عمادالدین باقی:
در کشور مدها و موجها زندگی میکنیم
تابستان سال گذشته بود که رئیس مرکز فوریتهای اجتماعی بهزیستی کشور آماری تکاندهنده از کودکآزاری در کشور ارائه کرد. او برای کودکآزاری عدد نگرانکننده هشتهزارو ٦٦٤ را بیان کرده و گفته بود ممکن است این عدد بیشتر هم باشد، چراکه بسیاری از کودکآزاریها در خانوادهها پنهان باقی میماند. همین آمار بالای کودکآزاری در ایران باقی را به شگفتی واداشته بود که بپرسد: «در میان اینهمه کودکآزاریای که بخشی از آنها نیز منجر به مرگ کودک میشود، چرا مرگ ستایش اینهمه توجه ما را به خود جلب میکند؟». باقی خود برای نشاندادن حجم گسترده کودکآزاریها در ایران به آماری استناد کرد که در شماره ١٦ فصلنامه «رفاه اجتماعی» از کودکآزاری در بازه زمانی ١٣٨٣-١٣٨٢ منتشر شده است. در این یک سال نزدیک به ٧٠٠ مورد کودکآزاری جنسی، ٨٠ مورد کودکربایی، ٩ مورد کودکربایی منجر به قتل، چهار مورد تجارت کودک، ٣١٤ مورد اخاذی از کودکان و ١٢ مورد فرزندکشی اتفاق افتاده است. باقی همچنین به مورد بیجه اشاره کرد که با همدستی چند نفر دیگر ٢٦ کودک هفت و ١٠ساله را مورد تجاوز قرار داده و به قتل رسانده بودند. او سپس پرسید: «قتل ستایش در برابر این حجم عظیم از کودکآزاری ناچیز است. سؤال اینجاست چرا برای بقیه این کودکان کمپین راه نمیافتد؟ چرا نسبت به بقیه بیتفاوت هستیم؟ شاید جواب اول این باشد که رسانه در این زمینه نقش دارد. البته این نکته درستی است. در مقالهای که با عنوان «اخلاق حقوقبشری در خبرنویسی حوادث» برای روزنامه «اعتماد ملی» نوشتم، شرح دادهام چگونه گاهی رسانهها اخبار را به شکلی نقل میکنند و افکار عمومی را چنان تهییج میکنند که قاضی اگر حکمی جز اعدام برای محکوم تعیین کند، از نظر افکار عمومی پذیرفتهشده نیست. اما این همه ماجرا نیست. در شرایطی که در کشور این همه تعداد کودک-قربانی زیاد است، چرا ستایش؟». او سپس به سؤالش اینطور پاسخ داد: «کشور ما کشور مدها و موجهاست. معنای این حرف این است که بسیاری از واکنشهای ما ریشه معقول و منطقی ندارد و بدتر اینکه جنبه خودنمایانه دارد. یعنی این موجها بهجای آنکه فرصتی را برای آسیبشناسی فراهم کنند، فضایی را برای خودنمایی ایجاد میکنند. بههمیندلیل ناگهان موجی راه میافتد که خشونت آن کمتر از خشونت خود جنایت قتل ستایش نیست. پشت جنایت دردناک علیه ستایش، جنایتی دیگر در جریان است. گویی این اتفاق چونان نشتری بود که به دمل چرکینی خورد و دشمنی با یک جنایت، تبدیل به نوعی دیگر از دشمنی شد و این دشمنی تا جایی پیش رفت که برخی به خود اجازه دادند درباره نحوه کشتن امیر هم اظهارنظر کنند». نمونهای از این نوع اظهارنظرها درباره نحوه کشتن امیر را میتوان در صفحه شخصی او در اینستاگرام دید. آنجا که برخی از کاربران این شبکه اجتماعی پیشنهادهای خصمانهای مثل «اعدام با صندلی برقی» و «مقابلهبهمثل با خانواده امیر» را مطرح کرده بودند. اما چرا این خصومت مجازی مهم است. از نظر باقی، امیر متهم زیر ١٨ سال است و در اسلام منع فقهی برای اعدام محکوم زیر ١٨ سال وجود دارد. نویسنده کتاب «حق حیات؛ پژوهشی در امکان لغو مجازات اعدام در شریعت و قوانین ایران»، با اشاره به اینکه احساسات نباید داور نهایی باشد، بلکه این عقلانیت و عدالت است که داوری نهایی را برعهده دارد، گفت: «در قانون مجازات اسلامی جدید که در سال ٩٢ به تصویب رسید، برای اولین بار در مواد ٩١ و ٩٢ راه برای اعدامنکردن محکوم زیر ١٨ سال فراهم شد اگرچه قانون در اینجا صراحت ندارد و دوپهلوست. البته در اینجا باید یک مغلطه را شرح دهم و آن اینکه قاتل ستایش باید مجازات شود و کسی در اصل مجازات شکی ندارد. آنچه درباره اعدام گفته میشود، درباره نحوه مجازات است».
باقی در آغاز سخنان خود اشاره کرد حقوقبشر باید در دپارتمان علوم اجتماعی در دانشگاهها تدریس شود نه دپارتمان حقوق. او در بخش بعدی سخنانش موضوعی را پیش کشید که نشان میدهد چرا او از ایده قرارگرفتن حقوقبشر ذیل علوم اجتماعی دفاع میکند. این فعال حقوقبشر ادامه داد: «یکی از مسائل مهمی که باید درباره مجازات اعدام مدنظر قرار گیرد، مفهوم «سرایت اجتماعی» است که «امیل دورکیم»، جامعهشناس، مطرح کرده است. در اعدام و بهویژه اعدام در ملأعام راهحل مشکل حذف آدمهای بد از صحنه روزگار معرفی میشود و وقتی چشم و روح و روان آدمها به کشتن عادت کرد، ممکن است کشتن حتی به عملی لذتبخش هم تبدیل شود». سرایت یا واگیری اجتماعی که باقی از آن بهعنوان عاملی اجتماعی برای طرح موضوع منع اعدام بهویژه اعدام در ملأعام استفاده کرد، به معنی انتقال و گسترش نسبتا خودبهخودی برخی پدیدههای مرتبط با روانشناسی جمعی است. بهطوریکه از این طریق بتوان بهراحتی به پخش عقاید، امیال، احساسات، عواطف و سایر گرایشها، در محیطی که پذیرا باشد، پرداخت. ازهمینرو باقی تأکید کرد: «کشتن میتواند تبدیل به یک عادت شود و به هر سطحی تسری پیدا کند. ازاینرو هر نوع آموزش عادت به کشتن باید منع شود و اعدام در ملأعام خود منبع آموزش عادت به کشتن است». او درنهایت راهحل این مسئله را رجوع به مُر قانون دانست و گفت: «براساس قانون، باید توجه داشت قاتل و مقتول هر دو کودک بودهاند و کودکان محصول اجتماعیشدن هستند و جرائم آنها محصول اجتماعیشدن غلط است. این موارد باید در دادن حکم امیر مورد توجه قرار گیرد. از سوی دیگر، افکار عمومی نباید قاضی را در دادن حکم تحتتأثیر قرار دهد».
سخنان باقی البته از سوی حاضران بیپاسخ نماند. انتقادات اصلیای که به سخنرانی او شد، چند محور اصلی داشت؛ اولا از نظر حاضران، او مسئله مهاجر افغانستانیبودن ستایش را در صحبتهایش نادیده گرفته بود. البته باقی درمقابل معتقد بود در جریان قتل ستایش، دوگانه ایرانی و افغانستانی مطرح نبوده است. برخی هم انتقاد داشتند آنچه باقی با عنوان موج از آن یاد میکند، اتفاق خوبی بود که باعث ایجاد حسی از همراهی و همدردی در میان ایرانیان با این فاجعه شد و نگذاشت این حادثه بین اخبار روزمره گم شود. در برابر این انتقاد، باقی تأکید کرد منظورش جوسازی احساسی بوده است.
http://www.sharghdaily.ir/News/92678/