اربابان جهان تغییر را دوست ندارند؛

اربابان جهان تغییر را دوست ندارند؛

گفت‌وگو با آلن بدیو، فیلسوف فرانسوی، درباره سعادت؛

ترجمه: فرید دبیری مقدم؛

%d8%a2%d9%84%d9%86-%d8%a8%d8%af%db%8c%d9%881

آیا جست‌وجوی سعادت کاری خودخواهانه است؟ آلن بدیو، فیلسوف فرانسوی، برخلاف این نظر فکر می‌کند: سعادت اساسا برابری‌طلبانه است و خواستن آن با وجود محال‌بودن ظاهری‌اش کنشی مبارزانه است. بدیو در گفت‌وگوی زیر از مواجهه‌اش با تئاتر و فلسفه، لحظه‌های سرنوشت‌ساز در زندگی شخصی خود و نظریاتش می‌گوید. به اعتقاد او مرز محکمی هست میان سعادت و رضایت خاطر. و البته سعادت مطلقا ممکن است. 
‌‌‌
‌ چه مواجهاتی در شکل‌گیری مسیر زندگی‌تان بیش از بقیه تعیین‌کننده بودند؟ 
مقدم بر فلسفه و تئاتر، حرفی که پدرم زد. در واقع تصویری از زمان جنگ جهانی دوم در حافظه دارم که اهمیت سرنوشت‌سازی در زندگی‌ام دارد. شش سالم بود. پدرم که عضو جبهه مقاومت بود – و به همین خاطر بعد از آزادسازی فرانسه به سمت شهردار تولوز منصوب شد – نقشه بزرگی از عملیات‌های نظامی را به دیوار زد، که به‌ویژه پیشرفت‌ها در جبهه روسیه را نشان می‌داد. خط مقدم با نخی نازک و با پونز بر روی دیوار مشخص شده بود. با آنکه زیاد سؤال نمی‌پرسیدم می‌دیدم که نخ و پونزها مرتب تکان می‌خوردند؛ پدرم به‌عنوان کسی که مخفیانه عمل می‌کرد در برابر بچه‌ها درباره هر چیزی که مربوط به وضعیت سیاسی و جنگ بود دوپهلو حرف می‌زد. بهار ۱۹۴۴، یک روز در زمان تهاجم شوروی در کریمه دیدم پدرم نخ را به سمت چپ کشید که مشخصا نشان می‌داد آلمان‌ها به سمت غرب عقب‌نشینی می‌کردند. نه‌فقط جلو پیشرفت‌شان گرفته شده بود بلکه حال آنان بودند که زمین‌های بسیاری را از دست می‌دادند. جرقه‌ای در ذهنم زده شد و به او گفتم: «پس شاید جنگ را ببریم، نه؟» و برای یک‌بار پاسخ بسیار روشنی داد: «البته آلن! فقط باید این را بخواهیم». 
‌ و این گفته به شعار شما تبدیل شد؟ 
این پند پدرانه بر لوح دلم حک شد. این باور را از او به ارث بردم که آنچه می‌خواهیم و تصمیم می‌گیریم بدون توجه به شرایط از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. هیچ‌وقت از باوری فقط به این دلیل که دیگر مد نیست دست نکشیده‌ام. 
‌ شما تأکید بسیاری بر اراده دارید. اما سنت فلسفی بزرگی – یعنی رواقی‌گری – به انسان‌ها توصیه می‌کند بگذارند هرچه می‌خواهد بشود و این امر را اراده خود قرار دهند تا سعادتمند باشند. آیا عاقلانه‌تر نیست جهان را آنگونه که هست بپذیریم تا بخواهیم تغییرش دهیم؟ 
در دهه۱۹۴۰ تقدیر ما شکست در جنگ بود. پس لابد یک فیلسوف رواقی می‌گفت که منطقی است همه پتنیست١ شوند؟ مارشال پتن وقتی در شهرستان‌های فرانسه می‌رفت یک فرد پیروز محسوب می‌شد چراکه برخی فکر می‌کردند او کشور را از شکست در جنگ نجات داده بود. آیا باید این را قبول می‌کردیم؟ من نسبت به رواقی‌گری بدبینم، رواقی‌گری سنکای بسیار ثروتمند در وان حمام طلایش که به مردم می‌گوید تقدیرشان را بپذیرند. 
ماتریالیست‌های سفت و سخت، یعنی اپیکوری‌ها، نیز بودند که به‌پاخاستن علیه قوانین جهان و به خطر انداختن بی‌دلیل زندگی‌تان را احمقانه می‌دانستند، اما این آموزه به چه چیزی منجر شد؟ لذت زمان حال، شعار معروف دم را غنیمت شمار (Carpe diem) هوراس؟ این به هیچ‌وجه شورانگیز نیست. این حکمت‌های باستان خودخواهی بنیادینی در خود دارند: سوژه باید مکان آرامی را در جهان آن‌طور که هست پیدا کند بدون اینکه نگران باشد که این جهان به زندگی افراد دیگر آسیب می‌رساند. 
‌ خاستگاه این اخلاقیات خودخواهانه کجاست؟ 
حکمتی از این دست در امپراتوری روم شکوفا شد که وضعیت تاریخی‌اش بسیار به وضعیت ما شبیه است: یک هژمونی جهانی که فرصت چندانی برای تعریف‌کردن و عمل به هیچ نوع جهت‌گیری که خلاف جهت‌گیری نظام اقتصادی و سیاسی بود نمی‌داد. چنین وضعیتی در همه‌جا به این تصور میدان می‌دهد که باید با سیستم موجود انطباق پیدا کنیم تا بتوانیم بهترین جای ممکن را در آن داشته باشیم. 
پس آیا فیلسوف «واقع‌گرا» باید بگوید «بیایید هر دورنمایی از تغییر جهان را کنار بگذاریم – بیایید جای امن‌مان را پیدا کنیم؟» یا در نسخه‌ای که پاسکال بروکنر ٢ (Pascal Bruckner) از این محافظه‌کاری خودرأی ارایه داد: «شیوه زندگی غربی مذاکره‌بردار نیست». من این را نمی‌پذیرم. چیز دیگری می‌خواهم. این وفاداری من به شعار پدرم است. 
‌ پس از جنگ معلمی بود که شما را با تئاتر آشنا کرد. چرا این مواجهه سرنوشت‌ساز بود؟ چگونه تبدیل به راهنمایی در زندگی‌تان شد؟ 
در زمان تحصیلم همه در دبیرستان بلافاصله با راسین، کورنی و مولیر٣ شروع می‌کردند. چه می‌خواستیم چه نه باید هر سال یکی از نمایش‌نامه‌هاشان را تا قبل از سال اول دبیرستان٤ به دقت می‌خواندیم: این برنامه درسی بود، اما احتمال اینکه با یک شخص مواجه شوید تا با یک برنامه درسی بیشتر است و این اتفاقی است که برای من افتاد: در کلاس چهارم٥ معلم فرانسه‌ای داشتم که با تئاتر برخوردی شگفت‌انگیز داشت و خودمان هم می‌توانستیم در آن شرکت کنیم چراکه موضوع اصلی این نبود که آنها را بخوانیم بلکه اجراشان کنیم. گروهی درست کرد که هر داوطلبی می‌توانست جایی در آن داشته باشد. پس تدریجا من هم در کنار بقیه یک بازیگر شدم. چه مواجهه‌ای بود! نوعی وقفه در زندگی روزمره ما بچه مدرسه‌ای‌ها. روی صحنه در برابر تماشاگران می‌ایستادیم و به تنهایی مسئول اتفاقات بعدی بودیم. دوباره همان‌طور که پدرم می‌گفت باید آن را می‌خواستیم! من نقش اصلی را در نمایش‌نامه «نیرنگ‌های اسکاپن»٦ بازی کردم که حقه و حاضرجوابی را به من آموخت. یادم می‌آید وقتی زیر نورافکن رفتم و اولین دیالوگم را گفتم چطور می‌لرزیدم – «آقای اکتاو این چیه؟ چه اتفاقی افتاده؟ چی شده؟ چه مشکلی دارید؟ » – درحالی‌که روی صحنه بالا و پایین می‌پریدم باید روبه‌روی تماشاگرانی ناشناس قرار می‌گرفتم. بله، برای کار تئاترکردن باید آن را بخواهید و از سختی بسیار زیر نورافکن بودن بگذرید، تنها روبه‌روی همه با ترس‌تان از صحنه – چیزی درون شما که علیه ریسکی که انجام می‌دهید طغیان می‌کند. 
‌ آیا یک محافظه‌کاری سوبژکتیو یا خصلتی انسانی در مورد حفاظت از خود و جهان آنگونه که هست وجود دارد؟ 
بله، چیزی بسیار محافظه‌کارانه در ذهن انسان وجود دارد که از خود زندگی نشأت می‌گیرد. قبل از هر چیز باید به زندگی کردن ادامه دهید. همان‌طور که اسپینوزا گفته است باید از خودتان محافظت کنید تا «بر وجودتان پافشاری کنید». وقتی پدرم به من گفت اراده می‌تواند کافی باشد تلویحا می‌گفت که گاهی باید بر این خصلت محافظه‌کارانه در خودت غلبه کنی. 
تئاتر نیز لحظه‌ای است که در آن بدن زنده در خدمت داستان (fiction) قرار می‌گیرد. در آنجا چیزی در تضاد با غریزه ناب و ساده بقا قرار می‌گیرد. در اکت بازیگر این تصمیم خارق‌العاده وجود دارد که دست به مخاطره بزند و خود را کاملا به نمایش بگذارد. به لطف معلمم در کلاس چهارم فرانسه من با همه این موارد مواجه شدم. تئاتر اولین رسالت من بود – رسالتی که همیشه به آن بازمی‌گردم. 
‌ بنابراین شما با تئاتر هم با تصمیم و هم با خود مواجهه مواجه شدید… .
مهم‌تر از همه با یک شخص مواجه شدم: معلم فرانسه‌ام. او میانجی زنده مواجهه من با تئاتر بود. این دقیقا همان چیزی است که افلاطون در رساله «ضیافت» تبیین می‌کند، آنجا که توضیح می‌دهد خود فلسفه همواره منوط است به مواجهه با کسی. این معنی شرح حیرت‌انگیز مواجهه آلکیبیادس با سقراط است. از طریق این مواجهه با کسی است که سؤال‌های مربوط به اراده، تصمیم، افشای نفس (self-exposition) و ارتباط با دیگری مطرح می‌شوند. تمام اینها شما را در وضعیتی فوق‌العاده، مخاطره‌آمیز و حیاتی قرار می‌دهد. 
‌ مواجهه دیگرتان فلسفه و خواندن ژان پل سارتر بود. چرا فلسفه را به‌عنوان مسیری در زندگی‌تان انتخاب کردید؟ 
فلسفه نیز آن‌طور که به میانجی سارتر با آن مواجه شدم امتداد شعار پدرم بود. من همچنان به سارتر بر سر یک نکته اساسی وفادار هستم: نمی‌توانید از وضعیت به‌عنوان دلیلی برای دست‌نزدن به هیچ کاری استفاده کنید. این نکته‌ای مرکزی در فلسفه اوست: وضعیت هیچ‌وقت به‌گونه‌ای نیست که توجیهی باشد برای توقف خواستن، تصمیم‌گرفتن و دست به کنش زدن. برای سارتر فقط و فقط آگاهی آزاد است که به یک وضعیت معنی می‌بخشد، پس شرایط هرگونه که باشد نمی‌توانید از مسئولیت خود شانه خالی کنید. حتی اگر به‌نظر برسد وضعیت آنچه را اراده‌تان می‌خواهد محال می‌سازد، آنگاه باید تغییر اساسی آن وضعیت را بخواهید. این درس سارتر است. 
‌ فلسفه چگونه می‌تواند به ما کمک کند تا سعادتمند باشیم؟ 
سعادت زمانی روی می‌دهد که درمی‌یابید قادر به چیزی هستید که پیش‌تر نمی‌دانستید قادر به آن هستید. برای مثال در یک مواجهه رمانتیک به موضوعی پی می‌برید که خودخواهی محافظه‌کارانه بنیادین شما را مشوش می‌کند: می‌پذیرید که وجودتان کاملا وابسته به شخص دیگری است. قبل از تجربه این موضوع هیچ نوع تصوری از آن نداشتید. ناگهان می‌پذیرید که وجودتان وابسته به دیگری است. و این دیگری که به بخشی از وجود شما تبدیل شده است احتیاط‌هایی را به چالش می‌کشد که معمولا برای محافظت از خود اتخاذ می‌کنید. آنگاه باید به دنبال روبه‌روشدن با پیامدهای این سعادت باشید، تلاش کنید تا آن را در درجه اعلایش نگه دارید، یا تلاش کنید تا آن را دوباره به‌دست آورید یا بازسازی‌اش کنید تا همچنان به زیستن این تازگی آغازین ادامه دهید. پس باید بپذیرید که گاهی اوقات این سعادت می‌تواند برخلاف رضایت خاطر عمل کند. 
‌ چرا سعادت و رضایت خاطر را در مقابل هم قرار می‌دهید؟ 
اول از همه سعادت اساسا برابری‌طلبانه است و مسئله دیگری را در خود دارد درحالی‌که رضایت خاطر در پیوند با خودخواهی بقاست و چیزی از برابری در خود ندارد. و رضایت خاطر منوط به مواجهه یا تصمیم نیست. رضایت خاطر وقتی روی می‌دهد که مکان خوبی در این جهان پیدا می‌کنیم– شغلی خوب، خودرویی زیبا، تعطیلات خوب در خارج از کشور. رضایت خاطر مصرف چیزهایی است که برای به دست آوردن‌شان جنگیده‌ایم. باوجود همه‌چیز تلاش می‌کنیم تا مکان مناسبی در جهان آنگونه که هست اشغال کنیم دقیقا به این دلیل که بتوانیم از مزایای آن بهره ببریم. بنابراین رضایت خاطر در مقایسه با سعادت شکلی محدود از سوبژکتیویته است – شکلی از موفقیت مطابق با هنجارهای جهان. 
یک فیلسوف رواقی می‌تواند بگوید «به راضی بودن راضی باش». این دیدگاهی متداول است که همه از جمله خودم کم و بیش آن را داریم، اما به‌عنوان یک فیلسوف باید بگویم که این امر با آنچه سعادت می‌نامم متفاوت است. و فلسفه همیشه به دنبال این بوده است که انسان‌ها را به سوی این سعادت واقعی سوق دهد، حتی زمانی که به قیمت رضایت خاطر تمام شود. 
‌ اگر سعادت به معنای برخورداری از هستی و حیات قدرتمند و خلاق چیزی باشد که به نظر محال می‌آمده، آیا برای سعادتمند بودن لازم است جهان را تغییر دهیم؟ 
رابطه متعارف با جهان تحت دیالکتیک رضایت خاطر و نارضایتی عمل می‌کند. در اساس این نوعی دیالکتیک تقاضاهاست: می‌توانیم اسمش را «دیدگاه سندیکایی [یا مطالبه محور] به جهان» بگذاریم، اما سعادت واقعی از مقولات متعارفِ زندگی اجتماعی نیست. وقتی تقاضای سعادت دارید و پاسخ «نه» است، دو امکان روبه‌روی خود دارید. امکان اول تغییر خودتان و دست‌برداشتن از تقاضای این امر محال: سعادت را برای خود منع می‌کنید و به خود امر می‌کنید تا به رضایت خاطر بسنده کنید. اطاعت می‌کنید. این ریشه سوبژکتیو محافظه‌کاری است. امکان دوم همان امکانی است که لکان از آن سخن می‌گوید، یعنی دست‌نکشیدن از میل‌تان – یا همان‌طور که پدرم می‌گفت دست‌نکشیدن از خواستن آنچه می‌خواهید. آنگاه لحظه‌ای فرا می‌رسد که به جای قبول محال‌بودن سعادت، نیاز به این میل دارید که جهان را تغییر دهید تا انسانیت درون خودتان را نجات دهید. 
‌ پس وقتی سعادتمند هستید می‌توانید جهان را تغییر دهید؟ 
بله! یعنی با وفادار ماندن به ایده سعادتمندبودن و دفاع از این امر مسلم که سعادت شباهتی به رضایت خاطر ندارد. اربابان جهان تغییر را دوست ندارند، در نتیجه اگر دست به این انتخاب بزنید که برخلاف جریان آب همچنان معتقد باشید چیز دیگری ممکن است، آنها از همه وسایل موجود استفاده خواهند کرد تا به شما بگویند اشتباه می‌کنید. این دقیقا مشکل امروز یونان است: مردم یونان گفتند «ما استبداد مالی شما را نمی‌خواهیم. می‌خواهیم زندگی متفاوتی داشته باشیم. » نهادهای اروپایی پاسخ دادند «حتی با وجود خواست‌تان باید آنچه را ما می‌خواهیم بخواهید و اگر همچنان به نخواستن آنچه نمی‌خواهید ادامه دهید، خواهید دید چه بر سرتان می‌آید!»
وقتی مردم شروع می‌کنند به رد «بندگی خودخواسته» تهدید می‌شوند. بنابراین خواست یونانیان نماندن در دیالکتیک رضایت خاطر و نارضایتی است. مردم یونان می‌گویند که دلشان می‌خواهد بتوانند به امکان چیز دیگری باور داشته باشند، چیزی متفاوت با آنچه دارد به آنها تحمیل می‌شود. پس در اینجا بحث ما در مرتبه یوتوپیا نیست: بسیاری از اقتصاددانان محافظه‌کار می‌گویند می‌توانیم قرض یونان را دوباره سازماندهی کنیم – و این به معنای حذف بدهی‌هاست حتی اگر از این عبارت استفاده نکنند. در واقعیت آنچه رهبران اروپایی محال می‌شمارند اجازه دادن به مردم برای تصمیم‌گیری بر سر این موضوع است. این نه یک اقدام معقول اقتصادی بلکه مجازات سیاسی است. مجازاتی برای میل به سعادت، به نام رضایت خاطری ناخوشایند. 
‌ به گفته پاسکال «ما هیچ‌گاه زندگی نمی‌کنیم بلکه امیدواریم زندگی کنیم؛ و از آنجا که همیشه برای سعادتمند بودن آماده می‌شویم، محتوم است که هیچ‌گاه سعادتمند نباشیم». آیا سعادت واقعی باید از سر استیصال باشد؟ 
چه جمله شومی! اما پاسکال این جمله را دقیقا به این دلیل نوشت که گمان می‌کرد رستگاری در جهان دیگر به انتظار نشسته است. همه کسانی که بر محال‌بودن سعادت در فلسفه تأکید می‌کنند سعادت دیگری را نوید می‌دهند: می‌دانند که نمی‌توانید خواننده‌تان را با اثبات محال‌بودن سعادت سر وجد بیاورید. به همین جهت، ناگهان سعادتی متعالی از خودشان در می‌آورند. 
من مطلقا مخالف این نظر هستم که سعادتی وجود دارد که همواره رویایش را در سر داریم، اما هیچ‌گاه به آن نمی‌رسیم. این اشتباه است: سعادت مطمئنا ممکن است، اما نه به صورت رضایت خاطر محافظه‌کارانه. به این شرط ممکن است که در مواجهات و تصمیمات‌مان خطر کنیم؛ و در نهایت این انتخاب در زندگی هر انسانی در این یا آن لحظه پیش می‌آید. 
‌ پس ناخشنودی‌هایی که به آنها بر می‌خوریم چه؟ بیماری، سوانح، حوادث، قطع روابط و جدایی‌های پر از دعوا؟ 
این امر مسلم که تفاوتی میان سعادت و رضایت خاطر وجود دارد مستلزم شکافی درون واژه «ناخشنودی» نیز می‌شود. یک ناخشنودی وجود دارد که چیزی به‌جز عدم رضایت عمیق نیست، اما حتی در مصیبت‌بارترین وضعیت‌ها راه سعادت به‌ندرت کاملا بسته است زیرا مکان و اهمیت امر ممکن تغییر می‌کند. برای شخص تندرستی که دو پایش سالم است برداشتن سه قدم چیزی نیست: اما برای یک فرد زمین‌گیر که دوره توان‌بخشی را از سر می‌گذراند سعادت عظیمی محسوب می‌شود. بنابراین هیچ‌گاه نباید بگوییم سعادت از بین رفته است: وجود دارد اما مرز میان امر ممکن و محال در یک وضعیت مشخص تغییر می‌کند. سعادت شامل این می‌شود که به خود اجازه ندهید مقهور محالات انتزاعی و کلی شوید. 
‌ پس ناخشنودی چیست؟ 
در ابتدا می‌توانیم ناخشنودی را به صورت حالتی از عدم رضایت عمیق و گسترش بیش از حد قلمرو امور محال تعریف کنیم، اما ناخشنودی می‌تواند شکست سعادت نیز باشد. براساس معیار وفاداری مورد نظر من – معیاری که همیشه در پیوند است با یک مواجهه و در نتیجه با سعادت – در جست‌وجوی سعادت باید ثابت قدم و استوار بود. وفاداری یگانه فرمان اخلاقی است، اما این ضرورت پیشگیری از تمام مخاطرات نیست. 
باید به این مسئله اذعان کنیم که سعادت با مصیبت‌هایی روبه‌رو می‌شود. این مصیبت‌ها مرتبه‌های متفاوتی دارند: برخی ناشی از خستگی و تسلیم‌شدن هستند و برخی دیگر از عهدشکنی یا خیانت. در فلسفه من شر این است که به صورت سوبژکتیو مسئول یک مصیبت بر سر راه سعادت باشید. من نام این را می‌گذارم فاجعه. این تجربه به همان میزان هولناک است که تجربه سعادت شدید است. محافظه‌کاران فجایع را بسیار دوست دارند چراکه دلیل اصلی‌شان را برای بسنده‌کردن به رضایت خاطر از فجایع بیرون می‌کشند. 
‌ اما شما می‌گویید «فاجعه به مراتب بهتر است از وجودنداشتن»… .
خب بله! بهتر است خطر فاجعه را به جان بخرید – و شانس سعادت واقعی را داشته باشید – تا آنکه از ابتدا خود را از آن منع کنید. آنچه من «وجودنداشتن» می‌خوانم خصلت محافظه‌کارانه سوژه انسانی است که او را به بقای حیوانی و رضایت خاطر و جایگاه صرف در جامعه عقب می‌راند. «وجودنداشتن» آن چیزی است که سوژه را از کشف آنچه واقعا قادر به آن است منع می‌کند. 
‌ آیا سلطه رضایت خاطر و نیازهای آنی رشته‌های عشق و دوستی را تغییر می‌دهند؟ 

جهان امروز یک مدل بنیادین غیریت (alterity) و مبادله دارد، یعنی پارادایم تجارتی. ما فریفته می‌شویم تا تمام روابط‌مان را با دیگری به جنبه‌ای قراردادی از منافع متقابل به رسمیت شناخته‌شده تقلیل دهیم. به این دلیل است که جدایی امروزه بسیار تهدیدکننده‌تر از گذشته است. به سرعت به این احساس شتاب‌زده می‌رسیم که در راستای مدل منسوخ‌شدن کالاها، چیزی در حال منسوخ‌شدن است. مصرف‌کننده شکل عینی غالب است که جهان را به حرکت در می‌آورد. اربابان ما با نگرانی میزانی را که مردم کالا می‌خرند دنبال می‌کنند چراکه اگر ناگهان هیچ‌کس دیگر چیزی نخرد کل سیستم مانند ردیف اسکیتل‌ها٧ فرو خواهد پاشید. بنابراین ما دربند نیاز به خرید هستیم؛ باید همین که چیزی به بازار آمد آن را بخریم، با همه تازگی، بدردنخوری محض یا زشتی شرم‌آورش. به اعتقاد من این امر بی‌شک شکل عمومی روابط میان انسان‌ها را آلوده می‌کند، روابطی که امروزه رسما به رقابت ارزش و اعتبار می‌بخشند. 
‌ و شما وفاداری را ستایش می‌کنید؟ 
به نوعی، زیرا این وسواس به جدیدترین کالاهای تازه که غالبا لباس مبدل مد را به تن دارد پدیده‌ای است به ضرر سعادتمان: وفاداری در تمام اشکالش ارزشی در معرض تهدید است. ما حق نداریم برای مدت نامعلومی به خودروی خودمان وفادار باشیم: باید خودروی جدیدی بخواهیم وگر نه سیستم اقتصادی در معرض تهدید قرار خواهد گرفت! این الزام در جهان شخصی یا جمعی رخنه می‌کند و جدایی‌های بسیار زیادی را به وجود می‌آورد. در برابر این منطق باید شعاری را که از پدرم به ارث رسیده است مطرح کنیم: «می‌توانی همچنان چیزی را بخواهی که به آن میل داشتی، چیزی را که دلت می‌خواست و چیزی را که می‌دانی از پس‌اش بر می‌آیی. می‌توانی، پس باید بخواهی». 

منبع: روزنامه شرق

پی‌نوشت‌ها: 
١- منظور طرفداران مارشال پتن است. فیلیپ پتن ریاست دولت ویشی فرانسه را در جنگ جهانی دوم بر عهده داشت. دولت ویشی به حکومت فرانسه بین سال ١٩٤٠ (شکست از آلمان نازی) و ١٩٤٤ (آزادسازی فرانسه) گفته می‌شود. مارشال پتن پس از جنگ به جرم خیانت به کشور به حبس ابد محکوم شد. 
٢- پاسکال براکنر نویسنده معاصر فرانسوی و از منتقدان چندگانگی فرهنگی (Multiculturalism) است که به نسل فیلسوفان نو (New Philosophers) فرانسه تعلق دارد. این دسته از متفکران در اوایل دهه ١٩٧٠ از سنت مارکسیسم دست کشیدند و به نقد آن دست زدند.
٣- این سه بزرگ‌ترین نمایش‌نامه‌نویسان قرن هفدهم فرانسه بودند. 
٤- premiére در فرانسه به معنی اول است و در نظام آموزشی فرانسه به سال ماقبل آخر دبیرستان (یعنی سال سوم در نظام آموزشی ما) اطلاق می‌شود که دانش‌آموزان ١٦ تا ١٧ ساله در آن تحصیل می‌کنند. ترتیب اعداد مقاطع درسی در فرانسه برعکس نظام آموزشی ماست، مثلا دانش‌آموزان هفت‌ساله به اصطلاح به کلاس یازدهم می‌روند. 
٥- quatriéme مقطع تحصیلی مخصوص دانش‌آموزان ١٣ تا ١٤ ساله. 
٦- The Shemings of scapin، نمایش‌نامه‌ای کمدی از مولیر. 
٧- نوعی بازی شبیه بولینگ که با غلتاندن یک توپ، ردیف میله‌های چوبی هدف گرفته می‌شود. 

 

نوشتن کتاب‌های سرگرم‌کننده، نیاز کودکان امروز


یک نویسنده‌ طنزپرداز آثار کودک و نوجوان معتقد است عدم توجه به نوشتن کتاب‌های سرگرم‌کننده برای کودکان باعث جذب آن‌ها به چهره‌های بیگانه و بازی‌های رایانه‌ای شده است.
شهرام شفیعی در نشست ادبی «سفر کتاب» که به مناسبت هفته‌ی کتاب و کتاب‌خوانی در کانون استان فارس سخنرانی می‌کرد این مطلب را این‌گونه توضیح داد و گفت: چنین کتاب‌هایی کمتر منتشر شده و همین خلاء باعث جذب کودکان به چهره‌های بیگانه و بازی‌های رایانه‌ای شده که عوارض جبران ناپذیری را به همراه داشته است.

به گفته‌ نویسنده‌ کتاب «جزیره بی‌تربیت‌ها»، باید در این روند بازنگری صورت گیرد و به میل و نیاز کودکان بیشتر توجه شود.

شفیعی در ادامه تشریح کرد: با بچه‌ها باید به زبان خودشان صحبت کرد و در تصویرسازی کتاب و مجله‌ی کودکان نیز به سلایق آن‌ها توجه شود چراکه عنصر جذابیت در آثار کودکان بسیار مهم و اثرگذار است.

وی با اشاره به عنصر طنز در آثارش گفت: از قدیم به طنز علاقه داشتم و بیشتر از نوشتن، از خواندن طنز لذت می‌برم.

به اعتقاد این نویسنده طنز فقط خنده نیست بلکه باید به بعد سرگرمی و عنصر داستان‌پردازی آن نیز پرداخته شود چراکه کتاب باید آموزنده، هشداردهنده و سرگرم‌کننده باشد و اطلاعات مفیدی را به خواننده منتقل کند.

او فلسفه‌ هنر و چرایی ماندگاری آثار بزرگانی چون حافظ و سعدی را تامل بیشتر نسبت به پدیده‌های اطراف‌شان دانست.

شفیعی در ادامه بر خوب دیدن و توجه نویسنده به اطراف خود تأکید کرد و گفت: در هنگام نوشتن باید از خود بچه‌ها الهام گرفت چراکه آن‌ها بسیار مهم و حیاتی هستند.

وی در پایان پیشنهاد کرد: ایده‌ی «سفر کتاب» نه تنها در کشور بلکه در خارج از مرزها برای کودکان ‌هم‌وطن که سفیران فرهنگی ایران هستند، نیز برگزار شود.

این نشست به مناسبت بیست و چهارمین دوره‌ی هفته‌ی کتاب و کتاب‌خوانی روز ۲۵ آبان در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس برگزار شد.
منبع: مهر

روز جهانی توالت و یک کتاب خوب درباره بهداشت آبریزگاه

شستن دست ها از اجتماعات میکروبی می‌کاهد و در نهضت دست‌های پاک 500رسانه آمریکایی هر روز این جمله را منتشر می‌کردند:دست‌های خود را بشویید
 عصر ایران – نوزدهم نوامبر به‌ عنوان «روز جهانی توالت» نام‌گذاری شده و هر سال به همین خاطر دبیر کل سازمان ملل متحد پیام می فرستد و به بهانه این روز مشکلات بهداشتی را یادآور می‌شود.

 در ایران البته برخی از دوستان هنرمند این مناسبت را دست‌مایه طنز و لطیفه و کارتون‌ها و کاریکاتورهایی کرده‌اند و اختصاص یک روز به این نام را به سخره گرفته‌اند. 

این سوژه البته از مایه های طنز کم ندارد کما این که کارگردانانی مانند رضا عطاران نیز با این موضوع شوخی کرده اند هر چند که همچون موارد دیگر به افراط کشیده شده است.

  از سوی دیگر در روزهای پایانی هفته کتاب نز قرار داریم  و هر چند تصور می‌شود این دو موضوع هیچ‌گاه نمی توانند در یک گفتار در کنار هم قرار گیرند اما با معرفی کتاب «فرهنگ بهداشت آبریزگاه» تالیف دکتر عبدالحمید حسین نیا و دکتر جلالِ جلال شکوهی می‌خواهیم – شاید برای اولین بار- در یک نوشته واحد هم از کتاب بگوییم و هم از ضرورت توجه به بهداشت آبریزگاه و این دو را نه در مقابل هم که درکنار هم تصویر کنیم.

اهمیت «روز جهانی توالت» را هنگامی درمی‌یابیم که بر بخش‌هایی از پیام «بان کی مون» دبیر کل سازمان ملل تامل کنیم:
           
«- هر سال به دلیل مشکلات بهداشتی بیش از ۸۰۰ هزار کودک در جهان بر اثر اسهال جان خود را از دست می‌دهند.
 
 - امروز در سراسر جهان از هر سه نفر یکی از بهداشت عمومی محروم است. همچنین از بین هر 8 فرد یک نفر به سرویس بهداشتی دسترسی ندارد.[ یعنی نزدیک به یک میلیارد نفر. بله یک میلیارد نفر].
  
- هر سال زندگی بسیاری از کودکان زیر پنج سال به دلیل نبود بهداشت عمومی به خطر می‌افتد و بیش از ۸۰۰ هزارکودک در جهان به دلیل ابتلا به اسهال جان خود را از دست می‌دهند.»

کتاب «فرهنگ و بهداشت آبریزگاه» با نوشته ای از  دکتر محمد علی اسلامی ندوشن آغاز می‌شود که در واقع نقل بخشی ازمقاله استاد در روزنامه اطلاعات در سال 1380 است : « اگر گذارتان به یکی از این موسسات عمومی بیفتد، از وضع آبریزگاه که  در اصطلاح جدید به آن wc  می‌گویند متاثر می شوید. این مکان پنهان، نمایان‌ترین نقطه ای است که قضاوت درباره تمدن یک کشور از انجا آغاز می‌شود.»

 از بخش های جالب دیگر کتاب مقاله‌ای است از دکتر ابوالحسن ضیا ظریفی که در آن از«نهضت دست‌های پاک » در آمریکا خبر می‌دهد و می نویسد: «شستن دست ها بیش از 70 درصد اجتماعات میکروبی را در دست ها کاهش می دهد و در نهضت دست های پاک 500 رسانه آمریکایی هر روز این جمله را منتشر می کردند: دست های خود را بشویید».

جالب این که آبریزگاه در ایران پیش از این «مبال» نام داشته و در افواه و گفتار از کلمه «مستراح» استفاده می شده و  در برخی گویش ها به شکل دیگر تلفظ شده و بعد تر به تاسی از فرهنگ غربی «توالت» خوانده شده اما اکنون مراد از «دست شویی» همان آبریزگاه است که بر اهمیت شستن دست هم تاکید دارد.

از بخش های مفرح و طنزآمیز کتاب داستانی طنز آمیز درباره سفر ناصر الدین شاه به فرنگ و مشاهده توالت های اتوماتیک است. چندی بعد همان میزبان قرار بوده میهمان او شود و شاه دچار این نگرانی می شود که با نبودِ توالت اتوماتیک چه کند و چون کسی از عهده  اجرای این فناوری بر نمی آید چند نفر را مامور می سازد همین کار را به صورت دستی انجام دهند که افتضاحی بزرگ به بار می آورد! [منبع این داستان البته نیامده و بعید است مستند باشد].

شاید در هیچ گفتار دیگری نتوان هم درباره روزجهانی توالت نوشت و اهمیت آن را به رغم ظاهر نه چندان مهم یادآور شد و هم به یک کتاب اشاره کرد که مجموعه ای است از مقالات چند پزشک اهل مطالعه و قلم و خصوصا یگانه پزشکی که انجمن صنفی روزنامه نگاران را مجاب ساخت او را به عضویت خود بپذیرد.

جا دارد دکتر حسین نیا در چاپ های بعدی پیام ها و اطلاعات آماری دبیر کل سازمان ملل را که همه ساله در آستانه 19 نوامبر صادر می شود در فصل جداگانه ای از کتاب بیاورد و  به شوخی های کارگردانانی چون رضا عطاران با موضوع سرویس بهداشتی یا دست شویی هم اشاره کند. اما هم سازمان ملل و هم این کتاب به خاطر بهداشت و سلامت عمومی به این موضوع توجه نشان می دهند.

اگر کتاب را خواندید فصل مربوط به فانتزی «آفتابه» را از دست ندهید. هر چند نویسنده این سطور توضیح درباره ریشه این واژه را کافی نمی داند و معتقد است از دو جزء ( آفتاب + ه) تشکیل نشده بلکه «آب تابه» بوده که به « آفتابه» تبدیل شده است.

باری، غرض این است که تصور انتزاعی خود از کتاب را باید کنار بگذاریم و بدانیم درباره همه موضوعات کاربردی کتابی برای خواندن هست.

دولت و مجلس نیروی کار را فراموش کرده و پشتیبان سرمایه‌دار شده‌اند

دولت و مجلس نیروی کار را فراموش کرده و پشتیبان سرمایه‌دار شده‌اند

 

«ناصر آقاجری» فعال کارگری مناطق آزاد در ارتباط با گسترش مناطق آزاد و ویژه اقتصادی و پیامدهای آن بر نیروی انسانی شاغل گفت: دولت های پس از جنگ با دور زدن قانون اساسی، مقررات مناطق آزاد تجاری – صنعتی را دربیشتر مناطق بزرگ صنعتی ایران کاربردی و کارگران را از شمول قانون کار خارج کرده‌اند. این در حالیست که دولت و نمایندگان مجلس فراموش کرده اند که تصویب قوانین متضاد با قانون اساسی، غیر قانونی و عدول از تعهدات حاکمیتی است.

متاسفانه در حال حاضر، دولت و مجلس به جای اتخاذ موضع بیطرفی و تلاش برای اجرای قوانین مربوط به حوزه روابط کار، نیروی کار را فراموش کرده و صد درصد پشتیبان وحامی سرمایه‌دار شده‌اند.

اوضاع به گونه‌ای پیش رفته که یک وجه بازار کار، از همه حقوق اولیه محروم است اما در مقابل، آن وجه دیگر بازار کار  یعنی "سرمایه‌دار"، هم پشتیبانی همه نهادهای دولتی را با خود دارد و هم تشکل‌های مستقل خود را. این سیاست یک بام و دو هوا چه معنایی دارد؟

 

تجمع کارگران در روز 25 آبان

نتیجه اتحاد کارگران در روز بیست و پنجم این شد که مسئولان از سه مورد اعتراض کارگران، دو مورد را به طور موقت منتفی اعلا م کردند، ولی در مورد سوم که تقاضای لغو مناطق آزاد تجاری- صنعتی بود، سکوت کردند.

اعتراض به گسترش مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، اعتراض به همان روندی است که در بزرگترین مناطق صنعتی ایران هزاران کارگر صنعتی، تکنیسین و مهندس را که باید صنایع مادر را بسازند و به تولید برسانند تا جامعه بتواند بر پای خود بایستد و به زندگی ادامه دهد، از ابتدایی‌ترین حقوق تامین اجتماعی محروم کرده است.

 

تشریح مشکلات کارگران مناطق آزاد

هرکدام از کارگران فنی وبا تجربه پروژه‌ای بیش از 30 سال در سخت‌ترین شرایط این صنایع مادر تولید کرده‌اند ولی شرکتهای پیمانکاری اگر چه پول بیمه و پس‌انداز بازنشستگی را از حقوق آنها کسر نموده‌اند ولی به تامین اجتماعی پرداخت نکرده‌اند(و برخی سوابقی کمتر از ده سال دارند) و نمی‌کنند، بدین جهت در دوران پیری و ناتوانی، این کارگران نمی‌توانند از مزایای بازنشستگی استفاده کنند.

مسئولان با تکیه بر تحلیل‌های نادرست فکر می‌کنند که با پایمال کردن حقوق کارگران می‌توانند به رشد اقتصادی برسند و سرمایه‌داران خارجی را به سرمایه‌گذاری در ایران تشویق کنند.

 حتی یک پیمانکار دست پنجم در عسلویه پس از چند ماه کار، سرمایه‌های هنگفت می‌اندوزد، آن وقت مسئولان می‌خواهند به نام برداشتن موانع سرمایه‌گذاری، همین حداقل دستمزدی را که هنوز برای یک ماه با این همه گرانی و هزینه مسکن و بهداشت و خورد وخوراک وپوشاک  به یک میلیون نرسیده است، با اصلاح قانون کار حذف کنند و تعیین مقدار آن را دراختیار یک طرفه‌ی سرمایه‌دار قراردهند.

البته از دهه هفتاد این عمل ضدقانونی را در مناطق آزاد تجاری – صنعتی کار بردی کرده‌اند و تلاش برای اصلاح قانون کار، اجرایی کردن نسخه سراسری مقررات مناطق آزاد است.

کارگران پروژه‌ای نسبت به دور زدن قانون اساسی به وسیله دولت‌های پس از جنگ و ایجاد مناطق آزاد تجاری – صنعتی که کارگران را از حداقل حقوق قانونی خود مانند تامین اجتماعی، بازنشستگی و خدمات درمانی محروم کرده است؛ سالهاست اعتراض دارند و انتظار آنها این است که دولت با واقع بینی به وظیفه خود که اجرای قانون اساسی است، عمل کند.

منبع: وارش نیوز

فاجعه معدن مس در ترکیه/ جسد 5 کارگرخارج شد

رانش حدود یک میلیون متر مکعب خاک در منطقه شیروان در شرق ترکیه موجب محصور ماندن 16 کارگر در معدن مس شد که تاکنون اجساد پنج تن از آنها خارج شده است.

به گزارش ایرنا،عملیات جستجوی کارگران به خاطر حرکت خاک، با دشواری دنبال می شود و هر ساعت که می گذرد، امید به زنده ماندن کارگران زیر آوار کم می شود،در پنج سال اخیر 500 کارگر معدن قربانی سوانح کاری شده اند.

به گفته استانداری سییرت ،رانش خاک که ناشی از بارش شدید باران در منطقه بوده، کارگران معدن مس را به زیر آوار برده و تلاش های مامورین امداد برای نجات کارگران زیر آوار همچنان ادامه دارد.

همزمان شبکه خبر ان.تی.وی بعداز ظهر روز شنبه گزارش داد، برات آلبایراک وزیر انرژی و منابع طبیعی ترکیه با یک فروند بالگرد در حالیکه دو بالگرد رزمی ارتش ترکیه نیز بالگرد حامل وزیر انرژی ترکیه را اسکورت می کردند، برای مشاهده فعالیت های نجات که از عصر روز گذشته تا کنون ادامه دارد، به منطقه سفر کرده است.

رسانه های ترکیه گزارش داده اند، این حادثه در حالی رخ داده است که حدود سه ماه پیش نیز به خاطر رانش خاک فعالیت معدن مس که از سوی بخش خصوصی مدیریت می شود، متوقف شده بود ولی شرکت، بدون اتخاذ تدابیر لازم به کار خود ادامه داده است.

براساس داده های اتاق مهندسان معدن ترکیه، در پنج سال اخیر بیش از 500 کارگر معدن بر اثر سوانح کاری در معادن این کشور جان سپرده اند.

در این داده ها آمده است در حالیکه در بسیاری از کشورهای جهان شمار تلفات جانی در معادن رو به کاهش می باشد، در ترکیه رو به افزایش است. در چین به عنوان بزرگترین کشور تولید کننده مواد معدنی، در سال 2008 میلادی در قبال استخراج هر 100 میلیون تن ذغال 127 کارگر قربانی شده بود که این در سال 2013 میلادی به 37 کارگر رسیده است. این رقم در آمریکا حداکثر از شش نفر به یک نفر کاهش یافته ولی در ترکیه براساس آمار سال 2000 میلادی 710 نفر بود که این رقم در سال 2008 میلادی به 722 نفر رسیده است.

دلیل تجمع کارگری مقابل مجلس چه بود؟

شنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۵

 دلیل تجمع کارگری مقابل مجلس چه بود؟

 

تجمع کارگران معترض مقابل مجلس شورای اسلامی به دلیل مخالفت با لایحه اصلاح قانون کار مقابل مجلس شورای اسلامی تشکیل شده است.

 

 شرق پرس: جمعی از اعضای خانه کارگر در سالگرد تصویب قانون کار مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.

 

تجمع کنندگان خواستار توجه جدی نمایندگان مجلس به حقوق کارگران شدند.

 

در حالی که طبق ماده ۷۳ قانون برنامه پنجم توسعه دولت مکلف است قانون را با حضور شرکای اجتماعی و رعایت اصل سه جانبه گرایی تهیه کند اما تشکل‌های کارگری معتقدند این لایحه بدون مشورت با آنها در دولت قبل تهیه شده است.

 

براساس اظهارات نایب رییس کمیسیون اجتماعی مجلس اخیرا لایحه اصلاح قانون کار به وزارت، تعاون، کار و رفاه اجتماعی برای بررسی در کارگروهی ویژه با حضور نمایندگان کارگری، کارفرمایی و دولت ارجاع شده است.

 

علی رستمیان افزود: این لایحه از حدود یک ماه پیش در دستور کار کمیسیون اجتماعی مجلس قرار گرفت و از نمایندگان شرکای اجتماعی نیز در جلسه دعوت شد.

 پس از بررسی لایحه در کمیسیون اجتماعی، نمایندگان تشکل‌های کارگری و کارفرمایی نسبت به مواد لایحه اصلاح قانون کار انتقاد داشتند و خواستار بازگشت آن به دولت شدند.

 بنابراین برای این که این لایحه باردیگر مورد بررسی قرار گیرد از سوی کمیسیون اجتماعی به وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی ارجاع داده شده تا در کارگروهی ویژه با رعایت اصل سه جانبه گرایی مورد رسیدگی قرار گیرد.

 لایحه اصلاح قانون کار پس از بررسی با حضور نمایندگان تشکل‌های کارگری، کارفرمایی و دولت در وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی مجدد در دستور کار کمیسیون اجتماعی قرار می گیرد.

زیر پوست جنگ؛

زیر پوست جنگ؛

محسن پناهی؛

%d8%b3%d9%88%d8%aa%d9%84%d8%a7%d9%86%d8%a7-%d8%a2%d9%84%da%a9%d8%b3%db%8c%d9%88%db%8c%da%86-e1469286416724

سوتلانا آلکسیویچ در ۳۱ مه ۱۹۴۸ در شهر ایوانو فرانکوفسک در اوکراین به دنیا آمد . مادرش اوکراینی و پدرش یک نظامی اهل بلاروس بود که دوران خدمتش را در اوکراین می گذراند و بلافاصله بعد از پایان دوره ای خدمتش به زادگاهش  در بلاروس باز گشت . آلکسیویچ خیلی زود و از همان سنین نوجوانی، نوشتن را به صورت جدی آغاز کرد و بعد از پایان تحصیلاتش در یک روزنامه ی  محلی به عنوان خبرنگار مشغول به کار شد. استعداد ادبی در کنار شغل روزنامه نگاری او، باعث می شد تا او در یافتن سبک خاص و فرم مطلوبش دچار مشکل شود. او در این دوره در ژانرهای مختلف ، از شعر تا داستان کوتاه دست به خلق آثاری زد که هیچکدام در نهایت باب میلش نبود و تنها به سردرگمی و پریشانی وی در انتخاب سبک و فرم افزود. تا اینکه با آثار یکی از نویسندگان مدرن روسیه به نام آلس آدامویچ آشنا شد و با خواندن رمان بلوکاد از این نویسنده به شدت تحت تاثیر سبک کار او قرار گرفت. آدامویچ سبک خود را رمان مستند می نامید و با نگاه افراد مختلف و روایت های گوناگون از یک موضوع ماجرا را پیش می برد . الکسویچ به عنوان روزنامه نگار اشتهای سیری ناپذیری به بیان حقیقت داشت و در کنار آن همواره خود را وامدار ادبیات می دانست به همین دلیل با کمک گرفتن از سبک آدامویچ دست به تلفیق این دو زد. یعنی روایت و داستان را در کنار گزارش و مستندات قرار داد تا بتواند نگاه عمیق تری نسبت به یک موضوع پیدا کند. او خود در این رابطه چنین می گوید :

   “من به دنبال راهی بودم تا مرا به واقعیت نزدیک کند، رنجم دهد، هیپنوتیزمم کند و این ژانز، ژانر صدای انسان، گشوده شدن مکنونات قلبی اش و احساسات روحش بود. بله، من دنیا را چنین می بینم و می شنوم : از راه رخنه بر اعماق هستی و حیات. پس ناگزیرم، همزمان هم نویسنده باشم و هم روزنامه نگار و هم جامعه شناس و هم روانکاو و هم واعظ. از جمع هزاران صدا، عناصر حیات و هستی، واژه ها و هر آنچه که بیت واژه ها و در پس آن ها هست، تصویر را به وجود می آورم . تصویر عصر خودم را… آن گونه که ما آن را می بینیم و تصورش می کنیم. اعتبار و سندیت رخداد، کثرت ادوار است. من تصویر کشورم را از انسان هایی می سازم که در عصر من زندگی می کنند …”

جنگ و پیامدهای آن یکی از مهمترین سوژه های آثار آلکسویچ به شمار می آید. او معتقد است کلیات جنگ ها و ماجرای آن به اندازه ی کافی گفته و شنیده شده است اما آنچه همواره بکر بوده و چندان مورد توجه نبود سرگذشت مردم عادی و افراد معمولی حاضر در جنگ است. معلم، آتش نشان، خیاط، کشاورز همه و همه روایتی از جنگ و تجربیات وحوادثی که از سر گذرانده اند را دارند. زمانی که تمام این روایت ها را همچون قطعات یک پازل در کنار هم قرار می دهیم در نهایت می توانیم تصویری کامل و واقعی از جنگ داشته باشیم.

علاوه بر آن در طول تاریخ همواره شاهد بوده ایم که نحوه ی روایت و تعریف از موضوعی همچون جنگ و شرح کلی جریانات آن،  به حکومت وقت و موضع گیری های آن، بستگی داشته و بارها و بارها دیده ایم که با تغییر یک حکومت، شرح ماجرا به کلی تغییر کرده، حال آنکه یک روایت مستند و چند صدایی می تواند تصویری حقیقی و شفاف از آن موضوع ایجاد کند . در واقع از یک حقیقت و مفهوم کلی، مصلحت گرایانه و ایدئولوژیک به واقعیتی برهنه و کاملا انسانی بدل می شود .

آلکسیویچ در نخستین تجربه ی عملی اش رمان “جنگ چهره ی زنانه ندارد” را نوشت. او در این کتاب به سراغ زنانی می رود که تجربه ی حضور در جبهه های جنگ را داشته اند و روایت های آن ها را بدون کوچکترین تغییری ثبت می کند. او در رابطه با این سوژه و دلیل انتخابش چنین می نویسد :

“در علم چشم پزشکی مفهومی به نام نسبت دیافراگم وجود دارد که در حقیقت بیانگر قابلیت عدسی چشم در ثبت بهتر یا بدتر         تصویر است. با اشاره به این موضوع می توان گفت آن چه از جنگ در ذهن و یاد زنان به جا مانده، به لحاظ میزان احساسات و درد بیشترین فاصله را با دیافراگم دارد. حتی اضافه می کنم جنگ زنانه بسیار ترسناکتر از تصور مردانه ی آن است. مردها پشت سر تاریخ پنهان می شوند و در پس حقایق مختلف نگاه می کنند، اما زنان از احساسات بر می آیند. آن ها قابلیت دیدن آن چه بر مردان پوشیده است دارند . این دنیای دیگری است با رنگ و بوی متفاوت، ((به ما کوله پشتی دادن ما از اون برای خودمون دامن دوختیم))…

اما در مرکز همه ی این خاطرات این حس وجود دارد: غیر قابل تحمل است مردن، هیچ کس دلش نمی خواهد بمیرد. غیر قابل تحمل تر از آن کشتن انسان ست، زیرا زن زندگی می بخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل می کند. از او مراقبت می کند و به دنیایش می آورد . من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوار تر است. ”

 از چاپ این کتاب به مدت دو سال ممانعت به عمل آمد . اثر او را از چندین جهت نامناسب و خلاف اصول و آرمان های سیاسی سوسیالیسم می دانستند. یکی از ناشران دولتی پس ازمخالفت با انتشار کتاب به او گفته بود که قصد دارد تبدیل ماریا ریمارک روسیه شود و این اجازه را به او نمی دهند.  در نهایت الکسیویچ تا  زمان روی کار آمدن گورباچف و آغاز دوران بازسازی سیاسی نه تنها موفق به چاپ کتاب نشد بلکه حتی شغل خود را از دست داد و بارها و بارها از سوی عوامل حکومت مورد تهدید قرار گرفت. با ابن وجود چاپ کتاب او در ابتدای دوران سیاست پروستاریکا با موفقیت چشمگیری رو به رو شد و توجه مخاطبان و منتقدان زیادی را به خود جلب کرد تا جایی که بارها تجدید چاپ شد و تیراژ از مرز دو میلیون نسخه گذشت  .

کمی بعد از انتشار این کتاب، دومین اثر او به نام “آخرین شاهدان” به چاپ رسید . این بار هم قلم آلکسیویچ جنگ رانشانه گرفت با این تفاوت که زنان جای خود را به کودکان دادند. او در این کتاب با بیانی بسیار ساده و روان جنگ را از نگاه کودکان همچون غولی وحشتناک نشان می دهد که تاثیر مواجهه ی با آن برای آنها، ابدی و فراموش نشدنی است .

در سال ۱۹۸۹ آلکسیویچ کتاب ” پسرانی از جنس روی” را منتشر کرد. این کتاب  نیز همچون آثار قبلی او حول محور جنگ می گردد. این بار حضور نیروهای نظامی شوروی در افغانستان سوژه ی اصلی او بود .او زمان زیادی (در حدود چهار سال) صرف نگارش این کتاب کرد و برای شنیدن و ثبت روایت قربانیان، بازماندگان و خانواده ی آنها به نقاط مختلف سفر کرد. در نهایت برای تکمیل اطلاعاتش سفری نیز به افغانستان داشت. نام کتاب اشاره دارد به تابوت هایی از جنس روی، که ارتش از آن برای حمل اجساد نیروهای نظامی و تحویل آن به خانواده هایشان استفاده می کرد . واکنش ها به این کتاب به سرعت شروع شد. جامعه ای که پیش از این باورهایش از جنگ، حماسه های دلاورانه ی نیروهای خودی بود حالا با واقعیتی تلخ و زشت رو به رو می شد. روایت مستندی از جنگ که در آن قهرمانان حماسه های ارتش ، جای خود را به مزدوران جنایتکار می دادند و دلاوری ها تبدیل به کشتار مردم بی دفاع و غیرنظامی می شد . کتاب خیلی زود با واکنش منفی رسانه های دولتی، ارتش و نیروهای نظامی مواجه شد . این بار دید انتقادی جای خود را به اتهامات امنیتی داد. آلکسیویچ متهم بود که سعی در تخریب چهره ی ارتش نزد اذعان عمومی را دارد. سرانجام در ۱۹۹۲ دادگاهی در مینسک رسیدگی به اتهامات او را آغاز کرد.

کتاب بعدی او محصور مرگ نام داشت و شرح روایت ها و خودکشی های موفق یا ناموفق افرادی بود که طاقت پذیراشدن و مواجهه با فروپاشی نظام سوسیالیستی و نابودی آن را نداشتند . افرادی که با نابودی آرمان هایشان حالا دچار سردرگمی بی حد و حصری هستند که حتی برای یافتن هویت خود دچار مشکل می شوند .

%d8%b3%d9%88%d8%aa%d9%84%d8%a7

 در ۱۹۹۷ آلکسیویچ کتاب صداهایی از چرنوبیل، تاریخ شفاهی یک فاجعه را منتشر کرد . کتاب شرح روایت های بازماندگان حادثه ی اتمی چرنوبیل است . بروز مشکل و انفجار در نیروگاه اتمی چرنوبیل باعث شد تا تمام مردم مناطق و نواحی اطراف آن ناخواسته قربانی این فاجعه ی اتمی شوند.مردم در مدت کوتاهی خانه هایشان را تخلیه کردند و به شهرهای دیگر منتقل شدند .اما آوارگی تنها مصیبت آنها نبود. در مواجهه و تقابل با شهر و مردم جدید، دیواری میان مردم عادی شهرها با چرنوبیلی ها بود . گویی آنها ناقل طاعونی هستند از جنس اتم که از تماس، برخورد نزدیک و حتی هم کلام شدن با آنها باید خودداری کرد. انزوا و آوارگی در کنار انواع بیماری ها و مشکلات جسمی سخت و علاج ناپذیر و نیز بی توجهی دولت در رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان باعث می شود تا این مردم تصویر یک مرگ پرعذاب تدریجی را ایجاد کنند . دلیل این فاجعه چه اشتباه ساده ی یک اپراتور باشد و چه کوتاهی و قصور دولت در زمان احداث زیرساخت های نیروگاه، تغییری در این واقعیت ایجاد نمی کند که چرنوبیلی ها مردم ساده و بی دفاعی بودند که قربانی جاه طلبی های علمی، صنعتی و نظامی شوروی شدند.

سرانجام آکادمی نوبل در سال ۲۰۱۵، سوتلانا آلکسیویچ را به دلیل روایات چند صدایی که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات اعلام کرد .

پیرامون انتخاب این نویسنده هم بحث ها و مخالفتهای زیادی در گرفت . برخی جریان حاکم بر نوبل را سیاسی و جهت دار دانستند . این گروه با یادآوری نوبل سولژنیتسن در سالی که همگان یوکیو میشیمای ژاپنی را شایسته ی آن می دانستند، نگاه جریان دار و سیاسی نوبل را ریشه دار و تکراری می دانستند . سولژنیتسن منتقد تندروی سیاست های شوروی، در کارنامه ی ادبی خود جز کتاب “بخش سرطان” هرگز نتوانست اثر ادبی قابل قبولی داشته باشد حال آنکه یوکیو می شیمای ژاپنی چندین و چند شاهکار من جمله چهارگانه ی دریای حاصلخیزی را در کارنامه ی ادبی خود داشت . ناگفته نماند که این اولین بار نبود که چنین شائبه ای ایجاد می شد، بعد از اختلاف نظر میان آلبر کامو و ژان پل سارتر و انتقاد کامو از مواضع سوسیالیستی ،زمانی که آکادمی نوبل او را برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات اعلام کرد سارتر واکنش تندی نشان داد و گفت : که کامو پاداش دم تکانی هایش برای غرب را گرفت ” این جریان و شائبه ی سیاسی بودن انتخاب های آکادمی نوبل تا به امروز ادامه دارد . سوتلانا آلکسیویچ نویسنده ی اهل بلاروس در حال حاضر نیز منتقد سرسخت پوتین و سیاست های روسیه می باشد. او در قیاس سایر کاندیداهای مطرح سال مانند هاروکی موراکامی، فیلیپ راث، جویس کرول اوتس ، قطعا از جایگاه ادبی و هنری کمتری برخوردار است و به همان نسبت برتری اش نسبت به آنها سخت قابل باور است …

تا به امروز ۴ عنوان از آثار سوتلانا آلکسیویچ به فارسی ترجمه شده که عبارتند از :

صداهایی از چرنوبیل، تاریخ شفاهی یک فاجعه / ترجمه از نازلی اصغر زاده / انتشارات مروارید

پسرانی از جنس روی / ترجمه از ابوالفضل الله دادی / انتشارات نگاه

آخرین شاهدان / ترجمه از مصطفی مظفری / انتشارات هیرمند

جنگ چهره ی زنانه ندارد / ترجمه از عبدالمجید احمدی / نشر چشمه

 

عکس



عکس: از نمایشگاه «درختان در برف» عباس کیارستمی

 

همه می‌توانند سوسیالیست باشند، حتی بیل گیتس؛


  • همه می‌توانند سوسیالیست باشند، حتی بیل گیتس؛

    اسلاوی ژیژک؛

    ترجمه: مهدی سلیمی؛

    %da%98%db%8c%da%98%da%a9

    آلن بدیو ادعا می‌کند که دموکراسیْ فتیش(بت) ما است. این حکم را می‌بایست درمعنای دقیق فرویدی فهمید و فقط به معنای آن نیست که ما دموکراسی را تا مقام امرِ مطلق دسترسی ناپذیر تعالی می‌‌بخشیم. پیش از اینکه با «فقدانِ» امرِ مقومِ عرصۀ اجتماع مواجه شویم، پیش از مواجه شدن با این حقیقت که «هیچ نوع رابطۀ طبقاتی‌ای وجود ندارد»، و پیش از رویارویی با ترومای ناشی از «ستیزه‌گریِ اجتماعی۱»، «دموکراسی» آخرین چیزی است که شاهد آن هستیم.

    هنگام مواجه شدن با واقعیت سلطه و استثمار، یا واقعیتِ نزاعِ وحشیانۀ اجتماعی، می‌گوییم: «بله این‌ها وجود دارد، اما ما دموکراسی داریم!» گویا دموکراسی برای تضمین این امر که می‌توانیم نزاع را فیصله دهیم یا حداقل آن را تعدیل کنیم، کافی است؛ برای اینکه نگذاریم این نزاع بی‌اعتبار شود. نمونه‌ای از دموکراسی در مقام فتیش، در فیلم‌های پرفروش و پرسروصدایی چون «پروندۀ پلیکان۲» یا «همۀ مردان رئیس‌جمهور۳» ارایه شده است. در این فیلم‌ها، مشتی آدم‌ معمولی، ماجرای ننگینی را افشا می‌کنند که به رئیس‌جمهور منتهی می‌شود و در نهایت، او را وادار به استعفا می‌کنند. 

    در این داستان‌ها فساد در همه‌جا حاضر است. با وجود این، تأثیر ایدئولوژیکی این داستان‌ها، در پیام حاضر و آماده‌ و خوش‌بینانه‌شان نهفته است: ببینید چه کشور دموکراتیکی است که در آنجا افراد معمولی‌ای شبیه من و شما می‌توانند پشت قدرتمندترین فرد زمین را به خاک بمالند. به همین دلیل است که نام‌گذاری یک جنبش سیاسیِ رادیکالِ نوین تحت عنوانی که سوسیالیسم و دموکراسی را ترکیب می‌کند، کار بسیار ناشایستی است: [زیرا چنین عنوانی] فتیشِ غاییِ نظم جهانی موجود [دموکراسی] را با اصطلاحی [سوسیالیسم] ترکیب می‌کند که تمایز کلیدی را محو می‌کند. [در واقع سوسیالیسم تمایز کلیدی را محو می‌کند] امروزه هر کسی می‌تواند سوسیالیست باشد، حتی «بیل گیتس».

    کافی است اذعان کنی که ما‌ نیازمند به نوعی وحدت هماهنگِ اجتماعی، یا خیر عمومی هستیم و یا باید به فقرا و ستمدیدگان رسیدگی کنیم. همان‌طور که «اتو واینینگر۴»، بیش از ۱۰۰ سال پیش گفته بود، سوسیالیسم آریایی و کمونیسم یهودی است.

    مثالی درخور از «سوسیالیسم» امروزی، چین است؛ جایی‌که حزب کمونیست در آنجا سرگرم کمپینی خود ـ مشروعیت‌بخش است که سه تز را ترویج می‌کند: ۱. حاکمیتِ حزب کمونیست می‌تواند به‌تنهایی کاپیتالیسمی موفق را ضمانت کند. ۲. حاکمیتِ حزب کمونیستِ اتئیست، به‌تنهایی می‌تواند آزادی مذهبی اصیل را تضمین کند. ۳. تداوم حاکمیت حزب کمونیست می‌تواند به‌تنهایی ضمانت کند که چین به جامعه‌ای با ارزش‌های محافظه‌کارانۀ کنفسیوسی تبدیل خواهد شد (ارزش‌هایی چون هماهنگی اجتماعی، میهن‌پرستی و نظام اخلاقی). این‌ها صرفاً یک‌سری پارادوکس‌های بی‌معنا نیستند؛ دلایل این مدعاها از این قرارند: ۱. بدون قدرت ثباتگر حزب، توسعۀ کاپیتالیستی به هاویه‌ای از شورش‌ها و اعتراضات منتهی خواهد شد. ۲. نزاع‌های فرقه‌ای ـ مذهبی، ثباتِ اجتماعی را مختل خواهند کرد. ۳. فردگرایی لذت‌پرستانۀ لجام‌گسیخته، هماهنگی اجتماعی را تباه خواهد کرد. دلیل سوم تعیین‌کننده است؛ زیرا آنچه که در پس‌زمینۀ آن واقع شده است، ترسی است از نفوذ تباه‌کنندۀ «ارزش‌های جهان‌شمولِ» غربی؛ ارزش‌هایی از قبیل آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و فردگرایی لذت‌جویانه (هدونیستی). 

    دشمن نهایی، چندان هم کاپیتالیسم نیست، اما فرهنگ بی‌ریشۀ غربی، از طریق گردش آزاد اطلاعات در اینترنت، چین را تهدید می‌کند. باید با میهن‌پرستی چینی مبارزه شود؛ حتی مذهب باید «چینی‌مآب۵» شود تا ثباتِ اجتماعی حفظ شود. یک مقام رسمیِ حزب کمونیست در سین کیانگ۶، به نام «ژان چانک سیان۷»، اخیراً گفته است، از آنجایی‌که «نیروهای دشمن» نفوذشان را تشدید می‌کنند، پس مذهب می‌بایست تحت نظارت سوسیالیسم عمل کند تا بتواند در خدمتِ توسعۀ اقتصادی، هماهنگی اجتماعی، اتحاد قومی و وحدت کشور باشد: «یک فرد تنها زمانی می‌تواند شهروند خوبی باشد که بتواند مؤمن خوبی باشد». 

    اما چینی‌مآب‌شدنِ مذهب کافی نیست. هر مذهبی، هرقدر هم که چینی‌مآب شده باشد، باز با عضویت در حزب کمونیست ناسازگار است. در خبرنامۀ «کمیتۀ مرکزیِ کنترل مقرارت۸»، خبرنامۀ حزب کمونیست، مقاله‌ای هست که ادعا می‌کند این یک «اصل ایدئولوژیک بنیادین است که اعضای حزب کمونیست نمی‌توانند مذهبی باشند» و در نتیجه، اعضای حزب نمی‌توانند از حق آزادی مذهبی برخوردار باشند. در آن مقاله اینچنین آمده است: «شهروندان چینی از حق آزادی عقیدۀ مذهبی برخوردارند، اما اعضای حزب کمونیست همانند شهروندان عادی نیستند؛ آن‌ها مبارزان پیشگامِ راه آگاهی کمونیستی هستند». چطور محرومیت افراد با ایمان از عضویت در حزب به آزادی مذهبی کمک می‌کند؟ در اینجا، تحلیل مارکس در مورد تنگنای سیاسیِ انقلاب ۱۸۴۸ فرانسه به ذهن خطور می‌کند.

    حزب حاکم ائتلافی از دو جناح سلطنت‌گرا۹ بود؛ بوربن‌ها۱۰ و اورلئانیست‌ها۱۱. این دو حزب، بر حسب حدود خود، از پیدا کردن مخرج مشترکی در سلطنت‌طلبی‌شان ناتوان بودند؛ چرا که یک فرد نمی‌تواند به‌معنای عام سلطنت‌طلب باشد و تنها می‌تواند به‌نحو جزیی پشتیبان یک خاندان سلطنتیِ به‌خصوص باشد؛ از اینرو تنها راه پیشاروی دوجناح برای متحد شدن، این بود که زیر بیرق «سلطنتِ بی‌نامِ جمهوری» جمع شوند. به‌ عبارت دیگر و به‌معنای عام، تنها راهِ سلطنت‌طلب‌بودن، جمهوری‌خواه بودن است. همین امر در مورد مذهب نیز صادق است؛ انسان نمی‌تواند به‌معنای عام مذهبی باشد، یک فرد باید به خدا یا خدایان به‌خصوصی ایمان داشته باشد تا خدایانِ دیگر را طرد کند. شکست تمامی تلاش‌ها برای متحد کردن مذاهب نشان می‌دهد که تنها راه مذهبی بودن، به‌معنای عام، قرار گرفتن زیر لوای «مذهبِ بی‌نامِ اتئیسم» است. عملاً فقط یک رژیم اتئیستی می‌تواند رواداریِ مذهبی را ضمانت کند: به‌محض آنکه این چارچوب آتئیستی از بین برود، نبرد فرقه‌ای میان مذاهب مختلف به مرز انفجار خواهد رسید. اگرچه تمامی اسلامگراهای بنیادگرا به غربِ بی‌خدا حمله‌ور می‌شوند، بدترین نزاع‌ در میان خود آن‌ها در جریان است (داعش بر کشتار شیعیان مسلمان تمرکز دارد).

    به‌هرحال، در ممنوعیت عقیدۀ مذهبی برای اعضای حزب کمونیستْ ترس عمیق‌تری در کار است. «زورانا باکویچ۱۲»، گزارشگر مسائل چین، برای روزنامه‌ای‌ اسلوونیایی‌ به نام «کار۱۳» این‌طور می‌نویسد: «برای حزب کمونیست چین بهترخواهد بود که اعضای آن به هیچ چیز، حتی به کمونیسم نیز، اعتقادی نداشته باشند». او اخیراً نوشته است: «بسیاری از اعضای حزب به‌خاطر ناامیدی‌ از اینکه حتی کوچکترین اثری از ایده‌آل‌های کمونیستی‌شان در سیاست‌های روز چین دیده نمی‌شود، به کلیساها (اغلب‌ به کلیساهای پروتستان) پیوسته‌اند. 

    در یک کلام، امروزه جدی‌ترین مخالفت‌ها نسبت به رهبری حزب چین توسط کمونیست‌های دوآتشه ابراز می‌شود؛ گروهی متشکل از کادرهای کهنه‌کار و و اغلب بازنشستۀ حزب که احساس می‌کنند توسط فساد لجام‌گسیختۀ کاپیتالیست‌ها مورد خیانت واقع شده‌اند، مخالفین دیگر پرولتاریاهایی‌اند که «معجزۀ چینی» آن‌ها را شکست‌ داده است؛ کشاورزانی که زمینشان را از دست دادند، کارگرانی که شغلشان را از دست دادند و در جست‌وجوی ابزاری برای بقا سرگردان شدند و دیگرانی که توسط شرکت‌هایی همچون «فاکس‌کان۱۴» و دیگر شرکت‌ها استثمار شدند.

    این افراد اغلب در اعتراض‌های توده‌ای شرکت می‌کنند و پلاکاردهایی به‌نقل از مائو را با خود حمل می‌کنند. این ترکیب مخالفان، یعنی کادری‌های مجرب و فقرایی که چیزی برای از دست دادن ندارند، به‌نحو بالقوه‌ای، آبستن حوادث است. چین کشور باثباتی نیست و رژیمی واجدِ اتوریته‌ ندارد؛ [کشوری نیست که] بتواند هماهنگی اجتماعی را ضمانت کند و به‌واسطۀ آن بتواند تحرکات ناشی از کاپیتالیسم را کنترل کند. هر سال باید هزاران مورد از شورشِ کارگران، دهقانان و اقلیت‌ها به‌دست اصحاب قدرت سرکوب شود. تعجبی ندارد که پروپاگاندای رسمی، دائماً دربارۀ جامعۀ موزون و هماهنگ سخن می‌گوید. این پافشاری شدید شاهدی بر نقیضِ این وضع است؛ یعنی تهدید قریب‌الوقوع هرج و مرج و اغتشاش. 

    در اینجا، می‌توان قانون رسمیِ هرمنوتیکِ استالینیستی را به‌کار برد: 

    از آنجا که رسانۀ رسمی با شفافیت دربارۀ مشکلات سخن نمی‌گوید، اطمینان‌بخش‌ترین راه برای کشف مشکلات، جست‌وجو در میان زیاده‌روی‌های مثبتِ پروپاگاندای دولت است. هرچه از هماهنگیِ بیشتر تجلیل شود، به این معنی است که هرج و مرج و ‌ستیزه‌گری بیشتری در کار است. چین سرشار از ستیزه‌گری است و به‌زحمت توانسته است ناپایداری‌هایی را که دائماً خبر از انفجار می‌دهند کنترل کند.

    نها با نادیده‌گرفتن اطلاعات موجود است که شخص می‌تواند سیاست مذهبیِ حزب چین را دریابد: ترس از عقیده، عملاً ترس از عقاید کمونیستی است؛ ترس از کسانی است که به پیام رهایی‌بخش و جهان‌شمولِ کمونیسم مؤمن باقی می‌مانند. جست‌و‌جوی باطلی است اگر بخواهیم اشاره‌ای بیابیم که به ستیزه‌گری (آنتاگونیسم) اساسی و طبقاتی در میان کمپین‌های ایدئولوژیکی موجود دلالت داشته باشد؛ ستیزه‌گری‌ای که معمولا در اعتراض‌های کارگری آشکار می‌شود. هیچ حرفی از خطر «کمونیسم پرولتری» در میان نیست؛ در عوض، همۀ این خشم متوجه دشمن خارجی است. دبیر حزبِ کمونیست در «آکادمی علوم اجتماعی چین» در ژوئن ۲۰۱۴ چنین نوشت:

    «کشورهای خاصی در غرب»، ارزش‌های خود را به عنوان «ارزش‌های جهان‌شمول» تبلیغ می‌کنند و ادعا می‌کنند که تفاسیر آن‌ها از آزادی، دموکراسی و حقوق بشر تفسیرهای استانداردی هستند که همگان باید با عیارِ آن سنجیده شوند. وقتی‌که در هر گوشه‌ای از این سیاره، پایِ پخش کردن کالاهایشان و دوره‌گردی جنس‌هایشان درمیان باشد، از هیچ هزینه‌ای مضایقه نمی‌کنند و از پشت پرده یا آشکارا موجب تحریک «انقلاب‌های رنگی» می‌شوند.

    هدف آن‌ها نفوذ کردن به رژیم‌ها‌ و ساقط کردن و سرنگون کردن آن‌هاست. نیروهای خاصِ دشمن، هم در چین و هم در خارج از کشور، از عبارتِ «ارزش‌های جهان‌شمول» استفاده می‌کنند تا حزب کمونیست چین، سوسیالیسمِ چینی، و ایدئولوژیِ غالب چینی‌ها را بی‌اعتبار کنند. طرح آن‌ها این است که از سیستم‌های ارزشی غربی برای تغییردادن چین استفاده کنند. هدف آن‌ها این است که مردم چین، رهبریِ حزب کمونیست چین و سوسیالیسمِ چینی را طرد کنند و بگذارند چین، بار دیگر، مستعمرۀ بعضی کشورهای کاپیتالیستی توسعۀیافته شود.

    برخی از این گفته‌ها درست است، اما حقایقی خاصْ دروغی عام‌تر را پوشانده‌اند. بی‌شک این درست است که فرد نمی‌تواند و نباید به انتشارِ رسمیِ ارزش‌های جهان‌شمولِ آزادی، دموکراسی و حقوق بشر به‌دست دولت‌های غربی اعتماد کند؛ چون این جهان‌شمولیت کذب است و تعصبات ایدئولوژیکی غرب را پنهان می‌کند؛ با این حال، آیا کافی است که با توسل به آلترناتیو خاصی نظیر کنفسیوس‌گرایی، که محور اصلی ایدئولوژی چینی است، با ارزش‌های غربی مخالفت کنیم؟ آیا محتاج جهان‌شمول‌گرایی۱۵ متفاوتی نیستیم؟ آیا نیازمند پروژ‌ۀ رهاییِ جهان‌شمول دیگری نیستیم؟ آیرونی اینجاست که «سوسیالیسم ِچینی»، عملاً به‌معنای سوسیالیسمِ کاپیتالیستی است؛ سوسیالیسمی که چین را به‌تمامه درون بازار جهانی ادغام می‌کند و جهان‌شمولیتِ کاپیتالیسمِ جهانی دست‌نخورده باقی‌می‌ماند و به‌عنوان تنها چارچوب ممکن مطلقاً پذیرفته می‌شود؛ پروژۀ هماهنگیِ کنفسیوسی بسیج شده است تا بر ستیزه‌گری‌هایی سرپوش بگذارد که همراه با تحرکاتِ جهانیِ کاپیتالیستی ظاهر می‌شوند. تمامی آنچه باقی‌می‌ماند، سوسیالیسمی با «رنگ‌هایِ ملی» کنفسیوسی است؛ سوسیالیسمی ملی که افق اجتماعی آن ارتقای میهن‌دوستانه‌ای‌‌ است که در کشور ِ خودِ فرد است؛ آن هم درحالی‌که هم‌ستیزی‌های ساری و جاریِ توسعۀ کاپیتالیستی به دشمنی خارجی نسبت داده می‌شود که هماهنگی اجتماعی را تهدید می‌کند. آنچه حزب چین با پروپاگاندای میهن‌پرستانه‌اش در تعقیب آن است، چیزی که آن را «سوسیالیسمِ چینی» می‌نامد، نسخۀ دیگری از «مدرنیتۀ آلترناتیو» است: کاپیتالیسمی بدون نبرد طبقاتی.

    منبع: ترجمان tarjomaan.com

    پی‌نوشت‌ها:
    [۱] Social antagonism
    [۲] The Pelican Brief
    [۳] All the President’s Men
    [۴] Otto Weininger
    [۵] sinicised
    [۶] Xin jiang سین کیانگ یا شین جیانگ، نام ناحیۀ خودمختار بزرگی در باختر جمهوری خلق چین است. این ناحیه پیش از این ترکستان شرقی یا ترکستان چین نام داشت. [مترجم]
    [۷] Zhang Chunxian
    [۸] Central Commission for Discipline Inspection
    [۹] royalist
    [۱۰] Bourbons
    [۱۱] Orleanists
    [۱۲] Zorana Bakovic
    [۱۳] Delo
    [۱۴] Foxconn
    [۱۵] Universalism

     

شعر: «در ستایش آموختن»


«در ستایش آموختن» 

  • یاد بگیر، ساده ترین چیز ها را !

  • برای آنان که به خواهند یاد بگیرند
    هرگز دیر نیست.
    الفبا را یاد بگیر ! کافی نیست ؛ اما
    آن را یاد بگیر ! مگذار دل سردت کنند !
    دست به کار شو ! تو همه چیز را باید بدانی.
    تو باید رهبری را به دست گیری. 
    ای آن که در تبعیدی ، یاد بگیر !
    ای آن که در زندانی ، یاد گیر !
    ای زنی که در خانه نشسته یی ، یاد بگیر !
    ای انسان شصت ساله ، یاد بگیر !
    تو باید رهبری را به دست گیری. 
    ای آن که بی خانمانی ، در پی درس و مدرسه باش !
    ای آن که از سرما می‌لرزی ، چیزی بیاموز !
    ای آن که گرسنگی می‌کشی ، کتابی به دست گیر !
    این خود سلاحی ست.
    تو باید رهبری را به دست گیری. 
    ای دوست ، از پرسیدن شرم مکن !
    مگذار که با زور ، پذیرنده ات کنند.
    خود به دنبال اش بگرد !
    آن چه را که خود نیاموخته یی
    انگار کن که نمی‌دانی.
    صورت حساب ات را خودت جمع بزن !
    این تویی که باید به پردازی اش.
    روی هر رقمی‌انگشت بگذار
    و به پرس : این ، برای چیست ؟
    تو باید رهبری را به دست گیری.  
    برتولت برشت


شعر: «پرسش های یک کارگر باسواد»

  • «پرسش های یک کارگر باسواد»

    «تب» هفت دروازه را
    چه کسی ساخت؟
    در کتاب ها نام پادشاهان آمده است.
    تخته سنگ ها را پادشاهان بر دوش کشیدند؟
    و بابل را که بار ها ویران شد
    چه کسی هربار ساخت؟
    .
    عمله ها ،در کدام خانه های شهر پر زرق و برق لیما
    ماوا داشتند؟
    در غروب روزی که دیوار چین تمام شد
    بنّایان آن به کجا رفتند؟
    رم عظیم پر از طاق نصرت است
    چه کسی آن ها را بر پا کرد؟.
    .
    سزار ها بر چه کسانی پیروز شدند؟
    آیا بیزانس پر آوازه در سرودها
    برای ساکنان خود فقط قصر داشت؟
    .
    در آتلانتیس افسانه ای حتی
    در آن شب که دریا به کام خود می کشیدش
    به دریا افتادگان ،بر سر بردگان شان
    نعره می کشیدند.
    .
    اسکندرجوان هند را تسخیر کرد.
    خودش تنها؟
    .
    سزار«گل ها » را در هم کوبید.
    دست کم یک آشپز همراهش نبود؟
    فیلیپ اسپانیایی ، وقتی ناوگا نش غرق شد، گریست.
    جز او هیچکس گریه نکرد؟
    فریدریش دوم در جنگ هفت ساله
    پیروز شد.
    جز او کس دیگری پیروز نشد؟
    .
    بر هر صفحه یک پیروزی
    چه کسی شام پیروزی ها را می پخت؟
    هر دهه ،یک بزرگْ مَرد.
    چه کسی هزینه های جانبی را می پرداخت؟
    این همه روایت!
    این همه پرسش!

    برتولت برشت


اگر انسان، انسان باشد و روابطش با جهان روابطی انسانی،



  • اگر انسان، انسان باشد و روابطش با جهان روابطی انسانی، آنگاه میتوان عشق را فقط با عشق، اعتماد را با اعتماد و ... رد و بدل کرد. اگر بخواهیم از هنر لذت ببریم، باید هنرمندانه پرورش یافته باشیم؛ اگر می‌خواهیم بر دیگران تأثیر بگذاریم، باید به‌راستی قادر به برانگیختن و تشویق دیگران باشیم. هرکدام از روابط ما با انسان و طبیعت باید جلوه‌ی ویژه‌ای باشد منطبق با ابژه‌ی اراده و زندگی فردی واقعی‌مان. اگر یک‌طرفه عشق می‌ورزی، یعنی عشقت به‌عنوان عشق ناتوان از برانگیختن عشق متقابل است، اگر با تجلی زنده‌ی خود به‌عنوان انسانی عاشق، محبوب دیگری نمی‌شوی، آنگاه عشقت ناتوان است و این عین بدبختی است. 


  • «دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی 1844_ کارل مارکس_ترجمه:حسن مرتضوی» 

دیدنی ها


جبهه نبرد با داعش در تلعفر عراق
جبهه نبرد با داعش در تلعفر عراق
خداحافظی با هواپیمای حامل باراک اوباما در فرودگاه برلین
خداحافظی با هواپیمای حامل باراک اوباما در فرودگاه برلین
تظاهرات علیه "جف سیشنز" نامزد معرفی شده از سوی ترامپ برای تصدی وزرت دادگستری آمریکا – واشنگتن
تظاهرات علیه
مانور مشترک امداد و نجات بین نیروهای چینی و آمریکایی در شهر کومینگ چین
مانور مشترک امداد و نجات بین نیروهای چینی و آمریکایی در شهر کومینگ چین
تظاهرات علیه اصلاحات قانون اساسی نخست وزیر ایتالیا – ناپل
تظاهرات علیه اصلاحات قانون اساسی نخست وزیر ایتالیا – ناپل
خواندن کتاب برای کودکان بیمار در بیمارستان کودکان هامبورگ
خواندن کتاب برای کودکان بیمار در بیمارستان کودکان هامبورگ
مارین لوپن رهبر حزب دست راستی جبهه ملی فرانسه و یکی از نامزدهای مطرح انتخابات ریاست جمهوری سال 2017 این کشور در نمایشگاه محصولات تولیدی فرانسه در پاریس
مارین لوپن رهبر حزب دست راستی جبهه ملی فرانسه و یکی از نامزدهای مطرح انتخابات ریاست جمهوری سال 2017 این کشور در نمایشگاه محصولات تولیدی فرانسه در پاریس
استقبال صدر اعظم آلمان از همتای بریتانیایی که برای شرکت در نشست رهبران 5 کشور بزرگ اروپایی با رییس جمهور آمریکا به برلین سفر کرده است
استقبال صدر اعظم آلمان از همتای بریتانیایی که برای شرکت در نشست رهبران 5 کشور بزرگ اروپایی با رییس جمهور آمریکا به برلین سفر کرده است
فرود موفق کپسول فضانورد چینی
فرود موفق کپسول فضانورد چینی
زنان روستایی بلاروسی در لباس سنتی و در مراسم آیینی برداشت محصول
زنان روستایی بلاروسی در لباس سنتی و در مراسم آیینی برداشت محصول
بازی سنتی میانماری " چینلون " در روستایی در این کشور
بازی سنتی میانماری
پلاسیدگی کدوتنبل هالوین - ایلینوی آمریکا
پلاسیدگی کدوتنبل هالوین - ایلینوی آمریکا

تاخیر 4ماهه در پرداخت مزد کارگران انتقال آب سد «دوستی» سرخس

ایلنا: پرداخت مطالبات مزدی نزدیک به 150 کارگر شاغل در خط انتقال سد دوستی برای 4 ماه به تاخیر افتاده است.

به گزارش اخبار دریافتی ایلنا، این کارگران که پروژه انتقال آب از سد دوستی سرخس به مشهد مشغول کارند در 4 ماه گذشته مزدی دریافت نکرده‌اند.

آنها می‌گویند که هم اکنون در استخدام یک شرکت پیمانکاری دربخش  پمپاژ آب سد دوستی سرخس کار می‌کنند و در حال حاضر کارفرمای شرکت پیمانکاری به دلیل مشکلات مالی از پرداخت مطالبات مزدی کارگران طفره می‌رود.

بنا بر ادعای کارگران، شرکت پیمانکاری به دلیل کمبود نقدینگی توان پرداخت به موقع مزد آنان و سایر هزینه‌های جانبی را ندارد و در نتیجه علاوه بر کند شدن روند اجرای پروژه آنها هم اکنون با مشکل مالی مواجه هستند.

به گفته آنان پرداخت نشدن به موقع صورت وضعیت‌های مالی پیمانکاران پروژه خط انتقال سد دوستی با توجه به تعویق انداختن حقوق ۴ ماهه کارگران باعث کاهش چشمگیر سرعت انتقال آب شده است.

در این زمینه رئیس اداره تعاون ،کار و رفاه اجتماعی سرخس با تأیید این خبر و با اشاره به پیگیری‌های این اداره  گفته است: در کارگروه «کار و کارگری» شهرستان که در 13 آبان ماه برگزار شد، موضوع مطالبات و حق و حقوق کارکنان خط انتقال آب سد دوستی بررسی شد و در دستور کار قرار گرفت.

سید جعفر احمدی افزوده است: قرار شد فرمانداری شهرستان ضمن پیگیری جدی موضوع، گزارشی در این زمینه به استاندار ارائه کند.

جذب نیروی بومی در دستور کار قرار گیرد/ به اعتراضات خود ادامه می‌دهیم

دبیر خانه کارگر لامرد و مهر در سالروز تصویب قانون کار:

دبیر خانه کارگر در همایش سالروز تصویب قانون کار از کمیته کارگری فرمانداری لامرد خواست؛ موضوع بکارگیری نیروی بومی را در دستور کار خود قرار دهد.

به گزارش خبرنگار ایلنا از لامرد، عبدالرضا روحی (دبیر خانه کارگر لامرد و مهر) ضمن گرامیداشت سالروز تصویب قانون کار و تسلیت به مناسبت ایام اربعین حسینی گفت: خانه کارگر در سال جاری به دو موضوع آموزش و  درمان ورود پیدا کرد که یکماه گذشته کمیته بیمه و درمان خانه کارگر با حضور پزشکان و آقای شوکت (عضو هیات امنای سازمان تامین اجتماعی) تشکیل شد. در نتیجه کمیسیون پزشکی تامین اجتماعی شهرستان لامرد راه‌اندازی شد. با راه‌اندازی این کمیسیون دیگر کارگران و بیمه شدگان تامین اجتماعی منطقه نیاز نیست به لار و شیراز مراجعه کنند بلکه می‌توانند در درمانگاه تامین اجتماعی لامرد تشکیل پرونده دهند.

روحی ادامه داد: اگر مسئولی از جامعه کارگری حمایت می‌کند؛ ما انتظار داریم در جلسات بیمه و درمان خانه کارگر حضور پیدا کند و نگران درمان جامعه کارگری باشد.

وی با بیان اینکه برخی می‌گویند خانه کارگر برای ما چه خدماتی داشته است؟ اظهار داشت: خانه کارگر به عنوان تشکیلات مردمی از هیچ جا حمایت نشده و تنها با حق عضویت اعضای کارگری توانسته با حمایت همه‌جانبه از جامعه کارگری در زمینه‌های آموزشی، رفاهی، درمانی و بیمه‌ای به کارگران خدماتی  ارائه کند.

دبیر خانه کارگر لامرد و مهر با بیان اینکه از اعضای خانه کارگر می‌خواهیم با ارائه انتقادات و پیشنهادات ما را در ارائه خدمات و پیشبرد اهداف یاری نمایند، اضافه کرد: 700 عضو خانه کارگر از سال گذشته تاکنون در آموزش‌های کوتاه‌مدت رشته‌های کامپیوتر، هنر و... شرکت کرده و علاوه بر آن از خدمات دانشگاه جامع علمی کاربردی خانه کارگر و مهد و پیش دبستانی نگین شهر استفاده می‌کنند و بیش از 500 عضو تشکیلات از خدمات مهمانسراهای خانه کارگر و همچنین خدمات بیمه تکمیلی بهره‌مند شده‌اند. اینها همه از خدمات صنفی خانه کارگر بوده است.

روحی  از کمیته کارگری فرمانداری لامرد خواست موضوع بکارگیری نیروی بومی را در دستور کار خود قرار دهد و اظهار کرد: کمیته کارگری فرمانداری پیگیری نماید تا بکارگیری نیرومی بومی در صنایع منطقه بطور جدی در اولویت قرار گیرد.

وی افزود: ما در بازدیدی از این شهرستان متوجه شدیم، صنایع کارگر زیادی را می‌خواهند و جای شکرش باقی است.ظرفیتی که با تلاش نمایندگان محترم مجلس و مسئولان شهرستان ایجاد شده باید طوری استفاده شود که نیروهای آماده به کار بومی در صنایع مشغول شوند تا جامعه‌ای پویا و فعال داشته باشیم.

این فعال کارگری در پایان گفت: جامعه کارگری به اعتراض خود با لایحه اصلاح قانون کار و طرح ادغام درمان سازمان تامین اجتماعی ادامه می‌دهد.

مراسم سالروز تصویب قانون کار با توجه به ایام اربعین حسینی باحضور مداح اهل بیت؛ عباس مفتاح برگزار شد که در حاشیه این همایش کارگران و تشکل‌های کارگری شهرستان های لامرد و مهر با امضای طوماری خطاب به رئیس مجلس شورای اسلامی؛ اعتراض خود را نسبت به بازپس‌گیری لایحه اصلاح قانون کار و طرح ادغام درمان سازمان تامین اجتماعی در بیمه سلامت ایرانیان اعلام نمودند.

همچنین از مربیان مرکز آموزش‌های کوتاه‌مدت خانه کارگر تجلیل به عمل آمد و گواهی به تعدادی از مربیان دوره تربیت مربی قرآنی مهد دارالقرآن خانه کارگر اهدا شد.

طومار کارگران لامرد و مهر

لایحه قانون کار باید به نفع کارگران تصحیح شود/جامعه کارگری به مخالفت برخیزد/ اخراج کارگران را تسهیل کرده‌اند

رئیس فراکسیون کارگری مجلس شورای اسلامی:

ایلنا: رئیس فراکسیون کارگری مجلس شورای اسلامی تاکید دارد که قانون کار ماحصل سال‌ها مبارزه کارگران علیه ظلم است از این رو جامعه کارگری اجازه تحمیل لایحه معیوب و ضد کارگری قانون کار را نخواهد داد.

به گزارش خبرنگار ایلنا «علیرضا محجوب»که در تجمع کارگران مقابل مجلس شورای اسلامی در سالگرد تصویب قانون کار در 29 آبان، سخنرانی می‌کرد، گفت:  در 29 آبان سال 68 ،‌ پس از مدت‌ها رد و بدل شدن قانون کار بین مجلس و شورای نگهبان لایحه در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شد.

وی ادامه داد: بیش از 70 مورد اختلاف بین مجلس و شورای نگهبان در این خصوص وجود داشت که پس از حل این اختلافات بالاخره قانون کار تصویب شد.

محجوب افزود: در خصوص ماده 7 قانون کار و تبصره یک آن اختلافات زیادی از همان ابتدا وجود داشت چرا که سقف قراردادهای موقت در آن تعیین نشده بود.

رئیس فراکسیون کارگری مجلس افزود: دولت به جای آنکه سقف قراردادهای موقت را بر اساس این تبصره مشخص کند. اقدام به پاک‌ کردن صورت مساله در لایحه اصلاح قانون کار کرد و تبصره یک ماده 7 را حذف کرد.

وی با طرح این پرسش که کدام قسمت از لایحه اصلاح قانون کار به نفع کارگران است، تصریح کرد: باید تاکید کرد که این لایحه هیچ نقطه روشنی ندارد و باید به نفع کارگران تصحیح شود.

محجوب ادامه داد: از این رو لایحه را در کارگروه روابط کار وزارت کار که بنده مسئول آن هستم بررسی می‌کنیم تا موارد موجود در آن که به نفع کارگران نیست مشخص کنند.

وی با ا شاره به ماده 28 قانون کار تصریح کرد: بر اساس لایحه اصلاح قانون کار این ماده به نفع کارفرمایان در جهت تسهیل اخراج کارگران تغییر یافته است.

عضو کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه برداشته شدن قانون کار در مناطق آزاد ویژه اقتصادی هیچ حاصلی نداشته است، تصریح کرد: عدم اجرای قانون کار در آن مناطق آزاد ویژه اقتصادی به اشتغالزایی کمکی نکرده است.

وی افزود: اما عده‌ای قانون کار را دستاویزی بر سر راه اشتغالزایی و توسعه اقتصادی معرفی می‌کنند. از این رو مخالفت خود را با این لایحه اعلام می‌کنم و از جامعه کارگری می‌خواهیم که در راه مخالفت با این لایحه معیوب و ضد کارگری به مخالفت برخیزند.

رئیس فراکسیون کارگری مجلس شورای اسلامی ضمن ابراز مخالفت خود با ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی در طرح تحول سلامت تصریح کرد: اجرای غلط ادغام موجب افزایش بدهی‌ و کسری منابع طرح تحول سلامت شد.

وی ادامه داد: از این رو با اصل ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی مخالف هستیم چرا که بر این باوریم این ادغام هیچ نفعی برای جامعه کارگری نخواهد داشت.

محجوب در ادامه به همسان سازی حقوق بازنشستگان و مشکلات کارگران ساختمانی اشاره و تاکید کرد:  مشکلات بازنشستگان و کارگران ساختمانی باید در چارچوب برنامه‌ریزی‌ها و طرح‌های مدون برطرف شود.

جلودارزاده: به مخالفت با تجمیع بیمه‌ها ادامه می‌دهیم/ آماده حضور گسترده‌تر در صحنه‌ایم

در تجمع جامعه کارگری مطرح شد؛

سهیلا جلودارزاده گفت: ما به هیچ عنوان با ادغام صندوق تامین اجتماعی موافق نیستیم چراکه منابع درمان کارگران را صرف افزایش درآمد پزشکان می‌کند. اگر فشارها افزایش یابد؛ به صورت گسترده‌تری در صحنه حاضر می‌شویم و با اقدامات ضدکارگری مخالفت می‌کنیم.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ تجمع جامعه کارگری به دعوت خانه کارگر از ساعت 9 صبح امروز مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار شد. در این مراسم که حدود سه هزار نفر در آن حضور داشتند؛ بر ضرورت مخالفت جامعه کارگری با لایحه ضدکارگری و معیوب اصلاح قانون کار و ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی در طرح تحول سلامت تاکید شد.

«سهیلا جلودارزاده» نماینده مجلس و عضو کمیسیون اجتماعی مجلس یکی از سخنرانان این مراسم بود. وی با اشاره به توقف بررسی لایحه اصلاح قانون کار در کمیسیون اجتماعی گفت: به دلیل اینکه این لایحه در جهت تضعیف نظام و کارگران است درحالیکه بیش از 40 میلیون نفر از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند؛ بررسی لایحه در کمیسیون اجتماعی متوقف شد.

وی افزود: این لایحه معیوب به صورت گسترده‌ای حقوق کارگران را در جهت منافع اقلیتی بهره‌مند تضییع می‌کند.

وی با اشاره به طرح ادغام صندوق درمان تامین در طرح تحول سلامت گفت: اجرای غلط این طرح درآمد پزشکان را به بیش از 400 میلیون تومان افزایش داد اما هیچ امکاناتی از حیث درمانی نصیب اکثریت محروم جامعه نکرد.

وی افزود: ما به هیچ عنوان با ادغام صندوق تامین اجتماعی موافق نیستیم چراکه منابع درمان کارگران را صرف افزایش درآمد پزشکان می‌کنیم.

سهیلا جلودارزاده

وی در پایان متذکر شد: اگر دولت و وزارت بهداشت بخواهند بر ادغام صندوق درمان تامین اجتماعی و لایحه اصلاح قانون کار فشار وارد آورند؛ به صورت گسترده‌تری در صحنه حاضر می‌شویم و با این اقدامات ضدکارگری مخالفت می‌کنیم.

ادغام خط قرمز ماست؛ اجازه نخواهیم داد این طرح اجرایی شود

در کنگره خانه کارگر غرب گیلان تاکید شد؛

روز چهارشنبه اولین کنگره خانه کارگر غرب گیلان با حضور رئیس اداره کار، تعاون و رفاه اجتماعی شهرستان فومن برگزار شد.

به گزارش ایلنا، روز چهارشنبه اولین کنگره خانه کارگر غرب گیلان با حضور کارگران، بازنشستگان، اعضای شوراهای اسلامی کار، انجمن‌های صنفی کارگری، مسئولان و مدیران دستگاه‌های اجرایی شهرستان فومن و همچنین دبیر اجرایی خانه کارگر و رئیس کانون شوراهای اسلامی کار استان گیلان در محل سالن شهید بهشتی اداره ارشاد فومن برگزار شد.

رئیس هیات مدیره انجمن صنفی کارگران ساختمانی شهرستانهای فومن و شفت در این کنگره با اشاره به  لایحه اصلاح قانون کار و بحث طرح ادغامِ بخش درمان تامین اجتماعی و نظام سلامت گفت: درحال حاضر موضوع لایحه اصلاح قانون کار که در قالب اصلاحیه به مجلس ارائه شده و بحث طرح ادغامِ بخش درمان تامین اجتماعی و نظام سلامت سرنوشت جامعه کارگری در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است.

«اسمعیل افنوت» افزود: پس از تصویب قانون کار در سال 69و کش و قوس‌های حول آن که نهایتا منجر به این شد که این قانون در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شود، ما شاهد اتفاقات مختلفی در خصوص قانون کاربودیم. یکی از مهمترین مواردی که مورد اعتراض است اینکه قانون اخیر هنوز پس از این همه سال به اجرا درنیامده و ظرفیت‌های پنهان آن ناشناخته مانده و بعضا سوء‌استفاده‌هایی از آن شده است.

به گفته وی، در حال حاضر قانون کار جمهوری اسلامی ایران یکی از مترقی‌ترین قوانین کار دنیاست اما این قانون در قالب یک لایحه ضدکارگری برای انجام تغییرات از سوی دولت به مجلس ارسال شده است.  در صورت تایید این لایحه؛ سرنوشت جامعه کارگری در هاله‌ای از ابهام فرو خواهد رفت.

به گفته وی؛ آنچه در این لایحه باعث دلخوری جامعه کارگری شده؛ این است که نظرات  شرکای اجتماعی دولت در لایحه اصلاح قانون کار لحاظ نشده و دولت صرفا لایحه را با نظر خود تدوین کرده است. از این رو باید براساس عمل به سه‌جانبه‌گرایی که از الزامات روابط کار است؛ دولت نسبت به بازپس‌گیری لایحه از مجلس اقدام نماید.

این فعال کارگری در ادامه با اشاره به نقاط ضعف لایحه اصلاح قانون کار  گفت: به عنوان نمونه در لایحه‌ای که تحت عنوان اصلاح قانون کار به مجلس ارائه شده، ماده 7 قانون کار دچار تغییرات اساسی می‌شود. براساس این لایحه، تبصره‌های 1، 3 و 4 ماده 7 قانون کار حذف می‌شوند و این به معنای هرج و مرج بیشتر در قراردادهای موقت است.

به گفته وی؛ حذف تبصره یک به معنای این است که قرارداد موقت، محدودیت زمانی ندارد و حداکثر مدت برای آن تعیین نمی‌شود. حذف محدودیت حداکثر مدت قرارداد موقت، برداشتن سدی از پیش پای سودخواهی سرمایه و به معنای بازگذاشتن دست کارفرمایان برای موقتی‌سازی هرچه بیشتر روابط کار است.

او همچنین درباره حذف تبصره سه گفت: حذف تبصره سه اصولا وجود قرارداد نوشته و مکتوب را زیرسوال می‌برد و این به نابسامانی و هرج و مرج بیشتر خواهد انجامید. در واقع به جای تلاش برای اصول‌مند کردن بیشتر قراردادها و تسهیل نظارت، با حذف این تبصره، قرارداد نوشته و قانونی در کل، محلی از اعراب نخواهد داشت. در نهایت، حذف تبصره چهار ماده 7 قانون کار، با حذف الزام پرداخت پایان کار، اخراج کارگران موقت یعنی بیش از 95 درصد جمعیت کارگری فعلی ایران را تسهیل می‌کند.

وی در بخش پایانی سخنان خود درباره بحث ادغام بخش درمان تامین اجتماعی با طرح بیمه سلامت گفت: این طرح جز آسیب زدن به سرمایه و اموال کارگران برای ما چیزی دیگری به همراه نخواهد داشت و ما ادغام را خط قرمز خود می‌دانیم و اجازه نخواهیم داد که این طرح اجرایی شود.

مرگ بیش از چهارصد کارگر در خراسان رضوی بر اثر حوادث کار

در چهارماهه نخست سال جاری رخ داد؛

در 4 ماهه نخست امسال 447 نفر در خراسان‌رضوی در اثر حوادث کار جان خود را از دست داده‌اند.

براساس اخبار دریافتی ایلنا، در 4 ماهه نخست امسال 447 نفر در خراسان‌رضوی در اثر حوادث ضمن کار جان خود را از دست داده‌اند که این رقم، آمار بسیار بالایی است.

علیرغم اینکه میزان ساخت و ساز و اشتغال در سال جاری در خراسان رضوی کاهش یافته است، آمار تلفات جانی حوادث شغلی افزایش داشته که این مساله نگران‌کننده است.

فعالان کارگری، عدم ارائه آموزش صحیح به کارگران و فقدان تجهیزات ایمنی را دلیل بالابودن تلفات ناشی از حوادث کار می‌دانند.

دولت و مجلس نیروی کار را فراموش کرده و پشتیبان سرمایه‌دار شده‌اند

یک فعال کارگری مناطق آزاد:

یک فعال کارگری مناطق آزاد معتقد است: تلاش دولت برای گسترش مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، دور زدن قانون اساسی و عدول از وظایف قانونی است.

«ناصر آقاجری» فعال کارگری مناطق آزاد در گفتگو با ایلنا؛ در ارتباط با گسترش مناطق آزاد و ویژه اقتصادی و پیامدهای آن بر نیروی انسانی شاغل گفت: دولت های پس از جنگ با دور زدن قانون اساسی، مقررات مناطق آزاد تجاری – صنعتی را دربیشتر مناطق بزرگ صنعتی ایران کاربردی و کارگران را از شمول قانون کار خارج کرده‌اند. این در حالیست که دولت و نمایندگان مجلس فراموش کرده اند که تصویب قوانین متضاد با قانون اساسی، غیر قانونی و عدول از تعهدات حاکمیتی است.

وی افزود: متاسفانه در حال حاضر، دولت و مجلس به جای اتخاذ موضع بیطرفی و تلاش برای اجرای قوانین مربوط به حوزه روابط کار، نیروی کار را فراموش کرده و صد درصد پشتیبان وحامی سرمایه‌دار شده‌اند.

آقاجری ادامه داد: اوضاع به گونه‌ای پیش رفته که یک وجه بازار کار، از همه حقوق اولیه محروم است اما در مقابل، آن وجه دیگر بازار کار  یعنی "سرمایه‌دار"، هم پشتیبانی همه نهادهای دولتی را با خود دارد و هم تشکل‌های مستقل خود را. این سیاست یک بام و دو هوا چه معنایی دارد؟

وی در ادامه با اشاره به تجمع کارگران در روز 25 آبان اظهار داشت: نتیجه اتحاد کارگران در روز بیست و پنجم این شد که مسئولان از سه مورد اعتراض کارگران، دو مورد را به طور موقت منتفی اعلا م کردند، ولی در مورد سوم که تقاضای لغو مناطق آزاد تجاری- صنعتی بود، سکوت کردند.

این فعال کارگری ادامه داد: اعتراض به گسترش مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، اعتراض به همان روندی است که در بزرگترین مناطق صنعتی ایران هزاران کارگر صنعتی، تکنیسین و مهندس را که باید صنایع مادر را بسازند و به تولید برسانند تا جامعه بتواند بر پای خود بایستد و به زندگی ادامه دهد، از ابتدایی‌ترین حقوق تامین اجتماعی محروم کرده است.

وی در تشریح مشکلات کارگران مناطق آزاد گفت: هرکدام از کارگران فنی وبا تجربه پروژه‌ای بیش از 30 سال در سخت‌ترین شرایط این صنایع مادر تولید کرده‌اند ولی شرکتهای پیمانکاری اگر چه پول بیمه و پس‌انداز بازنشستگی را از حقوق آنها کسر نموده‌اند ولی به تامین اجتماعی پرداخت نکرده‌اند(و برخی سوابقی کمتر از ده سال دارند) و نمی‌کنند، بدین جهت در دوران پیری و ناتوانی، این کارگران نمی‌توانند از مزایای بازنشستگی استفاده کنند.

آغاجری با بیان اینکه مسئولان با تکیه بر تحلیل‌های نادرست فکر می‌کنند که با پایمال کردن حقوق کارگران می‌توانند به رشد اقتصادی برسند و سرمایه‌داران خارجی را به سرمایه‌گذاری در ایران تشویق کنند، افزود: حتی یک پیمانکار دست پنجم در عسلویه پس از چند ماه کار، سرمایه‌های هنگفت می‌اندوزد، آن وقت مسئولان می‌خواهند به نام برداشتن موانع سرمایه‌گذاری، همین حداقل دستمزدی را که هنوز برای یک ماه با این همه گرانی و هزینه مسکن و بهداشت و خورد وخوراک وپوشاک  به یک میلیون نرسیده است، با اصلاح قانون کار حذف کنند و تعیین مقدار آن را دراختیار یک طرفه‌ی سرمایه‌دار قراردهند.

وی تاکید کرد: البته از دهه هفتاد این عمل ضدقانونی را در مناطق آزاد تجاری – صنعتی کار بردی کرده‌اند و تلاش برای اصلاح قانون کار، اجرایی کردن نسخه سراسری مقررات مناطق آزاد است.

آقاجری در پایان تصریح کرد: کارگران پروژه‌ای نسبت به دور زدن قانون اساسی به وسیله دولت‌های پس از جنگ و ایجاد مناطق آزاد تجاری – صنعتی که کارگران را از حداقل حقوق قانونی خود مانند تامین اجتماعی، بازنشستگی و خدمات درمانی محروم کرده است؛ سالهاست اعتراض دارند و انتظار آنها این است که دولت با واقع بینی به وظیفه خود که اجرای قانون اساسی است، عمل کند.