من دستور دادم تا پانصد نفر را بکشند!
ناطق نوری چگونه فتنه زاهدان را با دستور کشتن 500 نفر آرام کرد!
برگی از خاطرات حجّت الاسلام [علی اکبر]ناطق نوری:
در انتخابات مجلس دوم، آقای سیدمحمدعلی زابلی از سیستان را شورای نگهبان ردّ صلاحیت کرده بود. ایشان روحانی بود و خیلی هم قیافه علمایی داشت. برخی از سیستانیها هم شورش کرده دفتر امام جمعه ـ آقای عبادی ـ را آتش زدند و سپس به طرف استانداری حرکت کرده بودند که آنجا را تصرّف کنند. آقای سیداحمد نصری، که استاندار آنجا بود، تلفن زد و گفت: "حاج آقا، دارند به طرف استانداری میآیند ما چه کار کنیم؟"
گفتم: "کوتاه نیایید، برخورد کنید".
جمعه ظهر بود، به آقای آخوندی که برای تشکیل شورای تأمین ویژه به ارومیه رفته بود، گفتم: مستقیماً از همانجا به زاهدان برود. اتّفاقاً در آن جمعه، آقای شمخانی هم حضور داشتند، لذا این دو نفر، به اتّفاق، به زاهدان پرواز کردند و جمعه بعد از ظهر کنترل اوضاع را در اختیار گرفتند و آقای فلاحیان نیز روز بعد به آنها پیوست. آقای فلاحیان و آخوندی و شمخانی را با نیرو و امکانات و اختیارات به آنجا فرستادم.
فردا صبح، آقای زابلی را قانع کردند که به استانداری برود. آقای آخوندی زنگ زد و گفت: "آقای زابلی اینجاست، چه کار کنیم؟" گفتم: "به ایشان احترام بگذارید، امّا عمّامه ایشان را بردارید و چشمهایش را ببندید و او را به زندان بیندازید".
آقای آخوندی گفت: "این کار هزینه بالایی دارد».
گفتم: "همین که دستور میدهم عمل کنید".
آنها آقای زابلی را زندان انداختند و با اغتشاشگران نیز برخورد کرده، سه نفر را کشتند.
آقای حسینی، نماینده سیستان در مجلس، جوّسازی علیه استاندار به راه انداخت و اظهار کرد: "استاندار آدمکش"، لذا به مجلس رفتم و در جلسه غیرعلنی ماجرای زاهدان را برای نمایندگان تشریح کردم و گفتم: این منطقه حسّاس است و بسیاری از منافقین و فرصتطلبان میخواستند از این ماجرا سوء استفاده کنند. استاندار آدمکش نیست، من دستور دادم تا پانصد نفر را بکشند، امّا برای پانصد و یکمین نفر باید مجدّداً دستور بگیرند. من شاه سلطان حسین نیستم که کوتاه بیایم. بنده را به جرم آدمکشی محاکمه کنید و به قوّه قضاییه هم اعلام کردم متّهم نه فرماندار، نه استاندار است، بلکه من هستم. و ماجرای زاهدان نیز بدین صورت پایان یافت».