روش جدید برای مصرف به موقع دارو

خبرگزاری فارس: حتما برای شما پیش آمده است که به یک بیماری مبتلا شوید و برای دوره زمانی مشخص مجبور باشید در طول هر روز به طور مرتب دارو مصرف کنید ولی مشکل اینجاست که بسیاری از ما مصرف دارو در زمان تعیین شده را فراموش می‌کنیم.

گروهی از دانشمندان دانشگاه MIT به همراه متخصصان بیمارستان بریگام، فناوری جدیدی ارائه کرده‌اند که این مشکل را برطرف می‌کند.

این فناوری شبیه به یک ستاره شش پَر ساخته شده است که شش شاخه محکم و پلیمری آن ماده دارویی مورد نظر را در خود جا داده‌اند.
 
روش جدید برای مصرف به موقع دارو

این شش شاخه از طریق یک هسته مرکزی تجزیه‌پذیر به یکدیگر متصل می‌شوند و جنس پلیمری آنها، این امکان را فراهم می‌کند تا مانند دسته چتر بتوانند اندازه خود را تغییر دهند.

زمانی که بازوها خم می‌شوند، داروی مورد نظر شکل ظاهری شبیه به یک کپسول ژلاتینی معمولی پیدا می‌کند و بیمار به راحتی می تواند آن را ببلعد.

این دارو پس از طی مسیر در دستگاه گوارش به معده می‌رسد تا بخش ژلاتینی آن تجزیه شود. سپس ستاره شش پَر بازوهای خود را باز می‌کند و به مدت دو هفته در معده باقی می‌ماند.

این ستاره به گونه‌ای ساخته شده است که می‌تواند در زمان‌های مشخص و از پیش تعیین شده مواد دارویی را در بدن منتشر کند تا شما بدون آنکه به صورت مجدد دارو مصرف کنید، درمان شوید.

معافیت متوفیان حادثه قطار از هزینه کفن و دفن

خبرگزاری ایسنا: شورای اسلامی شهر تبریز به لایحه دو فوریتی شهرداری تبریز در خصوص معافیت از پرداخت تمامی هزینه های کفن و دفن متوفیان حادثه دلخراش قطار تبریز – مشهد رای مثبت داد.
 
اعضای شورای اسلامی شهر تبریز در جلسه امروز صبح شورا با طرح دو فوریتی شهرداری تبریز در خصوص معافیت از پرداخت هزینه های کفن و دفن متوفیان حادثه دلخراش تبریز مشهد موافقت کردند.
 
جلسه امروز صبح شورای اسلامی شهر تبریز در حالی برگزار شد که در این جلسه علیرضا باغبان به عنوان سخنران پیش از دستور به ایراد سخنرانی پرداخت.
 
در این جلسه همچنین نامه فرمانداری تبریزدر خصوص تعددی از مصوبات شورای اسلامی شهر تبریز قرائت شد

نگاهی به سال‌های پایانی زندگی حضرت رسول (ص)

روزنامه اعتماد: حیات مبارک محمد رسول‌الله (ص) بنیانگذار دین مبین اسلام تاثیری شگرف و ژرف در زندگی فردی و اجتماعی مردمان جزیره العرب به جای گذاشت و همه ابعاد حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایشان را دچار تحول ساخت؛ به گونه‌ای که می‌توان ظهور اسلام را انقلابی اساسی در این منطقه تلقی کرد.
 
به تعبیر یکی از پژوهشگران رسالت آن حضرت (ص) ساختارهای تاریخی پیشین را به چالش طلبید، در محور سیاسی- اجتماعی رسول اکرم (ص) ساختار امت اسلامی را جایگزین نظام پیشین قبیله‌ای ساخت، در محور فکری، ایشان عقیده و باور دینی را به جای تعصب نشاند و در محور اقتصادی قسط و عدل را جانشین غنیمت کرد.
 
با وجود این روشن است که برقراری حکومت آرمانی مدینه‌النبی(ص) به دلیل ریشه دواندن سنت‌های جاهلی در تار و پود حیات عملی و نظری مردمان جزیره العرب نمی‌توانست در این فرصت کوتاه ماندگار شود و بعد از رحلت آن بزرگوار، چنان که محققانی چون سید جعفر شهیدی نشان داده‌اند، اعراب به رسوم جاهلی خویش رجوع کردند. با این همه تجربه درخشان حکومتمندی پیامبر اکرم(ص) به روشنی الگوی شفافی از سیاست‌ورزی اسلامی عرضه می‌کرد، سرمشقی که در طول تاریخ روشنی بخش رهروان حقیقی دین اسلام بوده و هست. در یادداشت پیش رو خواهیم کوشید روایتی از سیره سیاسی نبوی در واپسین سال‌های حیات ارزشمند آن بزرگوار عرضه داریم.
 
 «و من بهشت را اختیار کردم»

آخرین غزوه پیامبر (ص)

سال‌های نهم تا یازدهم هجرت را سال‌های واپسین حیات مبارک پیامبر اکرم (ص) می‌خوانند. به طور مشخص بعد از غزوه تبوک که آخرین حضور آن بزرگوار در میدان جهاد بود و بعد از آن در مدینه حضور داشت و به امور امت اسلامی رسیدگی می‌کرد. اما ماجرای تبوک از آن قرار بود که جمعی از بازرگانان نبطی که از شام و از میان غسانیان و رومیان بازمی‌گشتند، خبر دادند که امپراتوری روم به قصد حمله بر اسلام در بلقاء لشکری عظیم گرد آورده‌اند و اعراب شام از لخم، جذام، عامله و غسان به ایشان پیوسته‌اند تا به حجاز حمله کنند و دولت مسلمانان در مدینه را برچینند.
 
پیامبر (ص) امر به تجهیز سپاه کرد و از آغاز موضوع را به طور مشخص آشکار کرد تا مسلمانان با آمادگی کامل وارد نبرد شوند. قبایل بدوی نیز احضار شدند و لشکری عظیم از مسلمانان فراهم آمد که تا آن زمان سابقه نداشت.
 
سی هزار تن حرکت کردند، هوا بسیار گرم و سال نیز سخت بود و ترک میوه و سایه مدینه برای اهل مدینه دشوار، علاوه بر هراس از رومیان. به همین خاطر گروهی چون عبدالله بن ابی از حضور در جنگ سر باز زدند که آیه ٤٥ سوره توبه درباره ایشان نازل شد. پیامبر (ص) پیش از حرکت، محمد بن مسلمه انصاری را به امارت مدینه گذاشت و علی (ع) را به نگاهبانی از خاندانش فرمود و گفت: «اما ترضی یا علی ان تکون منی بمنزله هارون الا انه لانبی بعدی» (ای علی! نمی‌خواهی با ماندن در مدینه، جایگاهت نسبت به من همان جایگاه هارون نسبت به موسی باشد؟ جز اینکه پس از من نبوت خاتمه می‌یابد.)

 پس از آن پیامبر (ص) با لشکر ثنیه الوداع حرکت کرد و پس از تحمل گرما و تشنگی فراوان به تبوک رسیدند. آنجا مشخص شد که خبری که بازرگانان آورده‌اند، صحت نداشته است. در تبوک پیامبر (ص) با قبایله ایله و جربا و اذرح توافق کرد که جزیه بپردازند و به ایشان امان نامه داد. در راه بازگشت گروهی از منافقین، ١٢ یا ١٥ تن در گردنه‌ای بین راه قصد جان پیامبر (ص) را کردند که ایشان آگاه شد و حذیفه را فرستاد تا آنها را پراکنده کرد.
 
همچنین در راه بازگشت به مدینه مسجد ضرار در محله قبا را تخریب کرد، مسجدی که گفته می‌شود هنگام عزیمت پیامبر به تبوک، گروهی از منافقین آن را به بهانه علیلان و حاجتمندان ساختند. دو رخداد مهم بعدی نخست پیمان با طایف سرسخت و متکبر و دیگری مرگ عبدالله بن ابی منافق مخوف بود.

وفود بعد از تبوک

پس از غزوه تبوک و تسلیم طایف، نفوذ اسلام به سراسر

جزیره العرب گسترش یافت و پس از آن وفدهای (وفد به معنای گروهی است که برای قضیه‌ای نزد حاکم می‌روند) قبایل و امرای عرب به مدینه می‌آمدند و به اسلام مشرف می‌شدند. به همین خاطر سال نهم را سنه الوفود خواندند، سالی که یدخلون فی دین‌الله افواجا. این وفدها، گاه نمایندگان واحدهایی بسیار کوچک در جامعه عربی بودند و گاه نماینده بزرگ‌ترین و مقتدرترین واحدهای قبیله‌ای. وفد ثقیف از جمله نمایندگان بزرگ‌ترین قبایل عرب حجاز محسوب می‌شدند که بسیار کوشیدند تا برای استمرار بت‌پرستی امتیازهایی نیز از رسول خدا بگیرند، اما پیامبر با شروط ایشان موافقت نکرد.
 
استمرار بت‌پرستی در سه سال و عدم تقید به اقامه نماز دو شرط ثقیف برای تسلیم به دولت مدینه بود. وقتی وفد ثقیف بر این دو خواسته خویش اصرار ورزیدند، پیامبر پاسخ داد که نه‌تنها برای سه سال، بلکه حاضر نیست حتی یک ماه هم به آنها در استمرار بت‌پرستی فرصت دهد. در مورد نماز هم رسول خدا به صراحت اعلام داشت که «در دینی که نماز در آن نباشد، هیچ خیری نیست.»  این اعلام موضع صریح پیامبر(ص) سبب شد که ثقیف سر فرود آورد.

از دیگر رویدادهای مهم سال نهم نخست وفات‌ ام‌کلثوم، دختر پیغمبر (ص) و زن عثمان بود و دیگری نزول سوره برائت بود که علی (ع) آن را یعنی چهل آیه اول را در منا برای مومنان تلاوت کرد. مفاد آن بود که خدا و پیامبرش از مشرکان بری هستند و هر پیمانی که بوده است باطل است جز پیمان‌های مدت‌دار که مدت آن رعایت می‌شود؛ بنابراین چهار ماه مهلت است که مشرکان به خانه‌های خود برگردند. در حج سال بعد حکم برائت با دقت اجرا شد و مکه از حضور مشرکان پاک شد.

مرگ فرزند

 بیشتر سال دهم هجرت را پیامبر (ص) در مدینه مشغول پذیرایی از وفدها و فرستادن عاملان صدقه و معلمین دین به اطراف و انجام کارهای مربوط به یمن و جنوب بود. در این سال ایرانی‌های یمن که ابنا خوانده می‌شدند، مسلمان شدند. یکی از آنها که نامش فیروز بود به مدینه آمد و اسلام خود و قوم را به عرض پیامبر اسلام رساند.
 
رخداد اندوهناک در این سال مرگ فرزند شیرخواره پیامبر اسلام (ص) بود. به تعبیر یکی از پژوهشگران شاید بتوان گفت که پس از غم درگذشت خدیجه (س)، همسر نخست پیامبر(ص) و بانوی اسلام، غم از دست دادن ابراهیم سخت‌ترین رنجی بود که بر پیامبر (ص) از حیث از دست دادن عزیزانش وارد آمد. خداوند این پسر را در ذی‌الحجه سال هشتم هجری از ماریه قبطیه به پیامبر (ص) ارزانی داشته بود. محمد (ص) نیز با عشقی که به جد اعلای خویش و پدر توحید داشت، او را ابراهیم نام نهاد.
 
میزان شوق پیامبر(ص) به این کودک زبانزد بود. اما تقدیر چنان بود که این کودک بعد از یک سال و ده ماه بیمار شود و در گذرد. در روایات هست که وقتی ابراهیم را برای دفن در قعر خاک بقیع آماده می‌کردند، تمام گلوی محمد (ص) را حزن گرفته بود، اما هرگز بر تقدیر الهی اعتراضی نکرد و بر آنچه محبوب بزرگش مقدر کرده بود، با کمال آرامش رضایت داد. او تنها در حالی که می‌کوشید حتی اشک خود را پنهان کند، خطاب به ابراهیم که اینک جسمی بی‌روح بود، گفت: در مرگ تو اشک چشم، بی‌قرار فرو می‌ریزد و دل گرفتار اندوه و تاثر می‌شود.‌
 
ای ابراهیم برایت اندوهناکم، اما هرگز سخنی نمی‌گویم که خداوند را به خشم آورد. (تاریخ یعقوبی، جلد اول، ص ٤٥٥) همچنین در روز وفات این طفل کسوفی به وقوع پیوست؛ مردم گفتند به خاطر مرگ ابراهیم است، پیامبر فرمود: «ماه و خورشید دو نشانه از نشانه‌های خدایند؛ برای مرگ یا زندگی کسی نمی‌گیرند. پس هر گاه چنان دیدید به مسجدهای خود پناه برید.»
 
 «و من بهشت را اختیار کردم»

حجه‌الوداع

در اواخر ذی‌القعده سال دهم هجرت پیامبر (ص) به عزم حج روانه مکه شد و جمعیت زیادی از حاجیان در رکاب او. پیامبر (ص) از زمان هجرت تاکنون حج نکرده بود و سفرهایش به مکه همه صورت عمره داشت و این نخستین حج پیامبر(ص) پس از هجرت بود و هم آخرین، چه پس از آن به فاصله کمی وفات یافت و بدین جهت این سفر را حجه الوداع می‌نامند. علت به حج نرفتن پیغمبر (ص) شاید آن بوده که از دیدن مشرکین در خانه خدا کراهت داشته و اینک با نزول سوره برائت مشرکان ازاله شده بودند و مانع برطرف شده بود.
 
پیامبر (ص) در ذوالحلیفه احرام گرفت، پس با قربانیان و حاجی‌ها به راه افتاد. در این سفر اهل بیت پیامبر همراه او بودند. در چهارم ذی‌الحجه وارد مکه شد و برای آنکه مشرف به جمعیت باشد همچنان سواره به طواف پرداخت و حجر را عصایی که به دست داشت استلام می‌کرد.
 
پس از طواف قدوم، فرمود کسانی که قربانی برای خود نیاورده‌اند، عمره کنند. علی (ع) که در این هنگام از یمن فرارسیده بود و چند قربانی برای پیامبر(ص) آورده بود، چون نیت کرده بود که مانند پیامبر (ص) حج کند، پیامبر(ص) او را در قربانی خود شریک کرد. لشکریانی که با علی (ع) از یمن آمده بودند در غیبت او از غنایم برداشته و پوشیده بودند، وقتی که علی (ع) آنها را دید فرمود جامه‌ها را برکنند. آنها شاکی شدند پس پیامبر(ص) در خطبه‌ای گفت: یا ایها الناس لاتشکوا علیا فوالله انه لاخشن فی ذات‌الله من این یشکی.

روز ترویه پیامبر(ص) از مکه به منا رفت و آنجا رمی جمره و قربانی کرد وحلاق خواست و سر تراشیده و موها بر اصحاب قسمت کرد. پس بر ناقه قصوی سوار شد و خطبه‌ای خواند مشتمل بر بیان احکام دین و در پایان گفت ‌اللهم هل بلغت؟ مردم گفتند‌ اللهم نعم، پیغمبر فرمود ‌اللهم اشهد. اخلاص در عمل و یگانگی با جماعت، حرمت ریختن خون مسلمانان و مساوات آنان با یکدیگر از رئوس فرمایشات پیامبر (ص) به صحابه بود. روز سوم به مکه برگشت و طواف کرد و سه روز ماند، پس با کاروان حج به سوی مدینه حرکت کرد.

در راه بازگشت در اخبار است که در منزل غدیرخم پیامبر(ص) به موجب وحی‌ای که رسیده بود مردم را جمع کرد و بر منبری از جهاز شتر بالا رفت و علی (ع) را با خود به منبر برد و پس از خطبه‌ای مشتمل بر وعظ و اخبار از نزدیکی وفات خود گفت انی مخلف فیکم ما ان تمسکم به لن تضلوا من بعدی کتاب‌الله و عترتی فی اهل بیتی لن یفترقاحتی یردا علی الحوض. پس بازوان علی(ع) را گرفته بلند کرد و با صدای رسا گفت من کنت مولاه فهذا علی مولاه،‌اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و از منبر فرود آمد و مردم را فرمود دسته‌دسته بروند و بر علی (ع) به امارت مومنین سلام کنند و چنین کردند. پس در همان منزل آیه نازل شد که: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا. سپس عده‌ای از صحابه که ناراضی شده بودند در عقبه ارسی به قصد پیغمبر (ص) کمین کرده بود ولی جبرییل پیامبر (ص) را بر مکر آنها آگاه کرد و نتیجه نگرفتند.

ماه‌های آخر

پیامبر اکرم(ص) در بازگشت از حجه‌الوداع از خستگی سفر بیمار شد. در این هنگام کار اسود عنسی در یمن بالا گرفته بود. این اسود از اواخر سال پیش یا اوایل این سال در صنعا در یمن به ادعای نبوت خروج کرده و عاملان اسلام را پراکنده ساخته بود و از جمله شهر بن باذان ایرانی را که از طرف پیامبر (ص) عامل صنعا بود کشت و زن او را گرفت.
 
بدین جهت ایرانی‌های یمن (ابنا) با او بد شدند و او با آنها. پیامبر (ص) نامه‌ها به ایرانی‌های یمن و سایر مسلمانان آنجا با رسولان فرستاد و فرمود اسود را بکشند و آنها جمع شده و به همدستی آزاد زن اسود شبی بر او ریختند و او را کشتند، ولی خبر قتل او پس از رحلت پیامبر (ص) به مدینه رسید. بیماری پیامبر(ص) به طور موقت بهبود یافت ولی در این موقع دو کذاب دیگر خروج کردند، یکی مسیلمه در طایفه بنی‌حنیفه در یمامه و دیگری طلیحه در طایفه بنی‌اسد در نجد. پیامبر (ص) درباره این دو کذاب نزی به قول مورخ محاربه وسیله رسل را پیش گرفت و مسلمانان مجاور آنها را به دفع آنها بر انگیخت ولی خاتمه کار آنها در خلافت ابوبکر بود.

اواخر ماه صفر سال یازدهم هجرت پیامبر (ص) فرمان تجهیز سریه ای (جنگ‌هایی در دوره پیامبر اکرم (ص) اطلاق می‌شود که بدون حضور مستقیم پیامبر (ص) و به فرماندهی یکى از اصحاب بوده است) برای جنگ با روم داد و اسامه‌بن زید را که فرد جوانی بود، امیر لشکر کرد. دو روز بعد، چهارشنبه، پیامبر (ص) دوباره بیمار شد و تب و سردرد آمد ولی فردای آن روز که پنجشنبه بود، از خانه بیرون آمد و به دست خود پرچم را برای اسامه بست و او را به رفتن فرمان داد. پس اسامه از مدینه بیرون آمده در جرف (در یک فرسنگی مدینه) لشکرگاه ساخت.
 
مردم به واسطه پیامبر از پیوستن به لشکر اسامه خودداری کردند و بعضی هم بهانه می‌جستند که چرا جوانی بیست ساله باید بر مهاجران سابقه‌دار امیری کند. این سخن به گوش پیامبر (ص) رسید، ناراحت شد و با وجود کسالت و بیماری دستمال به سر بست و از خانه به مسجد رفت و بر منبر رفت. نخست گفت دیشب در خواب دیدم که دو بازوبند زرین بر بازوانم هست و من از آن بدم آمد و پف کردم و هر دو بر باد رفتند و این را بدین دو کذاب صاحب یمامه و صاحب یمن تاویل کرده‌ام. پس گفت، می‌شنوم بعضی در باب امارت اسامه سخن می‌گویند، در باب امارت پدرش نیز سخن گفتند و حقا که شایسته امارت بود، پسرش هم شایسته است، لشکر اسامه را به راه بیندازید.

رحلت رسول (ص)

نوشته‌اند که در شب پیش از بیماری پیامبر (ص) با غلام خود ابومویهبه به بقیع رفت و گفت فرمان رسیده است که برای اهل بقیع استغفار کنم. پس در میان قبرها ایستاده گفت«السلام علیکم اهل المقابر، لیهن لکم ما اصبحتم فیه مما اصبح الناس فیه، اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم یتبع آخرها اولها، الاخر شر من الولی» و به ابومویهبه گفت «کلید گنج‌های دنیا را خلود در آن برای من آوردند و مرا میان دنیا و میان بهشت و لقای خدا مخیر کردند و من بهشت را اختیار کردم» آنگاه برای اهل قبور استغفار کرده و به خانه باز آمد و پس از آن بیمار شد.

در روزهای اول بیماری، پیامبر (ص) به رسم همیشه در خانه‌های همسرانش به نوبت ماند. یک روز در عین شدت بیماری فرمود تا هفت مشک آب از چاه‌های مختلف آوردند و بر تنش ریختند تا آنکه گفت بس است. آنگاه به مسجد آمد و بر منبر رفت نخست برای اصحاب استغفار و ترحیم کرد، پس درباره انصار سفارش کرد و خطاب به مهاجران گفت شما زیاد شدید ولی انصار بر تعدادشان افزوده نمی‌شود انصار پناهگاه من‌اند، با نیکان‌شان نیکی کنید و بر بدکاران‌شان ببخشایید.
 
«و من بهشت را اختیار کردم» 
 
پس گفت بنده‌ای از بندگان خدا مخیر شد میان دنیا و عقبی و او عقبی را اختیار کرد، هر کس بر من حقی دارد بستاند یا حلال کند، اگر بر پشت کسی تازیانه زده‌ام یا کسی را دشنامی داده‌ام اینک برای تلافی حاضرم، من اهل کینه نیستم و شایسته من نیست. پس از منبر فرود آمد، نماز ظهر خواند و دوباره بر منبر نشست و سخن پیشین را تکرار کرد، آنگاه بعضی برخاستند و مطالبی که داشتند گفتند و بعضی دعا خواستند. پس پیامبر(ص) از منبر فرود آمد و در حالی که بر علی(ع) و فضل بن موسی تکیه داده بود و پاهایش به زمین کشیده می‌شد، به خانه رفت. بیماری پیامبر (ص) شدت یافت تبی شدید به طوری که به تعبیر راوی از شدت حرارت کشی دست بر دست پیامبر(ص) نمی‌توانست گذاشت.
 
پیامبر(ص) برای نماز بیرون نمی‌آمد و گفت«یکی با مردم نماز بخواند که من به خود مشغولم.» روز دوشنبه موقع نماز صبح، پیامبر (ص) ناگهان وارد مسجد شد، مردم از شدت خوشحالی دیدار پیامبر (ص) نزدیک بود نماز خود را بر هم زنند، پیامبر (ص) نزدیک محراب آمد و نماز خواند. بعد از نماز رو به مردم کرد و گفت: «یا ایها الناس سعرت النار و اقبلت الفتن کقطع اللیل المظلم و انی والله لاتمسکون علی شیئا، انی لم احل لکم الا ما احل لکم القرآن و لم احرم علیکم الا ما حرم علیکم القرآن.» پس به خانه بازگشت و ظهر همان روز که دوشنبه بود رحلت کرد. در روایات شیعه اخبار زیادی هست مبنی بر آنکه پیامبر (ص) در حین رحلت علی (ع) را خواست و با حضور عباس و سایرین او را وصی خود قرار داد و بار دیگر خلافت او را تاکید و تصریح کرد.

پیکر پیامبر (ص) را علی (ع) و عباس و چند تن از نزدیکان در خانه غسل دادند و پس بر تختی در همان خانه گذاشتند. بعد از تصمیم‌گیری درباره محل دفن ایشان، علی (ع) و نزدیکان بر پیامبر(ص) نماز خواندند و پس مردم دسته دسته می‌آمدند و نماز می‌خواندند و می‌رفتند. در نهایت جنازه مقدس را در شب چهارشنبه در خانه خود پیامبر(ص) در محل بسترش به خاک سپردند.

حجه الوداع

در اواخر ذی‌القعده سال دهم هجرت پیامبر (ص) به عزم حج روانه مکه شد و جمعیت زیادی از حاجیان در رکاب او. پیامبر (ص) از زمان هجرت تاکنون حج نکرده بود و سفرهایش به مکه همه صورت عمره داشت و این نخستین حج پیامبر(ص) پس از هجرت بود و هم آخرین، چه پس از آن به فاصله کمی وفات یافت و بدین جهت این سفر را حجه الوداع می‌نامند.

علت به حج نرفتن پیغمبر (ص) شاید آن بوده که از دیدن مشرکین در خانه خدا کراهت داشته و اینک با نزول سوره برائت مشرکان ازاله شده بودند و مانع برطرف شده بود. پیامبر (ص) در ذوالحلیفه احرام گرفت، پس با قربانیان و حاجی‌ها به راه افتاد. در این سفر اهل بیت پیامبر همراه او بودند. در چهارم ذی‌الحجه وارد مکه شد و برای آنکه مشرف به جمعیت باشد همچنان سواره به طواف پرداخت و حجر را عصایی که به دست داشت استلام می‌کرد. پس از طواف قدوم، فرمود کسانی که قربانی برای خود نیاورده‌اند، عمره کنند.

«تن فروشی» در تهران...


وب‌سایت فرارو: معاون اجتماعی سازمان امور بهزیستی کشور می‌گوید: «میانگین سنی زنان ویژه حاضر در مراکز بهزیستی کمتر از 30 سال است. درحال‌حاضر، 24 مرکز در کشور به زنان آسیب‌دیده ارائه خدمت می‌کنند و به‌دنبال آن هستیم تا خدمات کامل جسمی، روانی، اجتماعی و اقتصادی به آنان ارائه دهیم.»
 
زنان ویژه که نام جدید یک آسیب اجتماعی است. تغییر نامی که به احتمال قوی به امید کاهش وحشت مسئولین از به زبان آوردن مشکلات این گروه در معرض آسیب جامعه انجام شده است. 

این در حالیست که هرچقدر کارشناسان و جامعه‌شناسان سعی می‌کنند با عوض کردن نام آنها، بتوانند درباره این آسیب حرف بزنند اما برای مشتریان آنها، هیچ فرقی نمی‌کند که نام این قشر در معرض آسیب چه باشد. مردان خیابانی همان کاری می‌کنند که قبلا می‌کردند.
 
 زیر پوست

اختلافی بر سر نام

حتی کارشناسان هم درباره آنها با ایما و اشاره حرف می‌زنند؛ در عین حال که چند ده سال است این آسیب اجتماعی گریبان شهر را گرفته است اما هنوز تکلیف نام آنها روشن نیست. مینو محرز می‌گوید: «ما باید بتوانیم در وهله اول، بدون ترس و تعارف درباره این زنان حرف بزنیم؛ همین‌طور که درباره اعتیاد و آسیب‌های اجتماعی- سلامتی دیگر حرف زده می‌شود. به‌این‌ترتیب، می‌توانیم راهی درست برای ساماندهی آنها پیدا کنیم. تا زمانی که هر وقت، حرف از آنها زده می‌شود، عده زیادی لب بگزند و ترجیح بدهند موضوع را سرپوشیده نگه‌دارند، هیچ‌وقت مشکل حل نمی‌شود.»

تا مدت‌های مدید مسئولان حتی بر صدا زدن این افراد امتناع می‌کردند برخی آنها را «زنان خیابانی » صدا می‌زنند و برخی دیگر نیز نام آنها را «روسپی» و «زنان تن فروش» می‌دانند و حالا بعضی دیگر پیشنهاد کرده‌اند آنها را با «زنان ویژه» صدا می‌زنند؛ با همه این احوال قرار است از این پس آن‌ها را با نام «زنان ویژه» خطاب قرار دهند اما تعیین تکلیف نام این قشر آسیب دیده جامعه تازه اول راه است و باید به دنبال متولی رسیدگی به امور این گروه در معرض آسیب جامعه باشیم.

واژه زنان خیابانی از آن جهت نادرست بود که تنها به گروهی از این زنان ویژه اشاره داشت. بنابراین پژوهش‌ها زنانی که در خیابان تن فروشی می‌کنند تنها بخشی از تن فروشان هستند و امروزه جامعه ما با پدیده زنان تن فروشی به صورت تلفنی یا در پاتوق‌های مشخصی دست و پنجه نرم می‌کند.

از سویی دیگر روسپی یا روسبی نیز واژه‌ای است با ریشه پهلوی دارد و در اصل مخفف روسپید است و به عنوان طعنه و تمسخر زبانی به کار گرفته می‌شود. در رابطه روسپی‌گری نوعی اجبار و تحمیل دیده می‌شود و روسپی در قبال دریافت پول یا خدماتی، تن فروشی می‌کند.

روسپی‌گری پدیده‌ای تاریخی

بر اساس گمانه‌زنی‌های تاریخی می‌توان از وجود روسپی‌گری و زنان ویژه در دوران قبل از اسلام سخن گفت. وجود برخی قوانین سخت‌گیرانه نسبت به زنان تن فروش موید وجود این پدیده در دوران قبل از اسلام است.

در دوره بعد از اسلام نیز تعابیر مرتبط با تن فروشی زنان در متونی مانند اسرارالتوحید، جامع التواریخ، راحه الصدور به چشم می‌خورد.

در دوره صفویه جرج ژان شاردن از اخذ مالیات از روسپیان در آن دوران سخن می‌گوید. وی همچنین از ثبت اسم آنان در دفتری رسمی یاد می‌کند. به گفته وی این تشکیلات مدیر کلی در راس خود داشت که روسا و فرماندهان بر آن نظارت می‌کردند.

به گفته سعید مدنی، شاردن در سفرنامه خود نوشته است که در اصفهان محله‌ای به نام کوی‌برهنگان یا بی‌حجابان وجود داشته است که سرتاسر آن روسپیان ساکن بوده‌اند.

در دوران زندیه و پادشاهی کریم‌خان زند در شیراز محله‌ای به دور از شهر به نام «خیل خانه» ایجاد شد و 5-6 هزار زن در آن جای داده شده‌اند.

در دوره قاجاریه نسبت حضور روسپیان در جامعه محدودیت ایجاد شد به نقل از تاریخ راوندی، در دوره مظفرالدین شاه اوضاع بر آنها تنگ شد هرچند ماموران آن موقع، یا دریافت رشوه، مسائل را نادیده می‌گرفتند. با این حال  در اواخر دوره قاجار و پس از مرگ ناصرالدین شاه، منابع از فردی به نام «زال محمدخان» نام برده‌اند که زنان حرم‌سرای ناصرالدین شاه را برای روسپیگری به محله «چاله آبی» می‌برده است.

زیر پوست

تاریخ زنان ویژه در تهران معاصر

در سال 1298 شمسی  گفته می‌شود زال محمدخان، به دستور سیدضیاء نخست وزیر وقت ایران، مامور می‌شود روسپیان محله «قجرها» را به مکانی به نام «قلعه شهر نو» کوچ دهد که این محل از آن پس به مهمترین روسپی خانه ایران تبدیل شد. در آن زمان کابینه سیدضیاء سه قران نرخ رسمی برای هر نوبت تتمع با فاحشه‌ها و 12 قران برای متعه شب تا صبح مقرر نمود.

قلعه شهر نو در دوره محمدعلی شاه شکل گرفت و محمود عرب شغل رونق بخشیدن به تجارت جنسی در آن منطقه را عهده‌دار شد. رضاشاه اما به دلیل جلوگیری از بیماری‌های مسری دستور تخریب زاغه‌ها و الونک‌های حاج عبدالمحمود را صادر کرد و شخصی به نام قوام را مامور بازسازی آنجا کرد.

بازسازی قلعه جمشید فحشا را کسترد و فعالیت های عمرانی دیگری در این محله سبب شد آن را شهر نو بنامند اما پس از کودتای 28 مرداد، سرهنگ زاهدی دستور داد اطراف شهر نو، حصار بکشند. در دوره پهلوی علاوه بر شهر نو و با وجود این مرکز مشخص برای زنان ویژه، زنان تن فروش، در کاباره‌ها و هتل‌ها و خیابان‌ها نیز تن فروشی می‌کردند.

پس از انقلاب شهر نو با 400 خانه به آتش کشیده شد. بعد از انقلاب اسلامی، مجددا در سال 1367 در عملیات ناگهانی نیروی انتظامی 40 هکتار از خیابان و کوچه‌های اطراف محله جمشید تخریب شد و در آن عملیات 4هزار زن دستگیر شدند که مدتی بعد مشخص شد تنها 800 نفر از آنها تن فروش بوده‌اند.

بار دیگر در سال‌های بعد از انقلاب محله غربت یا جزیره شکل گرفت. در این محله کولی‌ها و مهاجران حضور داشتند و محله جرم خیزی بود. به گفته منابع جمعیت این منطقه در روز 2 هزار و در شب 200 هزار نفر افزوده می‌شد.

زیر پوست

تعداد زنان ویژه در تهران چقدر است؟

هنوز گراش مشخصی درباره تعداد زنان ویژه در تهران یا شهرهای دیگر منتشر نشده است. یکی از دلایل آن سختی شمارش و رصد این قشر است. از سویی دیگر شاید بسیاری از این آمارها محرمانه باشد. اما اگر بخواهیم مهمترین اظهار نظرهای مسولان امر را دسته بندی کنیم؛ بدین شکل قابل ارائه خواهد شد.

زیر پوست

چرا درباره مردان خیابانی حرف نمی‌زنیم

در طول این سال‌ها بارها نام زنان خیابانی یا همان زنان ویژه تغییر کرده است اما آنچه همچنان مغفول مانده است، هویت «مردان خیابانی » است. مردانی که به زبان ساده مشتریان «زنان ویژه » هستند. اما نه کسی آنها را مسئله می‌داند و نه متولی برای رسیدگی به ناهنجاری‌های رفتاری آنها مشخص می‌شود.

 به نظر می‌رسد این ایده اولین بار توسط یکی از نمایندگان مجلس ششم، فاطمه خاتمی مطرح شد؛ وی در مصاحبه خود با مجله پیام زن در سال 1381 می‌گوید: « متأسفانه در برخی آداب و رسوم مملکت ما همیشه برخورد با زنان بسیار خشن تر و بدتر از برخورد با وضعیت مشابه در مردان بوده است. یعنی یک سری امور قبیح نه فقط برای آقایان زشت محسوب نمی شود، بلکه گاهی در بعضی موارد مورد تشویق هم قرار می گیر.»

 وی در همین رابطه اضافه می‌کند: « وجود مردان خیابانی عامل حضور زنان خیابانی است، یا نادیده گرفته می شود و یا کمتر به میان آورده می شود. هر چند که یک زن سرگردان باشد، بی سرپناه باشد یا نیاز مالی یا جنسی داشته باشد، وقتی یک مرد سراغش نرود، بالاخره راه دیگری پیدا می کند.»

ده سال بعد، یعنی در سال 1391 بار دیگر ماجرای مردان خیابانی بر سر زبان‌ها افتاد؛ اما این‌بار نه از زبان زنی سیاستمدار در مجلس شورای اسلامی، بلکه در پژوهشی جامعه شناسی و از زبان یک استاد دانشگاه بیان شد.

در همین رابطه مجید ابهری، جامعه شناس و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی به تهران امروز می‌گوید: «به ازای هر یک زن خیابانی 7 مرد خیابانی وجود دارد!» وی در همین رابطه اضافه می‌کند: «جای تاسف دارد که 76درصد مردان خیابانی متاهل هستند! مردان متاهلی که به ارزش‌های اخلاقی خانواده و جامعه پایبند نیستند. این در حالی است که جوانان مجرد جامعه ایرانی، بار بدنامی این پدیده را به دوش می‌کشند!»

در همین رابطه، سعید مدنی، جامعه شناسی صاحب‌نظر در حوزه آسیب‌های اجتماعی معتقد است: «مردان متاهلی که در هر کوچه و خیابان به دنبال سوار کردن زنان بر ماشین خود هستند، یا همیشه چنین کاری را به عنوان تفریح انجام می‌داده‌اند یا در جوانی به دلایلی مانند فقر مالی مثلا نتوانسته‌اند ماشین بخرند و چون تفکری بیمارگونه دارند، گمان می‌کنند حالا که صاحب خودرو هستند می‌توانند جوانی کنند! چنین افرادی از نگاه بیمارگونه خود تمایزی بین زنان متشخص و زنان خیابانی نمی‌بینند.» 

اختلافی بر سر متولی رسیدگی به امور زنان ویژه

زیر پوست

تا مدت‌های طولانی برخوردهای انتظامی راهکار مسئله دانسته می‌شد. راه حلی که در نهایت با پاک کردن صورت مسئله همراه بود و اگر تاثیری هم داشت موقتی و گذرا بود و تنها زنان ویژه را راهی بازداشت‌گاه‌ها و زندان‌ها می‌کرد و حتی به عقیده برخی کارشناسان منجر به گسترده‌تر شدن حلقه ارتباطی‌شان می‌شد و به جای حل تعارضات و مشکلات جسمی و روحی این زنان، فضای زندان منجر به پیچیده‌تر شدن و عمیق‌ شدن آن می‌‌‌گشت.

در سال 89 سردار ساجدی‌نیا ادعا می‌کند پلیس می‌تواند تنها ظرف چند روز همه زنان خیابانی را جمع کند. وی در همین رابطه می‌گوید: «پلیس آمادگی دارد ظرف چند روز تمامی زنان خیابانی را از سطح شهر تهران جمع آوری کند اما انجام این اقدام مستلزم وجود یک نهاد برای نگهداری از این افراد است. به دلیل اینکه هیچ سازمانی متولی نگهداری از این زنان نمی شود نمی توان اقدامی برای دستگیری آنان انجام داد.»

در آخرین تصمیم‌گیری هم، حبیب الله مسعودی فرید معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی کشور، خبر از واگذاری امور آنها به کلینیک‌های مددکاری داده و گفته است: «بهزیستی درصدد است، پیگیری وضعیت زنان آسیب‌دیده را پس از ترخیص به کلینیک‌های مددکاری واگذار کند تا با حمایت کلینیک‌ها، مانع ورود مجدد زنان به دامن آسیب شود.»

حبیب‌الله مسعودی‌فرید، ادامه داد: «بسیاری از زنان ویژه، پس از ترخیص، جا و مکانی ندارند و در بسیاری از مواقع به‌همین‌دلیل در مراکز بهزیستی باقی می‌مانند. به‌این‌ترتیب با اختصاص ودیعه مسکن به آنها با نظارت بهزیستی دارای مسکن شده و فرایند پیگیری پس از ترخیص برای آنها ادامه می‌یابد؛ درحال‌حاضر نیز در نظر داریم با واگذاری پیگیری‌های پس از ترخیص زنان ویژه به کلینیک‌های مددکاری، این فرایند را در کشور بهبود ببخشیم.»

نقش نهادهای مدنی غیردولتی در رسیدگی به امورشان

دکتر پروین کازرونی، سرپرست گروه مدیریت بیماری ایدز در همین رابطه خبر می‌دهد: «طبق قراردادی که دانشگاه‌های علوم پزشکی با سازمان‌های مردم نهاد منعقد کرده‌اند، مدیریت مراکز ارتقای سلامت زنان آسیب پذیر به سازمان‌های مردم نهاد واگذار می‌شود و وزارت بهداشت مسئولیت نظارت بر این مراکز را بر عهده خواهد داشت.»

به گفته دکتر کازرونی در خرداد ماه امسال، جلساتی در جهت جلب حمایت معاونت زنان برگزار شد و پیرو آن طرحی ارائه شده توسط سه سازمان مردم نهاد که مورد تأیید وزارت بهداشت  بود به معاونت زنان جهت  بررسی و حمایت ارسال شده و قرار است این معاونت از پروژه توانمندسازی زنان آسیب پذیر حمایت مالی به عمل آورد و به ارتقای خدمات کمک کند.    

مسعودی‌فرید ادامه داد: «بهزیستی درباره زنان ویژه و آسیب‌دیده، اولویت خدمات خود را بر ابعاد جسمی، روانی و توانمندی درونی آنها متمرکز کرده و پس از آن به توانمندی اقتصادی این گروه از زنان می‌پردازند؛ این درحالی است که درباره زنان سرپرست خانوار، اولویت بهزیستی بر توانمندی اقتصادی آنان است. زنان آسیب‌دیده معمولا 6 ماه تا یک‌سال، می‌توانند در مراکز بهزیستی حضور داشته باشند و همچنین در برخی از مراکز در جهت حرفه‌آموزی آنها نیز تلاش می‌شود.»

زیر پوست

در نهایت انگار وزارت بهداشت و بهزیستی مصمم شده است تا برای زنان ویژه مشاوره‌های جسمی و روانی ترتیب دهد تا از عمق این فاجعه بکاهد اما انگار هنوز مردان خیابانی نگرانی برای مسئولین ایجاد نکرده‌اند و برای آنها برنامه‌ای وجود ندارد.

در یک نمونه تاریخی نیز از یک پارسی زرتشتی هندی به نام ارباب جشمید سخن گفته می‌شود که هزینه احداث ده‌ها خانه را برای اسکان زنان فریب خورده و بی‌سرپرست تقبل کرد؛ همچنین جهت تامین مخارج فرزندانشان ده‌ها باب مغازه ساخت از گرایش مجددشان به فحشا جلوگیری کند.

کلیه جداول و آمارها و داده‌های تاریخی از کتاب «بررسی آسیب‌های اجتماعی روسپیگری» نوشته سعید مدنی قهفرخی استخراج شده است.

تلگرام رسانه روستاهای ایران است!


خبرگزاری مهر: شبکه های اجتماعی در عصر ارتباطات به قدری نفوذ پیدا کرده اند که حالا سر از روستاهای کشورمان هم درآورده اند تا آنها از این امکان برای حل مشکلات فرهنگی،اجتماعی و عمرانی روستایشان استفاده کنند.

«دور دنیا در هشتاد روز» ؛شاید همین عبارت ساده روزی برای تمام مردم این کره خاکی یک آرزوی دست نیافتنی بود آرزویی که به واسطه آن می‌شد با آدم‌های اقصی نقاط دنیا حرف زد،دنیایشان را تماشا کرد و از حال و روزشان با خبر شد اما همین خیال قدیمی که روزی برای به حقیقت پیوستنش هشتاد روز وقت لازم بود این روزها  برای محقق کردنش کافی است که یک«گوشی هوشمند»در دست داشته باشید تا با ورود به اینترنت همه دنیا را در عرض چند دقیقه زیر پا بگذارید و از حال روز همه جا با خبر شوید تا جایی که حالا با پیشرفت تکنولوژی و رشد روزافزون شبکه‌های اجتماعی می‌شود نفوذ این وسیله‌های ارتباطی را نه تنها در بین مردم شهر که حتی در بطن زندگی مردم روستا هم دید.
 
«احمد رحیمی» یک جوانی است که این روزها ادمین کانال تلگرام روستای محل زندگی‌اش شده است؛ یک کانال پرطرفدار که در حال حاضر محفلی است برای دورهمی های مجازی اهالی روستا تا با آن به تبادل اخبار محلی و بومی بپردازند.
 
تلگرام رسانه روستاهای ایران است! 

روستایمان ۵هزار نفر جمعیت دارد ،کانالش ۲هزار نفر

«احمد رحیمی» متولد سال ۷۴ است ادمین جوانی که خودش می‌گوید در حال حاضر دانشجوی کارشناسی رشتهIT است و این روزها در کنار همه کارهای روزمره‌اش مدیریت رسانه کوچک روستایشان را هم بر عهده دارد. رسانه کوچکی که در قالب کانال تلگرام در کمتر از چیزی حدود۹ماه حالا ۲هزار نفر عضو دارد و محفلی شده که اهالی روستا در آن نه تنها به تبادل اخبار ریز و درشت روستا می‌پردازند بلکه از مشکلاتی حرف می‌زنند که شاید اطلاع‌رسانی آن به گوش مردم و مسئولان در حل کردن آنها نیز مؤثر باشد.
 
«جمعیت روستای ما ۵۷۰۰ نفر است و کانال تلگرام ما در«علی‌آباد» چیزی حدود۲هزار نفر عضو دارد که همه افراد آن هم اهالی خود ده هستند یعنی می‌توانم بگویم هرکسی که اینجا گوشی هوشمند دارد عضو کانال روستا هم می‌شود برای همین هرکسی که از اهالی گوشی جدید می‌خرد اولین کاری که انجام می‌دهد این است که از دور و بری‌ها می‌خواهد بلافاصله بعد از نصب تلگرام او را در کانال خود علی‌آباد عضو کنند.»
 
تلگرام رسانه روستاهای ایران است! 

نماینده مجلس هم عضو کانال ماست

در کنار همه غرولندهایی که همگی به جان تکنولوژی و شبکه‌های مجازی می‌خوانند و از مضرت آن حرف می‌زنند اهالی روستای علی‌آباد ملایر از این محصول دنیای مدرن برای بهتر شدن اوضاع روستای محل زندگی‌شان استفاده می‌کنند و از طریق از تعاملی بودن فضای شبکه‌های اجتماعی که بزرگترین ویژگی آنهاست به بهترین شکل بهره می‌برند. به دنبال همین موضوع بیشتر افراد به‌واسطه این کانال می‌توانند از حال و روز و مشکلات هم با خبر شوند و در کوتاهترین زمان می‌توانند بازتاب آن را در زندگی یکدیگر ببینند.
 
«بیشتر مطالبی که در کانال منتشر می‌شود اخبار و موضوعاتی است که خود مردم از طریق ارتباط با ادمین در اختیار ما می‌گذارند تا آن را به اطلاع بقیه هم برسانیم حالا این مطالب می‌تواند یک پیام صبحگاهی باشد یا خبر یک اتفاق در خود روستا، اما خوبی کانال ما این است که از مسئولان روستا و حتی نماینده‌های مجلس هم عضو داریم برای همین هم می‌دانیم وقتی از مشکلاتمان در آن حرف می‌زنیم به دست آنها هم می‌رسد.
 
مثلا چند وقت پیش بود که ما به خواسته مردم، نا امن بودن و نامناسب بودن وضعیت جاده‌ها را مطرح کردیم و بعد از چند روز دیدیم که به سفارش مسئولان دارند برای جاده روستا گارد ریل نصب می‌کنند.»
 
تلگرام رسانه روستاهای ایران است! 

در کانال برای نیازمندان روستا کمک جمع می‌کنیم

یکی از موضوعاتی که شاید این کانال تلگرامی کوچک را از بقیه جدا می‌کند این است که طبق صحبت‌های احمد رحیمی این اهالی روستا هستند که خودشان دست به تولید محتوا زده‌اند طوری که اگر چرخی در آن بزنید می‌توانید به پست‌های متفاوتی برسید؛ از خبر فوت اهالی ده گرفته تا عکس مناظر و برداشت محصل و یا حتی شوخی‌های بومی که خود اهالی روستای علی‌آباد با یکدیگر دارند؛ اما فارغ از همه این‌ها چیزی که توجه ما را به خود جلب کرد اطلاعیه‌ای بود که در آن از مردم خواسته‌شده بود تا از طریق ارتباط با ادمین به شناسایی افراد نیازمند روستا کمک کنند و با جمع کمک‌های مردمی برای رفع مشکلات آن‌ها اقدامی انجام داده باشند.
 
«ما پیش از راه‌اندازی این تلگرام گروهی را در روستایمان داشتیم که کارش کمک به نیازمندان بود.اما راه‌اندازی کانال شرایط را برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی راحت‌تر کرد.»
 
تلگرام رسانه روستاهای ایران است! 

صندلی داغ مجازی باشخصیت‌های برجسته روستا

در کنار همه پست‌هایی که در این شبکه برای اهالی روستا رد و بدل می‌شود یکی از کارهای قابل تقدیری که توسط اهالی کانال ایجادشده ؛ دورهمی های فرهنگی است که به واسطه تشکیل کانال در بین اهالی شکل‌گرفته است و شرایطی را فراهم کرده تا اهالی به واسطه همین دورهمی ها با چهره‌های علمی و فرهنگی‌ای که از اهالی خود روستا هستند بیشتر آشنا شوند.
 
«یکی از کارهایی که ما در کانالمان می‌گذاریم دورهمی های فرهنگی است یعنی به این شکل است که زمانی را مشخص می‌کنیم و یکی از چهره‌ها و شخصیت‌های برجسته روستا را در گروه تلگرامی دعوت می‌کنیم. بعد چیزی تقریبا شبیه به«صندلی داغ» ترتیب می‌دهیم تا مردم هر سؤالی که دارند از او بپرسند و او هم تا جایی که ممکن است تجربیاتش را در اختیارمان بگذارد.»

 تلگرام رسانه روستاهای ایران است!

اشغال ایران در 72 ساعت، خجالت آور بود

ماهنامه نسیم بیداری: اشغال ایران طی فقط 72 ساعت و در حالی که اشغالگران وضعیت نابسامانی داشتند، اتفاقی است که هیچ گاه از ذهن ایرانیان خارج نخواهد شد و به همین دلیل، سوال هایی با این مضمون که «چرا ایران بی طرف مورد حمله قرار گرفت»، «چرا دولت وقت نخواست یا نتوانست از تهاجم جلوگیری کند»، «چرا ایران با وجود ارتش آماده به راحتی هر چه تمام تر تسلیم شد» نزدیک به هشت دهه است که همچنان مطرح می شود و همچنان بدون پاسخ مانده اند.

داود هرمیداس باوند با وجود گذشت 75 سال از اشغال ایران توسط متفقین با لحنی توأم با افسوس و عصبانیت یاد می کند و با تاکید بر «بی کفایتی ارتش وقت» به پرسش های ما در خصوص نحوه اشغال ایران توسط متفقین و سهم اهمال رضاشاه و همکارانش در به وجود آمدن چنین اتفاقی، پاسخ می گوید.
 
اشغال ایران در 72 ساعت، خجالت آور بود

حمله متفقین قابل پیش بینی بود یا ... ؟

- ایران در زمان جنگ جهانی دوم اعلام بی طرفی کرد که این نوع موضع گیری هم از جانب متفقین مورد استقبال قرار گرفت و هم کشورهایی که متحدین شناخته می شدند. به خصوص متفقین؛ چون در سال 1939 قرارداد همکاری بین شوروی و آلمان منعقد شده بود و به همین دلیل، نگرانی با این مضمون وجود داشت که مبادا بعد از اشغال فرانسه توسط آلمان، شوروی وارد ایران شود تا به نفع آلمان ها منابع نفتی را تهدید کند و به همین دلیل نیروهای نظامی و هوایی را در عراق مستقر کردند تا در صورت لزوم به کارشان بیاید اما وقتی که آلمان در ادامه پیروزی هایش در اروپا به شوروی حمله کرد، انگلستان «آنن آیدن» را به شوروی فرستاد تا آمادگی کشورش را برای همکاری و همراهی اعلام کند.

آمریکا هم که به ژاپن در آن برهه حمله کرده بود، به آلمان هم اعلان جنگ داد. بنابراین انگلیس و آمریکا تصمیم گرفتند برای این که روسیه در قبال فشار آلمان ها به زانو در نیاید به سرعت به آنها کمک کنند. به همین دلیل هر چهار راه موجود را در نظر گرفتند. راه مور مور در شمال اروپا بود که نیمی از سال یخ زده بود و همچنین به دلیل فعالیت زیردریایی های آلمان امکان تردد از آنجا غیر ممکن بود. راه دوم هم ترکیه بود که به دلیل بی طرفی این کشور و در اختیار داشتن ارتش قوی منتفی می شد. سومین راه افغانستان بود که خط آهن نداشت و همچنین به دلیل وجود قبایل افغانی نمی توانست کارایی لازم را داشته باشد.

چهارمین راه هم شمال اقیانوس آرام بود که آن هم به دلیل ژاپنی ها منتفی شد تا این که ایران به دلیل داشتن خطوط آهن، به عنوان مسیر رسیدن به روسیه انتخاب شد و با وجود تایید بی طرفی ایران، تصمیم به حمله گرفتند و بهانه شان این بود که 200 کارشناس آلمانی در ایران فعالند و با وجود این که اعلام شده بود که آنها به عنوان کارشناس صنعتی در ایران ساکن هستند، این مسئله را دلیل تجاوز عنوان کردند. اما خب! در سال 1942 قراردادی منعقد شد که متفقین متعهد شدند که شش ماه پس از جنگ ایران را ترک کرده و همه خسارت های وارده را بدون هیچ حرف و حدیثی جبران کنند.

یعنی حضور 200 کارشناس این قدر مهم بود که چنین تهدیدی به جان خریده شد؟

- موضوع حضور کارشناسان آلمانی اصلا ربطی به جنگ در دنیا نداشت و بر اساس نیازها در کشور ما استقرار یافته بودند. حالا این که چرا در آن مقطع کشور ما برای پیشبرد کارهای خود به متخصصین خارجی وابسته بود، یک بحثی است و این که دولت وقت و همه چهره هایی که مسئولیت داشتند، نتوانستند حتی درصد کمی از قدرت و پتانسیل خود را برای جلوگیری از فاجعه بگیرند، موضوعی است که در هفتاد و چند سال اخیر کسی برایش پاسخی نیافته است.

نوع واکنش قدرت داران آن روز به حمله متفقین با هیچ متر و معیاری همخوانی ندارد و کلا با عقل جور در نمی آید که یک کشوری با ارتش 140 هزار نفری و با ذخایر منقول و غیرمنقول متعدد، طی 72 ساعت اسیر کشورهایی شود که خودشان در دام مشکل و بحران و گرفتاری اسیر بودند.

واقعیت این است که هیچ کس و در هیچ برهه ای نمی تواند دلیلی محکمه پسند برای اهمال و ضعف آن روزها بیاورد. نتیجه بی خردی در شهریور 1320 لکه سیاهی است که تا ابد بر پیشانی ایران می ماند و خودنمایی خواهد کرد. تاکید مؤکد دارم که کوتاهی های آن روزها به مانند اتفاقی نادر بود که افتاد و خسارت های مالی و البته حیثیتی وارد کرد.
 اشغال ایران در 72 ساعت، خجالت آور بود
 
دولت رضاشاه می توانست حمله متفقین را پیش بینی کند؟

- این که رضاشاه و دولتش می توانستند حمله متفقین را پیش بینی کنند یا نه، نمی تواند اهمیت داشته باشد چون متفقین نیاز حیاتی داشتند که به شوروی کمک برسانند. چنین اقدامی را انجام می دادند. حتی از رضاشاه خواسته شد که به آنها یاری برسانند تا کار به جنگ نکشد و آنها بدون مشکلی کمک های شان را به شوروی برسانند اما موضوع این بود که شخص رضاشاه و هیات وزرایش، پرسپکتیو مناسبات بین المللی را نداشتند.

به عنوان مثال وقتی سفیر ایران، احتمال حمله را گزارش کرده بود چون رضاشاه عادت به کتک زدن و فحاشی داشت، منصور در نقش نخست وزیر جرأت نکرده بود که به شاه توصیه ای داشته باشد. اگر هیات دولت و شخص شاه دانش بین المللی داشتند، قطعا می توانستند با عقد یک قراردادی که جنبه مصالح متقابل داشته باشد، از جنگ جلوگیری کنند.

به هر حال جنگ شد و در قبال حمله، ارتش هم هیچ دفاعی را از خود نشان نداد و ایران طی 72 ساعت اشغال شد و همه به تماشای اشغال کشور نشستند. این اشغال 72 ساعته در حالی بود که کشور کوچکی مثل فنلاند در قبال تهاجم 8 ماهه مقاومت از خود نشان داده بود و همچنین یونان عقب افتاده، حمله ایتالیا را ناکام گذاشت و شکستی سنگین به این کشور تحمیل کرد اما در ایران هیچ گونه دفاعی انجام نگرفت. حتی سربازخانه ها را هم مرخص کردند که هنوز هم کسی نمی داند این تصمیم چرا گرفته شد.

آنچه اتفاق افتاد، برای ایران خجالت آور بود. خجالت آور از این نظر که کشورها ارتش را برای دفاع از سرزمین شان می خواهند و دولت ایران در آن سه روز در حالی شکست خوردند که روس ها در شرایطی که در تنگنا بودند و انگلیس هم با لشگری هندی، ایران را به اشغال خود درآوردند تا بتوان این طور گفت که دولت و ارتش، بی کفایتی محض در مقابله با این مشکل از خود نشان دادند.

حالا اگر اشغالگران با شرایطی ایده آل به نتیجه می رسیدند، شکست قابل هضم بود اما ارتش 140 هزار نفره ایران تسلیم محض دشمنی بی یال و کوپال شد تا رویدادی بسیار تلخ و لکه سیاهی در کارنامه کشوری چون ایران ثبت شود و متاسفانه در آن چند روز هیچ، هیچ، هیچ نشانه ای مبنی بر تلاش برای دفاع از سرزمین آبا و اجدادی مشاهده نشد.

«در آن چند روز هیچ، هیچ، هیچ نشانه ای مبنی بر تلاش برای دفاع از سرزمین آبا و اجدادی مشاهده نشد.» سهوی یا عمدی؟

- این نوع سردرگمی و گیجی به مجموعه وضعیت آن روزها ربط پیدا می کند. حتی در کشورهایی هم که مشکل دارند و حکومت ها ساقط می شوند، جنبش های مردمی به صحنه می آیند و سعی می کنند به اشکال مختلف در مقام دفاع عمل کنند. ارتش در آن بحران هیچ کاری نکرد و رضاشاه را هم از تهران بردند تا عملا نتواند کاری انجام بدهد. تنها نکته روشن شهریور 1320، تلاش های فروغی بود که سعی داشت تا با مذاکره وضع اشغالی را به این تبدیل کند که مثلا ایران همکار و جزیی از متفقین شده است که تا حدودی هم در این کار موفق بود. بعد از اشغال ایران از فروغی خواسته شد که به جای منصور، نخست وزیری را به عهده بگیرد که فعالیت های او منجر به عهدنامه 1942 شد.
 اشغال ایران در 72 ساعت، خجالت آور بود
 
تکلیف غرامت ایران چه شد؟

- با رایزنی های فروغی پرداخت های جزیی صورت گرفت اما نه به اندازه ای که حتی نیمی از خسارت های اشغال را جبران کند.

بعد از شهریور 20 چقدر طول کشید تا ایران دوران نقاهت را سپری کند؟

- همانطور که عرض کردم، در قرارداد 1942 قرار بر این شد که انگلیس و شوروی بعد از شش ماه همه نیروهای خود را از ایران خارج کنند. یک سال بعد از آن هم، سران متفقین یعنی رزوولت و چرچیل و استالین در تهران کنفرانسی برگزار کرده و بیانیه ای را به امضا رساندند تا مفاد قرارداد 1942 را متعهدانه انجام بدهند که در این بین، شوروی ها نه تنها پس از پایان جنگ نیروهای خود را از ایران خارج نکردند، بلکه مسئله آذربایجان و پیشه وری را ایجاد کردند و بعد هم جمهوری مهاباد کردستان را ایجاد کردند که حتی کار به شورای امنیت سازمان ملل کشید که بالاخره با تلاش احمد قوام نخست وزیر وقت در سال 1946 نیروهای نظامی شان را به کشورشان بازگردادند. 

همچنین قرارداد نفت شمال هم منعقد شد، اما مجلس به دلیل مصوبه 1944 که در زمان نیروهای خارجی در داخل کشور، به دولت اجازه عقد قرارداد با خارجی ها را نمی داد، آن را کان لم یکن کرد. همچنین بعد از خروج نیروهای نظامی، پیشه وری ها هم صلاح را در فرار دیدند.

خلع از سلطنت، تاوانی کافی برای رضاشاه به دلیل اهمال کاری هایش در قضیه شهریور 20 بود؟

- این که رضاشاه مجبور شد تاج و تخت را برای همیشه رها کند و به جای پادشاهی، حاشیه نشینی مطلق را تحمل کند، ناگفته پیداست که برای او و همه هم سلفانش مصیبتی جانکاه است. خصلت شاهی ایجاد می کند که شاه ها، از شاهی کردن سیر نشوند و دقیقا به همین دلیل تاکید می کنم که وقتی روزهای تنهایی را تجربه می کرد، تنهایی اش حتما با افسوس و حسرت سپری می شد و تا روز مرگ هم این حالت برای او ادامه داشت اما خلع یک شاه با اشغال و در نتیجه کوچک شدن کشوری چون ایران اصلا قابل قیاس نیست و ما هم نباید چنین مقایسه ای را در ذهن خود بپرورانیم. 

بی کفایتی شاه وقت و اطرافیان به قدری شرایط بد و تلخی را تحمیل کرد که تا همیشه تاریخ در یادها می ماند و با هیچ اتفاق دیگری نمی توان درد ناشی از اشغال سه روزه توسط متفقین را کم کرد. در پایان باید گفت که برای موفقیت به جای ادعا نیازمند تلاش و زحمت هستیم.

رضاشاه در شرایطی کشور را اشغال شده دید و در شرایطی از سلطنت خلع شد که کبکبه و دبدبه اش گوش همه را پیش از آن کر کرده بود اما وقتی قرار بر نشان دادن توانایی شد، سرنوشتی پیدا کرد که شاید تا چند هفته پیش از بیست و سوم شهریور  1320 به مخیله اش هم نمی گنجید.

گوجه فرنگی؛ سوغات مرحوم معیرالممالک

هفته نامه کرگدن - نیوشا طبیبی: تاریخچه مختصر گوجه فرنگی؛ ورود گوجه فرنگی به ایران مرهون همت مرحوم معیرالممالک و خوردن و به کارگیری اش در خوراک های ایرانی مدیون مرحوم عزالدوله است.

در گذشته صیفی  جات یا تابستانی ها در فصول سرد اصلا به دست نمی آمدند و مردمان به ناچار راه هایی برای نگهداری آن ها در زمستان می یافتند. انگورها را در زیر زمین ها می آویختند و هندوانه ها و خربزه ها را زیر کاه نگه می داشتند و گوجه فرنگی ها را در آب نمک می گذاشتند. تا همین چند سال پیش و قبل از رواج انواع کشت های جدید گلخانه ای، زمستان ها گوجه فرنگی به دست نمی آمد.
 
اندک محصولی هم که از جنوب گرمسیری می رسید، قیمت گزافی داشت. تا دهه پنجاه شمسی، کارخانه های رب گوجه فرنگی یکی، دو تا بیشتر نبودند و کدبانوان و آشپزان سنتی اغلب رب کارخانه ای را نمی پسندیدند و هر پاییز، خود دست به کار پختن رب گوجه فرنگی برای شش ماه سرد سال می شدند. علاوه بر پختن رب، گوجه فرنگی های کوچک را هم در آّب نمک غلیظ می انداختند و در گوشه ای خنک نگاه می داشتند و به وقتش به کار می بردند.
 
 گوجه فرنگی؛ سوغات مرحوم معیرالممالک

گوجه فرنگی، میهمان تازه رسیده اما چنان عزیز شده ای است که زود سر از خوراک های شهری و روستایی درآورده و کشتش همه گیر شده. آشپزان ایرانی وفادار به سنت هر وقت ماده ای به دستشان افتاده که طعم و عطر و رنگ و لعاب خوراکشان را بهتر کرده، در به کاربردنش تردید نکرده اند. گوجه فرنگی مانند سیب زمینی، اهل این خاک نبود اما سریع تر و گسترده تر از آن به سفره های ایرانی وارد شد و اکنون چنان می نماید که گوجه فرنگی هزار سال است قاتق نان مردمان ایران بوده. امروز حضور گوجه فرنگی در خورش ها، آش ها، آبگوشت ها و حتی بساط نان و پنیر بسیار عادی است و همگان این خوردنی زیبا و خوشمزه را که بر سر میوه یا تره بار بودنش اختلاف هست، خودی و ایرانی تلقی می کنند.

ورود گوجه فرنگی به ایران مرهون همت مرحوم معیرالممالک و خوردن و به کارگیری اش در خوراک های ایرانی مدیون مرحوم عزالدوله است. مرحوم معیرالممالک از خدمت دولتی خسته و دلزده بود، اغلب در سفر فرنگ به سر می برد و اوقاتی را هم که در وطن بود گل و گیاه پرورش می داد و کتاب و روزنامه می خواند.

در زمان یکی از توقف هایش در اروپا مقداری تخم سبزی از جمله گوجه فرنگی- که در آن زمان هنوز در فارسی نامی نداشت- فرستاده و سفارش به کشت و پروش آن ها کرده بود و اهل منزل در باغ فردوس چنین کرده بودند. تابستان 1302 قمری مرحوم عزالدوله، برادر تنی ناصرالدین شاه قاجار، به رسم هر سال برای دیدن خاندان معیر به باغ فردوس می آید و چشمش به گوجه فرنگی های باغچه می افتد و از اینکه اهل خانه آن ها را نمی خورند و گوجه های نازنین را سمی و مهلک می دانند سخت متعجب می شود. دستور می دهد آن ها را بچینند و آب بگیرند و در چند خوراک متناسب برای همان روز به کار برند.

بر سر سفره، شاهزاده عزالدوله خوراک های گوجه دار را با اشتهای زیاد تناول می کند و دیگر خورندگان با اطمینان از این که شاهزاده قصد آسیب زدن به خود را ندارد و لابد خوراک ماکولی است دست به سفره می برند و این چنین است که ایرانیان میلی تمام و کمال به گوجه فرنگی پیدا می کنند و با آن خوراک های رنگارنگ خوش عطر و خوش رنگ می سازند.

البته در مصرف این میوه یا تره بار خوش صورت خوشمزه باید جانب احتیاط را نگاه داشته و از به کاربردنش، بی محابا و گشاددستانه خودداری کرد. به ویژه رب آن رنگ و طعمی قوی دارد که بر همه طعم های دیگر خوراک چیره شده و فقط خود را نمایان می سازد. به کاربردن گوجه فرنگی در خوراک های محلی ایرانی به جا و به اندازه است و من کمتر خوراک محلی با دستور اصلی دیده ام که در آن رب و گوجه فرنگی حضوری اغراق آمیز داشته باشند.

از نسخه مجعول میرزاقاسمی گیلانی که با رب فراوان طبخ می شود درگذرید. میرزا قاسمی واقعی عطر و طعمش را از زردچوبه و فلفل و دو، سه حلقه گوجه فرنگی می گیرد و در ترکیبش رب جایی ندارد. بر همین پایه خورش قیمه کم رب یا بدون رب، عطر زردچوبه را محسوس می کند. گوجه فرنگی در کَمه جوش یا ماست جوش سبزواری ها هم خوش نشسته و ترکیبی عجیب و خوش عطر و طعم ساخته است. کَمه جوش یا ماست جوش در اصل همان کله جوش یا کاله جوشی است که در بسیاری از شهرهای دیگر میهن عزیز پخته می شود، اما با میانداری ماست چکیده به جای کشک.

دستورش را از خانم پریسا صهبای اهل خراسان گرفتم و به کار بستم. اگر شما هم آن دستور را می خواهید چنین است: پیاز خردشده را در روغن حیوانی تفت دهید و زردچوبه و نعنا و تره و گردوی رندیده و گوجه فرنگی خردشده را اضافه کنید و یکی، دو چرخ بدهید.
 
پیش از آن ماست چکیده را اندکی رقیق کنید و با یکی، دو تخم مرغ خوب بزنید و اندک اندک به مخلوط اضافه کنید و همزمان مخلوط را به هم بزنید، اگر لحظه ای درنگ کنید ماست می بُرد و لخته می شود و از دست می رود. خوب که مخلوط شد و دو، سه جوش زد کمه جوش آماده است. نان خشک یزدی یا هر نوع نان خشک دیگری را که دم دست دارید با سبزی تازه پاکیزه و انگور بی دانه بر سر خوان نهید، هم سفرگان از خویش و رفیق و همسایه و رهگذر را بر سر سفره بخوانید.

«سیانور»؛ لعنت به سیاست که مرا از تو جدا کرد

برترین ها - ایمان عبدلی: کمبود ساخت آثار سیاسی در سینمای ایران، ساخت هر اثر با رنگ و بوی سیاسی را با واکنش های زیادی مواجه می کند. در مورد «سیانور» هم می شد حدس زد که اهالی رسانه و فرهنگ با ذوق زدگی با این فیلم برخورد کنند. تا همین امروز کلی پرونده ریز و درشت در نشریات حوزه ی علوم انسانی در رابطه با این فیلم ترتیب داده شده. این یعنی با کمبودهای جدی در سینما مواجهیم واصلا صرف ساخت آثاری با این مضامین خودش تکانه ای است در اکران بی توقف فیلم های معمولی و خنثی! این اتفاق بزرگ تر می شود، اگر فیلم مورد اشاره از حداقل های کیفی برخوردار باشد که لااقل در مورد «سیانور» خیلی بیشتر از حداقل است.
 
 سیانور

«سیانور» در دسته بندی گونه های مختلف فیلم سیاسی، یک فیلم تماما سیاسی است. «سیانور» نه مثل فیلم هایی چون «پل جوبی» از کوچه های کناری سیاست می گذرد و نه مثل «آژانس شیشه ای» فضای سیاسی را به شکل نمادین مقابل ما می گذارد. در واقع سیاست در جای جای فیلم حضور دارد و داستان اصلا پر از اسامی و اتفاقات واقعی است و سیاست در اینجا بستر اتفاقات دیگری نیست.
 
وقتی در سینمای نحیف ایرانی فیلمی کاملا سیاسی ساخته می شود که حداقل در لایه های رویی سفارشی به نظر نمی رسد، باید اذعان کنیم با یک اتفاق مطلوب و شجاعانه مواجهیم. رضوی و شعیبی و هر که در این فیلم سهم زیادی دارد به نوعی سری را بسته اند که درد نمی کند و مطمئنا پیه کلی غرولند راست و چپ و پوزیسیون و اپوزیسون را به جان خریده اند که همچین سوژه ای را فیلم کنند، فارغ از کیفیت فیلم باید ممنون چنین نگاه فراخی بود. 

اما مگر می شود در این جغرافیا فیلمی ساخت که سیاسی باشد و سفارشی نباشد؟  تا قبل از «سیانور» این گونه فکر می کردیم، اما ظاهرا نقطه عطفی اتفاق افتاده، نقطه عطفی که با یک نکته منصفانه همراه شده. «سیانور» در عین حال و به موازات هم انصاف را در مورد مجاهدین اولیه و ساواک و بچه مذهبی ها و حتی یکی مثل تقی شهرام رعایت کرده. ساواکی داستان با بازی مهدی هاشمی تنها ساواکی باهوش و ذکاوت سینمای بعد از انقلاب است. او یکپارچه سیاه نیست، حتی تیمسار شهامت که تقریبا همان پرویز ثابتی است هم کاردان و دقیق است.
 
 سیانور
 
مجاهدین مذهبی داستان آدم هایی هستند که در راه مبارزه پا پس نمی کشند و سهم زیادی در انقلاب دارند. حتی در تصویر مستبد تقی شهرام هم خیلی تاکید نشده و از همه جالب تر کاراکتر وحید افراخته است که کلی آدم لو داده و به طرز عجیبی از چریک به چروک (نقل به مضمون) تغییر ماهیت داده! حتی او با توجه به جایگاهی که در داستان دارد هم می تواند واکنش همدلانه داشته باشد. نگاه کنید البته به مرتضی صمدیه لباف که می توانست چهره ای پیامبر گونه داشته باشد، اما با طرح ترور تیمسار زندی در خلال بازجویی ها تصویر تمام مثبت او فرو می ریزد به هر حال او جایی دست به ترور می زده و مگر می شود ترور جایی خوب باشد و جای دیگر بد؟  

با این گروه های بحث برانگیز وارد یک داستان شدن مثل حرکت بندبازی است که دائما رو به سقوط است، اما خودش را حفظ می کند. چنین اثری اما حیف است از برخی بی مبالاتی های فیلمنامه ضربه بخورد. «سیانور» آغاز راهی است که باید با نور روشن شود و کم و کاستی هایش دیده شود تا در ادامه با اشتباهات کمتری داشته باشد.

با این همه چرا «سیانور» موفق نمی شود خیلی از مخاطبانش را راضی نگه دارد؟ ناراضیان از چه شاکی هستند؟ فیلم شعیبی اتفاقاتی مربوط به چهار دهه قبل را روایت می کند. مجاهدین خلق پس از افت و خیزهای رنگارنگ این چهار دهه حالا موجودیت قابل توجهی ندارد و بیشتر کاریکاتوری از یک فعالیت سیاسی است. ماجراهای مجاهدین خلق جز برای عده ای علاقه مند و درگیر فضای سیاسی مضمون جذابی نیست. 
 
 سیانور
 
چه ضرورتی می تواند دوباره بحث های مربوط به آن ها را روی پرده بیاورد؟ فضای امروز جامعه ی ما چه نسبتی با آن ها دارد که بازخوانی آرا و اندیشه هایشان نه لازم، بلکه حداقل جذاب به نظر برسد؟ پاسخ را همان ابتدای فیلم از زبان امیر فخرا (پدرام شریفی) می گیریم؛ «نحوه ی برخورد حکومت با مخالفان آن ها را به سمت فعالیت های چریکی و خشن هدایت می کند». این جمله هنوز هم شنیدنی است.

 آن چه که در پایان نامه فخرا و در میان ماموران امنیتی رژیم سابق شنیده می شود تاریخ مصرف ندارد. جمله ای که به برای هر حکومتی با هر نگرشی در هر تاریخی کاربرد دارد. شعیبی خوب تشخیص داده، حتی بعدتر که داستانش عمیق تر می شود و از حکومت داری به فلسفه سیاسی می رسد هم حرف حساب می زند؛ مبارزه بدون تفکر و مبارزانی که مصلوب سازمان می شوند. حرف ها همه درست و به جاست اما در داستان «سیانور» تمرکز و عمق ندارند، پس نمی تواند حداقل به یک تماشاچی دور از فضای سیاسی و ناآشنا با مجاهدین و آن چه که گذشته نفوذ کند.

فیلمنامه در شخصیت پردازی عمق کافی ندارد و تا پایان هم  پیدا نمی کند. مصالح یک سریال 26 قسمتی در ظرف یک فیلم صد دقیقه ای ریخته شده، فیلم میان کلی سوژه و داستان ( نه خرده روایت) پرسه می زندو شتابزده نمی خواهد هیچ کدام را از دست بدهد؛ لیلا زمردیان و مجید شریف واقفی، تقی شهرام و تضاد مارکسیست ها و مذهبی ها، ماجرای کاملا داستانی وارد شده به روایت (عشق امیر فخرا و هما) و حتی وحید افراخته. فیلم به همه ی این ها نزدیک می شود و از همه ی این ها دور است. این عدم عمق کافی باعث می شود که برای دیدن فیلم نیاز به یک فرد آشنا به فضای کار داشته باشید که دائما در گوشتان اطلاعات تکمیلی را پچ پچ کند، وگرنه قطع ارتباط با آن چه که در پرده روایت می شود، کاملا محتمل است.
 
 سیانور

روایتی که تلاش شده با رفت و برگشت های زمانی متعدد حالتی از گره و گره گشایی داشته باشد که البته انتخاب خوب و متناسبی با حال و هوای داستان دارد. داستانی تو در تو و سیاسی، باید روایتی معمایی و اسرار آمیز داشته باشد. ایجاد ابهام و بعد رفع ابهام علاوه بر این که تماشاچی را جلب می کند، به محتوای کار هم می آید. در واقع ساختار و محتوا در فیلمنامه «سیانور» با هم همنشین شده است. اما با همه ی این ها وقتی شخصیت های داستان عمق کافی نداشته باشند و وقتی تماشاچی نتواند به اندازه ی کافی به آن ها نزدیک شود، طبیعتا درام دچار مشکل خواهد شد.
 
حالا مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف که به نظر داستان بیشتر برای آن ها است و روایت از ذهن آن ها گذشته و به ذهن تماشاچی رسیده، هر چقدر که در موقعیت های خاص و ملتهب قرار بگیرند چون به اندازه کافی پرداخت نشده اند، سمپات نشان نمی دهند و واکنش کافی از تماشاچی نمی گیرند. بماند که اگر بازی های قابل توجه نظیر آن چه که خود شعیبی و بابک حمیدیان و مهدی هاشمی ارائه کرده اند، نبود.
 
همین میزان واکنش و همدلی هم از تماشاچی نا آشنا با مساله ی فیلم نمی گرفت (حساب سیاسی ها و آشنایان با مسائل مجاهدین جداست که مطمئتنا مسخ فیلم شده اند، چون پیش زمینه های کافی داشته اند)، «سیانور» موقعیت های ملتهب زیادی را به خوبی بازسازی می کند با نهایت دقت و وسواس، اما آدم هایش نمی توانند یقه ی احساسات تماشاچی را بگیرند چون فیلمساز وقت کافی را نداشته به آن ها نزدیک شود و چون داستان ها زیاد بوده به آدم هایش توجه کافی نداشته و شخصیت ها انگار یتیم مانده اند. مثل پدر و مادری که کلی به بچه هایشان امکانات و رفاه می دهند، اما چون وقت کافی نگذاشته اند بچه ها از لحاظ روانی تهی اند و جایی که نباید کم می آورند، «سیانور» دقیقا مصداق همین مثال است.
 
 سیانور

 در هر صورت باید قدردان کار با وسواس عوامل سازنده باشیم، به طور مثال: طراحی صحنه فوق العاده که در بازسازی و نمایش تهران سال 1354 کاملا موفق نشان داده است. هر چه باشد «سیانور» منحصر به نماهای داخلی و اپارتمانی نیست و به حد کافی نماهای خارجی دارد. تمامی المان ها چه در خانه های تیمی مجاهدین، چه در خانه امیرفخرا و حتی در خیابان رعایت شده پوشش ها منطبق بر ان روزگار است. گریم ها هم به همین ترتیب، به طور مثال چهره ی بهنوش طباطبایی همانی شده که باید باشد؛ ابروهای نازک، فرق از وسط، روسری رنگی دقیقا شاخصه های یک دختر مجاهد متمکن آن روزهاست.   

سال پیش در بحبوحه تلاش فیلم ها برای رساندن فیلم به جشنواره شعیبی جسارت به خرج داد و فیلم را نگاتیو برداشت. اتفاقی که به القای حال و هوای مورد نظر فیلم کمک کرده (خب فیلمبردراری نگاتیو کلی هزینه و دردسر دارد، اندازه ی دوربین ها دایره حرکت را محدود می کند و برداشت ها محدود تر می شود، برخلاف فیلمبرداری دیجیتال که می توان تا هر اندازه خواست فیلم برداشت و کار کلی ارزان تر و سریعتر انجام می شوداما شعیبی و عوامل به نفع حال و هوای فیلم از خیر دیجیتال گذشته اند) جدیت قابل تقدیر کارگردان جوان که در بازیگری هم دلچسب و دلنشین است اتفاقی که در این روزهای بزن و در رو سینمای ایران کمتر مشاهده می کنیم.
 
 سیانور

«سیانور» یک پیشنهاد قابل تامل برای آن دسته از علاقه مندان به سینماست که از هجوم فیلم های کم مایه ی تلویزونی روی پرده سینما خسته شده اند و طالب یک فیلم واقعا سینمایی هستند. داستانی که دریچه هایی جدیدی را روی ذهن باز می کند و شاید برای آن ها که بخواهند شروع یک مسیر فکری تازه باشد. مسیری که در آن گمان حذف هیچ کس و هیچ تفکری نباشد...

«بهمنش(بازجوی ساواک) می گوید: یه جور بگو مام بفهمیم.../ مرتضی(صمدیه لباف): دعای موسی رو خوندم./ بهمنش: به موقعش خدمت موساتونم می رسیم./ مرتضی: شماها خیلی شبیه افراخته و دوستاشین./ بهمنش: کجامون؟ / مرتضی: اینکه هر دوتون به فکر حذف کردین»

«سیانور»؛ لعنت به سیاست که مرا از تو جدا کرد

برترین ها - ایمان عبدلی: کمبود ساخت آثار سیاسی در سینمای ایران، ساخت هر اثر با رنگ و بوی سیاسی را با واکنش های زیادی مواجه می کند. در مورد «سیانور» هم می شد حدس زد که اهالی رسانه و فرهنگ با ذوق زدگی با این فیلم برخورد کنند. تا همین امروز کلی پرونده ریز و درشت در نشریات حوزه ی علوم انسانی در رابطه با این فیلم ترتیب داده شده. این یعنی با کمبودهای جدی در سینما مواجهیم واصلا صرف ساخت آثاری با این مضامین خودش تکانه ای است در اکران بی توقف فیلم های معمولی و خنثی! این اتفاق بزرگ تر می شود، اگر فیلم مورد اشاره از حداقل های کیفی برخوردار باشد که لااقل در مورد «سیانور» خیلی بیشتر از حداقل است.
 
 سیانور

«سیانور» در دسته بندی گونه های مختلف فیلم سیاسی، یک فیلم تماما سیاسی است. «سیانور» نه مثل فیلم هایی چون «پل جوبی» از کوچه های کناری سیاست می گذرد و نه مثل «آژانس شیشه ای» فضای سیاسی را به شکل نمادین مقابل ما می گذارد. در واقع سیاست در جای جای فیلم حضور دارد و داستان اصلا پر از اسامی و اتفاقات واقعی است و سیاست در اینجا بستر اتفاقات دیگری نیست.
 
وقتی در سینمای نحیف ایرانی فیلمی کاملا سیاسی ساخته می شود که حداقل در لایه های رویی سفارشی به نظر نمی رسد، باید اذعان کنیم با یک اتفاق مطلوب و شجاعانه مواجهیم. رضوی و شعیبی و هر که در این فیلم سهم زیادی دارد به نوعی سری را بسته اند که درد نمی کند و مطمئنا پیه کلی غرولند راست و چپ و پوزیسیون و اپوزیسون را به جان خریده اند که همچین سوژه ای را فیلم کنند، فارغ از کیفیت فیلم باید ممنون چنین نگاه فراخی بود. 

اما مگر می شود در این جغرافیا فیلمی ساخت که سیاسی باشد و سفارشی نباشد؟  تا قبل از «سیانور» این گونه فکر می کردیم، اما ظاهرا نقطه عطفی اتفاق افتاده، نقطه عطفی که با یک نکته منصفانه همراه شده. «سیانور» در عین حال و به موازات هم انصاف را در مورد مجاهدین اولیه و ساواک و بچه مذهبی ها و حتی یکی مثل تقی شهرام رعایت کرده. ساواکی داستان با بازی مهدی هاشمی تنها ساواکی باهوش و ذکاوت سینمای بعد از انقلاب است. او یکپارچه سیاه نیست، حتی تیمسار شهامت که تقریبا همان پرویز ثابتی است هم کاردان و دقیق است.
 
 سیانور
 
مجاهدین مذهبی داستان آدم هایی هستند که در راه مبارزه پا پس نمی کشند و سهم زیادی در انقلاب دارند. حتی در تصویر مستبد تقی شهرام هم خیلی تاکید نشده و از همه جالب تر کاراکتر وحید افراخته است که کلی آدم لو داده و به طرز عجیبی از چریک به چروک (نقل به مضمون) تغییر ماهیت داده! حتی او با توجه به جایگاهی که در داستان دارد هم می تواند واکنش همدلانه داشته باشد. نگاه کنید البته به مرتضی صمدیه لباف که می توانست چهره ای پیامبر گونه داشته باشد، اما با طرح ترور تیمسار زندی در خلال بازجویی ها تصویر تمام مثبت او فرو می ریزد به هر حال او جایی دست به ترور می زده و مگر می شود ترور جایی خوب باشد و جای دیگر بد؟  

با این گروه های بحث برانگیز وارد یک داستان شدن مثل حرکت بندبازی است که دائما رو به سقوط است، اما خودش را حفظ می کند. چنین اثری اما حیف است از برخی بی مبالاتی های فیلمنامه ضربه بخورد. «سیانور» آغاز راهی است که باید با نور روشن شود و کم و کاستی هایش دیده شود تا در ادامه با اشتباهات کمتری داشته باشد.

با این همه چرا «سیانور» موفق نمی شود خیلی از مخاطبانش را راضی نگه دارد؟ ناراضیان از چه شاکی هستند؟ فیلم شعیبی اتفاقاتی مربوط به چهار دهه قبل را روایت می کند. مجاهدین خلق پس از افت و خیزهای رنگارنگ این چهار دهه حالا موجودیت قابل توجهی ندارد و بیشتر کاریکاتوری از یک فعالیت سیاسی است. ماجراهای مجاهدین خلق جز برای عده ای علاقه مند و درگیر فضای سیاسی مضمون جذابی نیست. 
 
 سیانور
 
چه ضرورتی می تواند دوباره بحث های مربوط به آن ها را روی پرده بیاورد؟ فضای امروز جامعه ی ما چه نسبتی با آن ها دارد که بازخوانی آرا و اندیشه هایشان نه لازم، بلکه حداقل جذاب به نظر برسد؟ پاسخ را همان ابتدای فیلم از زبان امیر فخرا (پدرام شریفی) می گیریم؛ «نحوه ی برخورد حکومت با مخالفان آن ها را به سمت فعالیت های چریکی و خشن هدایت می کند». این جمله هنوز هم شنیدنی است.

 آن چه که در پایان نامه فخرا و در میان ماموران امنیتی رژیم سابق شنیده می شود تاریخ مصرف ندارد. جمله ای که به برای هر حکومتی با هر نگرشی در هر تاریخی کاربرد دارد. شعیبی خوب تشخیص داده، حتی بعدتر که داستانش عمیق تر می شود و از حکومت داری به فلسفه سیاسی می رسد هم حرف حساب می زند؛ مبارزه بدون تفکر و مبارزانی که مصلوب سازمان می شوند. حرف ها همه درست و به جاست اما در داستان «سیانور» تمرکز و عمق ندارند، پس نمی تواند حداقل به یک تماشاچی دور از فضای سیاسی و ناآشنا با مجاهدین و آن چه که گذشته نفوذ کند.

فیلمنامه در شخصیت پردازی عمق کافی ندارد و تا پایان هم  پیدا نمی کند. مصالح یک سریال 26 قسمتی در ظرف یک فیلم صد دقیقه ای ریخته شده، فیلم میان کلی سوژه و داستان ( نه خرده روایت) پرسه می زندو شتابزده نمی خواهد هیچ کدام را از دست بدهد؛ لیلا زمردیان و مجید شریف واقفی، تقی شهرام و تضاد مارکسیست ها و مذهبی ها، ماجرای کاملا داستانی وارد شده به روایت (عشق امیر فخرا و هما) و حتی وحید افراخته. فیلم به همه ی این ها نزدیک می شود و از همه ی این ها دور است. این عدم عمق کافی باعث می شود که برای دیدن فیلم نیاز به یک فرد آشنا به فضای کار داشته باشید که دائما در گوشتان اطلاعات تکمیلی را پچ پچ کند، وگرنه قطع ارتباط با آن چه که در پرده روایت می شود، کاملا محتمل است.
 
 سیانور

روایتی که تلاش شده با رفت و برگشت های زمانی متعدد حالتی از گره و گره گشایی داشته باشد که البته انتخاب خوب و متناسبی با حال و هوای داستان دارد. داستانی تو در تو و سیاسی، باید روایتی معمایی و اسرار آمیز داشته باشد. ایجاد ابهام و بعد رفع ابهام علاوه بر این که تماشاچی را جلب می کند، به محتوای کار هم می آید. در واقع ساختار و محتوا در فیلمنامه «سیانور» با هم همنشین شده است. اما با همه ی این ها وقتی شخصیت های داستان عمق کافی نداشته باشند و وقتی تماشاچی نتواند به اندازه ی کافی به آن ها نزدیک شود، طبیعتا درام دچار مشکل خواهد شد.
 
حالا مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف که به نظر داستان بیشتر برای آن ها است و روایت از ذهن آن ها گذشته و به ذهن تماشاچی رسیده، هر چقدر که در موقعیت های خاص و ملتهب قرار بگیرند چون به اندازه کافی پرداخت نشده اند، سمپات نشان نمی دهند و واکنش کافی از تماشاچی نمی گیرند. بماند که اگر بازی های قابل توجه نظیر آن چه که خود شعیبی و بابک حمیدیان و مهدی هاشمی ارائه کرده اند، نبود.
 
همین میزان واکنش و همدلی هم از تماشاچی نا آشنا با مساله ی فیلم نمی گرفت (حساب سیاسی ها و آشنایان با مسائل مجاهدین جداست که مطمئتنا مسخ فیلم شده اند، چون پیش زمینه های کافی داشته اند)، «سیانور» موقعیت های ملتهب زیادی را به خوبی بازسازی می کند با نهایت دقت و وسواس، اما آدم هایش نمی توانند یقه ی احساسات تماشاچی را بگیرند چون فیلمساز وقت کافی را نداشته به آن ها نزدیک شود و چون داستان ها زیاد بوده به آدم هایش توجه کافی نداشته و شخصیت ها انگار یتیم مانده اند. مثل پدر و مادری که کلی به بچه هایشان امکانات و رفاه می دهند، اما چون وقت کافی نگذاشته اند بچه ها از لحاظ روانی تهی اند و جایی که نباید کم می آورند، «سیانور» دقیقا مصداق همین مثال است.
 
 سیانور

 در هر صورت باید قدردان کار با وسواس عوامل سازنده باشیم، به طور مثال: طراحی صحنه فوق العاده که در بازسازی و نمایش تهران سال 1354 کاملا موفق نشان داده است. هر چه باشد «سیانور» منحصر به نماهای داخلی و اپارتمانی نیست و به حد کافی نماهای خارجی دارد. تمامی المان ها چه در خانه های تیمی مجاهدین، چه در خانه امیرفخرا و حتی در خیابان رعایت شده پوشش ها منطبق بر ان روزگار است. گریم ها هم به همین ترتیب، به طور مثال چهره ی بهنوش طباطبایی همانی شده که باید باشد؛ ابروهای نازک، فرق از وسط، روسری رنگی دقیقا شاخصه های یک دختر مجاهد متمکن آن روزهاست.   

سال پیش در بحبوحه تلاش فیلم ها برای رساندن فیلم به جشنواره شعیبی جسارت به خرج داد و فیلم را نگاتیو برداشت. اتفاقی که به القای حال و هوای مورد نظر فیلم کمک کرده (خب فیلمبردراری نگاتیو کلی هزینه و دردسر دارد، اندازه ی دوربین ها دایره حرکت را محدود می کند و برداشت ها محدود تر می شود، برخلاف فیلمبرداری دیجیتال که می توان تا هر اندازه خواست فیلم برداشت و کار کلی ارزان تر و سریعتر انجام می شوداما شعیبی و عوامل به نفع حال و هوای فیلم از خیر دیجیتال گذشته اند) جدیت قابل تقدیر کارگردان جوان که در بازیگری هم دلچسب و دلنشین است اتفاقی که در این روزهای بزن و در رو سینمای ایران کمتر مشاهده می کنیم.
 
 سیانور

«سیانور» یک پیشنهاد قابل تامل برای آن دسته از علاقه مندان به سینماست که از هجوم فیلم های کم مایه ی تلویزونی روی پرده سینما خسته شده اند و طالب یک فیلم واقعا سینمایی هستند. داستانی که دریچه هایی جدیدی را روی ذهن باز می کند و شاید برای آن ها که بخواهند شروع یک مسیر فکری تازه باشد. مسیری که در آن گمان حذف هیچ کس و هیچ تفکری نباشد...

«بهمنش(بازجوی ساواک) می گوید: یه جور بگو مام بفهمیم.../ مرتضی(صمدیه لباف): دعای موسی رو خوندم./ بهمنش: به موقعش خدمت موساتونم می رسیم./ مرتضی: شماها خیلی شبیه افراخته و دوستاشین./ بهمنش: کجامون؟ / مرتضی: اینکه هر دوتون به فکر حذف کردین»

ایران، کشوری با هزار شهر بدون سینما

هفته نامه تجارت فردا - روزبه قبادی: درآمد سینمای ایران در سال‌های اخیر همچنان یکی از بحث‌برانگیزترین‌ها باقی مانده است، می‌گویند اگر بودجه دولتی را بگیری چیزی از آن باقی نمی‌ماند و بدنه سینما هزینه تولید و کارش را همان اول کار از بودجه دولتی برمی‌دارد و با تتمه پول فیلمی ساخته می‌شود، حالا اگر فروشی داشت فبهاالمراد و اگر هم نداشت به جیب کسی ضرری نرسیده است و خزانه دولت فقط این وسط پولی داده و رفته است.
 
بحث بر سر بودجه دولتی و حمایت‌های دولتی همچنان محل اختلاف است، سینماگران مستقل می‌گویند اگر دولت دست تفقد مالی‌اش را از سر سینما بردارد، اوضاع درست می‌شود و سینما خودش را مکلف می‌کند برای سرپا ماندن فیلمی بسازد که تماشاچی را به سینما بکشاند و سازوکار این حوزه کمی شبیه صنعتی می‌شود که در کشورهایی با سینمای درآمدزا، حاکم است.
 
تا همین دو سال پیش خبر تعطیلی سینماهای قدیمی موجی به راه انداخت، خبرسازترینشان وقتی بود که مدیر سینما قدس به طعنه گفت با درآمد شبی 70 هزارتومان در دو هزار متر زیربنا اگر به جای سینما توالت عمومی احداث کند، عایدی بیشتری خواهد داشت.
 
 دو برابر انگلیس فیلم تولید می‌کنیم اما تنها 400 سالن سینما داریم
 
اوضاع سینماها و سینماداران در شهرستان‌ها بارها از تهران بدتر است، آنچنان که خبر تعطیلی سالن‌های سینما در شهرستان‌ها حتی تعجب کسی را برنمی‌انگیزد. شهر مشهد با داشتن هشت سالن سینما این‌روزها نیمی از سالن‌هایش در حالت نیمه‌تعطیل هستند، سینماهای اصفهان و تبریز هم با هشت سالن سینما تعریفی ندارند، شیراز و اهواز هم همان هفت یا هشت سالن باقی‌مانده‌شان به سختی سرپا مانده است. بعد از این شهرها که دارای بیشترین سالن سینماها در ایران هستند در شهرها و شهرستان‌های کوچک روزگار سینماداران بدتر است.
 
با این همه در اولین روزهای فروردین 95 وزیر فرهنگ و ارشاد در اولین صبحانه کاری‌اش با چهره‌های اقتصادی سویه دیگری را پررنگ کرده بود، او کمی بعد از نگرانی‌ها برای تعطیلی سینماهای قدیمی خبر داده بود که سینمای ایران به روزهای پررونقی نزدیک می‌شود، تاکیدش هم روی سینماهایی بود که در مجتمع‌های تجاری ساخته می‌شوند و از فروش خوبی هم برخوردارند، جنتی گفته بود: «در حالی که در گذشته کسی به فکر ساخت سینما نبود و سینمادارها درپی تغییر کاربری بودند اما امروز تقاضای زیادی برای احداث سینما ارائه می‌شود.»

علی جنتی امیدواری‌اش به جان گرفتن گردش مالی سینما را درست بعد از تعطیلات نوروز مطرح می‌کرد، درست در روزهایی که سینما در تعطیلات نوروز سینمای ایران 16 میلیارد و نیم فروش داشت، در حالی که در همین برهه سال 94 سینمای ایران تنها 2 /3 میلیارد درآمد داشت.

چاره کار: مجتمع سینمایی؟

ساخت سینماهای چند‌سالنه و مجهز به نظر بسیاری از کارشناسان و سیاستگذاران یکی از ارکان اصلی و زیرساخت‌ها برای بالا بردن گردش مالی و دعوت و جذب مخاطب در سینماست، این در حالی است که سینماگرانی که از بودجه‌های دولتی فاصله می‌گیرند می‌گویند این درد تنها با ساخت سینما دوا نمی‌شود. با این همه بسیاری معتقدند مجتمع‌های سینمایی یکی از موارد راهگشای اصلی است.
 
یکی از آنها احمد گلچین است، سرمایه‌گذار سرشناس ایرانی که سال‌هاست در کشورهای حاشیه خلیج فارس و عربی مجموعه‌ای به نام گرندسینما را با شعبه‌های متعدد اداره می‌کند، گلچین سال‌ها پیش اعلام آمادگی کرده بود که با سرمایه شخصی شعبه‌ای از مجتمع‌های گرندسینما را در ایران افتتاح کند و به این ترتیب امکان اکران فیلم‌های خارجی همزمان با اکران جهانی به واسطه شرکت گرندسینما در ایران هم فراهم شود، گلچین یکی از بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین شرکت‌های توزیع فیلم در خاورمیانه را اداره می‌کند. پیشنهادی که با وجود موافقت‌های اولیه از سوی دست‌اندرکاران دولتی پیگیری نشد و این پروژه هم به اجرا درنیامد.
 
احمد گلچین معتقد است: «خوشبختانه در سال‌های اخیر فیلم‌های ایرانی قابل تاملی ساخته شده است. تجربه هم ثابت کرده است که فیلم خوب را حتی اگر در گاراژ اکران کنند، مخاطب برای تماشای آن می‌آید؛ اما در مجتمع سینمایی فیلم متوسط هم تماشاچی دارد و در ایران برای رسیدن به یک فروش ایده‌آل در سینما به مجتمع سینمایی نیاز داریم.
 
وقتی در یک مجتمع سینمایی یک فیلم اصلی و مطرح در سالن اصلی به نمایش درآید، فیلم‌های متوسطی که در کنار آن به نمایش درمی‌آید هم از فروش قابل قبولی برخوردار می‌شوند. جمعیت تهران حال به اندازه امارات است و این شهر بیش از هر چیز به مراکز تفریحی و فرهنگی نیاز دارد.» او معتقد است ایران بیش از هر کشور دیگری در منطقه توان رسیدن به گردش مالی بالا در حوزه سینما را دارد: «عرصه سینما، شرایط اقتصادی خاصی دارد.
 
کسی که می‌خواهد در کوتاه‌مدت در این زمینه به سود برسد، نباید سراغ این بخش بیاید. ولی ساخت سینما در درازمدت منافع و سود مالی فراوانی دارد. برای راه‌اندازی این سینما در حال حاضر 70 میلیون دلار سرمایه اولیه لازم است تا سینمایی با استانداردهای گرندسینما ساخته شود. یعنی سینمایی با همان کیفیتی که در مسقط، لبنان، اردن و قطر وجود دارد. برای تجهیزات داخلی هم تخمین ما رقمی در حدود 30 میلیون دلار است.»

دو برابر انگلیس فیلم تولید می‌کنیم اما تنها 400 سالن سینما داریم
 
ایرانی‌ها شش سال یک‌بار هم سینما نمی‌روند

براساس آمارهایی که امیرحسین علم‌الهدی کارشناس سینما استخراج کرده است، سینمای ایران در معادله‌ای چندمجهولی اسیر شده است.از سال 1368 که جمعیت سینماروی ایران به 80 میلیون بلیت (میانگین بهای بلیت در آن سال حدود 200 تا 250 ریال بود) در سال رسید تنها طی دو سال (سال 1370) شاهد کاهش 15 میلیون‌نفری بود. سالیانی که کم‌کم مخاطبان سینما به وسیله ویدئو بتاماکس‌های قاچاق و فیلم‌های زیرزمینی سینمای دیگری را تجربه کردند و با رسمیت ویدئو و بعد هم باز شدن پای ماهواره و اینترنت به خانه‌ها طی پنج سال دهه اول 70؛ جمعیت سینمارو نسبت به سال‌های اوج به 45 میلیون نفر رسید و کاهش 35 میلیون‌نفری را تجربه کرد، آن هم در شرایطی که میانگین بهای بلیت در سال 1375 تنها 1000 ریال بود و بازهم در آغاز سال اول دهه 80 نیز فاصله خود را به منفی 60 میلیون نفر رساند.
 
یعنی 21 میلیون بلیت در سال 80 به فروش رفته است در نهایت باید بگویم هر ایرانی هر 5 /5 سال یک بار به سینما می‌رود و این یعنی ورشکستگی کامل سینما در ایران در حوزه نمایش نه تولید فیلم. ایران از نظر تولید فیلم در میان 100 کشور اول جهان در رده 13 تا 15 قرار دارد و از این نظر از کشوری مانند فرانسه هم جلوتر است، اما در حوزه نمایش و درآمد‌زایی به وضعیت اسفناک فعلی رسیده است.
 
سینما در حوزه تولید ورشکسته نیست! چون اگر ورشکسته بود سالی 300 فیلم نمی‌توانست تولید کند پس سودآوری در اکران سینمایی نیست بلکه در حوزه تولید است! بعد از انقلاب 300 سینما تعطیل شده است، اما تهیه‌کننده سینمایی را نمی‌شناسیم که برای بدهی حاصل از زیان فیلمش به زندان رفته باشد.
 
میزان مراجعه مردم در یک سال به سینما مهم‌ترین شاخص سینمایی است. ایران با 70 میلیون نفر و مخاطب 15 میلیون‌نفری رتبه خوبی در آسیا ندارد. آخرین رتبه در اختیار ایران است (2 /0؛ هر ایرانی در طول هر پنج سال سینما می‌رود).

علیرضا داوودنژاد کارگردان سینما به تازگی در نامه‌ای که به دادستان تهران نوشته به آمار جدیدی اشاره کرده: درباره تعداد سالن‌های سینما باید گفت که حدود هزار شهر ایران سینما ندارند. از میان حدود ۳۰۰ سالن سینما، دست‌کم زیر ۸۰ سالن استاندارد هستند؛ نکته‌ای که در قیاس با کشورهای منطقه هم ناچیز است.
 
متاسفانه بازار شبکه نمایش خانگی هم بیشتر در دست سارقان و قاچاقچیان است و گردش مالی آن اصلاً قابل مقایسه با گردش مالی بازار قانونی نیست! برخی از مراکز استان‌ها چیزی حدود ۱۰، ۲۰ دی‌وی‌دی می‌خرند و از روی آن برای سایر استان‌ها هزاران کپی غیرقانونی تکثیر می‌کنند!
 
دو برابر انگلیس فیلم تولید می‌کنیم اما تنها 400 سالن سینما داریم
 
اوضاع در کشورهای همسایه و کمی دورتر

این در حالی است که در کشورهای همسایه ایران با تولیداتی کمتر مخاطبان بیشتری راهی سینما می‌شوند. شمار تماشاگران سینماهای ترکیه در سال ۲۰۱۵ با 2 /3 درصد افزایش نسبت به سال ۲۰۱۴ به ۵۷ میلیون و ۱۴۸ هزار و ۱۱ نفر رسید.
 
تعداد تماشاگران فیلم‌های سینمایی ترکی با 2 /2 درصد افزایش به ۳۱ میلیون و ۶۶۱ هزار و ۶۰۰ نفر و شمار تماشاگران فیلم‌های سینمایی خارجی هم با 5 /4 درصد افزایش به ۲۵ میلیون و ۴۸۶ هزار و ۴۱۱ نفر در سینماهای ترکیه رسید. بر اساس این گزارش تعداد سالن‌های سینما با 6 /8 درصد افزایش در سال ۲۰۱۵ نسبت به سال ۲۰۱۴ به دو هزار و ۳۵۶ مورد رسید. در این دوره تعداد صندلی‌های سینما با افزایش 7 /7 درصدی به ۲۹۷ هزار و ۶۱۰ رسید.

در همین دوره تعداد فیلم‌های اکران‌شده با افزایش 4 /18 درصدی به رقم ۴۹ هزار و ۱۵۱ رسید. فیلم‌های سینمایی ترکی اکران‌شده نیز با افزایش 4 /26 درصدی به ۲۱ هزار و ۲۹۴ و فیلم‌های سینمایی خارجی اکران‌شده با افزایش 8 /12 درصدی به ۲۷ هزار و ۶۵۷ رسید.
 
در این گزارش تعداد استان‌هایی که دارای سالن سینما هستند، در سال ۲۰۱۵ حدود ۷۴ استان اعلام شده است. استان‌های اردهان، بایبورت، گوموش‌خانه، حکاری، ایغدیر، سینوپ و شرناق ترکیه سالن سینما ندارند. از آن سو در کشورهایی همچون آمریکا ‌ هر شهروند آمریکای‌شمالی به‌طور متوسط ۲ /۵ فیلم را در سینماها تماشا می‌کند.
 
آمار قابل توجه رشد درآمد هالیوود، رغبت سرمایه‌گذاری در این حوزه را افزایش داده است و همین امر سبب شده تا در بحران اقتصادی آمریکا، همچنان این صنعت با نمودار رو به رشدی به فعالیت خود ادامه دهد و نه صرفاً به عنوان یک هنر، بلکه به عنوان هنر-صنعت مسیر توسعه‌یابی‌اش متوقف‌ناشدنی تلقی شود. این در حالی است که آمارهای جدید نشان می‌دهند هر ایرانی شش سال یک بار هم گذرش به سینما نمی‌افتد و 40 میلیون ایرانی در نزدیکی محل زندگی‌شان به سینما دسترسی ندارند.
 
دو برابر انگلیس فیلم تولید می‌کنیم اما تنها 400 سالن سینما داریم
 
تولید فیلم در ایران دوبرابر انگلیس

حجم تولیدات سینمای ایران و معادله مجهولش برای منتقدان و کارشناسان سینمایی هم حل نشده است. روزنامه گاردین چندی پیش در مقاله مفصلی به وضعیت سینمای ایران و تولیداتش پرداخته بود.
 
نویسنده در بخش‌هایی از این گزارش نوشته است: «به ازای همه فیلم‌های نوآورانه‌ای که در جشنواره‌ها توجه‌برانگیز می‌شوند، بسیاری فیلم‌های دیگر هم هستند که هرگز پایشان را از مرزهای کشور بیرون نمی‌گذارند و اکثرشان هیچ‌گونه ادعای هنری نیز ندارند. آنها فقط ساخته می‌شوند تا چند هفته‌ای در سینماهای محلی و ویترین‌های فروش دی‌وی‌دی دوام بیاورند.
 
بنابراین جای شرمندگی هم ندارد که خیلی زود فراموش شوند، ولی به هر حال نمی‌توان آنها را کلاً نادیده گرفت. صنعت فیلم ایران که در حال حاضر یکی از فعال‌ترین‌های جهان است سالانه نزدیک به 100 فیلم می‌سازد، آن هم بدون احتساب فیلم‌های مستند، زیرزمینی و انبوه برنامه‌های تلویزیونی. برای مقایسه باید گفت فرانسه که موفق‌ترین صنعت سینمای اروپا را دارد سالانه حدود 200 فیلم تولید می‌کند و تولید بریتانیا نیز از 100 فیلم فراتر نمی‌رود.»

این فیلم‌های ایرانی نه جنبه تجاری دارند و نه جنبه تبلیغات عقیدتی یا سیاسی، بلکه اکثراً نوع خاصی از روایت‌های شهری هستند که فیلمسازان و منتقدان نامشان را «سینمای بدنه» گذاشته‌اند، اصطلاحی که نباید آن را با «جریان غالب» اشتباه گرفت، زیرا این فیلم‌ها چندان در جامعه دیده نمی‌شوند و جایی باز نمی‌کنند.
 
ولی با همه اینها چنین فیلم‌هایی ساخته می‌شوند و دولت که بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار صنعت فیلم است از ساخت آنها حمایت می‌کند. سوپرمارکت‌های ایرانی این روزها پر از فیلم‌هایی است که حتی شانس خودشان را در سینما امتحان نمی‌کنند و یکسره به شکل سی‌دی راهی شبکه توزیع سوپر مارکتی می‌شوند و فروششان در قسمت‌های پایین شهر بسیار بالاست.
 
یک خانواده چهار‌نفره برای رفتن به سینما لااقل باید 10 پوند هزینه کند، اما با خرید یک فیلم از سوپرمارکت کمتر از دو پوند هزینه می‌کند و احتمالاً فیلم را بعد از تماشا به همسایه فقیرتر می‌دهد. مساله عجیب‌تر برای منتقدان و کارشناسان خارجی سینما اینجاست که چرا دولت ایران بودجه‌اش را صرف حمایت فیلم‌هایی از این دست می‌کند، گاردین دراین باره می‌نویسد:

اما چرا از این سینما دولت حمایت می‌کند و چرا فروش این فیلم‌ها دوام دارد؟ گاردین در بخش‌هایی از این گزارش نوشته است: «فیلم‌های «بدنه اصلی» سینما بسیار شبیه هم و یکدست هستند. دوربین در آنها مسیر ثابت، افقی و مستقیمی دارد. تقریباً در هر فریم دست کم یک شخصیت حضور دارد و از مناظر طبیعی یا صحنه‌های ازدحام مردم خبری نیست.
 
دو برابر انگلیس فیلم تولید می‌کنیم اما تنها 400 سالن سینما داریم 
 
مدیوم‌شات در اکثر صحنه‌ها غلبه دارد، به این ترتیب بیننده همزمان شاهد دو یا سه شخصیت است، ولی از پس‌زمینه چندانی خبری نیست. لباس‌ها، گریم‌ها و دکورها نو، نرم و پررنگ‌ولعاب هستند. شیوه بازی ناتورالیسم کاذبی است با ژست‌هایی که اندکی اغراق‌آمیزند و در مرز بازی تئاتری قرار می‌گیرند.
 
ناگفته پیداست که در این فیلم‌ها از مسائل سیاسی روز خبری نیست. هنگامی که همه تعارض‌های اجتماعی به شکل مصنوعی از پس‌زمینه فیلم حذف می‌شود، دیگر فقط تعارض‌های فردی و روان‌شناختی است که روی صحنه باقی می‌ماند و جایگزین هرنوع تعارض دیگر می‌شود».‌

همه اینها در حالی است که سینمای ایران در میان 25 کشور اول تولید‌کننده فیلم در جهان قرار دارد و از لحاظ تعداد سالن و تعداد مخاطب جزو 10 کشور آخر در لیست تعداد مخاطب و درآمد قرار گرفته است. روزگاری ایران با 35 میلیون نفر 450 سالن سینما داشت. و حالا برای جمعیت بالای 80 میلیونش حدود 400 سالن سینما دارد.

وقتی آقای خاص جاماند!

خبرگزاری فارس: در هفته سیزدهم لیگ برتر انگلیس همه تیم‌های مدعی چلسی، لیورپول، من‌سیتی، آرسنال پیروز شدند و تاتنهام شکست خورد و منچستر سیتی در اولدترافورد مقابل وستهام متوقف شد تا عملا از سایر تیم‌های مدعی عقب بیفتد.

تصویری به صورت طنز از این وضعیت در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است که نشان می‌دهد آقای خاص به همراه تیمش در این هفته نتوانست پیروز شود و به نوعی جاماند!

وقتی آقای خاص جاماند!

آشنایی با کشورهای صاحب سبک در سینما: اتریش

مجله همشهری - مهدی تهرانی: سینمای اتریش به خاطر موقعیت جغرافیایی و نزدیکی به آلمان و همچنین دارا بودن فرهنگ خاص وینی که یک کالت آوانگارد بود در سالهای اولیه ظهور سینما بسیار رشد کرد.

با این همه جنگ جهانی دوم ریشه تمام این فرهنگ‌ها را خشکانید و با اشغال اتریش توسط آلمان نازی، سینمای اتریش نیز به محاق رفت.
 
آشنایی با کشورهای صاحب سبک در سینما: اتریش (نمایه1)

در اواخر دهه‌ی 20 گئورگ ویلهم پابست(1885-1967) به عنوان یکی از استعدادهای سینمای اتریش معرفی شد. با اینهمه اگرچه تلاش‌های او باعث شد فیلم‌های ماندگاری مانند "اسرار یک روح" و "جعبه پاندورا"خلق شوند اما بدلیل وقایع اجتماعی بعد از جنگ جهانی اول سینمای اتریش به بیش از یک کارگردان طراز اول احتیاج داشت.

در اواخر دهه 40 عمده‌ی فیلمسازان طراز اول اتریش به آمریکا کوچ کردند و هر یک به نوبه خود تاریخ ساز شدند. از این میان فریتز لانگ(1890-1976)، بیلی وایلدر(1906-2002) و فرد زینه من (1907-1997) قابل اشاره اند.

سینمای اتریش تا حدود سالهای 1925 هنوز تحت تاثیر سینمای آلمان و به ویژه سبک اکسپرسیونیسم بود. آثار پابست به نحوی انتزاعی پیشرو این سبک از سینما بودند اما سپس سبک رئالیسم نوین که بیشتر به خلق و خوی مردم نزدیک بود جایگزین گردید.

پس از جنگ و حدود سالهای 1946 دیگر خبری از فیلمسازان صاحب سبک نبود. بسیاری یا در سینمای آمریکا مشغول کار شده بودند و به سبب گرفتن تابعیت آمریکایی دیگر اتریشی به شمار نمی‌آمدند و دیگر اینکه واردات فیلم به اتریش رمقی برای اعتلای سینمای دهه‌های پیش باقی نمی‌گذاشت.

در سال 1960 جشنواره فیلم وین پا گرفت و باعث شد سینمای اتریش نیز تکانی بخورد. ویناله در حقیقت مهمترین جشنواره‌ی سینمایی غیر رقابتی اروپااست و محلی است برای شناسایی و رشد استعدادهای اتریشی و اروپایی.

در سالهای دهه 80 و با حضور موفق آرنولد شوارتزینگر در سینمای آمریکا دوباره خاطره‌ی مهاجرت بزرگان سینمای اتریش  در دهه 40 زنده شد.

با اینهمه مدتی گذشت و بزرگانی مانند میشائیل هانکه در سینمای اروپا و جهان درخشیدند. هانکه متولد باواریا اما مقیم اتریش است و در حال حاضر معتربرین فیلمساز اتریشی است که هم نخل طلای کن را برده و هم به اسکار رسیده است. و فیلم‌های او نظیر ربان سفید و یا عشق با استقبال جهانی مواجهه شده‌اند.
 
آشنایی با کشورهای صاحب سبک در سینما: اتریش (نمایه1)

در حال حاضر سینمای اتریش حال و روزی مانند دیگر سینماهای کشورهای اروپایی دارد. حضور تک استعداد‌ها در جشنواره‌های اروپایی و تمرکز بیشتر بر روی تولیدات کم خرج. در واقع سینمای اتریش تولیدات سالیانه کمی دارد. به نحوی که سال 2005 وقتی سینمای اتریش 25 فیلم قایل اکران در سینماهای آمریکا تولید کرد، به یک موفقیت بزرگ رسیده بود. فیلم‌های میشائیل هانکه نیز که در توزیع جهانی وضعیت خوبی پیدا کرد بدلیل سرمایه‌گذاری دیگر کشورها بود.

به نظر می‌رسد هنوز سینمای اتریش به سبب فرهنگ وینی خود این پتانسیل را دارد که بتواند کارگردانان مهمی مثل فریتز لانگ، فرد زینه من، بیلی وایلدر و میشل هانکه را معرفی نماید.چنانچه امثال اولریش سیدی نسل بعداز هانکه به حساب می آیند و موفقیت هایی نیز در فستیوال های معتبر مثل کن داشته‌اند. 

آشنایی با کشورهای صاحب سبک در سینما: اتریش

مجله همشهری - مهدی تهرانی: سینمای اتریش به خاطر موقعیت جغرافیایی و نزدیکی به آلمان و همچنین دارا بودن فرهنگ خاص وینی که یک کالت آوانگارد بود در سالهای اولیه ظهور سینما بسیار رشد کرد.

با این همه جنگ جهانی دوم ریشه تمام این فرهنگ‌ها را خشکانید و با اشغال اتریش توسط آلمان نازی، سینمای اتریش نیز به محاق رفت.
 
آشنایی با کشورهای صاحب سبک در سینما: اتریش (نمایه1)

در اواخر دهه‌ی 20 گئورگ ویلهم پابست(1885-1967) به عنوان یکی از استعدادهای سینمای اتریش معرفی شد. با اینهمه اگرچه تلاش‌های او باعث شد فیلم‌های ماندگاری مانند "اسرار یک روح" و "جعبه پاندورا"خلق شوند اما بدلیل وقایع اجتماعی بعد از جنگ جهانی اول سینمای اتریش به بیش از یک کارگردان طراز اول احتیاج داشت.

در اواخر دهه 40 عمده‌ی فیلمسازان طراز اول اتریش به آمریکا کوچ کردند و هر یک به نوبه خود تاریخ ساز شدند. از این میان فریتز لانگ(1890-1976)، بیلی وایلدر(1906-2002) و فرد زینه من (1907-1997) قابل اشاره اند.

سینمای اتریش تا حدود سالهای 1925 هنوز تحت تاثیر سینمای آلمان و به ویژه سبک اکسپرسیونیسم بود. آثار پابست به نحوی انتزاعی پیشرو این سبک از سینما بودند اما سپس سبک رئالیسم نوین که بیشتر به خلق و خوی مردم نزدیک بود جایگزین گردید.

پس از جنگ و حدود سالهای 1946 دیگر خبری از فیلمسازان صاحب سبک نبود. بسیاری یا در سینمای آمریکا مشغول کار شده بودند و به سبب گرفتن تابعیت آمریکایی دیگر اتریشی به شمار نمی‌آمدند و دیگر اینکه واردات فیلم به اتریش رمقی برای اعتلای سینمای دهه‌های پیش باقی نمی‌گذاشت.

در سال 1960 جشنواره فیلم وین پا گرفت و باعث شد سینمای اتریش نیز تکانی بخورد. ویناله در حقیقت مهمترین جشنواره‌ی سینمایی غیر رقابتی اروپااست و محلی است برای شناسایی و رشد استعدادهای اتریشی و اروپایی.

در سالهای دهه 80 و با حضور موفق آرنولد شوارتزینگر در سینمای آمریکا دوباره خاطره‌ی مهاجرت بزرگان سینمای اتریش  در دهه 40 زنده شد.

با اینهمه مدتی گذشت و بزرگانی مانند میشائیل هانکه در سینمای اروپا و جهان درخشیدند. هانکه متولد باواریا اما مقیم اتریش است و در حال حاضر معتربرین فیلمساز اتریشی است که هم نخل طلای کن را برده و هم به اسکار رسیده است. و فیلم‌های او نظیر ربان سفید و یا عشق با استقبال جهانی مواجهه شده‌اند.
 
آشنایی با کشورهای صاحب سبک در سینما: اتریش (نمایه1)

در حال حاضر سینمای اتریش حال و روزی مانند دیگر سینماهای کشورهای اروپایی دارد. حضور تک استعداد‌ها در جشنواره‌های اروپایی و تمرکز بیشتر بر روی تولیدات کم خرج. در واقع سینمای اتریش تولیدات سالیانه کمی دارد. به نحوی که سال 2005 وقتی سینمای اتریش 25 فیلم قایل اکران در سینماهای آمریکا تولید کرد، به یک موفقیت بزرگ رسیده بود. فیلم‌های میشائیل هانکه نیز که در توزیع جهانی وضعیت خوبی پیدا کرد بدلیل سرمایه‌گذاری دیگر کشورها بود.

به نظر می‌رسد هنوز سینمای اتریش به سبب فرهنگ وینی خود این پتانسیل را دارد که بتواند کارگردانان مهمی مثل فریتز لانگ، فرد زینه من، بیلی وایلدر و میشل هانکه را معرفی نماید.چنانچه امثال اولریش سیدی نسل بعداز هانکه به حساب می آیند و موفقیت هایی نیز در فستیوال های معتبر مثل کن داشته‌اند. 

«کلش آو کلنز» فیلتر شده است؟

خبرگزاری مهر: پس از انتشار گسترده خبر فیلتر شدن بازی «کلش آو کلنز» در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، کانال رسمی بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای در تلگرام به نقل از مدیرعامل بنیاد به این خبر واکنش نشان داد.
 
«کلش آو کلنز» فیلتر شده است؟ 

در متن کوتاه درج شده در این کانال رسمی آمده است: «مدیرعامل بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای در رابطه با فیلتر شدن کلش آو کلنز، این مشکل را اخلال در شبکه اینترنت خواند و از رفع شدن آن در آینده نزدیک خبر داد.»

بنیاد ملی بازی‌های رایانه‌ای چند هفته پیش گزارش ویژه‌ای را درباره بازی «کلش آو کلنز» به عنوان یکی از پدیده‌های تجاری بازار بازی‌های رایانه‌ای ایران با عنوان «منفور محبوب» منتشر کرده بود.

ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟!



ماهنامه خانه بخت: ازدواج نیازی غریزی و فطری است. شاید در ظاهر نیازهای جسمانی و ادامه نسل عامل پیوند زناشویی در طول تاریخ بوده باشد اما حس نیاز به یک همراه و همدل که بتوان در کلیه مسائل زندگی و غم ها و شادی ها با او همراه بود بیش از این نیاز عامل پیوند زناشویی و ازدواج زن و مرد بوده است.
 
وقتی از کار و فعالیت فارغ شده ای و بچه ها هم دیگر بزرگ شده و هر یک به دنبال کار خود رفته اند، در این شرایط اگر کسی نباشد که روزهایت را با او پر کنی و از ملال دقایق و ثانیه ها به او پناه ببری، حتی در مواقع بیماری و احتیاج به دادت برسد و انیس و همدمت باشد، پیری و کهنسالی به کابوسی تکراری و اجباری بدل می شوند.
 
اما بسیاری از فرزندان سالمندان که عموما همه افراد بالغ و صاحب خانواده ای هم هستند با مسئله ازدواج والدینشان در سنین بالا مشکل دارند و حاضر به قبول آن نیستند. این درحالی است که با خانه های آپارتمانی و کوچک امروز اکثرا توان نگهداری از پدر و مادر پیرشان را هم ندارند و ضمنا از تنها ماندن آن ها در خانه هم دل نگران هستند. با این شرایط سوال اساسی این است که آیا ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟

ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟!
 
این ازدواج هیچ ریسکی ندارد

یک مددکار سالمندان که در آسایشگاه کهریزک کار می کند در مورد ازدواج سالمندان می گوید: بدون هیچ شراطی این عمل خداپسندانه را تایید می کنم. او ادامه می دهد: در درجه اول این ازدواج چون در سنین بالا و بین افراد باتجربه اتفاق می افتد هیچ ریسک و مشکلی ایجاد نمی کند. از سوی دیگر، با توجه به اینکه همه سالمندان چه آن ها که با فرزندانشان هستند چه آن ها که به دلایل مختلف فرزندانشان نمی توانند با آن ها زندگی کرده یا از آن ها مراقبت کنند، تنهایی و نیاز به یک همراه را بیش از سایر مقاطع زندگی خود تجربه می کنند.
 
او عنوان می کند: أر شرایطی که همسر فوت کرده باشد دیگر این نیاز تشدید می شود و واقعا نمی توان انتظار داشت حتی با استخدام یک پرستار تمام وقت مشکلات برطرف شود.

خاکپور در مورد مشکلاتی که ممکن است این ازدواج ها داشته باشد می گوید:  تنها مشکل این است که برخی عنوان می کنند در این سن هر دو طرف پیر هستند و به قول معروف به فردی نیاز دارند که خودشان را ضبط و ربط کند و در این شرایط نمی توانند بار یکی دیگر را هم به دوش بکشند. در حالی که همان طور که گفتم این نیاز فقط جسمانی نیست و همین که شما تصور می کنید فرد دیگری هم در خانه حضور دارد که در شرایط اضطرار می تواند به دادتان برسد کافی است و در ضمن حضور این فرد باعث پرشدن خلاء عاطفی و افزایش روحیه و انگیزه می شود.

او عنوان می کند: موارد زیادی در این سال ها در میان سالمندان دیده ام که شاید برخی از آن ها در شرایط بد و با بیماری های سخت دست و پنجه نرم می کردند در حالی که بعد از ازدواج با یکی مثل خودشان سالیان سال زنده ماندند و خوشبخت بودند. او معتقد است: جوانی به دل آدم هاست و پیری زمانی به سراغ شما می آید که از درون خودتان را پیر احساس کنید خواه جوان باشید یا پیر.

تاثیر تنهایی بر غذاخوردن و شرایط جسمی افراد

بیشتر سالمندان احساس تنهایی می کنند زیرا فرزندانشان معمولا ازدواج کرده و آنان را ترک کرده اند. همچنین مرگ همسر نیز به شدت می تواند بر احساس تنهایی آن ها بیفزاید. به علاوه به علت ناتوانی حرکتی نمی توانند از خانه خارج شوند و با دیگران در ارتباط باشند. مروری بر ادبیات تنهایی سالمندان نشان می دهد منشا بسیاری از حالت های نامتعادل روانی از قبیل افسردگی و یاس شدید، احساس تنهایی است.

یک روان شناس در این رابطه می گوید: احساس تنهایی یکی از مشکلات عصر حاضر است و به عنوان فقدان رابطه اجتماعیی یا رابطه اجتماعی مطلوب تعریف می شود. تنهایی یا احساس تنهایی اثرات بسیار عمیقی بر جای می گذارد و حتی بر میزان خوردن غذا و متابولیسم و تغییرات بیولوژیکی نیز موثر است. حسین صدر می گوید: سالمندان فاقد منابع مجدد دوستی هستند زیرا بیشتر آن ها کار نمی کنند و موقعیت ایجاد روابط دوستانه در فضای کار را ندارند و دوستان هم سن و سالشان را نیز به نوعی از دست داده اند؛ این مساله تنهایی آن ها را افزایش می دهد.
 
این احساسات مایوس کننده، میزان مصرف داروهای آرامبخش و مسکن را در سالمندان افزایش می دهد. مهم ترین ویژگی دوره سالمندی، تنهایی و احساس تنهایی است. مرد یا زنی که در چرخه زندگی، خانه خود را تنها آشیانه ای خالی می بیند، به ازدواج نیاز دارد چرا که پیامد این احساس تنهایی، افسردگی است.

صدر ادامه می دهد: بهتر است برای بسیاری از سالمندان که از نظر جسمانی نیاز آنچنان زیاد به دیگران ندارند و فقط از نظر روانی احساس تنهایی می کنند به جای استخدام پرستار به عنوان همدم، شرایط ازدواج را فراهم و آن ها را برای یک ازدواج موفق تشویق کنیم.

این روان شناس در مورد تعبیری که مردم از این ازدواج ها دارند، می گوید: تعبیری که مردم جامعه در مورد موقعیت زن و مرد دارند، یکسان نیست. بعضا هنجارهای جامعه طوری تعریف شده که اگر یک زن سالمند قصد ازدواج داشته باشد خیلی قابل قبول نیست در صورتی که این یک هنجار است و ضدارزش نیست اما برخی این هنجار را با ارزش مترادف می دانند که این مساله اشتباه است.
 
 ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟!
 
این روان شناس عنوان می کند: زن ها به لحاظ روان شناختی خیلی بیشتر از مردها به حمایت نیاز دارند و در معرض آسیب های بیشتری از نظر روانی هستند به همین دلیل است که باید گفت این هنجار کاملا غلط است.
 
او درباره نگارش افراد و فرزندان به این ازدواج می گوید: مساله مهم در ازدواج سالمندی، بعضا جبهه گیری فرزندان و نگرش آن ها به ازدواج یکی از والدین به ویژه مادرانشان است. زن سالمند حتی اگر میل به ازدواج داشته باشد معمولا جرات و جسارت مطرح کردن ازدواج مجدد را ندارد.

صدر عنوان می کند: در تحقیقات زیادی ثابت شده است ازدواج سالمندی، استرس های آن ها را کمتر می کند و سالمندانی که در سنین سالمندی ازدواج کرده اند، عمر طولانی تری دارند. صدر عنوان می کند: همچنین یکسری هزینه های نگهداری کاهش می یابد و همین طور فشارهای روانی و فیزیکی فرزندان، که برای مدام سر زدن به آن ها وارد می آید، کم می شود.

آمار از ازدواج سالمندان

ازدواج سالمندان بیشتر شده که می تواند نشانه خوبی برای سلامت آن ها باشد، براساس آمارهای جمع آوری شده در 9 ماهه آخر سال گذشته 7 هزار و 868 مورد ازدواج مربوط به مردان بالای 60 سال و هزار و 174 مورد نیز مربوط به زنان بالای 60 سال بوده است. بررسی ها نشان می دهد سالمندان تنها، کمتر از کسانی که شریک و همراهی برای زندگی خود دارند، چشم امید به زندگی دوخته اند در حالی که سالمندی هم می تواند دوره زندگی بانشاطی برای مردان و زنان باشد.

براساس آمارهای جمع آوری شده از کل 520 هزار و 240 ازدواج در 9 ماهه سال گذشته 7 هزار و 868 مورد مربوط به مردان بالای 60 سال و 174 مورد نیز مربوط به زنان بالای 60 سال بوده که در دفاتر رسمی به ثبت رسیده است.

جامعه شناسان معتقدند ازدواج سالمندان تا چند سال قبل در جامعه یک تابوی قوی محسوب می شد و خانواده ها گمان می کردند این افراد نیاز عاطفی، روحی و روانی، جنسی و... ندارند به همین دلیل مانع ازدواج آن ها می شدند و همین موضوع مشکلات زیادی را برای سالمندان ایجاد می کرد که مهم ترین آن تنهاییشان بود.

آمارها نشان می دهد 65 درصد مردان 35 تا 64 سال در اثر فوت همسر تنها هستند در حالی که این رقم در زنان این گروه سنی 7.65 درصد را به خود اختصاص داده است از سوی دیگر براساس اطلاعات موجود زنان سالمندی سهم بیشتری از تنهایی دارند به طوری که 92 درصد آن ها در تنهایی زندگی می کنند این در حالی است که این آمار در میان مردان بالای 65 سال فقط هشت درصد است.

به گفته کارشناسان، ازدواج سالمندان یکی از بهترین نوع ازدواج ها است چرا که در این سنین زنان و مردان به دور از هر گونه هوا و هوس و با کوله باری از تجربه به زندگی مشترک روی می آورند به همین دلیل با کمترین احتمال خطر مواجه است و سالمندان در کنار یکدیگر به آرامش می رسند.

برطرف کردن نیازهای عاطفی و سلامت جسمی و روحی می تواند پررنگ ترین انگیزه ازدواج های سالمندی باشد. چرا که هر فرد، در هر سنی، نیازمند مورد توجه بودن و محبت است، این درحالی ست که افرادی که تنها زندگی می کنند به دلیل عدم ارضای نیازهای عاطفی سیستم بدنیشان تعضیف می شود و رفته رفته موجب درماندگی و بیماری آن ها خواهدشد و اینجاست که نقش یک همدم جلوه بیشتری پیدا می کند.
 
ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟!
 
در حال حاضر جامعه در حال بسترسازی و فرهنگ سازی است و نسبت به سال های گذشته خانواده ها و فرزندان برای سالمندان حق ازدواج نیز قائل می شوند چرا که به این نتیجه رسیده اند ازدواج این افراد مانع مرگ تدریجیشان شده و حق حیات دوباره ای به سالمندان می دهد.

ازدواج حدود 8 هزار سالمندعلی اکبر محزون مدیر کل دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال به ازدواج سالمندان اشاره کرده و افزود: در سال قبل، بیش از 7 هزار و 868 ازدواج مربوط به مردان بالای 60 سال و هزار و 174 مودر نیز مربوط به زنان بالای 60 سال بوده که در دفاتر رسمی به ثبت رسیده است.

از سوی دیگر نکات جالب توجهی که در آمارها وجود دارد این است که 900 ولادت در سال 94 مربوط به پدران بالای 70 سال است و استان سیستان و بلوچستان با 247 ولادت، 4.24 درصد کل ولادت های مربوط به پدران این سن در کل کشور را به خود اختصاص داده است و پس از آن نیز خراسان رضوی با 91 ولادت و خوزستان با 69 ولادت در رتبه های بعدی قرار گرفته اند.
اگرچه ازدواج مردان بالای 60 سال فقط 5.1 درصد ازدواج ها را به خود اختصاص داده اما باز هم به نوبه  خود نشان دهنده روحیه خوب و سلامت مردان و همچنین افزایش سن امید به زندگی در میان آنان است.

یک جامعه شناس و استاد دانشگاه در مورد ازدواج سالمندان گفت: چنانچه سالمندان با هم سن خود ازدواج کنند مشکلی ایجاد نمی شود اما متاسفانه در برخی از استان های ایران مانند زابل، سیستان بلوچستان و... افراد سالمند با دختران کم سن مجرد ازدواج می کنند که این موضوع باعث فروپاشی زندگی دختر جوان می شود.

روزانه 32 سالمند در ایران ازدواج می کنند

آمراهای ثبت احوال کشور نشان می دهد که روزانه 32 سالمند در کشور ازدواج می کنند. هر چند این آمار حاکی از افزایش امید به زندگی در ایران است ولی با توجه به هشدار
 
کارشناسان و روان شناسان برای افزایش شادابی و امید به زندگی دز میان جامعه سالمندی باید دستگاه های مسئول تسهیلات مناسبی را برای تشویق سالمندان به ازدواج به کار ببرند.

سید حسن موسوی چلک رییس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در این باره می گوید: نرخ امید به زندگی در آسیا 62 تا 80 سال اعلام شده که ایران در این شاخص با 73 سال، هفت سال با کشور اول آسیا (ژاپن) فاصله دارد. همچنین براساس آمارهای جهانی هنگ کنگ با 83 سال دارای بیشتری نرخ امید به زندگی و سیرالئون و افغانستان با 47 و 43 سال دارای کمترین نرخ امید به زندگی در جهان هستند.

دکتر امان الله قرایی مقدم افزود: دلیل عمده این موضوع که در این نوع ازدواج است، ثروت مردان، ازدواج قبیله ای و سایر مسائل است که درواقع موجب نابسامانی می شود.

و یا اما ازدواج سالمندان را با هم سن خودشان بدون مشکل می داند و معتقد است چنانچه سالمندان با افراد هم سن و سال خود ازدواج کنند، ایرادی ندارد اما در همین موارد نیز اگر فرزندی از زندگی قبلی وجود داشته باشد، بعضا باعث آسیب می شود.
 
ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟!

تنهایی عامل اصلی ازدواج سالمندان

وی با اشاره به این که تنهایی عامل اصلی ازدواج سالمندان است، گفت: با توجه به اینکه سالمندان در سن پیری نیاز به مراقبت زیادی دارند و همچنین از لحاظ روحی و روانی در این سابد تحت مراقبت باشند، بنابراین برخی از آن ها با ازدواج، این مشکلات خود را حل می کنند.

این جامعه شناس گفت: از سوی دیگر سن امید به زندگی نیز افزایش یافته است به طوری که در ایران این سن برای مردان 72 و برای زنان 75 سال است که نشان دهنده افزایش آن نسبت به سال های قبل است و ازدواج سالمندان می تواند واکنشی باشد به امید به زندگی.
او با تاکید بر اینکه سالمندانی که حقوق ودرآمد کافی دارند باید ازدواج کنند، گفت: در کشورهای دیگر نیز سالمندان ازدواج می کنند اما رسم و رسومات آن ها با ایران متفاوت است.

وی با تاکید بر اینکه در گذشته ازدواج سالمندان یک تابو بود ،گفت: در حال حاضر دیدگاه ها نسبت به قبل بهتر شده و در ادبیات ما به اشتباه ازدواج سالمندان را خطا می دانستند.
وی تاکید کرد: زندگی خانوادگی هسته ای امروز دیگر قدرت نگهداری از سالمندان را ندارد و مردان و زنان مسن به ناچار باید به فکر سرپناهی برای خود باشند.

براساس تحقیقات انجام شده مجردان بیشتر از متاهلان خودکشی می کنند. بر همین اساس ازدواج سالمندان می تواند عاملی برای جلوگیری از خودکشی در سالمندی باشد.
 
عرف، حقی برای سالمندان تنها قائل نمی شود

اما دکتر محمدعلی الستی ازدواج سالمندان را بدون هیچ قید و شرطی یکی از پسندیده ترین پدیده های اجتماعی دانسته و می گوید: ازدواج سالمندان فی نفسه برای استحکام خانواده و از تنهایی درآوردن افراد و کامل کردن انسان ها امری نیکوست.

او معتقد است عرف ما برای افراد سالمندی که تا به حال ازدواج نکرده اند و یا آنهایی که همسرانشان را از دست داده اند حقی قائل نمی شود که این مورد یک نقطه ضعف و تفکر ارتجاعی است و از همان دسته عقایدی است که به عنوان مثال در هند فردی که شوهرش فوت کرده را در کنار همسرش زنده به گور می کردند. با این توهم و خرافه که در آن دنیا در کنار همسرش باشد.

به گفته این جامعه شناس، تلویحا این رسم حق ازدواج و حیات بعد از مرگ همسر را از زن سلب می کند.

150 هزار پیرمرد و پیرزن تنها در کشور زندگی می کنند

الستی با اشاره به اینکه امروز در کشور ما بیش از 150 هزار پیرمرد و پیرزن تنها زندگی می کنند، گفت: حدود 40 هزار نفر آن ها به علت تنها بودن دچار افسردگی شده و یا در معرض افسردگی قرار دارند.

باید توجه داشت که ترویج ازدواج در میان سالمندان تنها به گسترش، تعمیق و حتی اصلاح و ارتقای ازدواج جوانان نیز کمک می کند، زیرا جوانان وقتی بزرگسالان را می بینند که درمقابله با مشکل تنهایی، ازدواج می کنند، به ازدواج ترغیب می شوند.

وی معتقد است با توجه به اینکه یکی از اصلی ترین عوامل انگیزشی برای ازدواج در سنین جوانی، نیاز مفرط و غریزه قدرتمند جنسی است به همین علت متاسفانه درصد قابل توجهی از ازدواج ها تحت تاثیر آن و بدون لحاظ سایر شرایط ضروری و لازم برای ازدواج صورت می گیرد و جنبه های مختلف حیات انسانی مانند تفاهم، عاطفه، بخشش، محبت و... تحت الشعاع قرار می گیرد.

ازدواج سالمندان جوانان را نیز به ازدواج ترغیب می کند

دکتر الستی معتقد است مشاهده ازدواج هایی که مبنای اصلی آن چیزی جز جاذبه جنسی است می تواند توجه به وجود جنبه های دیگر و احساس نیاز به آن جنبه ها را در انسان ها برانگیزد و جوانان نیز بیاموزند که می توانند در زندگی دونفره و زناشویی به ابعاد متفاوتی از انسانیت انسان توجه و به آن تاکید کرد و حتی بنای بنیان خانواده را بر آن ها استوار کرد.

این استاد دانشگاه گفت: یکی از مسائل مهمی که در ازدواج سالمندان در کشورهای مختلف به ویزه در کشور ما ایجاد می شود این است که فرزندان یکی از زوج ها فکر می کنند که فرد جدیدی که وارد خانواده شده جای پدر یا مادر آن ها را گرفته، در حالی که پدر یا مادر آنان به علت ورود این فرد آن ها را ترک و یا فوت نکرده است و این تنها یک توهم ارتجاعی، ثبات کور و یک تابوی ضدانسانی است.
 
ازدواج سالمندان خوب است یا بد؟!
 
ازدواج ناموفق به سلامت افراد در سالمندی آسیب می زند

خلاصه: نتایج تحقیقات دانشمندان دانشگاه تگزاس نشان داده است ازدواج ناخوشایند و توأم با ناسازگاری به سلامت افراد در درون سالمندی آسیب می زند.

به گزارش سرویس علمی پژوهشی ایسکانیوز به قنل از رویترز، این دانشمندان با 8 سال مطالعه بر روی هزار و 49 نفر و پرسش در مورد احساس علاقه و توجه همسرانشان به آن ها، بحث ها درگیری های آنان و همچنین بررسی سلامت جسمی آن ها، به این نتیجه رسیدند، ازدواج نامناسب و ناموفق سلامت زنان و مردان مسن را زودتر تحت تاثیر قرار می دهد.
 
این محققان همچنین دریافتند ازدواج موفق و شاد در سلامت پیرترین گروه های سنی تاثیر مثبت دارد و این در حالی است که ازدواج ناخوشایند نیز بیشترین تاثیر را روی سلامت همین گروه سنی به صورت اثرات منفی به جای می گذارد.
 
این نتایج نشان می دهد، تاثیر احساس نارضایتی از ازدواج در سلامت افراد مسن بیشتر است.

کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟


هفته نامه همشهری جوان - محمد تقی حاجی موسی: هفته گذشته یک آزمون استخدامی در چین برگزار شد تا برای تنها یک موقعیت شغلی به عنوان کارمند ساده دولت کسی را پیدا کنند. در این آزمون 9504 نفر شرکت کردند تا رکوردی جدید در زمینه نسبت متقاضیان به تعداد شغل ها ثبت شود و شانس هر نفر برای به دست آوردن این کار فقط در حدود یک به 10 هزار باشد.

قبل از این اتفاق، در هند هم که از لحاظ جمعیت دست کمی از چین ندارد، برای 368 موقعیت شغلی، 2.3 میلیون نفر در آزمون استخدامی شرکت کرده بودند و این اعداد نشان می دهد که کار پیدا کردن فقط برای ما سخت نیست و در بسیاری از کشورهای دنیا این که کسی بتواند یک شغل تمام وقت پیدا کند، مثل این است که غذا را از دهان کروکودیل بیرون بیاورد.

اما با وجود این اعداد عجیب، هنوز هم چین و هند از لحاظ کار پیدا کردن، اوضاع بهتری نسبت به خیلی از کشورهای دنیا دارند؛ کشورهایی که بیشتر در قاره آفریقا هستند و مثل باقی جنبه های زندگی، کار پیدا کردن هم در آنها کار سختی است.

کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
1. بورکینافاسو

این کشور در غرب آفریقا قرار دارد که با غنا و مالی و نیجر همسایه است. این دوتای آخری خودشان اوضاع بسیار بدی دارند و ظاهرا این منطقه خود، بحران اقتصادی است و این وضعیت افتضاح حالت واگیر دارد. بورکینافاسو که خیلی ها با اسم عجیبش شوخی می کنند و نزدیک به 17 میلیون نفر جمعیت دارد، چهارمین کشور بی سواد دنیاست و تنها 2.87 درصد مردمش سواد دارند.

در شصت و دومین کشور فقیر دنیا با 12.2 میلیارد دلار تولید ناخالص ملی تنها پنج درصد افراد شغل ثابت دارند و بقیه به کشاورزی کم رونق خودشان سرگرم هستند. اقتصاد کشور بسیار وابسته به صادرات کتان و طلاست که پایین آمدن قیمت جهانی این دو جنس هم باعث ضربه خوردن بورکینافاسو شده است. به اینها جنگ با مالی را هم اضافه کنید تا ببینید اوضاع تا چه حد برای کار پیدا کردن خراب است.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
2. هاییتی

هاییتی در آمریکای مرکزی هنوز با پیامدهای زلزله دست و پنجه نرم می کند و با جمعیت 10.32 میلیون نفری اش تنها شش درصد مردم آن شغل ثابت دارند. تولید ناخالص ملی هاییتی 8.5 میلیارد دلار در سال است و این یعنی پنجاه و یکمین کشور فقیر دنیا که 47.7 درصد مردمش باسواد هستند.

هاییتی فقیرترین کشور نیم کره غربی زمین است و بیش از نیمی از جمعیت آن با درآمد کمتر از یک دلار در روز زندگی می کنند. در کنار این مشکلات اقتصادی، زلزله هفت ریشتری سال 2010 و زلزله اخیر باعث شده این کشور ضربه های بیشتری بخورد و نتواند زیر فشارها کمر راست کند. در جریان زلزله سال 2010 و مشکلات بعدی آن، 158 هزار نفر از بین رفتند و اوضاع برای مردم سخت تر از قبل هم شد.

3. مالاوی

کشوری در جنوب شرق آفریقا و همسایگی زامبیا و موزامبیک که هشتمین کشور کم درآمد، از نظر سرانه سالانه مردم است و این عدد به سه دلار در روز هم نمی رسد. برخلاف این اوضاع بد اقتصادی، وضعیت سواد مردم مالاوی چندان هم بد نیست و از میان 16.6 میلیون نفر جمعیت، 61.3 درصد باسواد هستند که در آفریقا عدد خوبی به حساب می آید.

از لحاظ توسعه یافتن، مالاوی یکی از عقب مانده ترین کشورهای دنیاست و تقریبا به همان شیوه ای زندگی می کنند که اجدادشان زندگی می کردند. کشاورزی، یک سوم اقتصاد ضعیف مالاوی را شامل می شود. با این همه مردم مالاوی، مردم بسیار خوش بینی هستند و 98 درصد آنها به موسسه گالوپ گفته اند، مطمئن هستند با کار سخت می توانند کشورشان را بسازند و روزهای بهتری داشته باشند. این در حالیاست که فقط شش درصد مردم مالاوی شغل ثابت دارند.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
4. نیجر

کشور کوچک آفریقایی که خیلی ها آن را با نیجریه اشتباه می گیرند. یکی از فقیرترین کشورهای دنیاست و سرانه درآمد سالانه مردم آن تنها 829 دلار است که می شود تقریبا 3 دلار در روز و این یعنی هفتمین کشور از آخر. با چنین اوضاع اقتصادی نرخ باروری زنان نیجر بسیار بالاست و هر زن به طور متوسط 7.58 بچه به دنیا می آورد. شاخص رشد انسانی در نیجر از تمام کشورهای دنیا پایین تر است و تقریبا هیچ امکانات خاصی برای سلامت، آموزش و کیفیت بخشیدن به زندگی وجود ندارد. 

از جمعیت 17.5 میلیون نفری نیجر تنها 15.5 درصد باسواد هستند و بیشتر مردم از طریق کشاورزی زندگی خود را می گذرانند و تنها شش درصد آنها شغل ثابت دارند. همه این مشکلات اقتصادی در شرایطی است که نیجر روی دریایی از نفت، طلا و اورانیوم خوابیده است.

5. اتیوپی

کشوری که خیلی ها آن را با دونده هایش در مسابقات المپیک می شناسند، از لحاظ کار و اقتصاد هیچ شباهتی به جایگاه دوندگانش روی سکوها ندارد. فقط 39 درصد مردم اتیوپی 94 میلیون نفری باسواد هستند و در این نقطه متراکم از دنیا، سرانه درآمد سالانه مردم 1366 دلار است که یعنی حدود 3.75 دلار در روز و این یعنی نوزدهمین کشور کم درآمد دنیا.

اما در اتیوپی تنها هفت درصد مردم شغل ثابت دارند. البته درباره اتیوپی چشم انداز نسبتا روشنی وجود دارد چون شرایط سیاسی آن در سال های اخیر نسبتا پایدار بوده و در سال 2013 تولید ناخالص ملی آن 10 درصد رشد داشته. اقتصاد اتیوپی بیش از همه وابسته به کشاورزی و صادرات قهوه و خط (نوعی گیاه مخدر ضعیف) به کشورهای همسایه است.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
6. سیرالئون

کشور کوچک غرب آفریقا در همسایگی لیبریا و گینه، که اقیانوس اطلس را کنار خود می بیند، اصلا اوضاع اقتصادی خوبی ندارد. زندگی بیشتر مردم مردم سیرالئون وابسته به کشاورزی های کوچک است و تنها هفت درصد آنها شغل ثابت دارند. نزدیک به 73 درصد مردم این کشور با درآمد روزانه یک دلار زندگی می کنند و یکی از کمترین ارقام تولید ناخالص ملی را دارد.

7. گینه

دومین کشور بی سواد دنیا با 25.3 درصد افراد بی سواد یکی از بدترین شرایط زندگی را در میان کشورهای دیگر دارد و هشت درصد مردمش کار تمام وقت دارند و تقریبا برای همه چیزشان به دیگران وابسته اند، از جمله زیرساخت ها، خدمات سلامتی و آموزش. سرانه درآمد سالانه هر فرد در گینه 1125 دلار است که می شود اندکی بیش از سه دلار در روز. مشکل دیگر گینه فساد مالی گسترده در این کشور است و جابجایی قدرت و نبود ثبات سیاسی به بدتر شدن اوضاع اقتصادی آن منجر شده است.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
8. لیبریا

در لیبریا هم مثل مالی تقریبا هشت درصد مردم شغل تمام وقت دارند. این کشور که در سواحل غرب آفریقا واقع شده منابع بسیاری دارد؛ مثل رودخانه ها، مواد معدنی و زمین های حاصلخیز کشاورزی. اقتصاد لیبریا بسیار وابسته به قیمت محصولات کشاورزی است. سطح پایین بهداشت و آموزش باعث شده تا بسیاری از مردم توانایی کار کردن و استفاده از منابع را نداشته و بیکار باشند. در لیبریا تنها 42.9 درصد مردم باسوادند و تولید ناخالص ملی هم فقط 1.9 میلیارد دلار در سال است که این کشور را در جایگاه بیست ششمین کشور فقیر دنیا قرار می دهد.

9. مالی

تنها هشت درصد از مردم مالی کار تمام وقت دارند و در میان تمام دنیا این بدترین شرایط است. اقتصاد مالی بسیار وابسته به کشاورزی است و بیشتر مردم کاری که می کنند، برای تولید مواد غذایی اولیه زندگی شان است. همچنین بیشتر مردم مالی به صورت کوچ نشین هستند و از جایی به جای دیگر می روند و اینها مالی را جزء فقیرترین کشورهای دنیا قرار داده است.

بیش از 77 درصد مردم مالی با درآمد روزانه کمتر از یک دلار زندگی می کنند. ناآرامی های سیاسی هم از مواردی است که مالی را جزء یکی از بدترین کشورها برای پیدا کردن شغل تمام وقت قرار داده؛ شورش هایی که در سال 2013 به مداخله نظامی فرانسه در این کشور منجر شد و هنوز هم ادامه دارد.

کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
کشورهایی با بدترین شرایط کاری
 
کار با اعمال شاقه

حالا فرض کنید که کار هم پیدا کردید اما در بعضی کشورهای دنیا شرایط کاری آنقدر سخت است که شبیه به برده داری است و کارفرمایان به معنای واقعی پوست کارگران شان را می کنند.

1. بلاروس

بیشتر کارگران در کشورهای اروپای شرقی اوضاع خوبی ندارند. تبعیض نژادی، کار اجباری و سرکوب اعتراضات از مشخصات شرایط کاری در این کشورها از جمله بلاروس است. موارد متعددی از اعتصاب غذای کارگران به خاطر اوضاع بد کاری در این کشور گزارش شده است. همچنین در قانون جدیدی که لوکاشنکو ابلاغ کرده، کشاورزان حق ترک کار خودشان را ندارند و باید تا ابد آن را ادامه بدهند.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
2. چین

پیدا کردن کار در چین آنقدر سخت است که کارفرمایان به خودشان اجازه بدهند هر بلایی را سر کارگران بیاورند. هر گونه اعتراض و اعتصاب با برخورد خشن دولت و دستگیری روبرو می شود و تبعیض میان نژادها به شدت رواج دارد.

3. کلمبیا

تنها در 13 ماه گذشته 32 نفر از اعضای اتحادیه های کارگری در کلمبیا کشته شده اند تا این کشور پایتخت قتل کارگران باشد. هیچ اعتراضی از طرف دولت تحمل نمی شود و معمولا با روش های غیرمحاکمه ای و به شیوه ترور به این اعتراضات پاسخ داده می شود.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
4. مصر

خشونت پلیس در برخورد با معترضان کارگری در مصر زبانزد مردم دنیاست. در ژوئن سال گذشته، نیروهای پلیس 500 نفر از اعضای کارخانه تولید فولاد که دست به اعتصاب زده بودند، پس از درخواست کارخانه برای پایان بخشیدن به این آشوب  به آنها حمله کردند که در نهایت 26 نفر آنها دستگیر شدند. هم اکنون در مصر کسانی که اعتصاب یا اعتراض کنند با اخراج روبرو می شوند.

5. گواتمالا

قتل، حمله مسلحانه و نبود قوانین درست، واقعیت زندگی اتحادیه ها و رهبران آنهاست. در 12 ماه گذشته، رهبران اتحادیه های حمل و نقل، خدمات شهری و ... با اسلحه کشته شده اند و کارگرانی که در این اعتراضات حضور داشتند، همگی مجازات سختی شدند.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
6. پاکستان

در پاکستان کلا قوانین جای خاصی ندارند و در برخورد با کارگران، خشونت و بازداشت حرف اول را می زند. سال گذشته در جریان اعتراضات کارگری در بلوچستان پاکستان، هشت نفر کشته شدند. قبل از آن یک افسر پلیس که در اعتراض به هفت ماه حقوق نگرفتن به خیابان آمده بود، جلوی چشم دیگران با باتوم مورد حمله قرار گرفت و بعد هم دستگیر شد.

7. قطر

قطر احتمالا جهنم کارگران مهاجر است و تقریبا هیچ حمایتی از آنها وجود ندارد و این برده داری نوین است که در آن اجرا می شود. وقتی در قطر اعتراضی صورت بگیرد، پاسپورت معترض ضبط می شود و قرارداد پاره و کارگر بخت برگشته محکوم به کار اجباری می شود با حقوقی تقریبا یک سوم قرارداد. کارگاه ها معمولا محیط های خطرناکی در حال آماده کردن کشور برای جام جهانی 2022 هستند و کارگرانی که بخواهند کوچک ترین اعتراضی بکنند با بازداشت های طولانی مدت روبرو خواهندش د.
 
کار پیدا کردن در کدام یک از کشورهای دنیا سخت تر است؟
 
عربستان سعودی

در عربستان 8.3 میلیون نفر کارگر مهاجر زندگی می کنند که شرایط شان از قطر هم بدتر است. 90 تا 95 درصد نیروی کار بخش خصوصی عربستان را مهاجران تشکیل می دهند که تقریبا هیچ قانون کاری شامل آنها نمی شود. کسانی که تازه برای کار آمده باشند، حق ترک کار و کشور را ندارند مگر این که رییس شان به آنها اجازه نامه رسمی بدهد. سیستم قضایی کند عربستان باعث می شود بسیاری از افرادی که کار خود را از دست می دهند، تا مدت ها نتوانند از این کشور خارج شوند و در به در شهرها باشند. 

همه ناگفته های علی دایی پس از سال ها سکوت

ماهنامه دیار: مصاحبه با شهریار فوتبال ایران و جهان از هر دری که باشد، خواندنی است. به ویژه اینکه این روزها متقاعدکردن دایی برای حرف زدن، کار سختی است. فوتبالی ها اعتقاد دارند دایی اخلاقش تغییر کرده و مدتی است که سعی می کند حرف های دلش را رسانه ای نکند و در فضایی آرام به کارش ادامه دهد هرچند که برخی مشکلات در باشاه نفت او را دل آزرده کرده است. سخت بود دایی را با انبوهی از مشغله های مختلف پای گفت و گو بنشانیم ولی روی قولش با ما ماند و راس ساعتی که وعده کرده بود، آمد و به تمام پرسش ها با متانت و صبورانه پاسخ داد. در این مصاحبه یا بهتر است بگوییم گپ دوستانه حرف هایی زد که شاید تاکنون در هیچ مصاحبه ای بر زبان نیاورده بود.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

این فصل با قبول هدایت تیم نفت دوباره ریسک بزرگی کردید و با باشگاهی همکاری می کنید که هنوز مالک آن مشخص نیست و با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کند.

کارکردن در فوتبال ایران همیشه با ریسک همراه است. فرق نمی کند کجا باشد! وقتی که به نفت آمدم این باشگاه را به «بهنام پیشرو کیش» واگذارکرده بودند. زمانی هم که در پرسپولیس بودم اسپانسر باشگاه همین شرکت بود و آشنایی مختصری با آن ها داشتم. با توجه به اینکه در سال های اخیر، دقیقه نود، تیم ها را تحویل گرفتم با شرایط نفت ناآشنا نبودم. شما اسم این کار را ریسک می گذارید اما من با اعتقادی که به خودم، همکاران و بازیکنان دارم، هدایت نفت را قبول کردم.

اگر به اول فصل برگردیم با توجه به شرایط به وجود آمده باز هم هدایت تیم نفت را قبول می کنید؟

شرایط خاصی به وجود نیامده است. تصمیم گرفته ام کار کنم و تا آخر فصل هم ادامه می دهم. امیدوارم مشکلاتی که هست، حل شود و تا آخر فصل نتایج خوبی بیگریم. تیم ما اگر حمایت شود و مشکلی از لحاظ مالی نداشته باشد می تواند نتایج خوبی در ادامه فصل بگیرد.

چنین اتفاقی سال پیش در صبا افتاد و تیم شما در حال اوج گرفتن بود، اما به دلیل مشکلات مالی به یکباره افت.

متاسفانه در فوتبال ما به غیر از چند تیم دولتی که دولت از آن ها به نوعی حمایت مستقیم یا غیرمستقیم می کند، بقیه تیم ها دچار مشکل مالی هستند.

سال قبل بازیکنان تیم صبا بعد از نیم فصل، دیگر یک ریال هم پول نگرفتند و بیشتر اعضای تیم از این باشگاه طلب دارند. حال آنکه معیشت و تامین هزینه زندگی خانواده بسیاری از بازیکنان باشگاه ها بستگی به محقق شدن قراردادشان دارد و براساس آن برنامه ریزی کرده اند.
نمی دانم این باشگاه ها در شرایطی که هنوز حق و حقوق بازیکنان را پرداخت نکرده اند چطور به کارشان ادامه می دهند. البته این ماجراها در فوتبال ما کم اتفاق نمی افتد.

با توجه به این اتفاقات انتظار می رفت این فصل تیمی را انتخاب کنید که حداقل مشکل مالی نداشته باشد.

روز اول به ما گفتند به هیچ عنوان شما مشکل مالی نخواهید داشت. فقط به فوتبال فکر کنید. تنها خواسته ام این بود که من را وارد مسائل مالی نکنند و فقط بگذارند کار فنی انجام دهم.

متاسفانه کشمکش های بین وزارت نفت و شرکت «بهنام پیشرو کیش» سبب بروز برخی مشکلات شده و تمرکز تیمی ما را بر هم زده است. فوتبالیست باید تمرکز داشته باشد تا بتواند راحت تمرین کند. امیدوارم این مسائل حل شود. تیم ما چیزی کم ندارد و از لحاظ فنی از خیلی تیم ها بهتر است. با ادامه این روند و در صورت حمایت بیشتر می توانیم در میان دو سه تیم بالای جدول لیگ قرار بگیریم.

مردم دوست دارند شما را در تیم های بزرگ ببینند مثل پرسپولیس و تیم ملی با تیم های سرمایه دار و پرتماشاگر...!

پرسپولیس، مربی ای که می خواست را گرفته و تیم ملی هم که مربی بزرگی مثل آقای کی روش دارد. اگر به دلیل برخی مسائل نبود، به هیچ عنوان در فوتبال کار نمی کردم. اتفاقاتی که می افتد، حق هایی که ناحق می شود، خیلی روی من تاثیر می گذارد. متاسفانه یا خوشبختانه به فوتبال علاقه دارم و اگر این دلبستگی و عشق نبود شاید هزار سال دیگر هم سراغی از آن نمی گرفتم.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

تیم ملی نتایج خوبی می گیرد و مردم راضی هستند. شما عملکرد تیم کی روش را چگونه ارزیابی می کنید؟

تیم ملی، کادر فنی و تمام دست اندرکارانش تا الان علی کار کرده اند و به آن چیزی که مردم می خواستند، رسیده ایم. البته نباید هیچ تیمی را دست کم بگیریم. امیدوارم این روند ادامه دار باشد و بتوانیم به جام جهانی صعود کنیم. آرزوی همه مردم است که تیم ملی را در بین تیم های بزرگ ببینند. من از اول گفتم تیم ملی همیشه به باشگاه ها ارجحیت دارد. باید همیشه پشت تیم ملی باشیم.

زمان فعالیت شما به عنوان سرمربی تیم امکانات لازم فراهم نبود. اما الان هرچه سرمربی بخواهد، فراهم می شود!

باید اینطور باشد ما آماتور بودیم که شرایط را قبول کردیم. اگر تجربه الان را داشتم به هیچ عنوان با آن شرایط سرمربیگری تیم ملی را قبول نمی کردم. برای اینکه تیم ملی نتیجه بگیرد و موفق باشد باید تمام شرایط مهیا باشد.

در دوره سرمربیگری شما در تیم ملی برخی اتفاقات خبرساز شد؛ از جمله اینکه گفته می شد بعد از بازی با عربستان، احمدی نژاد رییس جمهور وقت را به رختکن راه ندادید و به خاطر همین ماجرا از سمت خود برکنار شدید!

نمی خواهم به عقب برگردم. برخی اتفاقات افتاده و تمام شده است. ما هم فراموش کردیم و کنار گذاشتیم! دیگر دلیلی نمی بینم که بخواهم درباره این مسائل حرف بزنم.

کی روش برای اینکه امکانات برای او و تیمش فراهم شود، مصاحبه های تندی را علیه مسئولان انجام می دهد. آیا شما موفق این شیوه هستید؟

اگر ما دنبال این هستیم که تیم ملی در جام جهانی نتیجه بگیرد و در آسیا حرف اول و آخر را بزند باید امکانات لازم را فراهم کنیم. بدیهی است وقتی آقای کی روش به عنوان نفر اول باید جوابگو باشد باید تلاش کند بهترین امکانات برای تیم ملی فراهم شود.

گویا شما رابطه دوستانه ای با کی روش دارید؟

من تیم ملی را دوست دارم و کسانی که در تیم ملی هستند و زحمت می کشند برای من عزیز هستند، چون موفقیت آنها، موفقیتی ملی برای من محسوب می شود. همه ما منتظریم تیم ملی به جام جهانی برود. کی روش برای تیم ملی دل می سوزاند و کارش را می کند. کوچک ترین کار، حمایت از تیم ملی است. تیم ملی برای مردم است و همیشه ما باید طوری رفتار کنیم که حاشیه ای درست نشود.

عده ای از مربیان معتقدند نتایج خوب تیم ملی به این دلیل است که حریفان ما در آسیا ضعیف شده اند.

چرا حریفان ضعیف شده اند؟ اتفاقا آنها برنامه ریزی منسجم تری دارند و هزینه به مراتب بیشتری می کنند. در همین تیم کره جنوبی چند بازیکن در سطح لیگ برتر اروپا بازی می کنند. چرا می گوییم تیم های ملی مقابل ضعیف شده اند. تیم ملی ما الان آنقدر خوب کار می کند که کره جنوبی مقابل ما موقعیت گل پیدا نمی کند. ازبکستان و قطر موقعیت گل چندانی در رویارویی با ما نداشتند. این نشان می دهد روی این تیم کار شده و به انسجام تیمی رسیده است. هم در کار دفاعی، هم در کار حمله، خوب کار می کنند. تاکتیک کی روش هوشمندانه است و از همه مهم تر نتیجه داده است. تیم ملی در هر پستی بازیکنان خوبی دارد که می تواند در هر بازی جایگزین کند.

کی روش کار خوبی می کند که دستش را برای تیم های حریف رو نمی کند. فکر و ایده ای پشت تیم ملی است که ما باید به این فکر احترام بگذاریم و این تیم را حمایت کنیم تا بتوانیم نتیجه بگیریم. رقبا را ضعیف شمردن، نظر معقولی نیست. اگر این طور است چرا تیم ملی نتیجه می گیرد، اما باشگاه های ما نتیجه نمی گیرند. این ها را باید در کنار هم بگذاریم بعد ببینیم به چه می رسیم.

به تازگی سرمربی تیم ملی و پرسپولیس با یکدیگر اختلافاتی داشته اند. برخی می گویند این موضوع سبب شده دودش به چشم رامین رضاییان برود.

به نظرم مشکلی نیست. در حال حاضر حسین ماهینی سمت راست پرسپولیس عالی کار می کند و رضاییان هم در تیم ملی خوب بازی می کند. نظر آقای برانکو ناین است که حسین ماهینی را که از اول با او کار کرده به کار گیرد، وگرنه رامین رضاییان بازیکن خوب است که در تیم ملی فیکس بازی می کند. این مسائل را نباید بزرگ کنیم. الان هم پرسپولیس و هم تیم ملی خوب نتیجه می گیرند و نباید ایراد بگیریم چرا فلان بازیکن بازی نمی کند. آقای برانکو، یک نظری دارد و کی روش نظری دیگری و من هم یک نظر دارم. هرکسی براساس افکاری که دارد باید کارکند.

خیلی ها معتقدند دیگر بازیکنی مثل علی دایی نداریم. شما همیشه بازیکن خوبی بودید و افت و خیز کمتری داشتید اما بازیکنان فعلی معمولا یک دوره ای خوب هستند و بعد تمام می شوند!

نظر من مخالف شماست. در پستی که من بازی می کردم در حال حاضر ترافیک سنگینی هست و بازیکنان خیلی خوبی داریم. تمام بچه هایی که در این پست بازی می کنند خوب هستند و باید به آن ها زمان داد تا بهتر از این شوند. خواسته خود آدم هم خیلی شرط است نمی دانم این بچه ها چقدر علاقه دارند که پیشرفت کنند و بهتر شوند، اما آنچه که من می بینم همه آن ها پتانسیل بازی را در باشگاه های اروپا دارند. الان سردار آزمون، طارمی و قوچان نژاد خوب بازی می کنند و شما نمی توانید زحمات بازیکنانی چون قوچان نژاد را که دوره قبل با گل او به جام جهانی رفتیم نادیده بگیرید. سردار آزمون، گل های حساسی برای تیم ملی زده و مهدی طارمی هم بازیکن باهوشی است.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

سردار آزمون می تواند علی دایی دیگری برای فوتبال ایران باشد؟

سردار می تواند خیلی بهتر از من باشد باید حال را ببینیم. ما بازی کردیم و دوران مان تمام شد. باید به امثال سردار کمک کنیم که بهتر شوند. زمان من، فوتبال یک مدل دیگری بود و الان فرق کرده است. الان تیم ملی ما کاملا تاکتیکی بازی می کند و در مقابل تمامتیم ها براساس تاکتیک مربی اش کار می کند. نه تنها سردار بلکه در لیگ بازیکنان خیلی بزرگی هستند که می توانند به تیم ملی کمک کنند. این مقایسه ها را نکنیم خیلی بهتر است.

شما جزو معدود فوتبالیست های با وجهه بین المللی هستید. بهتر نبود با توجه به عضویت در کمیته جوانان فیفا به جای فعالیت در عرصه مربیگری فرصت های مدیریتی را تجربه می کردید؟

اگر کسی بخواهد در فیفا یا AFC پست بین المللی بگیرد، یک حمایت ملی می خواهد و به این راحتی نیست. شما می دانید کسی که رییس AFC می شود چقدر لابی می کند؟ معتقدم در مملکت ما من نه، بلکه هر فرد دیگری هم بخواهد برای پست بین المللی کاندیدا شود، خودمان او را می کوبیم، در حالی که گرفتن این پست ها برای کشورمان افتخار است و باید از کاندیداها حمایت کنیم. به اعتقاد من فوتبال ایران برای حضور در مجامع بین المللی یک ظریف می خواهد.

اگر پست های مدیریتی مثل وزارت ورزش به شما پیشنهاد شود، می پذیرید؟

من سیاسی نیستم و نمی خواهم وارد سیاست شوم. به همین دلیل در فضای داخلی نمی توانم مدیریت کنم. من با مردم حال می کنم. با آنها زندگی می کنم. این همه سال در زمین فوتبال بوده ام، دوست ندارم با تصمیمی اشتباه همه چیز را عوض کنم. دوست دارم در زمین سبز کار کنم. بیرون، زندگی شخصی خود را دارم و زندگی ام را با هیچ چیزی عوض نمی کنم.

فوتبال، چه زمانی برای شما تمام می شود؟

فوتبال هیچ وقت در من تمام نمی شود. زمانی بوده که بعد از تیم ملی نمی خواستم به هیچ عنوان دنبال فوتبال بروم. خانواده ام کاملا خالف بودند که در فوتبال فعالیت کنم اما این عشق و علاقه است که باعث شد دوباره ادامه دهم. اگر آن سال ایام محرم نبود و آن پیشنهاد داده نمی شد شاید مربیگری پرپسولیس را قبول نمی کردم. قبل از آن هم چهار تیم که تیم های بزرگی هستند همه آمدند، پیشنهاد دادند و قبول نکردم.

می گفتند علی سعیدلو درخواست کرد بعد از جدایی از تیم ملی، سرمربی پرسپولیس شوید؟

خیر. آقای حبیب کاشانی در هیئت عزاداری با من صحبت کرد، قسم داد و گفت می توانی کمک کنی، من هم قبول کردم.

گفتید سیاسی نیستید. در این زمینه می خواهم به گذشته اشاره کنم؛ زمانی که مانع از حضور احمدی نژاد در رختکن تیم ملی شدید...

من روزش را از همان دیدگاه ورزشش نگاه می کنم...

روایتات مختلفی درباره آن ماجرا مطرح شده است. اصل موضوع را بگویید.

نمی خواهم درباره مسائلی که در گذشته اتفاق افتاده، صحبت کنم. مسئله خاصی هم نبوده که بخواهم بیان کنم اما همان طور که گفتم آقای کفاشیان می گفت ما در فدراسیون جلسه گذاشتیم و رای به برکناری علی دایی دادیم اما بعدش همه فهمیدند حرفی که من زدم، درست بود. قسمت این بود که در آن مقطع زمانی از تیم ملی جدا شوم. این را بدانید که به کسی در زندگی باج نداده ام واز کسی هم درخواستی نکرده ام. حتی کی نفر هم نمی تواند بگوید که به علی دایی یک متر زمین یا یک ریال وام داده ام. خودم به همه چیز رسیدم و زمانی که کمتر داشته باشم با شرایط کنار آمده ام. من همین هستم. از اول هم همین بودم و دوست ندارم خیلی مسائل را باز کنم، چون تاثیری ندارد.

شما در کار بسیار جدی هستید اما گفته می شود در منزل این جدیت را ندارید. درست است؟

من کسی را دوست داشته باشم، سرم را هم برای او می دهم. مسائل کاری با خانوادگی و دوستانه فرق می کند. لبخندی که دخترم به من می زند می تواند تاثیری بیش از جمع کردن صدها نفر داشته باشد. باید تاکید کنم که من بین این دو فضا تفاوت قائل هستم. به ویژه اینکه در ورزش باید جدی بود. با تمام شاگردانم در زمین فوتبال جدی هستم.

شما علاوه بر عرصه فوتبال در بیزینس هم موفق هستید. اگر برگردیم به عقب، بین فوتبال و بیزینس کدام را انتخاب می کردید و رمز موفقیت شما در عرصه تجاری چیست؟

من از ابتدای فوتبالیست شدنم وارد بیزینس شدم. اولین پولی که گرفتم مربوط به سال 93 مقدماتی جام جهانی آمریکا می شود. آن موقع بهترین بازیکن و آقای گل شدم. با پول هایی که جمع کرده بودم با شراکت دوستم، مغازه ای در منیریه خریداری کردیم. از سال 93 تا الان این شراکت ادامه دارد. من دنبال ماشین عوض کردن نبودم و با توجه به اینکه پدرم کار فرش می کرد و قبل از آن در اردبیل برای خودش تجارتی داشت با بیزینس غریبه نبودم و به آن علاقه داشتم. سالی که در هیروشیما مصدوم شدم پرسپولیس تمام حق و حقوقم را قطع کرد. اگر بیزینسی برای خودم نداشتم چه می کردم؟ من از همان روزها به اینجا رسیدم.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

گفته می شود که این ها محصول ایده پردازی و شم اقتصادی علی دایی نیست بلکه دایی مشاوران خیلی خوبی دارد که کارهای اقتصادی او را انجام می دهند، همین طور است؟

من مشاور آنچنانی ندارم بلکه دوستان خوبی دارم. برعکس آن چیزی که فکر می کنید من از دوستانم ایده های شان را می گیرم. اگر جایی کارم ایراد دارد درست می کنم و پیشنهاد خوبی بدهند قطعا بررسی می کنم.

دلیل خاصی برای حضور در تبلیغات روی بیلبورد داشتید؟

من در مدتی کوتاه حداقل 20 پیشنهاد برای حضور در تبلیغات داشته ام. این پیشنهادات برای من جدید نیست. کمپانی کوکاکولا در زمانی که در تیم ملی بازی می کردم پیشنهاد 240 میلیون تومانی به من دادهبود، اما به دلیل منع قانونی نتوانستم بپذیرم. خوشبختانه این قانون دستخوش تغییر شده است. در تمام دنیا ورزشکاران و هنرمندان از تبلیغات بیشتر از حرفه شان درآمدزایی می کنند. البته قبل از اینکه روی بیلبورد الماس کریمخان بروم به دعوت خیریه روشنایی امید با جمعی از دوستان در تبلیغات آنها شرکت کردیم.

کار در زمینه تبلیغات را ادامه می دهید؟

اگر مورد خوبی باشد به طور حتم انجام می دهم، اما نه اینکه همه چیز پول باشد، شاید بیشتر از پول، مسئله رفاقت بود که سبب شد در تبلیغات حضور داشته باشم.

البته حضور علی دایی در یک تیزر تبلیغاتی تلویزیونی واقعا غافلگیرکننده بود... مردم با دیدن آن تیزر سورپرایز شدند. یعنی اتفاقی ویژه و خاص بود!

باید همیشه مردم را سورپرایز کرد. البته باید از تبلیغات چهره ها حمایت کرد. بسیاری از این افراد در دوران بازنشستگی با مشکلات مالی مواجه می شوند.

سال هاست که در برندهای ورزشی، برخی نمایندگی ها متعلق به شماست و برخی نیز ادعا می کنند به علی دایی مرتبط هستند. به طور شفاف بگویید نمایندگی کدام برندها متعلق به شماست؟

در زمینه ورزشی نمایندگی آدیداس و نایک را دارم. تولیدات خودمان (برند دایی) نیز کما فی السابق فعال هستند. در مجتع اداری الماس نیز فعال هستیم. در زمینه صنایع غذایی نیز با مشارکت یکی از دوستانم که از فرانسه آمده است، همکاری می کنیم. همسرم نیز کار جواهرات انجام می دهد و بعضا از من درآمدش بیشتر است. اخیرا با دو نفر از دوستانم شروع به فعالیت هایی در حوزه تبلیغات کرده ایم.

چگونه فرصت رسیدگی به این امور را پیدا می کنید؟

خیلی فرصت نمی کنم به همه آن ها سر بزنم. به طول مثال دو ماه است که به مغازه منیریه نرفته ام. برادران و دوستانم هم همیشه در کنارم هستند. همسرم نیز در گالری جواهرات مشغول است. او خیلی به من کمک کرده و بهتر است اینگونه بگویم که او بهترین مشاورم بوده است.

زندگی در کشورهای مختلف به ویژه اروپا چقدر در مسیر زندگی شما تاثیرگذار بوده است؟

شما در هر کشوری که زندگی کنید با فرهنگ دیگری آشنا خواهیدشد که تبدیل به یک تجربه بزرگ می شود. این مسئله دید من را خیلی به زندگی باز کرده است. بازی در تیم های اروپایی به لحاظ مالی زندگی من را متحول کرد. اگر به خارج از کشور نمی رفتم زندگی ام به این شکل متحول نمی شد. همین مسئله باعث شد که بتوانم از درآمدی که از فوتبال کسب کردم در بهترین راه استفاده کنم. تمامس رمایه ام را به ایران آورده و با آن کار کردم. حداقل برای 200 تا 300 نفر اشتغال زایی شده که می توانند نان آور خانواده خود باشند.

با توجه به اینکه در میان مردم به عنوان یک سرمایه دار شناخته شده اید با حجم انبوهی از مطالبات مردمی مواجه هستید. واکنش شما به خواسته های مردم چیست؟

اینکه مردم من را به عنوان سرمایه دار نگاه می کنند، ذهنیتی غلط است، چرا که در این حد نیستم. هرچه دارم همین است که می بینید و باور کنید در بین دوستانم اگر 10 نفر را در نظر بگیریم از نظر مالی جزو  نفرات آخر هستم. موضوعی نیست که مردم باخبر نباشند. اینکه من را سرمایه دار می دانند برایم خنده دار است.
 
بعد از این همه سال حدود سه سال و نیم پیش خانه خریدم چطور می توانم یک سرمایه دار باشم؟ بابت مطالبی که در فضای مجازی می نویسند، خنده ام می گیرد. من نه در پنت هاوس زندگی می کنم و نه... من هر چه دارم همین است که می بینید و افتخار می کنم که نان بازوی خودم را خورده ام و می خورم. در زندگی به کسی محتاج نیستم و اگر بتوانم دستگیری هم می کنم. شاید باور نکنید اما یکبار نامه های ارسالی یک هفته مردم را بررسی کردم که اگر تمام زندگی ام را هم می فروختم باز هم توانایی تامین خواسته های مردم را نداشتم.

به نظر می آید علی دایی در اردبیل محبوب تر از حسین رضازاده باشد. به خاطر این نیست که شما کارهای خیر بیشتری انجام می دهید؟

قلبا حسین را خیلی دوست دارم. هیچ موقع یادم نمی رود زمانی که اولین مدال طلا را گرفت سوار پرواز «گلف ایر» بودم و تیم ملی با قطر بازی دوستانه داشت. وقتی دیدم «یا ابوالفضل» بر سینه اش نقش بسته و قهرمان المپیک شد، گریه ام گرفت.

شاید باور نکنید آن حس را هیچگاه تجربه نکردم. حسین برای من آدم خیلی بزرگی است. امثال حسین رضازاده در مملکت ما خیلی کم هستند. حالا دیدگاه مردم را من نمی توانم تغییر بدهم. همیشه خودم را یک اردبیلی می دانم و هر وفت توانستم به آنجا رفتم اما اینکه مردم شهرم به من لطف دارند، مسئله دیگری است.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

حالا که بحث رضازاده مطرح شد بهتر است بپرسیم که حضور قهرمانان المپیک در سیاست را چطور ارزیابی می کنید. چرا شما مثل همشهری تان حسین رضازاده به شورای شهر نرفتید؟

هر کسی برای خودش دیدگاهی دارد و با دیدگاه هایش زندگی می کند. به طور حتم دوستان این توانایی را داشته اند که وارد این مسائل شده اند و برخی از آنها موفق هم هستند، اما همان طور که می گویید مثلا اگر مردم، من را در منطقه خودم قبول دارند به خاطر این بوده که وارد سیاست نشده ام.

آقای دایی همان طور که گفتید شما فردی ورزشی هستید نه سیاسی. دو بار به ضیافت رییس جمهور دعوت شدید و این دعوت از سوی رییس دفتر ریاست جمهوری بود  در حالی که انتظار می رفت وزیر ورزش شما را دعوت کند اما این اتفاق رخ نداد. چرا؟

احتیاجی ندارم که وزارت ورزش من را دعوت کند. دعوت از سوی وزارت ورزش اهمیتی ندارد. حتما وزیر ورزش دوست نداشته من آنجا باشم. یا شاید هم ما جزو جامعه ورزش نیستیم. در زندگی ام کارهایی را که دوست داشته باشم، انجام می دهم.

چرا باید وزارت ورزشی شما را دعوت نکند؟ وزیر با شما زاویه داشت؟

من کاری به آن ها ندارم ولی به نظرشان احترام می گذارم. شاید حضور من به ضرر آن ها بوده است. اصلا از این بابت ناراحت نیستم. آن ها کسانی را که با خودشان همسو و همراه باشند دعوت می کنند. من مدیون کسی نیستم.

یادم هست عکسی از شما منتشر شد که پیشانی دکتر روحانی را می بوسیدید یا بعد از برجام، شما به آقای ظریف صمیمانه تبریک گفتید!

من آقای ظریف را دوست دارم چون آدم بزرگی است که خیلی به مملکت خدمت کرده است. آقای روحانی را هم دوست دارم.

برجام دستاورد خوبی بود؟

بله. مسائلی که به مملکت کمک می کند باید قدرش را بداینم. آقای روحانی را دوست دارم همانطور که یکی از روسای جمهور گذشته را دوست دارم. من مسئله سیاسی خاصی ندارم. کسانی که به دلم بنشینند دوستشان دارم.

حاضر هستید که در انتخابات از کسی حمایت کنید؟

من در طول عمرم از کسی حمایت نکرده و نمی کنم چرا که آنقدر شناخت سیاسی از کاندیداها ندارم که بخواهم از شخص خاصی حمایت کنم. شاید مردم به خاطر من بیایند به کاندیدای خاص رای بدهند و فردا آن چیزی که انتظار دارند برآورده نشود. در آن صورت من هیچ وقت خودم را نمی بخشم. دنبال این مسائل نیستم که بخواهم از فرد خاصی حمایت کنم. 

رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟

زیاد اهل فضای مجازی نیستم. یک اکانت اینستاگرام دارم که همسرم مدیریت می کند. نه بلدم و نه یک مطلب تا الان در فضای مجازی کار کردم. به این مسائل علاقه ای ندارم و نگاه هم نمی کنم.

چرا فضای مجازی در کشور ما به توهین ها و الفاظ رکیک به چهره های مطرح آلوده شده است؟

متاسفانه فرهنگ استفاده از فضای مجازی در کشور ما بسیار پایین است و به فضایی برای تخلیه عقده ها تبدیل شده است. به جای اینکه از فضای مجازی لذت ببریم فقط ناسزا می گوییم و توهین می کنیم. در جهان از دنیای مجازی به شکل دیگری استفاده می شود و از آن بهره برداری مثبت می کنند.

از حال و هوای محرم و ماجرای رفتنتان به اردبیل در مراسم عاشورا و تاسوعا بگویید.

از همان موقع بچگی، ایام عاشورا خرجی داشتیم و بعد از اینکه پدرم فوت کرد این مراسم را همچنان ادامه می دهیم. سالی که بیله فیلد بودم در آستانه محرم، دائم خواب می دیدم که در اردبیل هستم و سینه می زنم. حال و هوای محرم اردبیل را داشتم. پنج بازی مانده بود تا پایان فصل و مسئولان بیله فیلد به هیچ عنوان اجازه نمی دادند به ایران بیایم. باور کنید 5 شب پشت سر هم این خواب را می دیدم.
 
در همین زمان، یک بازی داشتیم که زمین به دلیل بارندگی کمی خیس بود. پایم سُر خورد و مدافع حریف با زانو اومد روی صورتم که متاسفانه گونه ام شکست. دقیقا قبل از جام جهانی 98 بود. دکتر گفت نمی توانی تا یک ماه بازی کنی و باید استراحت مطلق داشته باشی. باشگاه نیز گفت اگر دوست داری می توانی به کشورت برگردی. من هم با خوشحالی راهی اردبیل شدم. درواقع با رفتن به همان مسجد و حضور در مراسم سوگواری امام حسین (ع) به نوعی خوابم تعبیر شد.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

شما جزو چهره هایی هستید که در امور خیریه فعال هستید...

خدا به بعضی ها استطاعت مالی می دهد و به بعضی ها نمی دهد. کسانی که استطاعت دارند باید دست افرادی را که محتاج واقعی هستند، بگیرند. اگر توانم دست یکی را بگیرم، هم برای این دنیا و هم آن دنیایم کافی است.

ارتباطات شما با هنر و هنرمندان چگونه است؟

چند دوست خوب هنری دارم. البته وقتی که قرار شد در یک تیزر تبلیغاتی شرکت کنم متوجه شدم که بازیگران چه کار سختی دارند. برای یک تیزر یک دقیقه ای 3 روز وقت گذاشتم البته دوستان می گفتند استعداد بازیگری هم دارم. (خنده)

بازی کدام بازیگر را دوست دارید؟

من زیاد فیلم نگاه می کنم. مثلا اکبر عبدی، امیر جعفری و پوریا پورسرخ را دوست دارم.البته هستند کسانی که فیلم های شان را وقت نمی کنم ببینم و بازیگران خیلی خوبی هستند.

فیلم فروشنده را دیدید؟

بله. این فیلم جزو افتخارات هنر ماست. اینکه شهاب حسینی جایزه کن را می گیرد و اصغر فرهادی علاوه بر اسکار، در کن هم افتخار آفرینی می کند بسیار باارزش است. به هر ایرانی که در گوشه ای از دنیا موفقیتی کسب می کند، افتخار می کنم.

برخلاف افتادگی خاصی که دارید در برخی موارد سماجت هایی از سوی شما دیده می شود. مثلا مشکلاتی که بین شما و مایلی کهن ایجاد شد.

از کسی کینه به دل نمی گیرم. آقای مایلی کهن بزرگ من است و هیچ وقت جسارت نکرده ام. در برخی موارد حساس هستم و اگر کسی وارد حریم زندگی ام شود محکم می ایستم و پاسخ می دهم. هیچ موقع شروع کننده دعوا و جدلی نبوده ام. من به خاطر اثبات حقانیتم حرف زدم. همیشه می گویند خیلی جاها سکوت کنی بهتر است. اما بعضی مواقع سکوت به ضررت تمام می شود و مجبور می شوی شفاف سازی کنی.

شما گفتید که از شخصی کینه به دل ندارید. در مورد علی کریمی هم این موضوع صدق می کند؟

همیشه برای آقای کریمی احترام قائلم. اصلا فرق نمی کند آقای کریمی باشد یا هر کس دیگری. هر فردی مردم را خوشحال کند برای من عزیز است. من همیشه آقای کریمی را دوست داشتم و او برای من قابل احترام است و مسئله خاصی هم بین ما نبوده است.

پس چرا می گویند رابطه علی کریمی با شما خوب نیست؟

من که نباید به این سوال، جواب بدهم.

گفته می شود در مقاطعی که علی کریمی هنوز مطرح نشده بود، در وفتسال بین شما درگیری پیش آمده است.

در سال با هم بازی می کردیم اما درگیری به وجود نیامد.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

می گفتند زمانی در تیم ملی باند داشتید و هر کس در باند علی دایی قرار داشت در ترکیب اصلی قرار می گرفت.

این مسائل زیاد مطرح شده است. به جرات می توانم بگویم  تنها کسی که در این مدت چه در تیم باشگاهی و چه در تیم ملی دنبال این مسائل نبوده، خودم بودم. من اصلا در زندگی دنبال این مسائل نبوده و نیستم و تا آخر عمرم نخواهم بود. ما برای چه موفق نیستیم؟ چون به جای اینکه فکر کنیم چطور موفق باشیم می خواهیم رفیق و همکارمان از ما جلو نزند.
جزو مربیان پرسپولیسی هستید که دو استقلالی را در نیمکت مربیان کنار خود قرار داده اید. چرا این کار را کردید؟

این مسائل در تمام دنیا عادی است، اما در کشور ما حل نشده است. من به توانایی همکارانم کار دارم نه رنگ ها. غلامپور جزو بهترین دروازه بان های ایران بوده است و از لحاظ شخصیتی نمونه اش را ندیدم.

به غیر از جایگاه ملی، جایگاه شما در میان استقلالی چگونه است؟

من نمی توانم نظر بدهم، اما تا به امروز یک استقلالی ندیدم که به من توهین یا بی احترامی کند. هر جا رفتم مورد لطف شان قرار گرفته ام. من برای شان احترام و ارزش خاصی قائلم. کری ها همه در زمین فوتبال است و بیرون همه برای مان عزیز هستند.

کمی از فوتبال دور شویم. به تازگی دو عکس از شما منتشر شده است؛ دختری معلول که با انگشتان پا، چهره شما را نقاشی کرده و یک  عکس شهیدی که به شما شبیه است، آن ها را دیده اید؟ حس تان چه بود؟

من هر دو رادیدم. خودم هم دوست دارم که بروم و آن نقاش را از نزدیک ببینم. کسی که دست نداشته باشد و با پا چنین کاری را انجام بدهد واقعا کاری بزرگ انجام داده است. شاید من دو سال بنشینم و با دو دستم نتوانم چنین عکسی را بکشم. ببینید خداوند چه چیزی در وجود او قرار داده است؛ با اینکه دست ندارد، اما قدرتی دارد که با پا چنین کاری انجام می دهد.

در مورد عکس شهیدی که شباهت به شما داشت، صحبت نکردید!

روحش شاد. عکس او را در فضای مجازی برای من فرستادند و دقیقا چهره اش شبیه زمانی است که من خودم سرباز بودم. 

دوستان شما می گویند همیشه صبورانه به درخواست مردم برای گرفتن عکس سلفی پاسخ مثبت می دهید.

از اینکه با این کارم مسبب شادی مردم می شوم خوشحالم. اما بسیاری از مواقع به دلیل گرفتم عکس سلفی دیر به قرارهای کاری و تمرین می رسم. پلیس راهنما و رانندگی هم اول با من سلفی می گیرد و بعد جریمه ام می کند.

خیلی ها می گویند علی دایی خشن است اما وقتی به دیدن بچه های بی سرپرست یا به دیدن بیمار و معلول می روید، تحت تاثیر قرار می گیرد و منقلب می شوید؟

آنهایی که خشن به نظر می رسند بیشتر از همه گریه می کنند. شما جوری می گویید خشن که انگار روزی 10 نفر را کتک می زنم. جدی بودن در کار با خشن بودن تفاوت دارد.
 
ناگفته های شهریار فوتبال ایران پس از سال ها سکوت

مادرتان همیشه جایگاه ویژه ای برای شما داشته است. این عشق مادری و این حس از کجا می آید؟

همه عاشق مادرشان هستند. مادر و پدر یک مقوله جدا است. من خصوصیت رفتاری در مادرم ندیدم که دوستش نداشته باشم. مادر و پدر دو موجودی هستند که تکرارشدنی نیستند.

شیرین ترین و بهترین خاطره دوران ورزشی...

بازی با استرالیا و بازی با آمریکا در جام جهانی

جوّ ورزشگاه ملبورن را باز هم تجربه کردید؟

خیر.

و اما پاسخ های کوتاه...

قیمه امام حسین (ع): جواب ندارد (با خنده)
محمود گودرزی: معلم ورزش
عادل فردوسی پور: یک گزارشگر و شومن
دکتر دادکان: جزو بهترین استعدادها و از مدیران خوب سرزمین ما
سردار آزمون: سردار
دکتر احمدی نژاد: بگذریم...
سعید معروف: رفیق خوب
علی پروین: پرسپولیس
تیم استقلال: رقیب همیشگی
مایلی کهن: بزرگ تر ما
وحید هاشمیان: رفیق ما
علی کریمی: بزرگ فوتبال
اولین دوست دیار غربت که در آلمان با او فوتبال بازی کردی: کریم باقری
خداداد: همبازی، رفیق خوب
نورا: عشق
روحانی: سیاستمدار بزرگ
ظریف: دوست داشتنی، این ها دوست داشتنی بودند که من دوستشان دارم
منصور پورحیدری: شناسنامه استقلال
علی دایی: خدمتگزار مردم

آیت‌ الله علم‌ الهدی: عده ای برای گسترش عیاشی خود، تز «توسعه تعامل با جهان» را می‌دهند


خبرگزاری تسنیم: آیت‌الله سیداحمد علم‌الهدی در ویژه‌برنامه شهادت پیامبر اسلام(ص) و امام حسن مجتبی(ع) در رواق امام خمینی(ره) حرم منور رضوی اظهار داشت: دعوت پیامبر(ص) از یک نقطه ابتدایی آغاز شد و قبل از رحلت ایشان اسلام تمام شبه جزیره عربستان را فراگرفته بود و قدرت پیامبر(ص) و اسلام دنیاگیر شده و ارکان امپراتوری‌های عالم را می‌لرزاند.

نماینده ولی‌فقیه در استان خراسان‌رضوی گفت: نوح پیامبر کمتر از هزار سال مردم را به توحید و یکتاپرستی خدا دعوت کرد، شاید در این زمان چندین نسل سوژه دعوت نوح پیامبر بودند و در نهایت بعد از تمام این مدت که مردم را دعوت کرد نه تنها از پذیرش مردم بلکه از عبودیت خدا روی کره زمین مایوس شد و اعلام کرد خدایا بر روی کره زمین از این کافران باقی نگذار. اگر این کفار در روی زمین باقی بمانند جز کافر از اینها موجود دیگری تولید نمی‌شود.

آیت‌الله علم‌الهدی با اشاره به اینکه نوح پیامبر مردم را نفرین و عذاب نازل شد تصریح کرد: در جریان نژاد بشر پس از این واقعه به عنوان مرحله دوم آغاز شد و نوح پیامبری که مردم را حدود هزار سال به خدا دعوت کرد اما حتی فرزندش نیز از دعوت روی برگرداند و خداوند پیام داد این پسر تو از نسل تو نیست و عذاب پسرش را نیز فراگرفت.

وی افزود: پیامبر اسلام(ص) اما 23 سال مردم را دعوت کرد اما می‌فرمود هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد. بیان پیغمبر اکرم(ص) قابل تطبیق بر پهنه 23 ساله دوران رسالت ایشان نیست بلکه باید به سراغ سرنوشت پیامبر بعد از این دوران 23 سال برویم، مسئله اذیت پیامبر تنها در این 23 سال نبود و از مثل امروزی که رحلت فرمودند تا روزی که غیبت امام زمان آغاز شد یک پهنه 240 ساله تمام محور فعل و انفعالات سیاسی امت اسلام مظلومیت اهل بیت پیامبر قرار گرفت.

نماینده ولی‌فقیه در استان خراسان‌رضوی اظهار داشت: در این دو قرن و نیم فرزندان پیامبر شهید و کشته شدند و یا در زیر شکنجه گاه‌ها جان دادند و یا سقف زندان بر سر آنها خراب شد و 240 سال تمام عرصه زندگانی سیاسی و اجتماعی اسلام با یک محور ادامه داشت و آن مظلومیت پیامبر و عزیزان پیامبر بود.

وی با اشاره به اینکه در این 240 سال تمامی جنایات در حق عزیزان پیامبر روا داشته شد، گفت: دو قرن و نیم عزیزانش در چنگال جنایت و ظلم بودند و تبار پیامبر زندگی بر آنها تنگ شده بود و قدرت ادامه یک زندگانی عادی را به جرم فرزند پیامبر بودن را نداشتند و این تنها مخصوص پیامبر اسلام است.

آیت‌الله علم‌الهدی با اشاره به اینکه عزیزان پیامبر مظلومیت‌هایی به مراتب بیشتر از این داشتند تاکید کرد: فجایع وارد شده بر اولاد پیامبر اسلام بی‌سابقه بود.

نماینده ولی‌فقیه در استان خراسان‌رضوی تصریح کرد: 2.5 قرن محور تمام جریانات سیاسی امت اسلام مظلومیت تبار پیامبر قرار گرفت و بنابراین پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید هیچ پیامبری اندازه من اذیت نشد چراکه تمامی این فجایع در رویارویی با پیامبر بود.

آیت‌الله علم‌الهدی با اشاره به اینکه آنچه امروز امت اسلام باید بداند این است که مظلومیت اهل‌بیت(ع) پیامبر یک مظلومیت شخصی نبود، تاکید کرد: اصل این مسئله درگیری با پیامبر اسلام(ص) و ادامه جنگ بدر و احد بود، آنچه مهم بوده، یک نکته است و آن اینکه چرا این اتفاق افتاد؟

وی تصریح کرد: وضعیت فرهنگی، بی‌بصیرتی و جریان سیاسی لاابالی‌گری مدیریت نظامِ آن زمان، سبب شده بود که امثال عمرسعد و شمر و یزید بر جامعه مسلط شوند و آنچه دو قرن و نیم محور تمامی جریانات سیاسی مظلومیت اهل‌بیت(ع) قرار گرفت، رفاه‌زدگی مردم بود.

نماینده ولی‌فقیه در استان خراسان‌رضوی بیان کرد: مردم آن زمان رفاه‌زده شده بودند و تمام مشکل امروز ما هم با مزدوران استکبار و هم با جریانات سیاسی غیرارزشی همین است، تمام مقابله جریانات سیاسی در عرصه‌های سیاسی که با جریان حزب‌اللهی دارند، سر همین زندگی رفاه‌زده است، آمریکا در عراق نشان داد که اگر بیاید مردم رفاه دارند یا خیر؟ خیال می‌کنند اگر نظامی بیاید و با آمریکا سازش کند، رفاه ایجاد می‌شود.

آیت‌الله علم‌الهدی گفت: مشکل ما با جریانات ضدارزشی همین است، دعوا سر وزارت و وکالت و قدرت نیست؛ بحث این است که عده‌ای می‌خواهند جامعه ما را میدان خوشگذرانی قرار دهند و برای توسعه عیاشی‌های خود راه را در این می‌دانند که دست به دست استکبار دهند و تز «توسعه تعامل با جهان» را در این کشور پیاده کنند و آنچه مانع این اقدامات می‌شود بصیرت شما مردم است که پای ستون این نظام یعنی ولایت ایستاده‌اید. امروز روی کره زمین دشمن پیامبر اسلام(ص) از زمان حیات ایشان قطعاً بیشتر است و اگر بتوانند می‌خواهند همان اقدامات را بازهم صورت دهند.

مصرف انرژی 2 برابر تولید ثروت در ایران

روزنامه دنیای اقتصاد: رئیس مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی با انتقاد از نحوه مصرف انرژی در کشور گفت: عمده هدر رفت انرژی در بخش‌های مسکونی است.
 
محمد شکرچی‌زاده معاون وزیر راه و شهرسازی و رئیس مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی افزود: سهم ایران در تولید ثروت جهانی حدود 7/ 0 درصد است؛ این در حالی است که هم اکنون بیش از دو برابر این رقم انرژی مصرف می‌کنیم که عمده هدررفت انرژی نیز در واحدهای مسکونی اتفاق می‌افتد.

وی خاطرنشان کرد: ظرفیت‌های قانونی برای جلوگیری از اتلاف انرژی وجود دارد اما متاسفانه طی ۲۰ سال گذشته در این خصوص کم‌کاری شده است. در این زمینه عملیاتی کردن مبحث ۱۹ مقررات ملی ساختمان باید به‌صورت جدی‌تر در دستور کار قرار بگیرد. با این حال و با وجود اینکه بیش از ۲۰ سال از ویرایش این مبحث می‌گذرد، بیش از ۱۰ الی ۱۵ درصد ساختمان‌ها این مساله را رعایت نمی‌کنند.
 
رئیس مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی با انتقاد از شهرداری‌ها و سازمان نظام مهندسی در کم‌توجهی به رعایت مقررات ملی ساختمان گفت: در حالی که مقررات، دستگاه‌ها را ملزم می‌کند به ساختمان‌هایی که مبحث ۱۹ را رعایت نکرده‌اند پایان کار ندهند شاهدیم که این مساله از سوی شهرداری‌ها و نظام مهندسی جدی گرفته نمی‌شود. این قصور نیز دلایل مختلفی دارد و یکی از دلایل، واقعی نبودن قیمت انرژی در کشور است.
 
شکرچی‌زاده تصریح کرد: اگر قیمت انرژی واقعی شود خریداران از سازندگان، مهندسان طراح و ناظران که مقررات ملی را رعایت نکرده‌اند خواهان پاسخگویی می‌شوند. معاون وزیر راه و شهرسازی تاکید کرد: خسارت‌های سالانه ناشی از مصرف بیش از حد انرژی در کشور، به مراتب بیشتر از خسارت زلزله‌ای مانند بم است. هدررفت انرژی آرام آرام در حال از بین بردن سرمایه ملی کشور است و پیش‌بینی می‌شود که اگر همین روند ادامه یابد در آینده به واردکننده انرژی تبدیل شویم.

سودآور‌ترین راه‌ آهن محبوس‌ شده در ایران

سیدحسین میرافضلی . مدیرعامل پتروشیمی جم در روزنامه شرق نوشت: حدود ١٥ سال پیش قرار بود مترو  تهران- آمل راه‌اندازی شود و حتی شهردار وقت در حال تجهیز کارگاه برای ایستگاه اول آن در حوالی اُزگل تهران بود. این پروژه کمی بعد به فراموشی سپرده و صرفا به شعارها و اقدامات کوچک بی‌تأثیر بسنده شد.
 
تنها اقدام مهم دراین‌باره، فراهم‌کردن مقدمات مترو تهران، پردیس- رودهن است؛ پروژه‌ای که اجرای آن جدای از مترو تهران- آمل، بسیار ضروری و فوری است. نماینده مردم آمل نیز در سال‌های گذشته پیگیری کرده و بودجه اندکی برای زنده نگه‌داشتن یاد پروژه دریافت کرده‌ است. هزینه اجرای مترو آمل به تهران بین سه تا ٥٠‌ هزار‌میلیارد تومان خواهد بود.
 
چنانچه سالانه ٢٠ ‌میلیون سفر رفت‌وبرگشتی از این مسیر انجام شود و کرایه هر سفر ٥٠‌ هزار تومان باشد، درآمد سالانه این خط سالانه‌ هزار میلیارد تومان خواهد بود و با لحاظ حاشیه سود آن، هزینه انجام‌شده در مدت ١٠ تا ١٢ سال بازخواهد گشت و به هر میزان که تعداد سفرها افزایش یابد، مدت بازگشت سرمایه کوتاه‌تر خواهد شد.
 
چنانچه محل اسکان تعداد زیادی از خانواده‌های تهرانی سواحل زیبای شمال و محل کار آنها تهران شود، در آن صورت می‌توان انتظار داشت روزانه حدود ٥٠٠‌ هزار نفر در این مسیر تردد کنند که در آن صورت سرمایه‌گذاری انجام‌شده بسیار پرسود خواهد بود و سرمایه‌گذاری در مدت کمتر از پنج سال بازخواهد گشت.
 
در این پروژه تونل و پل‌های متعددی احداث خواهد شد. طول مسیر این مترو از تهران، رودهن، آبعلی و آمل حدود ١٥٠ کیلومتر است که بین ٢٠ تا ٣٠ کیلومتر آن تونل‌هایی در زیر کوه‌ها و پل‌های بزرگ است و برآورد هزینه اجرای این پروژه نیز بین یک تا ١,٥ میلیارد یورو است. این پروژه با شرایط زیر، اقتصادی و برای سرمایه‌گذاران بخش خصوصی و سرمایه‌گذاران خارجی جذاب خواهد بود.
 
١- کل منابع مالی پروژه از طریق منابع ارزی ارزان‌قیمت تأمین شود.
 
٢- دولت بازپرداخت وام ارز را تضمین کند و اطمینان دهد چنانچه درآمد سالانه پروژه از حد
تفاهم‌شده کمتر شود، ما‌به‌التفاوت را به سرمایه‌گذار پرداخت کند.
 
٣- سالانه حداقل ١٠‌میلیون سفر رفت‌وبرگشت در این مسیر ریلی انجام شود.
 
٤- کرایه بین ٥٠ تا ٧٠‌ هزار تومان برای هر سفر لحاظ شود.
 
٥- پروژه به صورت EPCF و با حداقل دو سال دوره تنفس برای شروع بازپرداخت اصل و فرع وام و مدت پنج سال دوران بازپرداخت اصل و فرع وام تعیین شود.
 
در چنین شرایطی این پروژه ملی برای سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی توجیه‌پذیر و سودآور خواهد بود و می‌تواند آنان را برای حضور فعال در این پروژه ترغیب کند. همچنین حین اجرای این پروژه عظیم، می‌توان ایستگاه‌های واقع در شهر‌های مسیر، از جمله رودهن، آبعلی و شهرهای دیگر را زودتر از موعد راه‌اندازی و از درآمد آن نیز در مسیر پیشبرد پروژه استفاده کرد.
 
برای افزایش جذابیت پروژه مترو تهران- شمال، راه‌اندازی مترو شهرهای شمالی از ساری تا آمل و از آمل به رامسر و در ادامه مسیر لاهیجان تا رشت نیز می‌تواند منجر به افزایش جذب گردشگر داخلی و خارجی در این استان‌ها شود و دیگر شاهد ترافیک‌های سنگین در شهرهای شمالی نباشیم. این خط مترو در شمال کشور اگر با جذابیت‌های ویژه توریستی همراه شود، گردشگران داخلی و خارجی را جذب کرده و هرچه تعداد مسافران مترو تهران-آمل بیشتر شود، جذابیت سرمایه‌گذاری در این مسیر افزایش خواهد یافت.
 
اجرای این طرح باعث می‌شود بار زیادی از ترافیک جاده‌های شمالی کاسته شود و همچنین در کاهش تصادفات جاده‌ای و مصرف انرژی نیز تأثیر درخورتوجهی خواهد داشت. قطارهای مترو سریع‌السیر تهران آمل در روزهای پنجشنبه و جمعه و ایام تعطیل در طول مسیر حداکثر دو ایستگاه خواهد داشت و مسافران را با سرعت متوسط ١٥٠ کیلومتر و در مدت یک ساعت به مقصد می‌رساند. ممکن است برای سایر ایام سال ایستگاه‌های دیگری در این مسیر لحاظ و مورد استفاده قرار گیرند. پیشنهاد می‌شود این پروژه در قالب یک بسته سرمایه‌گذاری از طرف وزارت راه و شهرسازی به سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی عرضه و تضمین‌های لازم به سرمایه‌گذاران ارائه شود.
 
لازم است تضامین یادشده برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی در زمینه بازپرداخت اصل و فرع وام از محل درآمد پروژه و صرفه‌جویی که در مصرف انرژی به‌عمل می‌آید، به سرمایه‌گذار داده شود. اجرای این پروژه بزرگ مهم و زیربنایی تأثیرات شگرفی به دنبال دارد. تأثیر مهمی بر اقتصاد منطقه شمال خواهد داشت و برای‌ هزاران نفر حین اجرای پروژه اشتغال ایجاد خواهد کرد. از سوی دیگر، شهر تهران و‌ میلیون‌ها ساکن این کلان‌شهر آلوده در ایام تعطیل نیاز به راه تنفس و بازیابی روحی و جسمی دارند که سواحل زیبای دریای خزر بهترین و هیجان‌انگیزترین فضا برای تحقق این نیاز بزرگ است.
 
درآمدهای حاصل از‌ میلیون‌ها سفر به شهرهای شمالی می‌تواند اقتصاد این خطه سرسبز کشور عزیزمان را تقویت کرده و شهرهای شمالی را به توسعه‌یافته‌ترین شهرهای کشور تبدیل کند. چنانچه دولت یازدهم بتواند با ارائه تضمین‌های لازم، سرمایه‌گذار داخلی و خارجی را جذب کند، هیچ هزینه‌ای در این پروژه متقبل نخواهد شد و صرفا حین اجرا ممکن است مجبور شود مابه‌التفاوت درآمد کسب‌شده با درآمد مورد انتظار و توافق‌شده با سرمایه‌گذار را پرداخت کند که در مقابل فواید آن که در بالا برشمرده شد، ناچیز است.