زیر پوست جنگ؛

زیر پوست جنگ؛

محسن پناهی؛

%d8%b3%d9%88%d8%aa%d9%84%d8%a7%d9%86%d8%a7-%d8%a2%d9%84%da%a9%d8%b3%db%8c%d9%88%db%8c%da%86-e1469286416724

سوتلانا آلکسیویچ در ۳۱ مه ۱۹۴۸ در شهر ایوانو فرانکوفسک در اوکراین به دنیا آمد . مادرش اوکراینی و پدرش یک نظامی اهل بلاروس بود که دوران خدمتش را در اوکراین می گذراند و بلافاصله بعد از پایان دوره ای خدمتش به زادگاهش  در بلاروس باز گشت . آلکسیویچ خیلی زود و از همان سنین نوجوانی، نوشتن را به صورت جدی آغاز کرد و بعد از پایان تحصیلاتش در یک روزنامه ی  محلی به عنوان خبرنگار مشغول به کار شد. استعداد ادبی در کنار شغل روزنامه نگاری او، باعث می شد تا او در یافتن سبک خاص و فرم مطلوبش دچار مشکل شود. او در این دوره در ژانرهای مختلف ، از شعر تا داستان کوتاه دست به خلق آثاری زد که هیچکدام در نهایت باب میلش نبود و تنها به سردرگمی و پریشانی وی در انتخاب سبک و فرم افزود. تا اینکه با آثار یکی از نویسندگان مدرن روسیه به نام آلس آدامویچ آشنا شد و با خواندن رمان بلوکاد از این نویسنده به شدت تحت تاثیر سبک کار او قرار گرفت. آدامویچ سبک خود را رمان مستند می نامید و با نگاه افراد مختلف و روایت های گوناگون از یک موضوع ماجرا را پیش می برد . الکسویچ به عنوان روزنامه نگار اشتهای سیری ناپذیری به بیان حقیقت داشت و در کنار آن همواره خود را وامدار ادبیات می دانست به همین دلیل با کمک گرفتن از سبک آدامویچ دست به تلفیق این دو زد. یعنی روایت و داستان را در کنار گزارش و مستندات قرار داد تا بتواند نگاه عمیق تری نسبت به یک موضوع پیدا کند. او خود در این رابطه چنین می گوید :

   “من به دنبال راهی بودم تا مرا به واقعیت نزدیک کند، رنجم دهد، هیپنوتیزمم کند و این ژانز، ژانر صدای انسان، گشوده شدن مکنونات قلبی اش و احساسات روحش بود. بله، من دنیا را چنین می بینم و می شنوم : از راه رخنه بر اعماق هستی و حیات. پس ناگزیرم، همزمان هم نویسنده باشم و هم روزنامه نگار و هم جامعه شناس و هم روانکاو و هم واعظ. از جمع هزاران صدا، عناصر حیات و هستی، واژه ها و هر آنچه که بیت واژه ها و در پس آن ها هست، تصویر را به وجود می آورم . تصویر عصر خودم را… آن گونه که ما آن را می بینیم و تصورش می کنیم. اعتبار و سندیت رخداد، کثرت ادوار است. من تصویر کشورم را از انسان هایی می سازم که در عصر من زندگی می کنند …”

جنگ و پیامدهای آن یکی از مهمترین سوژه های آثار آلکسویچ به شمار می آید. او معتقد است کلیات جنگ ها و ماجرای آن به اندازه ی کافی گفته و شنیده شده است اما آنچه همواره بکر بوده و چندان مورد توجه نبود سرگذشت مردم عادی و افراد معمولی حاضر در جنگ است. معلم، آتش نشان، خیاط، کشاورز همه و همه روایتی از جنگ و تجربیات وحوادثی که از سر گذرانده اند را دارند. زمانی که تمام این روایت ها را همچون قطعات یک پازل در کنار هم قرار می دهیم در نهایت می توانیم تصویری کامل و واقعی از جنگ داشته باشیم.

علاوه بر آن در طول تاریخ همواره شاهد بوده ایم که نحوه ی روایت و تعریف از موضوعی همچون جنگ و شرح کلی جریانات آن،  به حکومت وقت و موضع گیری های آن، بستگی داشته و بارها و بارها دیده ایم که با تغییر یک حکومت، شرح ماجرا به کلی تغییر کرده، حال آنکه یک روایت مستند و چند صدایی می تواند تصویری حقیقی و شفاف از آن موضوع ایجاد کند . در واقع از یک حقیقت و مفهوم کلی، مصلحت گرایانه و ایدئولوژیک به واقعیتی برهنه و کاملا انسانی بدل می شود .

آلکسیویچ در نخستین تجربه ی عملی اش رمان “جنگ چهره ی زنانه ندارد” را نوشت. او در این کتاب به سراغ زنانی می رود که تجربه ی حضور در جبهه های جنگ را داشته اند و روایت های آن ها را بدون کوچکترین تغییری ثبت می کند. او در رابطه با این سوژه و دلیل انتخابش چنین می نویسد :

“در علم چشم پزشکی مفهومی به نام نسبت دیافراگم وجود دارد که در حقیقت بیانگر قابلیت عدسی چشم در ثبت بهتر یا بدتر         تصویر است. با اشاره به این موضوع می توان گفت آن چه از جنگ در ذهن و یاد زنان به جا مانده، به لحاظ میزان احساسات و درد بیشترین فاصله را با دیافراگم دارد. حتی اضافه می کنم جنگ زنانه بسیار ترسناکتر از تصور مردانه ی آن است. مردها پشت سر تاریخ پنهان می شوند و در پس حقایق مختلف نگاه می کنند، اما زنان از احساسات بر می آیند. آن ها قابلیت دیدن آن چه بر مردان پوشیده است دارند . این دنیای دیگری است با رنگ و بوی متفاوت، ((به ما کوله پشتی دادن ما از اون برای خودمون دامن دوختیم))…

اما در مرکز همه ی این خاطرات این حس وجود دارد: غیر قابل تحمل است مردن، هیچ کس دلش نمی خواهد بمیرد. غیر قابل تحمل تر از آن کشتن انسان ست، زیرا زن زندگی می بخشد. مدت زیادی انسان جدیدی را در بطنش حمل می کند. از او مراقبت می کند و به دنیایش می آورد . من فهمیدم که کشتن برای زنان دشوار تر است. ”

 از چاپ این کتاب به مدت دو سال ممانعت به عمل آمد . اثر او را از چندین جهت نامناسب و خلاف اصول و آرمان های سیاسی سوسیالیسم می دانستند. یکی از ناشران دولتی پس ازمخالفت با انتشار کتاب به او گفته بود که قصد دارد تبدیل ماریا ریمارک روسیه شود و این اجازه را به او نمی دهند.  در نهایت الکسیویچ تا  زمان روی کار آمدن گورباچف و آغاز دوران بازسازی سیاسی نه تنها موفق به چاپ کتاب نشد بلکه حتی شغل خود را از دست داد و بارها و بارها از سوی عوامل حکومت مورد تهدید قرار گرفت. با ابن وجود چاپ کتاب او در ابتدای دوران سیاست پروستاریکا با موفقیت چشمگیری رو به رو شد و توجه مخاطبان و منتقدان زیادی را به خود جلب کرد تا جایی که بارها تجدید چاپ شد و تیراژ از مرز دو میلیون نسخه گذشت  .

کمی بعد از انتشار این کتاب، دومین اثر او به نام “آخرین شاهدان” به چاپ رسید . این بار هم قلم آلکسیویچ جنگ رانشانه گرفت با این تفاوت که زنان جای خود را به کودکان دادند. او در این کتاب با بیانی بسیار ساده و روان جنگ را از نگاه کودکان همچون غولی وحشتناک نشان می دهد که تاثیر مواجهه ی با آن برای آنها، ابدی و فراموش نشدنی است .

در سال ۱۹۸۹ آلکسیویچ کتاب ” پسرانی از جنس روی” را منتشر کرد. این کتاب  نیز همچون آثار قبلی او حول محور جنگ می گردد. این بار حضور نیروهای نظامی شوروی در افغانستان سوژه ی اصلی او بود .او زمان زیادی (در حدود چهار سال) صرف نگارش این کتاب کرد و برای شنیدن و ثبت روایت قربانیان، بازماندگان و خانواده ی آنها به نقاط مختلف سفر کرد. در نهایت برای تکمیل اطلاعاتش سفری نیز به افغانستان داشت. نام کتاب اشاره دارد به تابوت هایی از جنس روی، که ارتش از آن برای حمل اجساد نیروهای نظامی و تحویل آن به خانواده هایشان استفاده می کرد . واکنش ها به این کتاب به سرعت شروع شد. جامعه ای که پیش از این باورهایش از جنگ، حماسه های دلاورانه ی نیروهای خودی بود حالا با واقعیتی تلخ و زشت رو به رو می شد. روایت مستندی از جنگ که در آن قهرمانان حماسه های ارتش ، جای خود را به مزدوران جنایتکار می دادند و دلاوری ها تبدیل به کشتار مردم بی دفاع و غیرنظامی می شد . کتاب خیلی زود با واکنش منفی رسانه های دولتی، ارتش و نیروهای نظامی مواجه شد . این بار دید انتقادی جای خود را به اتهامات امنیتی داد. آلکسیویچ متهم بود که سعی در تخریب چهره ی ارتش نزد اذعان عمومی را دارد. سرانجام در ۱۹۹۲ دادگاهی در مینسک رسیدگی به اتهامات او را آغاز کرد.

کتاب بعدی او محصور مرگ نام داشت و شرح روایت ها و خودکشی های موفق یا ناموفق افرادی بود که طاقت پذیراشدن و مواجهه با فروپاشی نظام سوسیالیستی و نابودی آن را نداشتند . افرادی که با نابودی آرمان هایشان حالا دچار سردرگمی بی حد و حصری هستند که حتی برای یافتن هویت خود دچار مشکل می شوند .

%d8%b3%d9%88%d8%aa%d9%84%d8%a7

 در ۱۹۹۷ آلکسیویچ کتاب صداهایی از چرنوبیل، تاریخ شفاهی یک فاجعه را منتشر کرد . کتاب شرح روایت های بازماندگان حادثه ی اتمی چرنوبیل است . بروز مشکل و انفجار در نیروگاه اتمی چرنوبیل باعث شد تا تمام مردم مناطق و نواحی اطراف آن ناخواسته قربانی این فاجعه ی اتمی شوند.مردم در مدت کوتاهی خانه هایشان را تخلیه کردند و به شهرهای دیگر منتقل شدند .اما آوارگی تنها مصیبت آنها نبود. در مواجهه و تقابل با شهر و مردم جدید، دیواری میان مردم عادی شهرها با چرنوبیلی ها بود . گویی آنها ناقل طاعونی هستند از جنس اتم که از تماس، برخورد نزدیک و حتی هم کلام شدن با آنها باید خودداری کرد. انزوا و آوارگی در کنار انواع بیماری ها و مشکلات جسمی سخت و علاج ناپذیر و نیز بی توجهی دولت در رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان باعث می شود تا این مردم تصویر یک مرگ پرعذاب تدریجی را ایجاد کنند . دلیل این فاجعه چه اشتباه ساده ی یک اپراتور باشد و چه کوتاهی و قصور دولت در زمان احداث زیرساخت های نیروگاه، تغییری در این واقعیت ایجاد نمی کند که چرنوبیلی ها مردم ساده و بی دفاعی بودند که قربانی جاه طلبی های علمی، صنعتی و نظامی شوروی شدند.

سرانجام آکادمی نوبل در سال ۲۰۱۵، سوتلانا آلکسیویچ را به دلیل روایات چند صدایی که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات اعلام کرد .

پیرامون انتخاب این نویسنده هم بحث ها و مخالفتهای زیادی در گرفت . برخی جریان حاکم بر نوبل را سیاسی و جهت دار دانستند . این گروه با یادآوری نوبل سولژنیتسن در سالی که همگان یوکیو میشیمای ژاپنی را شایسته ی آن می دانستند، نگاه جریان دار و سیاسی نوبل را ریشه دار و تکراری می دانستند . سولژنیتسن منتقد تندروی سیاست های شوروی، در کارنامه ی ادبی خود جز کتاب “بخش سرطان” هرگز نتوانست اثر ادبی قابل قبولی داشته باشد حال آنکه یوکیو می شیمای ژاپنی چندین و چند شاهکار من جمله چهارگانه ی دریای حاصلخیزی را در کارنامه ی ادبی خود داشت . ناگفته نماند که این اولین بار نبود که چنین شائبه ای ایجاد می شد، بعد از اختلاف نظر میان آلبر کامو و ژان پل سارتر و انتقاد کامو از مواضع سوسیالیستی ،زمانی که آکادمی نوبل او را برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات اعلام کرد سارتر واکنش تندی نشان داد و گفت : که کامو پاداش دم تکانی هایش برای غرب را گرفت ” این جریان و شائبه ی سیاسی بودن انتخاب های آکادمی نوبل تا به امروز ادامه دارد . سوتلانا آلکسیویچ نویسنده ی اهل بلاروس در حال حاضر نیز منتقد سرسخت پوتین و سیاست های روسیه می باشد. او در قیاس سایر کاندیداهای مطرح سال مانند هاروکی موراکامی، فیلیپ راث، جویس کرول اوتس ، قطعا از جایگاه ادبی و هنری کمتری برخوردار است و به همان نسبت برتری اش نسبت به آنها سخت قابل باور است …

تا به امروز ۴ عنوان از آثار سوتلانا آلکسیویچ به فارسی ترجمه شده که عبارتند از :

صداهایی از چرنوبیل، تاریخ شفاهی یک فاجعه / ترجمه از نازلی اصغر زاده / انتشارات مروارید

پسرانی از جنس روی / ترجمه از ابوالفضل الله دادی / انتشارات نگاه

آخرین شاهدان / ترجمه از مصطفی مظفری / انتشارات هیرمند

جنگ چهره ی زنانه ندارد / ترجمه از عبدالمجید احمدی / نشر چشمه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.