شعر: جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست



  • جنگلِ آینه‌ها به هم در شکست
    و رسولانی خسته بر این پهنه‌ی نومید فرود آمدند که کتابِ رسالتِشان

    جز سیاهه‌ی آن نام‌ها نبود که شهادت را
    در سرگذشتِ خویش مکرر کرده بودند.
    .
    ‌ با دستانِ سوخته غبار از چهره‌ی خورشید سترده بودند
    تا رخساره‌ی جلادانِ خود را در آینه‌های خاطره بازشناسند.
    تا دریابند که جلادانِ ایشان، همه آن پای در زنجیرانند.
    .

    که قیامِ درخون تپیده‌ی اینان
    چنان چون سرودی در چشم‌اندازِ آزادیِ آنان رُسته بود، ــ
    همه آن پای‌ در زنجیرانند که، اینک!
    بنگرید تا چگونه بی‌ایمان و بی‌سرود
    زندانِ خود و اینان را دوستاق‌بانی می‌کنند،
    بنگرید!
    بنگرید!.
    .
    جنگلِ آینه‌ها به هم درشکست
    و رسولانی خسته بر گستره‌ی تاریک فرود آمدند
    که فریادِ دردِ ایشان به هنگامی که شکنجه بر قالبِشان پوست می‌درید.
    .
    چنین بود: «ــ کتابِ رسالتِ ما محبت است و زیبایی‌ست تا بلبل‌های بوسه بر شاخِ ارغوان بسرایند.
    .

    شوربختان را نیک‌فرجام بردگان را آزاد و نومیدان را امیدوار خواسته‌ایم تا تبارِ یزدانیِ انسان سلطنتِ جاویدانش را بر قلمروِ خاک بازیابد.
    .
    کتابِ رسالتِ ما محبت است و زیبایی‌ست تا زهدانِ خاک از تخمه‌ی کین بار نبندد.

    جنگلِ آیینه فروریخت
    و رسولانِ خسته به تبارِ شهیدان پیوستند،
    و شاعران به تبارِ شهیدان پیوستند
    چونان کبوترانِ آزادْپروازی که به دستِ غلامان ذبح می‌شوند
    تا سفره‌ی اربابان را رنگین کنند.

    و بدین‌گونه بود که سرود و زیبایی
    زمینی را که دیگر از آنِ انسان نیست
    بدرود کرد.
    ‌ گوری ماند و نوحه‌یی
    و انسان جاودانه پادربند به زندانِ بندگی اندر بمانْد.
    .
    .

    احمدشاملو


نظرات 1 + ارسال نظر
Nnn__LLL_k یکشنبه 30 آبان 1395 ساعت 12:10 http://rell.ro.lt/

سلامی به شیرینی دلتون، روزتون پر از رنگهاى قشنگ، پر از خبرهاى خوب، سرشار از انرژى مثبت، و یه عالمه لبخند خیلی خیلی افتخار میدید پیش من هم بیاین
96518

ممنون از توجه شما سایت شما باز نشد چرا؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.