روشهای نفوذ به سیستم عامل ویندوز و جلوگیری از آن

روشهای نفوذ به سیستم عامل ویندوز و جلوگیری از آن

روشهای نفوذ به سیستم عامل ویندوز و جلوگیری از آن

آیا از سیستم عامل ویندوز استفاده می‌کنید و برای ورود به آن رمزعبور قرار داده‌اید؟ فکر می‌‌کنید با این کار نفوذ به سیستم عامل ویندوز غیرممکن می‌شود؟ با ما باشید تا ببینیم چگونه می‌توان با دسترسی فیزیکی و بدون داشتن رمزعبور وارد کامپیوتر ویندوزی شد.

راه‌های متعددی برای نفوذ به سیستم عامل ویندوز وجود دارند و هر کدام نقاط قوت و ضعف خودشان را دارند. در ادامه به ۳ روش رایج اشاره می‌کنیم و در انتهای هر روش می‌خوانیم که چگونه می‌توانیم در برابر این روش‌ها از اطلاعاتمان محافظت کنیم.

۱-  نفوذ به سیستم عامل ویندوز با استفاده از دیسک زنده لینوکس -Linux Live CD

اگر فقط می‌خواهید به چند فایل دسترسی داشته باشید، نیاز به راههای پیچیده نیست. تمام چیزی که نیاز دارید یک دیسک زنده لینوکس،  کپی کردن یا انتقال دادن فایل‌ها در حافظه USB است.

روشهای نفوذ به سیستم عامل ویندوز و راههای جلوگیری از آن

چگونه کار می‌کند:

فایل iso یکی از توزیع‌های سیستم عامل گنو/لینوکس را دانلود و روی یک سی‌دی رایت کنید. سپس کامپیوتر را با سی‌دی boot کنید.

اگر توزیع اوبونتو را انتخاب کرده باشید، به هنگام بالا آمدن سیستم Try Ubuntu را انتخاب کنید و وارد محیط اوبونتو شوید. در این محیط به سادگی می‌توانید از طریق منوی سمت چپ و انتخاب درایو Windows به فایلهای ذخیره شده در هارد کامپیوتر دسترسی داشته باشید.

ممکن است برای دسترسی به برخی‌ فایلها نیاز به دسترسی ROOT باشد. در این حالت پنجره ترمینال را از مسیر  Applications > Accessories > Terminal  باز کرده و در خط فرمان دستور sudo nautilus را تایپ کنید. رمزعبور را خالی بگذارید و اینتر را بزنید. حالا به تمام فایلها دسترسی دارید.

چگونه جلوی آن را بگیریم :

چگونه توانستیم به فایلها دسترسی داشته باشیم؟ از طریق دسترسی به Bios و همچنین دسترسی و خواندن راحت فایل‌ها. بنابراین اگر روی Bios ویندوز رمزعبور پیچیده ‌و غیرقابل حدسی قرار دهیم کسی نمی‌تواند تنطیمات boot را تغییر دهید. و همچنین اگر فایلها یا سیستم‌عامل را رمزگذاری کنیم، بر فرض اینکه کسی به کامپیوتر ما نفوذ کند، نمی‌‌تواند فایل‌ها را بخواند.

۲- نفوذ به سیستم عامل ویندوز از طریق پاک کردن رمزعبور با Trinity Rescue Kit :

اگر بخواهیم به سیستم عامل ویندوز دسترسی داشته باشیم -نه فقط چند فایل- می‌توانیم از Trinity Rescue استفاده کنیم.

روشهای نفوذ به سیستم عامل ویندوز و راههای جلوگیری از آن

چگونه کار می‌کند :

فایل Iso را از سایت Trinity Rescue دانلود و روی سی‌دی رایت کنید. کامپیوتر را با سی‌دی boot کنید. وقتی وارد محیط Trinity Rescue شدید، از منوی اصلی گزینه Windows Password Resetting را انتخاب کرده و وارد  Interactive Winpass شوید.

حالا طبق دستورالعمل مشخص شده پیش بروید. پارتیشنی را که می‌خواهید ویرایش کنید مشخص کنید و Edit User Data and Passwords را انتخاب کنید. نام کاربری را بنوسید و گزینه Clear (Blank) User Password را انتخاب کنید. برای خروج از منو علامت تعجب (!) را تایپ کنید. سپس برای خروج از منوی Winpass روی q کلیک کنید. کامپیوتر را دوباره راه‌اندازی کنید، اینبار بدون رمزعبور می‌توانید وارد سیستم عامل ویندوز شوید.

چگونه جلوی آن را بگیریم :

همانند روش قبل، با دو راه میتوانیم جلوی این نفوذ را بگیریم. یکی گذاشتن رمزعبور پیچیده روی Bios و دیگری رمزگذاری سیستم عامل ویندوز.  دقت کنید اگر به جای رمزگذاری سیستم عامل، فقط برخی فایلها را رمزگذاری کنید، کسی که وارد کامپیوتر شما شود می‌تواند هر نرم‌افزاری را نصب کند. باید در نظر داشته باشیم که این روش روی ویندوز‌هایی که با حساب کاربری ماکروسافت احراز هویت می‌شوند کار نمیکند.

۳- نفوذ به سیستم عامل ویندوز از طریق شکستن رمزعبور با Ophcrack

در حالی که دو روش فوق نمی‌توانستند فایل‌های رمزشده را بخوانند، این روش می‌تواند به فایل‌های رمزشده هم دسترسی داشته باشد. و به جای پاک کردن رمزعبور، آن را پیدا می‌کند.  این روش حتی در سیستم‌عاملهایی که با حساب کاربری ماکروسافت احراز هویت می‌کنند نیز کارآمد است.

orphcrack

چگونه کار می‌کند:

تمام کاری که باید انجام دهید دانلود و رایت دیسک زنده Ophcrack است. سپس مانند دو روش قبل سیستم را با سی‌دی boot کنید. لود شدنش ممکن است مقداری طولانی شود. به محض اینکه سیستم بالا آمد شروع به شکستن رمزعبور می‌کند. اگر آن را پیدا کرد می‌توانید کامپیوتر را دوباره راه‌اندازی کنید و با رمزعبور پیدا شده وارد سیستم عامل ویندوز شوید، در غیر اینصورت به شما پیغام می‌دهد.

چگونه جلوی آن را بگیریم :

Ophcrack از Rainbow Tables برای شکستن رمزعبور استفاده می‌کند. یعنی اگر رمزعبوری خارج از لیستش باشد نمی‌تواند آن را پیدا کند. بنابراین برای اینکه از اطلاعتتان در برابر این روش محافظت کنید، رمزعبور پیچیده و بیشتر از ۱۴ حرف را انتخاب کنید. هر چقدر رمزعبور شما قدرتمندتر باشد، شانس اینکه Ophcrack آن را پیدا کند کمتر می‌شود.

راههای متعدد و زیادی برای نفوذ به سیستم عامل ویندوز وجود دارند. ما در این مطلب به سه روش رایج آن پرداختیم. این روش ‌ها را روی دستگاه خودتان امتحان کنید. متعجب خواهید شد که نفوذ به کامپیوترتان چقدر برای اشخاص دیگر آسان است. بنابراین سیستم عامل ویندوزتان را رمزگذاری کنید، روی Bios سیستمتان رمزعبور قرار دهید و همچنین از سیستم عامل ویندوزتان با رمزعبور پیچیده و قدرتمندی محافظت کنید. بهتر است بدانید با دسترسی فیزیکی به برد اصلی کامپیوتر، می‌توان Bios را ریست کرد در نتیجه رمزعبور آن پاک می‌شود (بازنشانی باتری و جامپر). بنابراین تا حد امکان کامپیوتر خود را از دسترس فیزیکی اشخاص دیگر دور نگاه دارید. و همچنین می‌توانید برای جلوگیری از تمام این موارد یکی از توزیع‌‌های سیستم عامل گنو/لینوکس را انتخاب و نصب کنید.

روزنامه ها

همکاری ایران، روسیه و ترکیه برای صلح در حلب

اعتماد

سارا معصومی :

 وضعیت در سوریه به مرحله‌ای رسیده است که دیگر امکان پیروزی یک طرف بر دیگری وجود ندارد. هرچند بازپس‌گیری حلب می‌تواند در میز مذاکره دست یک نفر را بالا ببرد اما پایان بحران در سوریه نیست. از حلب که بگذریم وضعیت در تدمر، الباب و رقه همچنان نامساعد و بعضا بحرانی است. در چنین شرایطی نیاز به همکاری بازیگران منطقه‌ای بیش از پیش احساس می‌شود و این روزها نام ایران، روسیه و ترکیه به عنوان مثلثی که برای پایان دادن به بحران در حلب تلاش می‌کنند بیشتر شنیده می‌شود.

ترکیه گفته شرط ایران برای تخلیه همزمان شبه نظامیان مخالف و غیرنظامیان از شرق حلب با زخمی‌های شیعه از دو روستای فوعه و کفریا که در محاصره شبه نظامیان مخالف است را با شبه نظامیان در میان گذاشته اما خانم معصومی نوشته که یک منبع آگاه در وزارت امور خارجه ایران این موضوع را رد کرد و آن را فضاسازی رسانه‌ای خوانده است.

اعتماد

 

***

حلب چگونه آزاد شد؟

شرق

آزادی حلب حاصل تلاش ائتلاف ایران، روسیه، سوریه و حزب‌الله است. این را سرلشگر سید یحیی صفوی، دستیار و مشاور عالی فرمانده کل قوا می‌گوید و وعده می‌دهد که به زودی موصل را نیز آزاد خواهیم کرد.

برآمدن از پس بحران سوریه و ختم این غائله، کمک بزرگی به اوضاع و احوال منطقه بود و از همین روست که ایران و روسیه به عنوان دو بازیگر اثرگذار همه تلاش خود را به کار گرفته‌اند تا راهی برای برون‌رفت از آن پیدا کنند. گفت‌وگوهای تلفنی وزرای خارجه و دفاع ایران با همتایان سوری، روس و ترک خود نشانه روشنی از تداوم این تلاش‌ها دارد.

همکاری‌های ایران و روسیه در خصوص سوریه از سوی غربی‌ها مورد اعتراض است. به هر ترتیب ایران و روسیه به تلاش‌ و همکاری خود برای حل‌وفصل موضوع سوریه و مقابله با تروریسم ادامه می‌دهند و تاکنون چندین بار گفته‌اند که اجازه نخواهند داد، همکاری استراتژیک و راهبردی دو کشور قطع شود.

شرق

 

***

آزادی حلب چرا برای غرب تا این حد سهمگین است؟

کیهان

سعدالله زارعی :

 پیروزی جبهه مقاومت در حلب آنچنان بود که هرکس که در دنیا با پیروزی تفکر دین‌پایه بر تفکر مادی مشکل داشت را در یک صف قرار داد و برای انحراف اذهان از عظمت آن به صحنه آورد. برای اینکه پیروزی بزرگ حلب روی ندهد، تلاش گسترده و چند لایه‌ای از سوی همه اجزاء جبهه استکباری صورت گرفت. سازمان ملل و شخص دبیرکل آن که وانمود می‌شد در منازعات جهانی نقش داور و حل کننده دارد، به موازات تشدید محاصره تروریست‌‌ها از وقوع بحران انسانی در حلب و به یاس مبدل شدن تلاش‌های بشردوستانه خبر می‌داد.

معادله‌ای که دی‌میستورا در جلسه اخیر شورای امنیت ارائه کرد، حفظ موقعیت تروریست‌های رانده شده و تبدیل پرچم سازمان ملل به بیرق گروه های ارهابی بود.

کیهان

 

***

مسیر ناهموار استیضاح وزیر راه

 ایران

به نقل از گزارش کمیسیون عمران در جلسه علنی دیروز مجلس :

 وزیر راه و مدیرعامل راه‌آهن در سانحه قطار نقش‌آفرین نبوده‌اند. احسان بداغی هم در مقاله‌ای نوشته که استعفا یا استیضاح؛ از نظر مخالفان عباس آخوندی، او راهی دیگر جز این دو راه در پیش رو ندارد. علی یارمحمدی، نایب رئیس کمیسیون عمران مجلس هم در سرمقاله روزنامه دولت نوشته که استیضاح وزیر راه‌ و شهرسازی در شرایط فعلی آسان‌ترین راهی است که می‌توان برای پاسخ لحظه‌ای به برخی سوالات جامعه در پیش گرفت. اما سوال اساسی این است که استیضاح یا حتی برکناری وزیر آیا خواهد توانست از عمق مشکلات وزارتخانه راه و شهرسازی بکاهد؟


ایران

 

***

روی ریل رسوایی

وطن امروز

گزارش تفصیلی کمیسیون عمران مجلس، وزارت راه را مقصر اصلی فاجعه برخورد ٢ قطار در سمنان اعلام کرده است. به گزارش وطن امروز این گزارش نشان می‌دهد با وجود این که دولتی‌ها قصد داشتند فقط خطای انسانی را علت عمده این حادثه بدانند اما تخلفات عدیده در وزارت راه و سیستم کنترل هوشمند قطار که در دست شرکتی وابسته به اصلاح‌طلبان بوده، نقش پررنگی در این فاجعه و مرگ هموطنان داشته است.

وزیر راه هر قدر هم قرارداد خرید هواپیما ببندد، نمی‌تواند از این موضوع فرار کند که مدیریت اشتباه در حوزه حمل و نقل جان و مال هموطنان را تهدید کرده که نمونه بارز آن حادثه برخورد ٢ قطار در هفت خوان بوده است.

وطن امروز

 

***

لزوم اجرای مطالبات ایران توسط آمریکا

آرمان

حسن بهشتی‌پور :

 برجام سندی است که ایران براساس آن حقوق خود را مطالبه می‌کند. بنابراین نباید خود این سند را نقض کرد. در حال حاضر زیر سوال بردن برجام به سود ایران نیست، بلکه به نفع ترامپ و آمریکایی‌هاست که ایران ناقض برجام باشد تا آنها برای اهداف خود بهانه پیدا کنند و اختلافی که بین آمریکا و اتحادیه اروپا و چین وجود دارد را به اتحاد علیه ایران تبدیل کنند. برجام سندی است که شورای عالی امنیت ملی آن را تصویب کرده و از طرف دیگر مجلس نیز به اجرای آن رای داده است.

ایران بر تعهد خود به این دلیل تاکید می‌کند که در مجموع با برجام براساس آنچه ممکن بوده نه آنچه مطلوب بوده، توانسته به اهداف خود دست یابد. در این شرایط نباید برجام را نقش کرد بلکه باید اجرای مطالبات خود را از طرف آمریکایی‌ها بخواهد.

آرمان

 

***

نتانیاهو به رییس جمهور قزاقستان: به ایران بگویید دست از تهدید اسراییل بردارد

نتانیاهو به رییس جمهور قزاقستان: به ایران بگویید دست از تهدید اسراییل بردارد

نخست وزیر اسرائیلدر گفت‌وگو با رئیس جمهور قزاقستان از او خواست که به ایران بگوید دست از تهدید کردن اسرائیل برداشته و سیاست‌هایش را تغییر دهد تا اسرائیل نیز سیاست‌های خود را عوض کند.

به گزارش انتخاب؛ «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسرائیل از جمهوری اسلامی ایران خواست تا دست از تهدید کردن اسرائیل بردارد و سیاست‌های خود را تغییر دهد.

نتانیاهو اکنون طی سفری دو روزه برای دیدار با «نورسلطان نظربایف» رئیس جمهور قزاقستان در «آستانه» به سر می‌برد.

نظربایف در گفت‌وگو با نتانیاهو از او پرسید آیا پیامی برای ایران دارد که هفته آینده طی سفرش به تهران، به مقامات ایرانی منتقل کند، و نتانیاهو نیز پاسخ داد: «به ایران بگویید دیگر اسرائیل را تهدید نکند، زیرا ما خرگوش نیستیم بلکه ببر هستیم.»

نخست وزیر رژیم صهیونیستی ادامه داد: «اگر ما را تهدید کنید، خود را به خطر انداخته‌اید. اگر ایران سیاست خود را (در قبال اسرائیل) تغییر دهد، ما نیز سیاست‌های خود را تغییر می‌دهیم.»

به نوشته روزنامه «جروزالم پست» وی در پاسخ به نظربایف که پرسیده بود آیا به واقعی بودن تهدید ایران برای نابود کردن اسرائیل باور دارید، تاکید کرد: «بله، کاملا مطمئن هستم (که ایران قصد نابودی اسرائیل را دارد.)»

ظهر امروز حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با «رمضان عبدا‌لله» دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین با تاکید مجدد بر نابودی اسرائیل، فرمودند: رژیم صهیونیستی همچنانکه قبلاً گفته‌ایم به شرط مبارزه همگانی و متحد فلسطینی‌ها و مسلمانان با صهیونیستها در ۲۵ سال آینده وجود خارجی نخواهد داشت

تنها اظهارنظر وزیر خارجه ترامپ درباره ایران

تنها اظهارنظر وزیر خارجه ترامپ درباره ایران

کسی زیاد نمی‌داند اقای تیلرسون درباره ایران چه فکر می‌کند؟

به گزارش جام نیوز، مصاحبه نه ماه پیش او با «سی‌ان‌بی‌سی» یکی از معدود اظهارنظرهای علنی او درباره ایران است: «شرکت‌های آمریکایی مثل ما هنوز قادر نیستند در ایران کسب و کار کنند. بسیاری از رقبای اروپایی ما فعالانه در ایران کار می کنند. من نمی‌دانم که آیا این الزاما به ضرر ماست یا نه؟ تاریخ ایران، از نظر سرمایه‌گذاری خارجی در گذشته، شرایط آن‌ها همیشه چالش برانگیز بوده است، بسیار دشوار. به‌همین دلیل ما هیچ‌وقت سرمایه‌گذاری بزرگی در ایران نداشتیم و من نمی‌دانم آیا امروز ایرانی‌ها تفاوتی کرده‌اند یا نه؟ ما باید منتظر بمانیم و هیچ قراردادی هم بسته نشده است. اما من مدت‌ها پیش این را یاد گرفته‌ام که بعضی اوقات اولین بودن الزاما بهترین حالت نیست. باید منتظر بمانیم و ببینیم آیا راهی برای شرکت‌های آمریکایی باز می‌شود یا نه؟ ما مطمئنا آن را بررسی خواهیم کرد، چون ایران کشوری با منابع عظیم است.»

قهرمان طبقه ی کارگر

قهرمان طبقه ی کارگر

1394/02/07
جان لنون، ترجمه ی میلاد جنت

از بدو تولد
ناچارت می کنند که خود را خس و خاشاک بیانگاری
به جایش اما هیچ فرصتی به تو نمی دهند
تا آنگاه که مصیبت فراگیر باشد
حس اش نخواهی کرد
آزارت می دهند در خانه و
در مدرسه کتکت می زنند
از تو می گریزند اگر بهوش باشی و
هالو ها را هم تحقیر می کنند
تا وقتی که کودنی لعنتی شوی و

قانون شان را پیروی کنی.
وقتی که بیست سالِ آزگار، شکنجه و تحقیرت کردند
از تو می خواهند تا
مسیر زندگی و شغلت را انتخاب کنی
و آنگاه که نمی توانی استعدادت را بنمایانی
ترس بر سراسر وجودت چیره می گردد
اندیشه و فکرت را
با مذهب و سکس و تلویزیون به بند می کشند
و تو غرقه در توهم و رویا
خود را بی طبقه و آزاد و تیزهوش می بینی
اما تا آنجا که من می بینم،
تو همچنان
همان برده ی نفرین شده هستی
و در مغزت فرو می کنند
که هنوز هم یک اتاق خالی
آن بالادست ها
برای تو وجود دارد
اما پیش از هر چیز باید بدانی
چگونه هنگامی که می کُشی، لبخندی هم بر لب داشته باشی
اگر که می خواهی
مانند عالی مقامانِ طبقات بالادست باشی.
قهرمان طبقه ی کارگر هدفیست برای بودن
آرمانیست برای زیستن
اگر می خواهی قهرمانی راستین باشی،
پیگیرم باش هشدار…

/شعری از رضا بی شتاب در آخر مقاله اضافه شد/ شاملو ده سال بعد/ گفتگو با سیمین بهبهانی

/شعری از رضا بی شتاب در آخر مقاله اضافه شد/ شاملو ده سال بعد/ گفتگو با سیمین بهبهانی


20100726-shamloo22.jpg

" شعر های خوب احمد شاملو در هوای تازه و بعد از آن جای انتقاد ندارد اما اگر کسی هم از اشعارش انتقاد می کرد، او گوشش بدهکار نبود."

....

شاملو؛ ده سال بعد

"شاملو؛ ده سال بعد" عنوان کلی مطالبی است که تعدادی از شاعران، نویسندگان و پژوهشگران در حوزه‌های مختلف درباره احمد شاملو، در دهمین سال درگذشتش برای وبسایت بی بی سی فارسی نوشته یا گفته‌اند.

نویسندگان و گفت‌وگوشوندگان به مرور به شخصیت، شعر، ترجمه، قلم و نگاه این شاعر معاصر می پردازند. در روزهای آتی مطالب نویسندگان دیگر نیز در همین صفحه منتشر خواهد شد.

این مطالب دیدگاه شخصی نویسندگان آن است و لزوما مورد تائید بی بی سی نیست.

سیمین بهبهانی: گوشش به انتقادها بدهکار نبود

" شعر های خوب احمد شاملو در هوای تازه و بعد از آن جای انتقاد ندارد اما اگر کسی هم از اشعارش انتقاد می کرد، او گوشش بدهکار نبود."

سیمین بهبهانی که ۳۱ سال با احمد شاملو حشر و نشر داشته، شعر شاملو را "درخشان" و او را انسانی "بسیار مودب و سخن شناس" می داند.


دهه و دهه‌ها؛ یادداشتی از محمد قائد

گذشت ده سال از مرگ احمد شاملو شاید برخی از بهترین انتظارها را دربارۀ او تحقق بخشیده باشد: خصلتِ فراعقلى ِ شعر، چه قدمایى و چه جدید، پیش از آنکه او بمیرد به تاریخ پیوسته بود، اما سروده‌های او همچنان، در خلوت و پشت میکرفن، خوانده می‌شود و به احساس آدمها رنگ و بو و جلا می‌بخشد.

گذشت ده سال از مرگ احمد شاملو شاید برخی از بهترین انتظارها را درباره او تحقق بخشیده باشد: خصلتِ فراعقلى ِ شعر، چه قدمایى و چه جدید، پیش از آنکه او بمیرد به تاریخ پیوسته بود، اما سروده‌های او همچنان، در خلوت و پشت میکرفن، خوانده می‌شود و به احساس آدمها رنگ و بو و جلا می‌بخشد.

مفهوم زمان از جمله اختراعاتی است که انسان فکرش را با آن بسیار مشغول می‌کند. خیام می‌گفت همین الآن که بروی، در صف دراز کسانی خواهی بود که هزار سال پیش رفته‌اند، یا رفتند. اما تکلیف این هزار سال و هزار سال بعدی چه خواهد شد؟ خیام می‌گفت تکلیفی وجود ندارد، اگر هم داشته باشد به تو ربطی‌ ندارد؛ کارت را بکن و حظ ّ ببر.

شاملو با شور فراوان کارش را می‌کرد و از زندگی عمیقاً لذت می‌برد. در معرض توجه و برخوردار از ستایش خوانندگانش بود. مدام نوشتن و چاپ‌کردن و بازنویسی‌ متنها برای هر تجدید چاپی‌، نیرویی می‌طلبید که به طرزی غریب همچنان در او می‌جوشید.

اما کلیک چاشنی سروصدایی که به آن جوشش می‌افزود در چشم برخی ناظران قدری زیاد می‌آمد. در سالهایی از عمر، آدمهایی زندگی را کلاً آنچنان که هست قبول می‌کنند گرچه ممکن است از پذیرش وضع موجود تن بزنند. او میل نداشت پذیرش وضع موجود جامعه، و جهان‌بینی ِ ‌رواقی در نگاه به زندگی با هم اشتباه شوند. نتیجه، اعتراضهایی بود که شاید در وجهی اجتماعی روشنفکرانه می‌نمود اما در وجه شخصی نالازم به نظر می‌رسید.

در جامعه‌ای‌ که حسد در بسیاری آدمها هم احساس و طرزفکر است، هم انگیزه وهم هدف، کلیک انتقاد را پای رقابت می‌گذاشت،‌ حساسیت شدید نشان می‌داد و از جفای حاسدان می‌‏نالید: "منتقدان ما عملاً دشمن خونى معاصرانند، عین مدّعى‏العموم‏ها که همه خلایق را مشتى دزد و قالتاق مى‏بینند تا وقتى که خلافش ثابت بشود، اما انگار براى این دوستان هرگز ثابت نمى‏شود." کاری مانند ترجمه دوباره دُن آرام و پیله‌کردن به تفاوت آش و سوپ و بـُرش و آبگوشت و شوربا و گذاشتن لهجه پامناری در دهن دهقانان روس اگر خود او زنده می‌بود شاید به مراتب بیشتر آماج انتقاد قرار می‌گرفت. در غیابش کسانی که درباره این طرز تسویه حساب با مترجم قبلی حرف داشتند ناگفته گذاشتند و گذشتند. کمتر کسی پی‌جو شد سالهای ۴۰ و۴۱ در کلیک کتاب هفته چه گذشت که رسوبات روحی‌اش همچنان ‌باقی بود.

شفقت را نه تنها در مسکوت‌گذاشتن خرده‌حساب‌های قدیمی اصحاب قلم و دوات‌، بل در این نکته هم می‌توان ‌دید که وقتی‌ یکی از فرزندانش بر سر ادعای ارثیه تا حد توقیف اثاثیه پیش رفت، حتی دشمنان فراوان او ساکت ماندند و انگار یکی از هزارها دعوای مشابه در دادسرا تلقی‌ کردند.

آن مخالفان سالها دندان‌قروچه کرده بودند چرا وقتی همه چیز و همه کس را می‌توان راحت کنار زد و از کار انداخت، این شخص در مسیر تعیین یک فقره ملک‌الشعرای صاحب‌صلاحیت راه‌بندان ایجاد کرده است. همزمان با عزیمت او، محافلی برای تهیه و توزیع مدیحه و صله ایجاد شد اما دوره این حرفها گذشته بود.

اگر شمار استقبال و اقتفا و تضمین‌ها را بتوان نشانه وسیعاً خوانده‌شدن یک شعر و شاخص موفقیت شاعرش گرفت، "یاد آر ز شمع مرده یاد آر" سروده علی‌اکبر دهخدا، و "گفتم به شیخ راه ضلال اینقدر مپوی/ کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش" از محمدتقی بهار در ایران ِ دهه‌های‌ نخست قرن پیش سرآمد بودند. در عصر ما چنان قطعات خواص‌پسند و درعین‌حال هیجان‌انگیزی‌ اگر معادل امروزی داشته باشند سروده‌های شاملوست.

نسلی که با کلیک شعر شاملو بزرگ شد همچنان سروده‌های او را در نوشته‌ها و شعرخوانی‌ها و اعتراضها تکرار می‌کند. بسیاری عبارات شعرهایش برای‌ عنوان کتاب و مقاله گویاست. سال ۶۰ وقتی "هراس من ــــ بارى ــــ همه از مردن/ در سرزمینى است/ که مزد گورکن/ از آزادىِ آدمى/ افزون باشد" و "پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگو" روی شیشه عقب پیکان و مینی‌بوس نقش بست (و این کار به‌فوریت قدغن شد) نشان می‌داد خلایقی ‌که واژگانشان را با اشتیاق به کار می‌بـُرد متقابلاً می‌توانند به زبان شعر او فکر ‌کنند (اولی دست‌کم ۶۰۰۰۰ و دومی ۴۳۰۰۰ بار در اینترنت نقل شده است). کلمه جمع "پریا" را چنان شیوا به کار برد و پرشور روی نوار خواند که به‌عنوان کلمه مفرد و اسم خاص در شناسنامه‌ها جای گرفت. مضامین بدیع و سبک سرایش او در زمان حیاتش کلاسیک شد. پاداش کمی نیست.



© BBC 2010

BBC Persian
دوشنبه 26 ژوئیه 2010 - 04 مرداد
.............................................................

بامداد

با یادِ روشنِ شاملو که «خشم وُ جسارت بود»

رضا بی شتاب


خجسته بود بامداد
با دهانش
شیرِ شعر
از پِستانِ معطرِ ماه می نوشید
دری بود بامداد
با شبانه هایش
کآواز می داد
آزادی را
ستاره سیما بود بامداد
با رنج اش
به رنگِ زعفران
از هجرت وُ زندان یاران
می سرود
جگر خسته بود بامداد
با آتشِ صدایش
که خاموش نشد
در ظلمت وُ بیداد
حادثه بود بامداد
با حدیث اش
بزرگ، اما
چه خسته وُ چه تلخ
گذشت از این سرا
در آن بامداد

2010-07-24

گفت‌وگو با شمس لنگرودی

گفت‌وگو با شمس لنگرودی


شمس لنگرودی

آقای لاریجانی اسم کتاب آقای شاملو را (هوای تازه) روی بیلبورد خودش گذاشته بود.خب آقای لاریجانی بعید است که شاملو را قبول داشته باشد

...

گفت‌وگو با شمس لنگرودی در منزل او و به فاصله دو هفته تکرار شد. این‌بار نه خبری از ساده نویسی در شعر بود و نه سوالی پیرامون «شکست خوردگان را چه کسی دوست دارد» دومین رمان او که می‌گویند توقیف شده است. 
پیرامون شعر اعتراض و تاریخچه آن صحبت کردیم و از شعر متعهد و شاعر غیر متعهد گفتیم هرچند قسمت مربوط به تعهد در شعر و شاعر از این گفت‌وگو بازماند تا شاید در مجالی دیگر در صفحه‌ای دیگر جا خوش کند. هنگام خداحافظی از شمس لنگرودی می‌پرسم امروز شکست خوردگان را چه کسی دوست دارد و در جواب می‌گوید: چیزی که ملت ما از پای درمی‌آورد شکست نیست حس شکست است. به گمان من شکست وجود ندارد مگر در مرگ و فقر مطلق.
شما اصولا در شعر به ژانری به عنوان شعر اعتراض معتقدید؟
دسته‌بندی‌ها از قبل وجود ندارند هر کسی بنا به باورهای زیباشناختی خود یا ایدئولوژی خودش تقسیم‌بندی‌هایی دارد. در نظر من شعر و هنر اساسا یک نوع اعتراض است به جهان. اگر همه چیز سر و سامانی داشت که هنری به وجود نمی‌آمد من در اصل دارم فلسفه آن را عرض می‌کنم هنر به قول نیچه ناشی از عدم تحمل هنرمند نسبت به وضعیت موجود است.
این وضعیت موجود می‌تواند هستی باشد می‌تواند جامعه باشد می‌تواند زندگی خصوصی هنرمند باشد. بنابراین اساسا هنر از جمله شعر یک امر اعتراضی هست ولی هر کسی یک جوری اعتراض می‌کند.
امافکر می کنم منظورشما از اعتراض، اعتراض اجتماعی سیاسی است. بله بخشی از شاعران دیدشان، شعرشان و اصولا کارآمدی شان را در اعتراض می‌دانند. به طور مثال شعر شاملو اساسا شعری اعتراضی است.‌شاملو شاعر اجتماعی است فروغ هم شاعری اجتماعی است اما شعر فروغ آنقدر اعتراضی نیست که شعر شاملو هست.
از سوی دیگر در شعر جهان هم شاعران اعتراضی دیگری داریم که به شعر سیاسی نزدیک شده‌اند مثل ریتسوس و ناظم حکمت.البته مهم این است که یک اثر شعر باشد و بقیه مراتبش بستگی به دیدگاه هنرمند دارد که چه برداشتی از جهان و زندگی داشته باشد و اعتراضش تا کجا پیش برود.
با این مقدمه باید در جواب شما بگویم بله شعری به عنوان شعر اعتراض وجود دارد بهترین نمونه‌هایش هم مایکوفسکی، ناظم حکمت، شاملو و ریتسوس هستند.
این شعر آیا ریشه تاریخی هم دارد یعنی در تاریخ ادبیات ما نمونه‌ای از آن وجود داشته است؟
ببینید این چیزی که از سال‌ها پیش از دهه 40 در ایران رسم شده که می‌خواهند نمودهای مدرنیته را در سنت بیابند اساسا چیز غلطی است، همه این قضایا مربوط به مدرنیته است یعنی وقتی که فرد به فردیت خودش آگاه شد و متوجه شد حق و حقوقی دارد و اعتراض کرد برای استیفای حق خود. حافظ گاهی اعتراضاتی می‌کرد؛ هم به هستی، هم به وضعیت موجود مثلا در بیتی می‌گوید:
هرچه هست از قامت ناساز و ناموزون ماست / ورنه تشریف شما بر قد کس کوتاه نیست

یعنی قبایی که دوخته اند کوتاه درآمده و او اعتراض می‌کند مسخره می‌کند می‌گوید بابا شما که خیاط خوبی هستید! ولی قیافه ما ایراد دارد و اگر قیافه ما هم ایراد داشته باشد تقصیر خود شماست.
این اعتراض‌ها به این شکل قبلا بوده است منتها بسیار فرضی بوده یعنی یک جریان شعری و یک جریان تفکری نبوده، این بعد از مدرنیته است که انسان دارای حق و حقوقی می‌شود و می‌گوید من حق دارم پس می‌توانم معترض باشم بنابراین در گذشته نباید دنبالش بگردیم نه اینکه نباید دنبالش بگردیم نه، موضوعیتی ندارد که دنبالش بگردیم امکان دارد یک شاعری باشد، امکان دارد نباشد مولوی هم معترض است منتها اعتراض او نوع مدرن آن نیست ما دنبال اعتراض مدرن هستیم اعتراض مدنی مساله ماست که آن هم در ایران بعد از مشروطیت پیدا شده است.
جدا از تحولات شعر مشروطیت، کاری که نیما در شعرش انجام داد یعنی ساختار شعر را به هم ریخت و اوزان عروضی را دگرگون کرد هم آیا یک اعتراض محسوب می‌شود ؟
بله، اعتراض نیما بسیار فراتر از اعتراض اجتماعی بود اعتراض نیما یک نوع اعتراض ادراکی از هستی بود و اعتراضی به زیباشناختی بود، نهیبی به جهان. 
نیما اولین نفر و آخرین نفر تا حالا بوده است که رودرروی حافظ به عنوان نماینده زیباشناسی کهن و درک کهن درآمده است
حافظا این‌چه کید و دروغ است
کز زبان می ‌و جام و ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست
تو به آن عشق بازی که باقیست؟
من بر آن عاشقم که رونده است

یعنی اعتراض نیما فراتر از اعتراضات اجتماعی و سیاسی و فردی و خانوادگی و... است. اعتراض او در واقع اعتراض مادر بوده برای همین هست که در مسند پدر شعر نو قرار گرفته است.
شما در کتاب تاریخ تحلیلی در مورد انسان بعد از کودتای 28 مرداد آورده‌اید«انسان ایرانی با شخصیت اساسا درون‌گرا، گرفتار و اندکی اخمو، شکست خورده، معترض و نمادپرداز در جامعه کودتا زده به دنبال آمال و پناهی دیگر می‌گشت» و در ادامه می‌گویید شعر مسلط نیمه اول دهه 30 شعر عصیانی، خودشکن، نومیدانه وسیاه است؛ سوال من این است که چه دلایلی موجب می‌شود که شعر چنین مسیری را پیش می‌گیرد؟
هنرمند آنتن جامعه است یعنی امواج را پیش از مردم می‌گیرد بعد به مردم تحویل می‌دهد یعنی رابط است یک واسط، مثل موجوداتی که زلزله را از پیش احساس می‌کنند. بعد از کودتای 28 مرداد یک نوع حس شکست در مردم و در جامعه پیدا شد که ناشی از یک نوع حیرت بود اما این خیلی طول نمی‌کشد و این مرحله تمام شده و آرام‌آرام یک خیزش دیگری شروع می‌شود (کل تاریخ تا آنجایی که بنده اطلاع دارم اینگونه بوده است) بعد از سال 1332 دوره کوتاهی شاید یکی دو سال، شعر یاس‌آلود، خسته و در واقع نوامیدانه همه گیر شد اما بعدا از طریق شعر بعضی شاعران به ویژه سیاوش کسرایی شعر دوباره اوج می‌گیرد و آن خیزش به‌وجود می‌آید.
اما نکته مهمی که باید عرض کنم آن است که از این نظر تاریخ همیشه مثل هم نیست بعد از یک مدت رخوت و خمودگی حیرت پیدا می‌شود اما الزاما علیه رویه موجود نیست شعر دهه 30 را شعر دوره رمانتیک می‌نامیم رمانتیسم غلظت نومیدی را زیاد کرده بود یعنی می‌خواهم بگویم اگر جای دیگری در دنیا آن اتفاق بیافتد الزاما با ناامیدی همراه نخواهد شد چون دوره رمانتیسم دیگر تمام شده‌ و گذشته است.
یک‌سری چیزهایی هست که مشترک است مثل اینکه بعد از هر اتفاقی اجتماعی رخوت، افسردگی و حیرت به وجود می‌آید اما در یک دوره‌ای بنا‌به دلایلی آن با افسردگی و ناامیدی همراه می‌شود و در یک دوره‌ دیگر با سکوت همراه می‌شود و الزاما با افسردگی همراه نیست، متوجه هستید؟ شعر این دو دوران فرق می‌کند شعر سال‌های 30 و 32 چون دنبال ایده‌آل‌هایی بود و شاعران فکر می‌کردند از دست رفته است به آن صورت درآمد آنها به واقعیت کاری نداشتند در حالیکه ما در جهان معاصر واقعیت را با واقعیت می‌سنجیم واقعیت را با ایده‌آل‌های خودمان نمی‌سنجیم.
در دنیای امروز افراد بیشتر از آنکه دنبال ایدئولوژی‌ها باشند دنبال واقعیت‌های زندگی هستند پس برای همین هم شعر این دو دوره فرق خواهد داشت.
المان‌های این شعر یعنی شعر اعتراض چیست؟
من قبلا به المان‌هایش فکر نکردم برای اینکه تصور می‌کنم که هر کس به زبان خودش به وضعیت موجود اعتراض می‌کند خب شعری اعتراضی است که صراحت بیشتری در آن وجود دارد. مثلا نیما در جایی می‌گوید:
نازک آرای تن ساقه گلی/ که به جانش کشتم و به جان دادمش آب / ای دریغا به برم می‌شکند
یعنی این همه زحمتی که من کشیدم جلوی چشمم دارد از بین می‌رود و پرپر می‌شود اما اگر من و شما بیاییم این را با صراحت بیشتری بیان کنیم مثلا بگوییم «تو را کشته‌اند تا یک تن کم بشود و من نمی‌دانم چرا داری بیشتر می‌شوی!» این صراحت بیشتری دارد یا اینکه مثلا بگوییم «توی تاریکی بام‌ها اینها که هستند که با صدای پرندگان خانگی پارس می‌کنند» خب این صراحت بیشتری دارد و هرچه این مراحل جلوتر برود وجه اعتراضی بیشتر و به شعر چریکی نزدیکتر و سرانجام منتهی ‌به آن می‌شود که صراحت بی‌حدی داردکه با این توضیح شاخص مهم این شعر اعتراض، به وضعیت‌ موجود است با صراحت بیشتر.
صحبت از شعر چریکی کردید بحث مهمی که در مورد شعرای این دوره هست این است که آیا این آثار رنگی از شعر هم داشته‌اند یا در حد یک بیانیه سیاسی باقی مانده‌ اند؟
خوشبختانه وقتی صحبت از ایران می‌شود چون همه چیز روشن است الزام نیست که من دیگر نمونه و سند ارائه دهم، خودتان قضاوت کنید از شعر شاعران دهه 40 و 50 کدام شاعر سیاسی مانده است کدام شاعر مبارزه مانده است آنهایی مانده‌اند که به تمام معنا شاعر بوده اند.
یکی از چیزهای جالب برای من این است که در سال‌های اخیر شعرهای همان کسانی که شاعران مهم ما هستند مثل شاملو، فروغ و سپهری، سلاح مبارزاتی نامزدهای انتخاباتی شده است. استفاده نامزدها از شعر مهم نیست مساله مهم این است که شعرهای شاعران معترض و اجتماعی سرای ما روی پرچم کسانی قرار گرفته که این شاعران را دشمن می‌پندارند. مثلا آقای لاریجانی اسم کتاب آقای شاملو را (هوای تازه) روی بیلبورد خودش گذاشته بود.خب آقای لاریجانی بعید است که شاملو را قبول داشته باشد.
یا بامزه‌تر از همه در انتخابات اخیر روی بیلبوردهای آقای احمدی‌نژاد یا روی پارچه‌هایی که تبلیغات آقای احمدی‌نژاد محسوب می‌شد، شعر فروغ «به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد» نوشته شده بود.
من فکر می‌کنم قضایا روشن است. البته اگر کسی نام کتاب دیگر شاملو «دشنه دردیس» را هم به این موارد اضافه می‌کرد بد نبود!
در بسیاری از تظاهرات شعر شاملو بود که مردم روی دست می‌آوردند، یعنی مخالف و موافق شعرهای شاعران برجسته معترض و سیاسی را روی بیلبوردهای خودشان می‌آوردند نه آنهایی که شعرشان در دهه 50 سلاح نامیده می‌شد و دیگر نامی از آنها نیست.
یک بحث دیگری که در شعر سیاسی و در شعر معترض هست تفاوت شعر و شعار است. چه مشخصه‌ای باعث می‌شود که یک شعر سیاسی به شعار تبدیل نشود؟
توجه داشته باشید که شعر در اساس شعار است. یعنی کسی که برای معشوق خودش شعر می‌گوید درواقع شعار می‌دهد. این مساله متاسفانه در ایران غلط جا افتاده و مردم فکر می‌کنند اگر شعر درباره معشوق باشد مثل شعر آقای فریدون مشیری شعار نیست و اگر در مورد اجتماع باشد شعار است!هر دوی این افراد در حال شعار دادن هستند. چیزی که یکی را تبدیل به شعر می‌کند و دیگری را از شعر جدا می‌کند اول وجوه شعری است وجوه زیباشناختی. وگرنه ما شاعران بزرگی در جهان داشتیم مثل معین‌ بسی سو شاعر فلسطینی‌که چریک بوده و شعرهایش شعرهای چریکی است اما شاعری است که جزو شاعران درجه یک جهان محسوب می‌شود.
شما در کتاب تاریخ تحلیلی نوشته اید که نتایج شعر چریکی ایران موجب شد که فرمالیست‌‌ها تکانی بخورند و با موج جدید همراه شوند و یا با اعلام ورشکستگی دکان خود را تخته کنند. اگر در شعر امروز در اواخر دهه 80 هم این اتفاق تکرار بشود آیا مجددا همان روند شعری تکرار خواهد شد؟
همان طوری که در اول صحبت‌ها هم گفتم به نظرم دنیا عوض شده و دیگر آن اتفاقات نمی‌افتد. ما آن زمان همه چیز را با استدلال‌های خودمان می‌سنجیدیم با ایدئولوژی خودمان، در حال حاضر واقعیت را با واقعیت می‌سنجند. به نظرم شعر دیگر به آن سمت نمی‌رود. من گروه‌های کوچک را کار ندارم. به نظر من شعر سالم خواهد شد، شعر زنده و گویایی که با زندگی همراه است. ببینید دختری در خیابان تیر می‌خورد و تمام جهان می‌بیند دیگر بحث این نیست که من ایده‌آلم این است که برای او فریاد بزنم بحث این است که اتفاقی دارد می‌افتد من چه شکلی فریادش بزنم. خلاصه عرض کنم که نه، من فکر نمی‌کنم شعر به سمت و سوی آن سال‌ها برود. شعر اجتماعی در دهه 80 هنوز دارد نفس می‌کشد منتها این روزها کاتالیزورهایش فرق کرده‌است./نویسنده: پوریا سوری
منبع: فرهیختگان

شهرام عدیلی پور/چند شعر تازه

شهرام عدیلی پور/چند شعر تازه


20100928-shahram-adilipour.jpg


دخترکی تازه
که بر لبان اش پرواز
ماسیده است .
پیاله گردان
از بن اشک های ام روان می شود


...
زبانه ی شعر

از میان بازوهای ام

شعر و آفتاب جاری است

به نرمی

و دخترکی تازه

از اعماق رگ های ام می جوشد

دخترکی تازه

که بر لبان اش پرواز

ماسیده است .

پیاله گردان

از بن اشک های ام روان می شود

با کلاه قرمز و

آتش و

سکوت

و با نسیم عطرآگین

حافظ شیراز .

دخترک

از نردبان نیلوفر بالا می رود

رها بر پوست آسمان

شعر درمن

زبانه می کشد .

بوسه گاه کفش های کاغذی ام

کهکشانی خریده بودم

برای روز مبادا

این دست های گندمی اما

که گردن آویزت شده

کهکشان ام را پس نمی دهد

نرمی سکوت را

ماه آویزان و

شالیزار سحرانگیز را

پس نمی دهد .

نگاه کن

شروع تن من به تمامی

وقف سایه های شب شده

و شبنم و باران

وقف بازوهای زخمی ام

من نمی ترسم

من نمی ترسم

اما

می دانم در اوج پریدن

بوسه گاه کفش های کاغذی ام

عرق ریزان بوی جنگل و رویا است .

من می توانم در اوج پریدن

ناگهان

کفش های ام را به فراموشی تو بسپارم

می توانم

بی پرنده و آواز

در اوج حنجره ات

آفتاب را

همنشین خاطره های برفی ام کنم .

به وقت تهران

در این تاریکی تلخ

به جست‌و‌جوی استخوان جمجه‌ام

در خون می‌غلتم .

این‌جا ته این گور

تکه‌ای از قطب شمال

آویزان است

تکه‌ای از زمهریر مهاجم .

این‌جا ته این گور

گرگان داغ

در رگ‌های گُر ‌گرفته‌ام

می‌تازند

و حنجره‌ی زخمی‌ام را

با چنگال خون‌چکان

شخم می‌زنند .

این‌جا ایران است

به وقت تهران .

شهرام عدیلی پور

pialegardan@gmail.com

شعر "مادر به پسر "از لنگستون هیوز/ ترجمه از مهناز بدیهیان

شعر "مادر به پسر "از لنگستون هیوز/ ترجمه از مهناز بدیهیان



نبینمت رو پله ها در جا بزنی
واسه اینکه رسیدن سخته
نبینمت از پا بیفتی


مادر به پسر


بسیار خوب پسرم، برات می گم
زندگی واسه من پله های کریستال نبوده
پر از میخچه بود
پر از خاره
با تخته های شکسته
و پله هایی لخت، خالی از فرش
اما همش
از آن بالا می رفتم
می رسیدم به هیچ
به پیچ و خم ها
بعضی وقتا تو تاریکی می رفتم
جایی که چراغی نبود.
پس پسر عقب گرد نکن
نبینمت رو پله ها در جا بزنی
واسه اینکه رسیدن سخته
نبینمت از پا بیفتی
واسه اینکه عزیزم من هنوز دارم از پله بالامیرم
و زندگی واسه من پله های کریستال نبوده

ترجمه: مهناز بدیهیان

یک با یک برابر نیست!

یک با یک برابر نیست!


بر طبق آخرین برآوردها بیش از نیمی از ثروت جهان، در دست ۱ درصد از جمعیت جهان است. به طور مثال ثروت ۳ میلیاردر نخست جهان، از مجموع تولید ناخالص ملی ۴۷ کشور جهان بیشتر است. مدل اقتصادی حاکم بر جهان یعنی (سرمایه‌داری نئولیبرال) باعث انباشت ثروت در دستان عده‌ی قلیلی شده و موجب فاصله‌ی طبقاتی فاحش گشته است. به طوری که تقریباً نیمی از جمعیت جهان با درآمدی کمتر از ۲.۵ دلار در روز زندگی می‌کنند و بیش از ۸۰۰ میلیون نفر از گرسنگی در رنج هستند و بیش از ۲ میلیارد نفر نیز دچار سوء تغذیه‌اند. 


بیشتر دارایی‌های افراد متمول و ثروتمند در جهان از استثمار و به بردگی کشیدن میلیون‌ها کارگری حاصل شده که با کمترین دستمزد مورد بیشترین بهره‌کشی قرار می‌گیرند. در جهانی که خوردن یک وعده غذای مطلوب، آرزوی میلیون‌ها نفر است، کسانی نیز پیدا می‌شوند که از بس پول‌ دارند نمی‌دانند که چگونه خرجش کنند و از جمله این افراد «ونگ سیکونگ» فرزند یکی از بزرگترین و مشهور‌ترین افراد با نفوذ در حوزه املاک و مستغلات چین با دارایی بیش از ۳۷ میلیادر دلار است، که بیش از ۲۶ هزار یورو صرف خرید ۲ دستگاه ساعت اپل کرده تا بر روی ۲ پای جلوی سگ خانگی‌اش ببندد. 


این ول‌خرجی های ابلهانه در حالی صورت می‌گیرد که بیش از دویست میلیون نفر از مردم کشور چین با درآمدی برابر با ۲ دلار آمریکا در روز زندگی می‌کنند. ناکارآمدی نظام اقتصادی کنونی جهان امروزه بیش از پیش نمایان شده و نیاز به اصلاحات گسترده (اصلاحات پاسخگو نیست بلکه انقلاب لازم دارد که آنها را به زباله دان تاریخ بندازد.آموختن)دارد تا اکثریت مردم دنیا، بنده‌ی اقلیتی کوچک نشوند.


ایوار فرهادی

گزارش خبرنگار پیام سندیکا از پتروشیمی بوشهر

گزارش خبرنگار پیام سندیکا از پتروشیمی بوشهر

bushehr

درود به کارگران مبارز ایران زمین. ‌در تاریخ ۲۱آذر 1395 کارکنان امور اداری و فنی شرکت ای سی سی پتروشیمی بوشهر سایت ۳ که با کارگران در اعتصاب برای مطالبه حقوقشان همکاری نکرده بودند حقوق شهریور ماه شان واریز نشد. آنان در اعتراض به این موضوع به مدت یک ساعت در روز۲۱آذر اعتصاب کردند. این درحالی است که کارگران دستمزدهای عقب افتاده شهریورماه خود را دریافت کردند.

چرا از کتک خوردن کارگران شرکت واحد جلوگیری نشد؟

چرا از کتک خوردن کارگران شرکت واحد جلوگیری نشد؟

vahed-kargaran

از روز اعلام خبر تجمع مقابل شهرداری تهران توسط کارگران عضو تعاونی مسکن کارگران شرکت واحد در روز چهارشنبه 10 آذر تا روز تجمع 14 آذر ، 4 روز فرصت بود تا مدیران  مرتبط با این موضوع تکانی به خود بدهند تا این برخورد خشن صورت نگیرد.

نگاهی داشته باشیم به این 4 روز که چه اتفاقی افتاد و چرا مدیران مرتبط با موضوع مسکن، از کتک خوردن کارگران جلوگیری نکردند.

پس از اعلام خبر این تجمع ، سنندجی مدیرعامل شرکت واحد ، قالیباف شهردار تهران، اعضای شورای شهر نیز با خبر شدند. وزارت اطلاعات هم کماکان بی خبر نمی ماند و به همین خاطر حتمن به تیم های حفاظتی قالیباف و اعضای شورای شهر گفته شد که چه تمهیدات امنیتی را باید در روز تجمع اتخاذ کنند.

طبق معمول مدیرعامل شرکت واحد به مدیران تحت امر خود دستور داد که از دادن هرگونه مرخصی در آن روز و حتا از چند روز قبل نیز موافقت نشود. مدیران ، سرپرستان و حتا شورایی ها هم به تکاپو افتاده تا این تجمع با افراد هرچه کمتری برگزار شود.

آیا سنندجی نمی توانست از این کتک خوردن جلوگیری کند؟؟ کافی بود به نمایندگان کارگران در شرکت تعاونی مسکن پیام داده می شد و یا با یکی از مدیران مرتبط با این موضوع جلسه ای برگزار می کردند و چنانچه مشکلاتی بر سر راه این خانه دار شدن بود را به نمایندگان توضیح داده و با همفکری هم این موضوع را نگذارند به تنش کشیده شود. و  یا خود مستقیم وارد ماجرا می شد.

 اما او مبادرت به این کار نکرد. چرا؟؟

سنندجی سالهاست که از سندیکای کارگران شرکت واحد به دلیل محبوبیتش میان کارگران دلخور است و ناراضی. بخصوص از زمان طرح شدن خصوصی سازی در شرکت واحد و مخالفت صریح فعالین سندیکایی و افشاگری های روزمره این کارگران در صفحه تلگرامی اشان او را به شدت عصبانی کرده است. سالهاست که نقشه هایش برای کارگران رو می شود از خنده های مصنوعی تا موضوع خرید اتوبوس از خارج و یا خرید و تعمیر قطعات از شرکت اسنا و افشای فاکتورهای آنچنانی که موضوع افشاگری های کانال تلگرامی فعالین سندیکایی است. همگی این موضوعات باعث گردید تا او برای تنبیه کارگران وارد موضوع مسکن نشود تا این کارگران در خیابان کتک بخورند . کافی بود او مانند یک مدیر مسوولیت پذیر به میان کارگران آمده و آنها را به جلسه ای دعوت کرده و از مدیر بالاترش، قالیباف بخواهد برای حل مشکل مسکن کارگران مساعدت شود. اما او این کار را نکرد تا به کارگران پیامی دهد:

خواسته های شما را با کتک پاسخ می دهیم. و دست از افشاگری و حقوق حقه خود بردارید.

 

از روز اعلام تجمع ، قالیباف هم در جریان قرار گرفت و بی تردید با سنندجی تماس گرفته و دستوراتی در مورد برگزار نشدن این تجمع داده است. قالیباف در شرایطی قرار دارد که این تجمع کارگری وضع او را متزلزل تر کرد. قالیباف می توانست به سنندجی، دستور دهد که مشکلات کارگران را بررسی و موضوع مسکن را با یکی از معاونین وی در میان گزارند تا موضوع حاد نشود و تجمع هم صورت نگیرد.

 اما او مبادرت به این کارنکرد.

شورای شهر هم از طریق مامورین حراست و سنندجی و قالیباف در جریان موضوع قرار گرفت . خانم معصومه آباد قبلن با نماینده کارگران تعاونی مسکن کارگران شرکت واحد در تجمع قبلی دیداری داشته و قول داده بود که به موضوع رسیدگی کند، که نکرد. معصومه آباد نه تنها خلف وعده کرد بلکه در یک رفتار غیرحرفه ای از پذیرفتن نماینده کارگران هم خوداری نمود. اعضای شورای شهر  می توانستند به جای از پشت شیشه نگاه کردن پا پیش گذاشته و به خواسته این شهروندان گوش کند و در حد توان به حل موضوع یاری رساند و مانع از کتک خوردن عده ای از کارگران بیانجامد .

آما آنها نیز مبادرت به این کار نکردند چرا؟؟

وزارت اطلاعات می دانست که چنین تجمعی در روز موعد برگزار خواهد شد چرا به سنندجی و قایباف و اعضای شورای شهر تذکر نداد که با مذاکره با نمایندگان کارگران موضوع را حل و فصل کنند تا این تجمع به خیابان کشیده نشود و باعث بروز این حوادث دردناک نگردد. اما این وزارت هم مبادرت به این کار نکرد. چرا؟؟

اگر وزارت اطلاعات این تذکر را به این آقایان داده است بگوید تا معلوم شود که چرا این آقایان تذکرات نهاد های امنیتی را به هیچ می گیرند.

از وزارت اطلاعات تا سازمان اتوبوسرانی همگی بارها و بارها با نمایندگان کارگران دیدار داشته اند و می دانند که این کارگران جز خواسته های قانونی خود چیز دیگری نمی خواهند. کارگران مستدل و قانونی صحبت کرده و هیچگاه رفتار خشونت آمیزی از آنان دیده نشده است.  پولی برای ساخت مسکن داده شده ولی این پروژه ها متوقف مانده اند و کسی جوابگوی این کارگران بی سر پناه مانده نیست. چه کسی مسوول است و باید رسیدگی کند؟؟

وزارت اطلاعات، قالیباف، شورای شهر، سنندجی شما بگویید به کجا باید رفت و این ظلم را گفت؟؟

 قالیباف از زمان شهردار شدنش تا کنون بارها طعم اتحاد کارگران شرکت واحد را چشیده است. از استادیوم تا به امروز. او نتوانست سندیکای کارگران شرکت واحد را با تمام اخراج ها ، زندان افکندن ها ، بازخریدکردن ها ، از حرکت بازدارد. او مدتهاست در تیررس کارگران شرکت واحد قرار گرفته است. او با تبعیض روا داشتن در امور رفاهی ما بین کارگران شرکت واحد و زیر مجموعه شهرداری و همچنین یکسان ننمودن حقوق کارکنان زیر مجموعه شهرداری با کارکنان اتوبوسرانی نه تنها به وظایفش در قبال کارگران شرکت واحد عمل ننموده است بلکه به عنوان شهردار پایتخت نتوانسته بی لیاقتی هایش را در امر سامان دادن به معظلات شهر و ریخت و پاش ها در زیر مجموعه اش را کنترل کند.

او نیز می خواست که این تجمع به خشونت کشیده شود تا کمی دلش خنک شود.

مافیای نشسته در شورای شهر که رسوایی اش در ماههای اخیر و فساد در آن برملا گشته ، از اینکه عده ای کارگر به خود اجازه می دهند تا زیر سوال ببردندش، دلخور بود به همین خاطر وظایفش را که رسیدگی به مشکلات مردم است را عمدن فراموش کرد و از پشت پنجره های شیشه ای نظاره گر کتک خوردن کارگران شد. تا به مردم بفهماند که، مافیا چنین برخوردهایی را می پسندد.

 هر چند بعد از کتک خوردن کارگران و رسانه ای شدن آن سرخو از سوی شورای شهر اعلام عذرخواهی کرده است. ما می دانیم پشت این عذر خواهی چیست و چرا انجام شده وگرنه اگر سرخو در این عذرخواهی صادق بود نه بعد از چند روز بلکه همان روز به دیدار کارگران می رفت و نمی گذاشت کار به خشونت کشیده شود. آری ما اینگونه کارهای تبلیغی را می شناسیم.

آنچه در این رفتار نهان است پیامی است برای جنبش کارگری ایران. پیامی که از زمان اعتصاب کارگران معدن چادرملو و بد عهدی وزیرکار به کارگران و سپس یورش به معدن و اخراج فعالین کارگری صورت گرفته است. پیامی که در بیانیه دادگستری خوزستان که به کارگران هشدار داد که هر گونه حق خواهی را بر نمی تابد و سرو کارشان با دادگستری است. پیامی که در شلاق خوردن کارگران معدن آق دره باز هم تکرار شد و این بار هم در این تجمع به کارگران داده شد که:

 ما برده های آرامی می خواهیم که به هرگونه ظلمی گردن نهند.  آرام باشند و دم بر نیاورند وگرنه با شلاق سر و کار دارند.

اما پیام جنبش کارگری به این مافیای لانه کرده در قدرت چنین است:

اگر رضاخان با شلاقش توانست پدران ما را آرام نگه دارد شما نیز خواهید توانست.

حال تصمیم با ماست که چه کنیم. یا از خواسته هایمان عقب بنشینیم و بی مسکن بمانیم و یا اینکه بر روی خواسته هایمان ایستادگی کنیم.

 تحریریه نشریه 1395

عکس: تفاوت دو حکومت


تفاوت دو حکومت


زنان ما شدن مثل زنان قرن ١٨ اروپا


زنان ما شدن مثل زنان قرن ١٨ اروپا
دنبال تجملات و زیبایی فیک، بی سواد و نا آگاه با هدف نهایی یافتن یه شوهر پولدارموقعیت دار وزاییدن چندتا پسر
.....
زنان ویترینی! نوشته ای از ایوار فرهادی
سیمون دوبوار فیلسوف و نویسنده فرانسوی در جایی گفته است: زیرکانه‌ترین راه برای تسلط بر هر جامعه‌ای تحقیر و محدود کردن زنان آن جامعه است. زیرا زنان اسیر هرگز قادر نخواهند بود انسان‌هایی آگاه و آزادی‌خواه پرورش دهند. نمود عینی این جمله را می‌توان در وضعیت زنان ایران دید. زنانی که در چنگال تفکر حاکم بر جامعه اسیر شده‌اند. تفکری که زن را متاع جنسی می‌داند و وی را در پستان و باسن‌اش خلاصه می‌کند. به همین واسطه است که بانوان این سرزمین برای دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن، به هر ریسمانی دست می‌یازند.
در جامعه ایران مهم‌ترین ویژگی یک زن جذابیت جنسی اوست. به این دلیل بانوان نگون‌بخت کشورمان، برای اینکه جذاب‌تر به نظر برسند، دست به عمل بینی و تتو و هاشور کردن ابرو و کاشت ناخن و پروتز لب و صد البته آرایش‌های اغواکننده و استفاده از سوتین‌های حجم دهنده می‌زنند. بارها دیده‌ام که برخی‌ها برای اینکه لبان‌شان به اصطلاح سکسی‌تر به نظر برسد، دست به حجیم کردن آن می‌زنند. به این صورت که خط لب‌شان را کمی بالا می آورند و در جایی که لبی وجود ندارد و پوست منتهی به بینی قرار دارد نیز، رژ می‌مالند! باور کنید بعضی اوقات در میهمانی‌ها و گردهمایی‌هایی که شرکت می‌کنم، با خود می‌گویم ما مردان چقدر این زنان را ذلیل کرده‌ایم که خودشان را شبیه بازیگران فیلم‌های پورنو می‌کنند تا نظر مرحمت و توجه ما را جلب نمایند. جامعه ما (مردان) زن خوش‌فکر و مستقل را بر نمی‌تابد، زنانی را می‌پسندد که جذابیت جنسی داشته و وابسته باشند.

چند مطلب خبری و متفاوت

وزیر اقتصاد: دیگر بر مبنای آمال برنامه نمی‌نویسیم

علی طیب‌نیا تاکید کرد: در گذشته برنامه‌های اقتصادی به گونه ای نوشته می شد که بیشتر بیانگر آرزوها و آمال بوده و درنهایت سیاستهای کلی نوشته می‌شد ولی برنامه‌های اقتصادی که اکنون می‌نویسیم برمبنای واقعیت و به صورت کمی و کاملا زمان بندی شده هستند.

 

***

هشدار درباره گران‌ فروشی در بازار لوازم خانگی

در پی واکنش رییس سازمان حمایت مصرف‌کنندگان و تولیدکنندگان نسبت به گران‌فروشی لوازم خانگی، رئیس اتحادیه فروشندگان لوازم خانگی گفت: لوازم خانگی شامل قیمت تکلیفی نخواهند شد زیرا گران‌کنندگان محصولات چند واحد محدود بودند.

 

***

اعداد و ارقام بودجه 96 منطقی است

یک اقتصاددان می‌گوید پیش‌بینی درآمد۱۱۰ هزار میلیارد تومانی از فروش نفت در جریان بودجه سال 1396 منطقی است چرا که با توجه به تحولات اروپا و امریکا و توافقات اوپک به نظر می‌رسد نفت در آینده گران‌تر شود.

 

***

اینفوگرافی: آخرین وضعیت کابینه ترامپ

رییس‌جمهوری آمریکا این روزها سخت مشغول انتخابات وزیران و مقام‌های ارشد دولت آتی خود است و در موارد متعددی دست روی گزینه‌هایی گذاشته که انتخابشان به دور از گمانه‌زنی‌های رسانه‌ها بوده است.

برزگترین قربانیان بروکراسی در ایران

ساختار نظام اداری در ایران نیازمند تحول و روزآمدی است؛ این گزاره مورد توجه تمامی دولت‌ها حتی پیش از انقلاب قرار داشته است و بارها پای طرح‌هایی چون «طرح تحول نظام اداری» توسط مسوول ارشد اجرایی کشور و دستگاه‌های مرتبط در دولت یا حتی در قوه مقننه به میان کشیده شده اما خروجی مشخص و ملموسی نداشته است.

 

 

***

رفت‌ و آمد پرهزینه برای ریل‌گذاری توسعه‌ اقتصادی

با وجود گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی گویا همچنان قرار نیست نسل تازه شیرینی توسعه اقتصادی به معنای واقعی کلمه در بستر اقتصادی مقاومتی را احساس کند چه آنکه هنوز زور دعواهای شخصی و از ریشه برکندن رقیب بر اصلاح منطقی سیستم می چربد.

 

 

***

دلایل تشدید رکود کسب و کار

مرکز پژوهش‌های مجلس هشدار داد در صورت عدم به روزرسانی فرآیندها،‌ جایگاه ایران در جهان و منطقه به دلیل بهبود شرایط در سایر اقتصادها به تدریج تضعیف خواهد شد.

 

 

***

یادگار امام: اسلام هیچگاه مثل امروز گرفتار نزاع نبود

تولیت آستان مقدس امام خمینی(ره) گفت: اسلام هیچگاه و در هیچ عصری به مانند امروز گرفتار نزاع، تکفیر و بددلی نبود و اگر امروز پیامبر اعظم(ص) در میان امت بود روزهای سختی را می گذراند.

 

***

واشنگتن: روسیه و ایران مسئول درگیری در حلب

«جان کربی» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا روز چهارشنبه روسیه و ایران را مسئول ادامه درگیری‌ها در حلب خواند.

یکی از مراجع تقلید با بیان اینکه قانون بانکداری اسلامی ضمانت اجرایی می‌خواهد، گفت: مسئولان برخی بانک‌ها می‌خواهند درآمد بیشتر داشته باشند و مقید به بانکداری اسلامی نیستند.

 

***

مسابقه سازه های ماکارونی کودکان آسمانی، صبح فردا در محله «خلازیر» تهران برگزار خواهد شد.

 

***

حسب گزارش سرپرست دادسرای ناحیه‌ی 21، در یک کافی‌شاپ واقع در مرکز تهران 120 نفر زن و مرد در وضعیت نامناسب دستگیر شده‌ و حسب تحقیقات انجام شده از متهم اصلی، به مدیر کافی‌شاپ مذکور برای چهار ساعت برگزاری مراسم هفتصد هزار تومان اجاره پرداخت شده است.

 

***

قرار بود گردشگران سال جدید را در حاکم نشین ارگ بم جشن بگیرند اما کمبود اعتبار و عدم پرداخت حقوق باعث شده کارگران دست از مرمت این بنای ثبت جهانی بکشند.

 

 

***

«نیکولا کاسوتیچ»، رئیس بخش خاورمیانه موسسه تحقیقات بازاریابی «یورومانتیور» و تحلیلگر بین‌المللی معتقد است ظرفیت‌های گردشگری ایران با در نظر گرفتن اینکه آن‌ها در حال حاضر در کجا قرار دارند و در آینده‌ای نزدیک می‌توانند به چیزی دست یابند بسیار بالاست. در صورتی که ایران بتواند زیرساخت‌های گردشگری خود را توسعه دهد و با تغیرات کنار بیاید، می‌تواند به کشور پیشگام در عرصه گردشگری در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تبدیل شود.

 

***

رییس پلیس پایتخت با اعلام برخورد با تخلفات و فعالیت‌های غیرمجاز پزشکی آرایشگاه‌ها گفت: انجام هرگونه خدمات و فعالیت‌های پزشکی همچون تتو و خالکوبی در آرایشگاه‌ها غیرقانونی و تخلف است و با متخلفان برخورد می‌شود.

 

***

رییس مرکز مدیریت بیماری‌های غیرواگیر وزارت بهداشت گفت: بیش از ۹۰ درصد مرگ‌ومیرها در کشور مربوط به بیماری‌های غیر واگیر است.

 

***

«جاودانگی» نخستین فیلم سینمایی مهدی فرد‌قادری این روزها در گروه هنر و تجربه در حال اکران است و با این‌حال حوزه هنری این فیلم را در سینماهایش از جمله سینما سوره اصفهان نمایش نمی‌دهد.

 

***

فروش فیلم سینمایی «یتیم‌خانه ایران» با توجه به محدودیت سالن‌ها از مرز 1 میلیارد تومان عبور کرد.

 

***

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: حیات هنری کشور با حیات هنری هنرمندان رقم خورده است و همه ما با بزرگان هنری کشور خاطرات به ‌یادماندنی داریم.

 

***

مدیر روابط عمومی مرکز اورژانس تهران گفت: بر اثر نشت گاز در یک منزل مسکونی در شهرک کاروان، دو نفر از اعضای یک خانواده جان باختند و سه نفر دیگر راهی بیمارستان شدند.

 

***

فرمانده انتظامی پلدختر گفت: تصادف یک دستگاه مینی بوس حامل دانش آموزان دختر پلدختری با 2 دستگاه کامیون و پراید 14 مصدوم برجا گذاشت.

 

***

رئیس پلیس راه شمالی استان فارس گفت: واژگونی یک دستگاه خودروی پراید به علت خستگی و خواب آلودگی راننده در جاده "رستم - یاسوج"، سه کشته و دو مجروح برجای گذاشت.

 

***

رئیس پلیس آگاهی استان اصفهان با تاکید بر هوشیاری خانواده‌ها نسبت به آسیب های فضای مجازی گفت: روز گذشته در یکی از شهرستانهای استان کودکی ۱۱ ساله با الگوگیری از بازی‌های رایانه‌ای خود را از میله بارفیکس حلق‌آویز کرده است.

 

***

مدیر روابط عمومی مرکز اورژانس تهران گفت: بر اثر نشت گاز در یک منزل مسکونی در شهرک کاروان، دو نفر از اعضای یک خانواده جان باختند و سه نفر دیگر راهی بیمارستان شدند.

 

***

گروهی از ستاره‌شناسان صاحب نام با استفاده از تلسکوپ شیلی و تلسکوپ فضایی هابل موفق به کشف راز درخشان‌ترین ابرنواختر جهان هستی شدند.

 

***

دانشمندان موج عظیم 19 متری را ثبت کردند.

 

***

مرکز کنترل و پیشگیری بیماری تخمین زده که در سال 2010، 2.5 میلیون مورد مراجعه به اورژانس و مرگ و میر در اثر آسیب‌های تروماتیک مغز در آمریکا گزارش شده است.

 

***

آمال گراستفرا، مدیر یک شرکت بایوهکینگ در سیاتل آمریکا، اولین انسانی است که با کاشت تجهیزات الکترونیک در دستان خود قادر است تا درهای خانه را بدون دست باز و رایانه خود را بدون لمس روشن کند.

 

***

یک پژوهش جدید که توسط محققان کلمبیایی انجام شده نشان می‌دهد که نوزادان آسیب‌پذیر که توسط پدر و مادر خود به روش مراقبت آغوشی کانگورویی نگهداری می‌شوند، در آینده افراد بهتری خواهند شد.

 

***

90 درصد ایرانی ها مشکل دهان و دندان دارند

رئیس اداره بهداشت دهان و دندان وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی گفت: مشکلات دهان و دندان در کشور زیاد است و 90 درصد مردم در این زمینه مشکل دارند.

 

***

رییس مرکز سرطان بیمارستان امام خمینی(ره) گفت: در یزد سرطان پروستات و در اردبیل سرطان معده شایع است.

 

***

سیدجواد طباطبایی یکی از برجسته ترین اندیشمندان علم سیاست به ویژه در زمینه اندیشه ی سیاسی است که توانسته با تالیف آثار مهم و برجسته یی به نظریه پردازی در اندیشه سیاسی ایران و تاریخ نگاری در اندیشه سیاسی غرب بپردازد.

 

***

اکرم محمدی امینی توانسته در تاریخ ورزش بیلیارد در مسابقات آسیایی به مدال برنز برسد و اسمش را به عنوان اولین زن مدال آور ایرانی در مسابقات بین المللی بیلیارد ثبت کند.

 

***

این واقعیت که شعر قسمی تجربه است که فردّیت شاعر را از خلال همه رخدادهای اجتماعی عبور می‌دهد و در اصطکاک با پیکره و عناصر جامعه تراش می‌دهد، امروزه تا حدی مخدوش شده است زیرا خود تجربه در عمل در مرز ویرانی قرار گرفته است.

 

***

شاید زیباترین تاثیری که استادی روی شاگردش گذاشته را بتوانی توی بغض‌های شاگردش ببینی، وقتی از آن استاد یاد می‌کند. «ایرج میرزا علیخانی»، دوست، همکار، همراه و شاگرد خلف پدر گرافیک ایران بود که هنوز هم نام استادش که می‌آید، مکث می‌کند، و بغض و دلتنگی‌اش را پشت لبخندی می‌پوشاند.

 

***

گرافیک امروز ایران مدیون «مرتضی ممیز» است

روزنامه اعتماد - سیده پری‌ناز سهرابی، علی سیابانی: شاید زیباترین تاثیری که استادی روی شاگردش گذاشته را بتوانی توی بغض‌های شاگردش ببینی، وقتی از آن استاد یاد می‌کند. «ایرج میرزا علیخانی»، دوست، همکار، همراه و شاگرد خلف پدر گرافیک ایران بود که هنوز هم نام استادش که می‌آید، مکث می‌کند، و بغض و دلتنگی‌اش را پشت لبخندی می‌پوشاند. ٥ آذر، برای اهالی گرافیک، یک روز معمولی از چندشنبه‌های تکراری نیست. تلخ‌ترین  روز گرافیک است که آنها را سیاه‌پوش پدر خود کرده است.
 
حضور میرزاعلیخانی که خود امروز از استادان برجسته گرافیک ایران است، در دانشگاه نبی‌اکرم تبریز، فرصتی بود تا ناهاری گرافیکی بخوریم و به بهانه یادی از ممیز، از «مرتضی خان» بشنویم.
 
گرافیک امروز ایران فقط و فقط مدیون مرتضی ممیز است 
 
استاد سپیدموی و سپیدپوش امروز گرافیک ایران، به حرمت شاگردی، از ممیز که حرف می‌زند دست از غذا می‌کشد، به صندلی‌اش تکیه می‌زند و پرت می‌شود توی روزهایی که گرافیک ایران هنوز یتیم نشده بود.
 
گفت‌وگوی زیر، حاصل گپ گرافیکی‌مان است، با فرزند خلف پدر گرافیک ایران.
از گرافیک زمان ممیز بگویید؟
 
 آن روزها گرافیک مثل امروز نبود. یک چیز ناشناخته بود. برای این می‌گویم ناشناخته که حتی یکی از همکلاسی‌های ما موقع انتخاب رشته، گرافیک را با ترافیک اشتباه گرفته و فکر کرده بود اینجا یک دانشکده مهندسی ترافیک است! به خاطر همین هم از روز دوم که فهمید که اشتباه آمده دیگر به دانشگاه نیامد!
 
می‌خواهم ببینید که چقدر ناشناخته بود این رشته. الان فرق می‌کند و شما هرجایی اسم طراح گرافیک و گرافیک را می‌شنوید!
 
حتی کمی جلوتر بروم. همان زمان‌ها برای نخستین بار طرح ترافیک مطرح شده بود. یادم نمی‌رود یکی از بچه‌ها با ماشین وارد طرح ترافیک شد، پلیس جلویش را گرفت. دوستم کارتش را نشان داد و به پلیس گفت ما همکاریم. پلیس کارت را دید، خواند و گفت: ببخشید، بفرمایید داخل! یعنی اینقدر واژه گرافیک برای همه ناشناخته بود.
 
نخستین برخوردتان با استاد ممیز چطور بود؟
 
 خب، شروع دانشکده ما مصادف شد با بازگشایی دانشگاه‌ها پس از انقلاب و نخستین گروهی بودیم که بعد از بازگشایی‌ها وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدیم. آن زمان دو دانشکده هنر بیشتر نبود. یکی دانشکده هنرهای زیبا و یکی هم هنرهای تزیینی در چهارراه ولیعصر که آن موقع به آن «مجتمع هنر» می‌گفتند.
 
نخستین استادمان هم استاد جلال شباهنگی بود؛ در کنار او بزرگان دیگری مثل استاد احصایی و استاد شفاییه و استاد پاکباز و... هم بودند که برای درس مبانی‌مان می‌آمدند.
 
ترم دوم ما با استاد مرتضی ممیز شروع شد. کلاسی که همه‌چیزش فرق می‌کرد. یادم است استاد از همه در مورد علت انتخاب رشته گرافیک می‌پرسیدند و اینکه چه شد به دانشگاه آمدید و هنر را انتخاب کردید. این به نوعی شروع ارتباط کلاسی‌شان بود.
 
هرکسی به فراخور زندگی خود به نوعی با گرافیک آشنا شده بود. برای خیلی از ما کانون پرورش فکری یکی از مراکز آشنایی با هنر گرافیک بود. وقتی استاد از من پرسید که چرا وارد رشته گرافیک شدم، توضیح دادم که کارهای کانون پرورش فکری را می‌دیدم و مثلا دوست داشتم ببینم که روی جلد و نشانه و... چطور به وجود می‌آید. بعد استاد از یکی دیگر از دانشجویان پرسید، چرا دانشگاه تهران را انتخاب کردی، من گفتم: «استاد معلوم است دیگر، شاگرد خوب‌ها و درجه یک‌ها می‌آیند دانشگاه تهران و ضعیف‌ها می‌روند دانشکده هنرهای تزئینی.» این نخستین دیالوگ من و مرتضی خان ممیز بود. که ایشان هم لبخندی زد و تلنگری که مثلا شیطنت نکن؛ آشنایی ما با ایشان به این شکل بود.
 
گرافیک امروز ایران فقط و فقط مدیون مرتضی ممیز است 
 
ویژگی کلاس ممیز چه بود؟
 
 خیلی خیلی خوشحالم و از خدای خودم خیلی خیلی ممنونم که نخستین درسی که با ایشان گذراندیم، طراحی نشانه بود. و این، روی همه فعالیت‌های بصری خود من، تاثیر بسیار عمیقی گذاشت. برای اینکه هم مبانی را با استادهای خوبی شروع کردیم هم دومین درس‌مان که طراحی نشانه بود را با ایشان گذراندیم؛ خیلی راحت و به جرات می‌توانم بگویم که جدا از حیطه گرافیک ایشان حداقل برای من، معلم زندگی هم بودند. یعنی شاید صدها برابر بیشتر از مقداری که در زمینه گرافیک از ایشان یاد گرفتم، مباحث زندگی، ارتباط با دیگران و... را یادم دادند؛ چون به مرور هم ارتباط نزدیک‌تری با ایشان پیدا کردم. خیلی رابطه خوبی با استاد داشتم و ایشان بسیار به من محبت داشتند.
 
شنیده‌ایم که استادهای بزرگ سر کلاس‌های‌شان بداخلاق هستند. آیا مرتضی ممیز هم از این دست بود؟
 
 ایشان اصلا بداخلاق نبودند. چون بداخلاقی تعریف دارد. حتی به راحتی می‌گویم که بسیار شیطنت هم داشتند و پرتحرک بودند و دوست و رفیق. هرچه بگویم کم گفته‌ام. اما یک چیز دیگر هم بود که من الان می‌فهمم. (بغض اجازه ادامه صحبت نمی‌دهد) انگار ایشان می‌دانستند وقت ندارند. انگار می‌دانستند طول زندگی‌شان آنقدری نیست که خیلی ادامه پیدا کند و فکر می‌کنم چون این طور می‌دیدند، خیلی سریع می‌خواستند خیلی از مباحث را انتقال دهند. وقت نداشتند که حجمی را که در توان‌شان است و باید انتقال دهند را کم بگذارند. اگر کسی هم او را بداخلاق می‌دید، دلیلش این بود که گفتم.
 
به نظر من بخش عظیمی از بدخلقی‌های‌شان به خاطر این بود که باید خیلی چیزها را به ما انتقال می‌دادند و وقت اجازه نمی‌داد سر‌فرصت و با حوصله و... باشد. دلیل دوم، جایگاه والای ایشان بود. هرچند ما آن‌وقت‌ها جایگاه‌شان را درک نمی‌کردیم. توانایی‌اش را نداشتیم. مثل این است که به بچه خردسال یک مدال طلای با ارزش بدهی. ما نمی‌دانستیم چه آدم بزرگی جلوی ماست. چون اگر می‌فهمیدیم حتی به مغزمان هم خطور نمی‌کرد که بداخلاق هست یا نه! و نمی‌دانستیم این آدم بزرگ چه کارهای بزرگی برای رشته گرافیک کرده؛ وارد بقیه زمینه‌ها نمی‌شوم. خیلی راحت بگویم اگر الان من و شما نشسته‌ایم و در مورد گرافیک صحبت می‌کنیم، علت وجودی‌اش فقط مرتضی ممیز است.
 
فقط! هیچ شخص دومی نیست. اگر هرکسی در ایران صحبت از گرافیک می‌کند، به خاطر وجود فردی به نام مرتضی ممیز است. حتی خود مرا هم یک‌بار دعوا کردند. سر کلاسی که باید کاری انجام می‌دادم و برخلاف همیشه پرکار نبودم. آن روز مرا هم دعوا کردند. خب من می‌دانستم که حقم بود با من برخورد شود. مثل این است که ورود ممنوع را وارد شوی و بخواهی پلیس جریمه‌ات نکند. می‌شود به استاد سر کلاس این طور نگاه کرد. اگر ما بتوانیم خودمان و شرایط و فضا را خوب نگاه کنیم، مسلما به این نتیجه می‌رسیم که ایشان بداخلاق نبودند. من جز محبت، زیبایی و خوبی هیچ چیز دیگری از ایشان ندیدم.
 
به هرحال استاد بزرگی بود و طبیعی بود گاهی عصبانی هم شود.
 
 البته همیشه می‌گفتند که مرا معلم صدا کنید و دانشگاه را هم مدرسه می‌گفتند. می‌گفتند اگر مرا استاد خطاب کنید این اشتباه برایم ایجاد می‌شود که من استادم و اگر یک لحظه از دیدن و یاد گرفتن غفلت کنم، آن روز پایان فعالیت من است.
 
یک جمله معروف دیگر هم داشتند که خیلی زیبا بود، می‌گفتند استاد خوب شاگرد خوبی است. اگر شاگرد خوبی باشی استاد خوبی هستی. آن‌وقت است که بیشتر و بهتر و زودتر از شاگردت شاگردی می‌کنی. استاد خوب، شاگرد خوبی است.من هم همیشه به دانشجویانم گفته‌ام آنقدر که خودم از استادی چیزی یاد می‌گیرم شاید شماها یاد نگیرید.
 
واقعا اینکه استاد خوب شاگرد خوبی است، درست است. در هر صورت ایشان به جد خودش را معلم می‌دانست و این بهتر و ارزشمند‌تر از این است که خودت را استاد بدانی.
 
گرافیک امروز ایران فقط و فقط مدیون مرتضی ممیز است 
 
آیا فرقی هم بین دانشجویان می‌گذاشتند؟
 
 ببینید، ورودی ما ٤٠ نفر بود که دقیقا نصف دختر و نصف پسر بودیم. ایشان ایده‌ای هم داشتند که درس دادن به دختر اشتباه است. راست هم می‌گفت. برای اینکه از ٢٠ پسر همکلاسی ما امروز ١٩ نفر کار می‌کنند و از ٢٠ دختر شک دارم ٢ نفر کار کنند. استاد همیشه می‌گفت من چرا برای کسی انرژی بگذارم که ٤ سال بیشتر در این حوزه نیست؟ سرمایه مملکت هدر می‌رود.
 
معلوم است که یک جای کار ایراد دارد؛ یا باید اصلاح شود یا اینکه درس دادن به دخترها وقت تلف کردن است. اما معنی‌اش این نیست که بین دانشجویان فرق می‌گذاشت. استاد همیشه به دخترها می‌گفت که باید بدانند چطور گلیم خود را از آب بکشند، جایگاه خود را تعریف کنند و توسری خورده نباشند. حتی بدشان می‌آمد دم در کسی تعارف کند که دختر اول برود.
 
شما یکی از نزدیک‌ترین افراد به استاد ممیز بودید. چه چیز باعث این نزدیک بودن شد؟
 
 شاید به این خاطر که چیزهایی که از استاد یاد گرفتم را درست رفتار کردم. مثل احترام گذاشتن. مثلا اینکه شما در هر حالتی باید جایگاه خودت را بدانی. مهم نیست که طرف مقابلت کیست. همیشه باید رفتار محترمانه‌ای داشته باشی.
 
آیا موردی هم بود که بهش حساسیت داشته باشند؟
 
 تنها چیزی که باعث می‌شد ایشان دگرگون شود، بی‌احترامی به حرفه بود. هرکسی در هر جایگاهی و به هر شکلی به حرفه بی‌احترامی می‌کرد، ایشان دگرگون می‌شد. احترام خیلی خیلی وحشتناکی به حرفه‌شان می‌گذاشتند و حرفه‌شان را حرفه محترمی می‌دانستند. برای همین هم اجازه نمی‌دادند کسی به آن بی‌احترامی کند. شاید یکی از دلایلی که من خیلی زود به حرفه‌ام احترام گذاشتم همین بود. به نظر استاد هیچ کس در هیچ جایگاهی اجازه بی‌احترامی به حرفه را نداشت.
 
ظاهرا برای تاریخ ایران هم اهمیت زیادی قایل بودند.
 
بله. اما در عین حال، با تمام پافشاری‌شان روی تاریخ، قدمت و گذشته ایران، بسیار به روز بودند. شاید از همه آنها که ادعای به روز بودن داشتند هم به‌روزتر بودند. احتمال داشت از دور متوجه نشوید. اما کمی که نزدیک می‌شدید، می‌دید بسیار به روز هستند. ارتباط‌شان با دنیا و جهان بیرونی هم از چیزهایی بود که از ایشان یاد گرفتم.
 
این برای من همیشه مطرح بود که چرا همیشه تاکید دارند روی ارتباط با دنیا. برای همین هم بود که در زمان دانشجویی نماینده انتشارات گرافیکس سوییس شدم و ایشان بسیار خوشحال شدند. چون همیشه روی مطالعه تاکید می‌کردند. همه جور مطالعه‌ای. بعدها که من نمایندگی انتشارات گرافیکس سوییس را گرفتم هم ممیز همیشه نخستین کسی بود که این کتاب را می‌خرید.
 
خودشان هم در آن زمان شهرت جهانی داشتند.
 
 واقعیت امر این است که استاد مرتضی ممیز کاری را برای مملکتش شروع کرد و رسالتی برای خودش قایل شد که پایش ایستاد و زحمت کشید. خیلی چیزها از دست داد و خیلی چیزها هم به دست آورد. در مملکت ما بودن رشته گرافیک به معنای امروزی کلمه، کار استاد مرتضی ممیز بود. حتی انجمنی که امروز ازش صحبت می‌کنیم. یادم نمی‌رود از سال ٥٥- ٥٤ مرتضی‌خان ممیز برای شناساندن گرافیک به عنوان یک حرفه، می‌خواست یک فعالیت اجتماعی برای طراحان گرافیک راه بیندازد. خب، گفتیم که گرافیک شناخته شده هم نبود. داشتن یک تشکیلات به شناخته شدنش کمک می‌کرد. حتی آن زمان در وزارت فرهنگ هم شناخته شده نبود چه برسد به مردم عادی. آن سال‌ها مدام به دنبال راه انداختن انجمن بودیم و هر بار به شکلی مانعی پیش می‌آمد.
 
هیچ‌وقت هم نفهمیدم چرا حاکمیت وحشت داشت از تجمع طراحان گرافیک. اما بالاخره تعاونی طراحان گرافیک را راه‌اندازی کردیم. اما هدف‌مان تعاونی نبود! هدف فضایی برای تعامل و حل مشکلات طراحان گرافیک بود. برای همین به محض اینکه تعاونی راه افتاد، دیدیم که این کار ما نیست. ما این را نمی‌خواستیم. زمانی که به مرتضی‌خان ممیز گفتم که شرایطی پیش آمده و من این توانایی را دارم که انجمن طراحان را راه بیندازم؛ خیلی یواشکی گفتند این کار را انجام بده بعد از تمام شدنش اعلام می‌کنیم. وقتی مراحل ثبت انجمن طی شد، اسم ٤ نفر را به عنوان هیات موسس دادیم.
 
مرتضی‌خان ممیز، قباد شیوا، ابراهیم حقیقی و خودم، ایرج میرزاعلیخانی. اینها هیات موسس انجمن طراحان گرافیک ایران بودند. همه اینها را گفتم که یک چیز دیگر را تعریف کنم. به عنوان نخستین فعالیت خارج از کشور انجمن، من و لادن رضایی به اجلاس ایکوگرادا (انجمن بین‌المللی مجامع طراحی گرافیک) در ترکیه رفتیم. این نخستین حضور انجمن در مجامع بین‌المللی بود. یادم نمی‌رود در یکی از مراسم آن اجلاس، یک نفر وقتی فهمید من از ایران آمدم پرسید آقای ممیز را می‌شناسی؟ گفتم بله استادم بوده. ناگهان جلوی من ایستاد. ما نشسته بودیم.
 
اولش شوکه شدم. بعد که با احترام شروع به صحبت کرد، دیدم چه احترامی برای منی که فقط شاگرد استاد ممیز بودم، قایل است. آنجا تازه فهمیدم جنبه بیرونی مرتضی ممیز یعنی چی! نمی‌توانید درک درستی داشته باشید که این فرد برای اینکه گرافیک ایران را بتواند به دنیا بشناساند، چه فعالیت‌هایی بیرون از مرز ایران کرده. امروز اسم هر کسی از طراحان ایران را در دنیا بشنوید، مسلما و بدون شک فقط به دلیل وجود شخص مرتضی ممیز است.
 
گرافیک امروز ایران فقط و فقط مدیون مرتضی ممیز است 
 
و این تنها گوشه‌ای از محبوبیت ممیز بود.
 
 بله. چند وقت پیش، آلن لوکرنک که به ایران آمده بود، امکان نداشت حرفی بزند و در مورد ممیز نگوید. ایشان می‌گفتند مرتضی ممیز مرتب از من می‌خواست تا نمایشگاهی از طراحان جوان ایران در فرانسه بگذارم. می‌خواهم بگویم کاری که ممیز برای شناساندن گرافیک ایران و طراحان گرافیک ایران به دنیا کردند ستودنی و بدون حد و مرز است.
 
و تقریبا با اکثر بزرگان گرافیک جهان ارتباط صمیمی داشتند.
 
 درست است. به خاطر دارم برای نخستین بی‌ینالی که در ایران برگزار شد، مرتضی ممیز خودش شخصا تلفن می‌کرد به بزرگان گرافیک جهان مانند فوکودا و دیگر بزرگان بر اساس رابطه دوستی‌اش از آنها دعوت‌شان می‌کرد که به ایران بیایند و در بی‌ینال شرکت کنند.
 
حدود سال ٦٠ هم ١٠ گرافیست برتر جهان در کتابی معرفی شده بودند که یکی از آنها ممیز بود. در آن کتاب نامش در کنار هنرمندانی چون فوکودا و لوکرنک و سایز بزرگان گرافیک آمده بود. به خاطر همه این‌ها، به جرات می‌توانم بگویم ممیز جایگاهی داشت که هیچ کس حتی نمی‌تواند به آن جایگاه نزدیک شود.
 
بیشتر در چه زمینه‌ای علاقه به فعالیت داشت؟
 
نمی‌توانید گستره فعالیت ممیز را محدود به یک شاخه کنید. او آنقدر عاشق کارش بود و آنقدر برنامه‌ریزی برای فعالیت‌های جدید داشت که به قول خودش همیشه ١٠ کار انجام نشده پیش دستش بود و اگر از کاری منع می‌شد، به سرعت سراغ کار بعدی می‌‌رفت.
 
کتاب نشانه‌ها هم یکی از این فعالیت‌ها بود
 
 حدود سال ٦٢ کتاب نشانه‌ها را با هزینه شخصی منتشر کرد. در همان زمان ١٠ گرافیست بزرگ در انتشارات سروش فعالیت می‌کردند. هیچ‌کدام حتی به ذهن‌شان هم خطور نکرده بود که چنین کاری کنند. در حالی که ممیز به تنهایی و با هزینه شخصی این کتاب را منتشر کرد و نشانه‌ها چنان تاثیری در هنر گرافیک این کشور دارد که می‌توان گفت تمام نشانه‌های طراحی شده بعد از آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم از آن سرچشمه گرفته‌اند.
 
و این از علاقه و عشق‌شان به گرافیک بود.
 
 یک مثال بزنم. (باز هم بغض امانش نمی‌دهد) شاید دو یا سه هفته قبل از فوت‌شان بود که در بستر خوابیده و در حال طراحی یک جلد بودند. به این شکل که جلد را نشانش می‌دادند و ایشان مثلا می‌گفت عکس را جابه‌جا کن، نوشته فلان جا قرار بگیرد و... به این شکل باز هم از کار کردن دست نمی‌کشید.
 
این نشان می‌دهد که چقدر گرافیک برای‌شان مهم بود. کسی بود که هر لحظه در حال انجام کاری بود. به زندگی هر بزرگی در دنیا که نگاه می‌کنم می‌بینم وجه اشتراک تمام آنها این است که تا لحظات آخر زندگی‌شان کار می‌کنند.
 
گرافیک امروز ایران فقط و فقط مدیون مرتضی ممیز است 
 
اما کم نبودند مخالفان و کسانی که چندان دل خوشی از پدر گرافیک ایران نداشتند.
 
در مورد مخالفان او... (آهی می‌کشد) از خود استاد یاد گرفته‌ام اسم به کار نبرم اما از این دست بدخواهان زیاد داشت. کسانی که سعی می‌کردند برای لقب پدر گرافیک ایران افراد مختلفی را معرفی کنند. متاسفانه خشک مغزی، حسادت و تنبلی و بی‌سوادی این رفتار حقیر را هم در پی دارد.
 
به نظر من وقتی کسی تا حد ممیز بزرگ می‌شود، حتما لیاقت و توانش را داشته. این حرف کوته‌بینانه است که بگویی از روی رفاقت فلان جایزه را گرفته و... آن هم یکی مثل استاد ممیز که همیشه برنامه‌ریزی و تحقیق و فعالیت می‌کرد. اصلا این در خونش بود. مثلا یک‌بار در شیراز که بودیم می‌گفت باید گروهی تشکیل دهیم که از دیتیل‌های شهرها عکاسی و مستندسازی کند. می‌گفت هر بار که می‌آییم می‌بینیم این تصاویر در حال نابودی است.
 
کاری که من امروز با تبریز می‌کنم. کوچه به کوچه می‌گردم و از هرچیزی که می‌بینم عکس می‌گیرم.
 
پس سعی می‌کنید راه استادتان را ادامه بدهید
 
 اصلا یکی از دلایلی که من برنامه گذاشتم تا بزرگان گرافیک دنیا را به ایران بیاورم، ادامه دادن راه ممیز بود. سعی می‌کنم تمام برنامه‌هایم بر این اساس باشد که گرافیک ایران را به اندازه سهم خودم جلو ببرم.
 
از استاد یاد گرفتم از هر کسی که بخواهد در راه گرافیک قدم بردارد حمایت کنم. مثلا در تبریز؛ ببینید. گروه گپ و استاد کریم زینتی چقدر تلاش و هزینه می‌کنند. من از هرکس که بخواهد بهتر از گپ باشد هم حمایت می‌کنم. اما متاسفانه خیلی‌ها فقط حرف می‌زنند و اکثر نقدها هم برای تخریب است نه برای ساختن. من از ممیز یاد گرفتم به جای حرف زدن عمل کنم.
 
ممیز استادی بود که علاوه بر رفتارش، ظاهرش هم تبدیل به یک امضای منحصر‌به‌فرد شد.
 
 (می خندد) یک بار در سفر به شیراز، نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده بود که وقتی به فرودگاه رفتیم دیدیم فرودگاه را بسته‌اند و انبوه مردم در سردرگمی و شلوغی گیر کرده بودند. در همان لحظه‌ها که من در فکر این بودم که استاد خودش را به پرواز برساند، پلیس لگد محکمی به ماشین جلویی ما زد و آنقدر عصبانی بود که با خود فکر کردیم دیگر وارد شدن به فرودگاه غیر ممکن است؛ همان مامور پلیس نزدیک خودروی ما آمد، داخل را نگاه کرد و گفت «چاکر این سبیلا، می‌تونی بری»ما که خیلی تعجب کرده بودیم توانستیم به پرواز برسیم. بعدها استاد می‌گفت بالاخره این سبیل‌ها یک جایی به درد ما خورد.
 
به هرحال ممیز پررنگ‌ترین نقطه گرافیک ایران است
 
 بله. امروز خیلی از استادان گرافیک ما سعی می‌کنند مستقیم یا غیر مستقیم ادای ممیز را دربیاورند. من معمولا به شاگردان خودم می‌گویم من که استادم ممیز بود، شدم این! وای به حال شما که استادتان منم! اما می‌خواهم بازهم تاکید کنم، نمی‌دانم چرا خیلی‌ها به غلط می‌گویند او بداخلاق بود. او هیچ‌وقت بداخلاقی نمی‌کرد و کارهای دانشجویان را پاره نمی‌کرد. اگر هم چیزی می‌گفت فقط برای تلنگر زدن بود.
 
به اینجا که می‌رسد، ایرج میرزاعلیخانی، مکثی می‌کند. باقیمانده بغضش را گره می‌زند توی صدای خنده همیشگی‌اش و سکوتی که پیداست پر است از خاطره‌های مرتضی خان، غرق می‌شود.