پروین اعتصامی «رخشنده»

یاد پروین اعتصامی در زاد روز شاعر

 

25 اسفند یادآور تولد پروین اعتصامی شاعر (‌شاعره) محبوب است.

در100 سال اخیر اما نام 4 شاعر زن بیشتر بر سر زبان ها افتاد. ژاله قائم مقامی و پروین اعتصامی که اشعار کلاسیک می‌سرودند و اولی 5 سال پس از پروین درگذشت و خود پروین اعتصامی که در 35 سالگی و در سال 1320  چشم از جهان بست.

دو نام دیگر هم آشنایند. فروغ فرخ زاد که در سال 1345 درگذشت و سیمین بهبهانی که 28 مرداد سال پیش خاموش شد.

جالب است بدانید نام اصلی پروین اعتصامی «رخشنده» بود و پروین را برای نام شاعرانه خود برگزید اما اکنون همه او را با عنوان «پروین اعتصامی» می‌شناسند.

نکته جالب درباره زندگی پروین این است که نام او با شهرهای مختلف گره خورده است. او در تبریز به دنیا آمد، زندگی مشترک کوتاه خود را در کرمانشاه سپری کرد، در تهران درگذشت و در قم به خاک سپرده شد.

به جز تبریز، کرمانشاه، تهران و قم همچنین می‌توان گیلان و آشتیان هم اشاره کرد. زیرا پدرش (‌یوسف اعتصامی) اگرچه ساکن گیلان بود و اصالتا آشتیانی.

او به خاطر فضای جامعه حرف ها و انتقادات خودرا اززبان حیوانات و اشیا بیان می‌کرد. شیوه‌ای که در شعر خود به وسیله آن به نقد جامعه یا حکومت می پرداخت «مناظره» بود و غالب اشعار او در قالب گفت و گو یا مناظره به یادگار مانده است.

 عمر پروین اما بسیار کوتاه بود. پس از ازدواجی که جز رنج برای او به همراه نداشت و به جدایی انجامید 6 سالی زیست و در۳۵ سالگی در تهران درگذشت و در قم درکنارپدرش به خاک سپرده شد.

 خانه پروین اعتصامی در تبریز- خیابان عباسی- جای گرفته و در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۸۵ با شمارهٔ ثبت ۱۸۶۸۱ به‌ عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

  این خانه به تازگی به موزه پروین اعتصامی تبدیل شده است.

 

زادروز او را با یکی از اشعار زیبای وی گرامی می داریم:

 

نهال تازه رسی گفت با درختی خشک

که از چه روی، تورا هیچ برگ و باری نیست

 

چرا بدین صفت از آفتاب سوخته‌ای

مگر به طرف چمن، آب و آبیاری نیست

 

شکوفه‌های من از روشنی چو خورشیدند

به برگ و شاخهٔ من، ذرهٔ غباری نیست

 

چرا ندوخت قبای تو، درزی نوروز

چرا به گوش تو، از ژاله گوشواری نیست

 

شدی خمیده و بی برگ و بار و دم نزدی

به زیر بار جفا، چون تو بردباری نیست

 

مرا صنوبر و شمشاد و گل شدند ندیم

ترا چه شد که رفیقی و دوستاری نیست

 

جواب داد که یاران، رفیق نیم رهند

به روز حادثه، غیر از شکیب، یاری نیست

 

تو قدر خرمی نوبهار عمر بدان

خزان گلشن ما را دگر بهاری نیست

 

از ان به سوختن ما دلت نمی سوزد

کزین سموم، هنوزت به جان شراری نیست

 

شکستگی و درستی تفاوتی نکند

من و ترا چو درین بوستان قراری نیست

 

ز من به طرف چمن سال ها شکوفه شکفت

ز دهر، دیگرم امسال انتظاری نیست

 

بسی به کارگه چرخ پیر بردم رنج

گه شکستگی آگه شدم که کاری نیست

 

تو نیز هم چو من آخر شکسته خواهی شد

حصاریان قضا را ره فراری نیست

 

گهی گران بفروشندمان و گه ارزان

به نرخ سودگر دهر، اعتباری نیست

 

هر آن قماش کزین کارگه برون آید

تمام نقش فریب است، پود و تاری نیست

 

هر آن چه می کند ایام می کند با ما

به دست هیچ کس ای دوست اختیاری نیست

 

به روزگار جوانی، خوش است کوشیدن

چرا که خوشتر ازین، وقت و روزگاری نیست

 

کدام غنچه که خونش به دل نمی‌جوشد

کدام گل که گرفتار طعن خاری نیست

 

کدام شاخه که دست حوادثش نشکست

کدام باغ که یک روز شوره‌زاری نیست

 

کدام قصر دل افروز و پایهٔ محکم

که پیش باد قضا خاک رهگذاری نیست

 

اگر سفینهٔ ما، ساحل نجات ندید

عجب مدار، که این بحر را کناری نیست

 

منبع:http://www.asriran.com/fa/news/457446

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.