آورده بودند دهها هزار یونانی از راه دریا راهی اردوگاههای پناهجویان در خاورمیانه شدند.
در پایان جنگ، این پناهجویان راه خانه را در پیش گرفتند. بسیاری از آنها توانستند به سلامت بازگردند، اما بودند کسانی که سفر بازگشتشان پایان خوشی نداشت.
النی کاراولاتزی از جمله این پناهجویان بوده. او میگوید: "بسختی میتوان این موضوع را فراموش کرد."
فاجعه برای پناهجویانی که با کشتی بریتانیایی بازگشتند
النی کاراولاتزی در سال ۱۹۴۲ میلادی، دوازده ساله بود. پس از اشغال جزیره کاستیلوریزو از سوی نازیها او به همراه خانوادهاش از این جزیره گریخت. این جزیره در حدود ۲ کیلومتر از مرز ترکیه فاصله دارد.
النی به همراه خانوادهاش ابتدا به قبرس و سپس به اردوگاه پناهجویان در غزه رفت. آنها تا پایان جنگ در همان اردوگاه اقامت داشتند.
در سپتامبر سال ۱۹۴۵ یک کشتی بریتانیایی بندرپورت سعید در مصر را ترک کرد. النی به همراه خانواده و ۵۰۰ پناهجوی یونانی دیگر در این کشتی بودند.
پس از چند ساعت، کشتی آتش گرفت. ۳۳ مسافر این کشتی از جمله ۱۴ کودک جان خود را از دست دادند.
النی هم اکنون میتواند از باغ خانهاش در جزیره کاستیلوریزو کشتیهای اتحادیه اروپا را ببیند که در جستجوی پناهجویان گشت میزنند. او خاطراتی را که برایش در سال ۱۹۴۵ میلادی اتفاق افتاد، مرور میکند.
سه دختر عمو او در بین قربانیان کشتیای بود که النی و خانوادهاش را به یونان باز میگرداند.
اسامی این قربانیان در بنایی که در فاصله کمی از محل زندگی النی برپا شده، دیده میشود.
ماریا کرونی، تنها بازمانده دیگری است که در این جزیره زندگی میکند. او متولد سال ۱۹۳۷ میلادی است و به همراه نوهاش در این جا زندگی میکند.
ماریا میگوید: "برای این که در دریا زنده بمانم، محکم به یک تکه چوب چسبیده بودم."
"به یاد نمیآورم که چه اتفاقی افتاد. فقط می دانم که ۱۰ ساعت در چنین شرایطی بودم. سپس پدرم نجاتم داد و مرا به داخل کشتی سوخته کشاند."
از حلب تا مصر
پناهجویان یونانی دیگری هم بودند که پس از اشغال نازیها به سوریه گریختند. اکثر آنها از جزیره خیوس بودند. این جزیره تنها چند کیلومتر از سواحل ترکیه فاصله دارد.
ماریانتی آندریدی، از ساکنان این جزیره میگوید: "آلمانها اینجا بودند و ما گرسنه بودیم بنابراین غیرقانونی به ترکیه رفتیم و از آنجا با قطار به اردوگاه النیرب در شهر حلب."
ماریانتی چهره برخی از همسفرانش را به خاطر میآورد. او میگوید:" دورتا دور من زنان مسن بودند. به مرز ترکیه رسیدیم و نگهبان فریاد میزد، بیایید اینجا."
"ما بسرعت فرار کردیم. من زمین خوردم اما بالاخره نگهبان اجازه داد که ما برویم. هرگز آن منظره را فراموش نمیکنم."
پروفسور لاکووس میخایلیدیس، استاد تاریخ از دانشگاه آریستاتل در تسالونیکی میگوید: "آرشیوهای موجود در یونان نشان میدهد که اردوگاه النیرب بیشتر یک محل موقت برای پناهجویان بود تا محلی دائمی. آنها را برای مدتی کوتاه و قبل از این که به بخشهای مختلف خاورمیانه یا حتی به آفریقا بفرستند به این اردوگاه میبردند."
یانیس استکاس، در ابتدا به خاورمیانه رفت و پس از آن به آفریقا.
او توضیح میدهد که چگونه پدرش با فروختن وسایل خانه، او را به همراه مادر و برادرش به خاورمیانه فرستاد.
یانیس میگوید: "پدرم قصد داشت به همراه خواهر ۱۰ سالهام پس از ما بیاید. اما اندکی پس از رفتن ما آلمانها مهاجرت به ترکیه را ممنوع کردند."
مادر یانیس در دفترچه خاطراتش نوشته: " ما به شهر چشمه در ترکیه رفتیم و در آن جا یک ماه ماندیم. سپس به ازمیر رفته و از آن جا با قطار به شهر حلب رفتیم. سه روز در راه بودیم."
یانیس که در آن زمان ۶ ساله بود به همراه مادرش از مصر به دارالسلام در تانزانیا رفت و سپس به جمهوری دموکراتیک کنگو.
او در دفترچه خاطراتش نوشته: "پس از ۴۰ روز حلب را ترک کردیم و با قطار و پس از دو روز به کانال سوئز در مصر رسیدیم. در آن جا برای مدتی در چادر بودیم."
"سپس با کشتی باربری از مصر و از طریق دریای سرخ به عدن در یمن که مستعمره بریتانیا بود، رفتیم. دو روز در داخل کشتی ماندیم تا آنها برای ادامه سفر به ما غذا بدهند. سپس عدن را ترک کردیم. هیچ کس نمیداند که کجا آنها ما را تحویل گرفتند. پس از ده روز وارد دارالسلام شدیم."
داستان استاماتیس
استاماتیس میخالیادیس، زمانی که در جریان اشغال جزیره خیوس از سوی نازیها در سال ۱۹۴۲ این جزیره را ترک کرد، شش ساله بود.
او به همراه پدر و برادرش این جزیره را ابتدا به مقصد ترکیه ترک کردند و از آنجا راهی اردوگاهی در مصر شدند. آنها تا زمان پایان جنگ در همان اردوگاه اقامت داشتند.
گذشته و حال
در حالی که پناهجویان بازگشته به یونان با موج جدید پناهجویان و بیجاشدگان اظهار همدردی میکنند، اما سن و سال به آنها اجازه نمیدهد تا به ملاقات این پناهجویان بروند.
آنها داستانهای جدید پناهجویان را از تلویزیون یونان میشنوند.
ماریانتی آندریدی معتقد است که علیرغم مشکلات مالی فعلی در یونان باید "تا آن جا که میتوانیم کمک کنیم."
ماریا کرونی که از بالکن خانهاش نظاره گر قایقهای مملو از پناهجو و مهاجر است میگوید: "این وضعیت شبیه آینه گذشته است. دردناکترین چیز این است که شاهد ورود کودکان باشی."
النی خاطر نشان میکند که یونانیهای پناهجو به خانههایشان و به زندگی عادی بازگشتند اما او مطمئن نیست که سرنوشتی مشابه برای پناهجویانی که وارد یونان میشوند بزودی رقم بخورد.
منبع: دانش و فن بی بی سی فارسی
مشاهده دومین موج گرانشی از برخورد دو سیاهچاله
تصویری از برخورد دو سیاهچاله که برای اولین بار رصد شد.
گروهی از دانشمندان بینالمللی اعلام کردند که برای دومین بار موفق به دریافت و مشاهده «امواج گرانشی» شدهاند. امواجی که آلبرت اینشتین یک قرن قبل وجود آنها را در نظریه نسبیت پیشبینی کرده بود.
موج گرانشی موجی است که توسط میدانهای گرانشی تولید میشود و اینشتین در سال ۱۹۱۶، وجود آن را در قالب نظریه «نسبیت عام» پیشگویی کرده بود. نظریه نسبیت عام مجموعهای از معادلات ریاضی است که در آن پدیده فضا-زمان و جاذبه که تا آن زمان با فرمولهای مکانیکی نیوتون یا «نیرو» توضیح داده میشد، به شکل یک «خمیدگی» توضیح داده میشود.
فرضیه نسبیت میگوید که یک جرم با چگالی بسیار بالا مثل خورشید، میتواند شکل نور در اطراف خودش را تغییر دهد و مسیر نور را خم کند. براساس نسبیت عام، جرم میتواند فضا-زمان را خمیده کند و در نتیجه میدان گرانشیای بسازد که میتواند نور را منحرف کند. موجهای گرانشی بهوجود آمده در اثر این میدان گرانشی در سراسر گیتی پراکنده میشوند.
با اینکه این نظریه از نظر تئوری به اثبات رسیده بود، اما از نظر عملی امکان دیدن آن برای دانشمندان وجود نداشت. برای دیدن این موجهای گرانشی، دو جسم بسیار عظیم باید با سرعت حرکت کنند. محققان پیشبینی کرده بودند که اگر دو سیاهچاله فضایی با هم برخورد کنند، امکان بهوجود آمدن و رصد چنین امواجی وجود خواهد داشت، اما هیچکس نمیدانست این اتفاق آیا ممکن است یا هر چند وقت یکبار ممکن است اتفاق بیافتد.
دانشمندان دو دستگاه برای رصد کردن این امواج ساخته بودند. این دستگاههای دریافتکننده که LIGO نامیده میشوند، در دو ایالت واشنگتون و لوییزیانا در آمریکا واقعاند. این دستگاهها که هر کدام یک تونل به شکل حرف L به طول نزدیک به پنج کیلومتر را شامل میشوند، در سال ۱۹۹۹ ساخته شدند. اما اولین بار در سال ۲۰۱۵ موفق به دریافت این امواج شدند و خبر آن برای اولین بار در اوایل سال ۲۰۱۶ اعلام شد.
دریافت اولین امواج گرانشی در زمستان سال گذشته نقطه عطفی در کشفیات فیزیک و ستارهشناسی به حساب میآمد که نتایج دهه ها تلاش دانشمندان بود.
روز چهارشنبه۲۶ خرداد محققان اعلام کردند که برای دومین بار موفق به دریافت این امواج شدند که از ادغام دو سیاهچاله در ۱.۴ میلیارد سال گذشته بودجود آمده بود.
شیلا رووان، یکی از اعضای گروه کشف این موج میگوید «ما از این مشاهده دوم دریافتیم که یافتههای انجام شده توسط ماشین LIGO به ما اجازه میدهد که به برخی سوالات کلیدی در خصوص گرانش و ستارهشناسی پاسخ دهیم. برخی از رموزی که باید به آنها پاسخ دهیم شامل این است که اصلا چطور سیستم سیاهچالهها شکل میپذیرد. در آینده ما با مطالعه تاریخ جهان سعی میکنیم به پاسخ این پرسشها برسیم.»
آلبرت لازارینی از موسسه پلیتکنیک کالیفرنیا میگوید که ماشینهای LIGO به ما اجازه مطالعه بخشی از «تاریکترین» و در عین حال جذابترین پدیدههای جهان هستی را میدهد.
این روش دانشمندان را قادر میسازد جهانهایی تازه را رصد کنند که به روشهای متداول تجربه آنها میسر نیست؛ دنیاهایی مثل سیاهچالهها که هم نور و هم ماده را در خود میبلعند.
منبع: دانش و فن فارسی RF
جلگه 100 هزار ساله میناب در خطر است!
یکی از شهروندان مینابی:
قطع درخت جرم است. حیوان آزاری گناه است. آلوده کردن آب چشمه، مردم آزاری است. همه اینها درست! اما چرا به خشکسالی کشاندن جلگه ۱۰۰ هزار ساله میناب جرم نیست؟
جلگه میناب بیصدا و آرام در حال خشک شدن است. این جلگه در معرض تهدید پدیده فرونشست قرار دارد .در پی افزایش پدیده فرونشت در جلگه میناب، باغهای خرما و مرکبات مرغوب منطقه در حال نابودی هستند.
فرونشست پدیدهای است که به علت برداشت بیرویه از منابع آبهای زیرزمینی رخ میدهد؛ زمین آبهای میان بافتهای خود را از دست میدهد و فرو می نشیند.
جرم فرونشست زمین در جلگه میناب به پای کسانی است که منابع آب را باید مدیریت کنند اما نمی کنند!
فرو نشست زمین در میناب، خشک شدن تالاب ها، انقراض گونه ها، بیابان زایی، آلاخون والاخون شدن پرنده های مهاجر همه و همه جزو مثنوی جرم های زیست محیطی هستند.
پیامدهای اقتصادی خروج برای بریتانیا
وبلاگ آموختن: قانع کنندهترین پیش بینی اقتصادی از آن پل کروگمن (Paul Krugman) اقتصاددان کینزی و از برندگان جایزهی نوبل اقتصاد باشد که همین چند روز پیش منتشر شد. با این که کروگمن خودش ماندن در اتحادیه اروپا را به بریتانیاییها توصیه میکند، اما به منزلهی یک اقتصاددان معتقد است که خروج از اتحادیه اروپا تأثیری بر وضعیت عمومی اقتصادی بریتانیا نمیگذارد.
ماندن یا رفتن از اتحادیه اروپا از لحاظ اقتصادی تأثیر قابل ملاحظهای در اقتصاد بریتانیا ندارد. واقعیت این است که این رفراندوم جنبهی مشورتی دارد، و اگرچه در صورت پیروزی موافقان خروج از اروپا دولت به احتمال بسیار زیاد ناگزیر خواهد بود چنین کند، اما واقعیت این است که مطابق قوانین اتحادیه اروپا (که بریتانیا ملزم به رعایت آن است) خروج از اتحادیه پروسهای است که یکی دو سال طول میکشد. در طی چنین دورهی انتقالی دولت بریتانیا و اروپا هر دو تلاش خواهند کرد تا خروج از اتحادیهی تأثیر قابل ملاحظهای بر مبادلات اقتصادی شان نگذارد.
رقابت سرمایهها و مدل جدید انباشت
اما ارزیابی کروگمن تنها کلیت اقتصاد بریتانیا را در نظر دارد. نکته این جاست که اگر چه ماندن یا رفتن از اتحادیه اروپا توفیر چندانی در شرایط عمومی کارکرد اقتصادی ایجاد نمیکند، اما هریک از این حالات برای بخشهای معینی از سرمایههای بریتانیایی مطلوبتر است. و این ابدا" امر تازهای نیست. بیش از چهل سال پیش، ادوارد هیث، نخست وزیر وقت بریتانیا، در سال 1973 برای پیوستن بریتانیا به بازار مشترک اروپا (که بعدها بدل به "اتحادیه اروپا" شد) ناگزیر از برگزاری رفراندوم شد. چرا که هیث در خود حزب محافظه کار (حزب اصلی سرمایهداران بریتانیا) با مخالفان جدی پیوستن به بازار واحد اروپا روبرو بود. باید به یاد بیاوریم که سال 1973 شروع بحران بزرگ اقتصاد جهانی کاپیتالیسم بود. نئولیبرالیسم از دل همین بحران دههی 1970 عروج کرد، و توانست مدل جدیدی از انباشت سرمایه در سطح کشوری و جهانی را ترسیم کند که گرچه تماما" به منفعت سرمایه مالی و بانکی بود، اما همهی بخشهای سرمایه را قادر میکرد تا دستکم برای مدتی در سایهی آن به کسب و کار پر رونقی بپردازند. اکنون در متن یک بحران دیگر کاپیتالیسم جهانی که از سال 2008 آغاز شده، این مدل انباشت سرمایه ناکارآیی خود را نشان داده، و از همین رو رقابت و تشتت میان بخشهای سرمایه بشدت افزایش یافته است. در متن هژمونی نئولیبرالی، که با روی کار آمدن مارگریت تاچر در بریتانیا قطعیت یافت، همهی بخشهای سرمایههای بریتانیایی کم یا بیش از ماندن در اتحادیه اروپا سود میبردند. بحران جاری کاپیتالیسم جهانی پایان مدل نئولیبرالیسم هم هست. هنوز هیچ بدیل کاپیتالیستی جانشینی برای نئولیبرالیسم شکل نگرفته است، و تشدید تضادهای بخشهای سرمایه، بازتاب همین واقعیت است.
نظام اقتصادی کاپیتالیستی حاکم باید تغییر کند؛ این حکم تاریخ است که بحران اقتصادی ضرورتش را به خود سرمایهداران هم نشان میدهد. نظام اقتصادی حاکم حتی می تواند در جهت سوسیالیسم متحول شود، ولی حتی در غیاب بدیل سوسیالیستی نیز مدل پیشین دوام نمیآورد. از دل نخستین بحران بلند کاپیتالیسم ازآغاز دههی 1870 تا نیمهی 1890، امپریالیسم عروج کرد و مستعمرههای پیشاسرمایهداری را قلمرو کارکرد سرمایه کرد و سرانجام به جنگ اول جهانی میان قدرتهای امپریالیستی انجامید. از دل بحران بزرگ دههی 1930 فاشیسم سر بیرون کرد و به جنگ دوم جهانی و تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب منجر شد. از دل بحران دههی 1970 نئولیبرالیسم شکل گرفت و با سقوط بلوک شرق و توسعهی کاپیتالیستی چین مدل "جهانی شدن" را به دست داد. از دل بحران جاری کاپیتالیسم جهانی چه آلترناتیو کاپیتالیستیای میتواند شکل بگیرد؟
تشدید تضادهای سرمایهها، چه در سطح جهانی و چه در سطح کشوری، مکانیزم عینیای است که این آلترناتیو کاپیتالیستی را میتواند شکل دهد. در رفراندوم جاری بریتانیا، بخشهای مختلف سرمایههای بریتانیایی تلاش دارند سیاست دولت بریتانیا را در جهت منافع بخشی خودشان شکل دهند. اگر نخبگان و احزاب اصلی بریتانیا از ماندن در اروپا دفاع میکنند به این دلیل ساده است که اینها طراحان و مجریان سیاستهایی بودهاند که دورانش برای سرمایه دیگر گذشته است. نشریاتی چون اکونومیست و فایننشال تایمز نیز ارگانهای قدیمی سرمایهداری انگلستان هستند و اهمیتی کمتر از احزاب سیاسی ندارند. همپای تحول و تکامل سرمایهداری در انگلستان، این قبیل نشریات هرچه بیشتر سخنگوی منافع سرمایه مالی و بانکی بودهاند و اکنون نیز، حتی منسجم تر از احزاب سیاسی، بیانیههای قاطعی در دفاع از باقی ماندن در اتحادیه اروپا صادر کرده اند. دفاع اینها از ماندن در اروپا بازتاب سادهی غلبهی بخش مالی و بانکی در اقتصاد بریتانیاست، که سهمشان در تولید ناخالص ملی بیش از 10% و در صادرات بریتانیا بیش از 30% است. اما این بخش از سرمایه، علیرغم کمیت و کیفیت قابل ملاحظهاش در رقم زدن کارکرد اقتصاد، اکنون قادر نیست مدل عمومیای از کارکرد نظام اقتصادی ترسیم کند که برای بخشهای دیگر سرمایه نیز سودآور و در نتیجه قابل قبول باشد، و حتی به آیندهی کسب و کار خود نیز خوشبین نیست(10). علت این ناتوانی، بحران سرمایهداری است که با کاهش نرخ سود، سرمایهها را نه فقط به رویارویی خشنتر با طبقه کارگر سوق میدهد، بلکه رقابت بین سرمایهها را نیز تشدید میکند. هر بخشی، راه حل سیاسی را میپذیرد که، حال در کوتاه مدت یا دراز مدت، در خدمت دفاع و تقویت موقعیتش در رقابت باشد. نتیجهی رفراندوم بریتانیا هرچه باشد، سرانجامی برای این تضادها نیست. این رقابت اقتصادی و این تشدید تضادهای سیاسی بین بخشهای مختلف سرمایه تا شکل گرفتن یک آلترناتیو عمومی برای کاپیتالیسم (یا جایگزین شدن آن با سوسیالیسم) ادامه مییابد. چه در داخل و چه در خارج از اروپا، سرمایهداری وارد دورانی شده که رقابت و تضاد سرمایهها رو به شدت گرفتن دارند. ماندن یا رفتن بریتانیا از شدت این رقابتها و تضادها نه در سطح بریتانیا و نه در سطح جهانی چیزی کم نخواهند کرد. تنها تأثیر آنها، که تأثیر کم اهمیتی نیست، بر اشکالی است که این رقابتهای اقتصادی و تضادهای سیاسی ادامه خواهند یافت.
مدیرعامل سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی:
بیش از ۷ هزار واحد تولیدی غیرفعال شدهاند
مدیرعامل سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی گفت: در کل کشور در داخل شهرکها و نواحی صنعتی بیش از ۳۷ هزار و ۱۲۰ واحد صنعتی داریم که از این تعداد ۷ هزار و ۸۵ واحد آن یعنی حدود ۱۹ درصد راکد و در کل کشور هم در همین حد است.