دوست ندارم تنها باشم

گفت‌وگو با دکتر غلامعباس توسلی درباره این روزهایش
دوست ندارم تنها باشم

فرشاد قربانپور| دکتر غلامعباس توسلی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران است. او سال‌ها در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تدریس کرد و پس از ٤٠‌سال در همانجا بازنشسته شد. صبح یک روز پاییزی با او قرار گذاشتم و به خانه‌اش در قیطریه رفتم. به گرمی مرا پذیرفت و عصا‌زنان خودش در را به رویم گشود. هر چند که بسیار خسته و ضعیف می‌نمود. او در خرداد ١٣١٤ به دنیا آمد و در هشتادویکمین‌ سال زندگی‌اش است.
او را پدر جامعه‌شناسی ایران دانسته‌اند. هم‌دوره دکتر علی شریعتی در پاریس بود و کتاب‌های بسیاری در زمینه جامعه‌شناسی نوشته است که ٧ جلد از آنها به‌عنوان کتاب‌های درسی در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شد.
از هم‌دوره‌ای‌های دیگر او می‌توان به محمدعلی رجایی، باقر پرهام و داور شیخاوندی اشاره کرد.  از او تاکنون حدود ٢٠ عنوان کتاب منتشر شده است. بسیاری از کتاب‌های او ازجمله نوشته‌هایی هستند که در نوع خود برای نخستین‌بار به زبان فارسی منتشر می‌شدند. آنچه در ادامه می‌آید متن کامل گفت‌وگوی ما با دکتر غلامعباس توسلی است.
  آقای دکتر بازنشسته هستید؟
بله.
  از چه زمانی؟
از ‌سال ٨٧ بازنشسته شدم.
  خودتان درخواست بازنشستگی دادید؟
خیر؛ من دوست نداشتم بازنشسته شوم. استاد ممتاز بودم. عموما استادان ممتاز را بازنشسته نمی‌کنند. این زمانی بود که آقای عمید زنجانی، رئیس دانشکده بود که بعد رئیس دانشگاه هم شد. او گفته بود که به نفع من است که بازنشسته شوم. بعد خودشان من را بازنشسته کردند.
  چند ‌سال سابقه داشتید؟
٤٠‌ سال سابقه داشتم.
  شما به دانشکده اعلام کردید که تمایل به بازنشستگی ندارید؟
بله؛ چندبار گفته بودم.
  اما توجهی نکردند؟
بله؛ گوش ندادند. بعد از این بود که در دانشگاه آزاد هم طی نامه‌ای به من اعلام کردند کار شما در این‌جا به پایان رسیده است.
  کدام واحد تدریس می‌کردید؟
خودم واحد علوم و تحقیقات دانشکده تأسیس کرده بودم و در همان‌جا تدریس می‌کردم.
  در دانشگاه آزاد چقدر سابقه داشتید؟
٢٣ سال.
  تجربه شما را نادیده گرفتند.
کارشان اصلا بجا نبود. خودشان محروم شدند از تجربه من. یک نفر آن‌جا بود که دوست نداشت من در دانشگاه آزاد باشم و زورش رسید به من.
  در دوره حضور در دانشگاه‌ها کجا دلتان شکست؟
خوشبختانه هیچ‌وقت دلم نشکست. اما گاهی نامهربانی‌هایی داشتند که دامن من را هم گرفت. ازجمله جریان اعطای استادی ممتاز بود. از طرف دانشکده من به‌عنوان استاد ممتاز معرفی شده بودم و در میان سه نفر، اول بودم. اما بعد اسم من را پایین بردند و دو نفر دیگر را که در سطح استادیار بودند، آوردند. آنها ازجمله روسا و معاونان دانشگاه تهران بودند. کار سی‌ساله ما را نادیده گرفتند. آنها با نفوذی که داشتند باز هم می‌توانستند استاد ممتاز شوند، اما با کاری که کردند وضع من را مغشوش کردند.
  چه سالی بود؟
یادم نیست، اما در زمان ریاست دکتر افروز بود.
  سپس چه زمانی استاد ممتاز شدید؟
خیلی زود پس از آن استاد ممتاز شدم. شاید‌ سال ٨٠ بود.
  اکنون در زمان بازنشستگی چه کاری انجام می‌دهید؟
کاری نمی‌توانم انجام دهم. بیمار هستم.
  چه بیماری‌ای دارید؟
لرزش دست و درواقع شبه‌پارکینسون است. هر کسی تحت فشار باشد در زمان پیری به این بیماری مبتلا می‌شود.
  شما تحت فشار چه هستید؟
گاهی دست و پاهای من به لرزه می‌افتد و در اختیار خودم نیستند. از این‌رو، نیرو و انرژی برای انجام کار حرفه‌ای و فکری ناچیز است و امکان انجام چنین کاری نیست.
  این روز‌ها چیزی نمی‌نویسید؟
گاهی در روزنامه‌ها و مجلات چیزی از من منتشر می‌شود که بیشتر گفت‌وگو است. من چیزی نمی‌نویسم.
  مطالعه می‌کنید؟
کم مطالعه می‌کنم.
  بیشتر چه نوشته‌هایی را می‌خوانید؟
درحال بازبینی برخی از کتاب‌های خودم هستم. دانشگاه تهران اعلام کرده است که قصد دارد یکی از کتاب‌های من را تجدید چاپ کند و من دوست دارم از آن یک بازبینی داشته باشم.
  کدام کتاب را می‌خواهد منتشر کند؟
کتاب مشارکت در شرایط جامعه آنومیک را منتشر می‌کند.
  شما در دوره حضور در دانشگاه چقدر از دانشجویان برای نوشتن کتاب‌های خودتان استفاده کردید؟
کم‌و‌بیش استفاده کرده‌ام. گاهی کار ادیت مطالب را به دانشجویان سپرده‌ام. اما کاری که یک دانشجو انجام می‌دهد، درنهایت کار قابل اتکایی نیست مگر این‌که از دانشجویان در حوزه‌های ترجمه و کارهایی از این دست استفاده شود.
  شما مخالف استفاده از دانشجویان برای نوشتن کتاب توسط استادان هستید؟
این کار در دانشگاه‌های دنیا رسم است. برای نمونه دانشجو مقاله‌ای می‌نویسد و استاد پس از ادیت اجازه می‌دهد که با نام استاد و دانشجو چاپ شود.
  نقد شما به سیستم دانشگاهی ایران چیست؟
سیستم دانشگاهی ما سیستم گسترده‌ای است اما از جهات مختلف ضعف‌هایی دارد. برای نمونه توازنی بین امکانات دانشگاهی و استاد و استفاده علمی بیشتر از مراکز دانشگاهی وجود ندارد.
  شما از نظر روحی مأیوس هستید؟
نه؛ اما انسان در زمانی به یک انتها می‌رسد. در کارهای خودش به جایی می‌رسد که آمادگی خودش را برای کار علمی و درست و پخته از دست می‌دهد. در این سن انسان کمی از اهداف خود را از دست می‌دهد. برای نمونه وقتی در دانشگاه حضور داشتم در آغاز هر ترم براساس برنامه‌هایی که وجود داشت و درس‌هایی که قرار بود تدریس شود من هم برنامه‌ای برای خودم تدوین می‌کردم، اما اکنون که در دانشگاه حضور ندارم خودبه‌خود آن هدفمندی از بین رفته است. البته هنوز هدفمندی‌های اجتماعی وجود دارد و اگر فضا و شرایط جامعه مناسب باشد، می‌تواند زمینه‌ساز باشد تا کسی همچون من به سمت هدف‌های اجتماعی سوق پیدا کنم، اما این زمینه هم برای کسی که در سن من است و شاهد یک‌سری ناگواری‌ها از شاگردانش، دوستانش، سیستم آموزشی و سیستم سیاسی و. . . هم بوده است، جذابیتی ندارد. بنابرین بازنشستگی به این صورت راه خود را برای تأثیر بر فرد باز می‌کند و اثرش را می‌گذارد، چون بازنشستگی یک نوع حالت روانی با خودش دارد. من در این زمینه در کتاب جامعه‌شناسی کار و اشتغال بحث کرده‌ام.
  گویا صحبت کردن برای شما سخت است؟
نه؛ گاهی می‌شود که بیشتر از نیم‌ساعت و ٤٠ دقیقه بدون هیچ مشکلی حرف می‌زنم، اما گاهی هم دچار مشکل می‌شوم، چون قرص می‌خورم و باید هر چهار ساعت بخورم. تازه خورده‌ام. کمی باید بگذرد تا اثرش را بگذارد.
  شما داشتید در این مورد می‌گفتید که بازنشستگی ممکن است سبب شود تا فرد نتواند تأثیر لازم را بگذارد و از اهدافش منحرف شود.
ببینید مسائلی پیش می‌آید که از نظر روحی روی انسان تأثیر می‌گذارد. برای نمونه من حدود ٢٠ عنوان کتاب نوشته‌ام و چندین عنوان هم دارم که نیمه‌کاره مانده است. به‌تازگی آمده‌اند و برای ارزشیابی، کتاب‌های همه را مورد بررسی قرار داده‌اند؛ ازجمله کتاب‌های من را مورد ارزیابی قرار داده‌اند. من تذکر دادم که در زمان بررسی، زمان انتشار کتاب باید مدنظر قرار گیرد نه امروز، اما توجهی نکردند.
  نتیجه چه شد؟
همان شاگردان خودمان که تا چند‌سال پیش روی نیمکت دانشکده بودند و حالا استاد شده‌اند کتاب‌ها را مورد نقد قرار داده‌اند. از من و شخصیت من تعریف کرده‌اند اما کتاب‌های من را مورد نقد قرار داده‌اند. البته کسانی بودند که در آن‌جا از نوشته‌های من دفاع کردند.
  شما گویا در برقراری دروس علوم انسانی در دانشگاه پس از انقلاب فرهنگی نقش داشتید؛ درست است؟
بله؛ برنامه‌‌ریزی‌ها در این مورد را تمام من انجام داده‌ام. اصلا قرار نبود که دروس علوم انسانی تدریس شود. از نظر ما مصلحت مملکت نبود که دانشگاه‌ها بسته باشند و اگر باز شوند علوم انسانی تدریس نشود. از سویی کتابی هم برای تدریس نبود. این بود که شروع به نوشتن کتاب هم کردیم تا بتوانیم به‌عنوان دروس علوم انسانی تدریس کنیم. این کتاب‌ها را هم انتشارات سمت چاپ کرده‌ است. در جلسه‌ای که گذاشته بودند و در پاسخ پرسش قبلی اشاره کردم، گویا یکی از دانشجویان سابق من گفته است که کتاب‌های من را که انتشارات سمت منتشر کرد و برای تدریس به دانشگاه‌های مختلف رفت، بعد‌ها حالت مقدس پیدا کرده‌اند درحالی‌که نباید چنین حالتی را پیدا می‌کردند.
  شما یادتان هست که با اجازه چه کسی رشته‌های علوم انسانی را راه‌اندازی کردید؟
با اجازه ستاد انقلاب فرهنگی. همچنین امام در سخنرانی خود گفته بودند که دانشگاه‌ها باز و همه رشته‌ها هم راه‌اندازی شود. طی دو‌سال تعطیلی ما کاری کردیم که توانستیم اجازه راه‌اندازی رشته‌های علوم انسانی را اخذ کنیم.
  برای نمونه چه کارهایی کردید؟
در قم با آقای مصباح خیلی صحبت کردیم. براساس تعاملاتی که ایجاد شده بود توانستیم آنها را متوجه کنیم که راه‌اندازی رشته‌های علوم انسانی هیچ ضرری ندارد.
  مصباح مخالف بود؟
نه کاملا. او می‌گفت تا ٥٥‌درصد موافق این رشته‌ها هستم.
  مسئولیت آقای مصباح چه بود؟
طرحی از سوی انقلاب فرهنگی در اختیارش بود تا رابطه بین دانشگاه و ستاد انقلاب فرهنگی از یک طرف و حوزه علمیه را از سوی دیگر برقرار کند تا نظرات این دو طیف بر هم منطبق شود.
  شما برای این مسأله با امام هم دیدار داشتید؟
سر این مسأله دیداری نداشتم. ‌سال اول انقلاب من دو بار در قم با امام دیدار داشتم. این دیدار هم براساس دیدار روسای دانشگاه‌ها با امام بود و من در این زمان رئیس دانشگاه اصفهان بودم. یک‌سال و نیم رئیس دانشگاه اصفهان بودم. نزدیک انقلاب فرهنگی بود که از ریاست آن‌جا کنار گذاشته شدم. البته خودم هم دوست داشتم به تهران برگردم.
  مدتی پیش آقای دکتر یوسف اباذری طی سخنانی هشدار داده بود که علوم انسانی در ایران تحت‌تأثیر فلسفه و روانشناسی است و فلسفه به‌ویژه درحال کنار زدن جامعه‌شناسی است. نظر شما چیست؟
آقای اباذری از یک‌سو درست گفته است، اما از سوی دیگر اشتباهی هم دارد. اول این‌که ما دانش علوم اجتماعی در سطح جهانی نداریم تا ادعا کنیم تحت‌تأثیر فلسفه کنار رفته است یا این‌که ادعا کنیم در آن را بسته و در فلسفه را باز کرده باشند. به نظر من چراغ کلاس‌های جامعه‌شناسی روشن است و در سال‌های اخیر تعداد زیادی استاد خوب از تربیت مدرس دوره‌هایی را گذرانده‌اند. همه آنها هم ادعا دارند. من مدعی نیستم ادعای آنها درست است، اما مسأله این است که هستند و حضور دارند. اما از سویی ضعف‌هایی هم وجود دارد و هر روز کسی پیدا می‌شود و قصد دارد مملکت را اصلاح کند؛ به سرعت گلوی علوم انسانی را می‌گیرد و مدعی غیراسلامی بودن علوم انسانی می‌شود. از این کارها در دوره آقای احمدی‌نژاد انجام می‌دادند. این خطر همیشه برای علوم انسانی وجود دارد و کسانی که در این رشته حضور دارند باید حواسشان جمع باشد.
  کدام بخش از حرف‌های آقای دکتر اباذری درست بود؟
از نظر او کار زیادی در این حوزه انجام نمی‌شود و همه گویی خاطر‌جمع هستند و نشسته‌اند و هیچ کاری هم نمی‌کنند.
  چرا جامعه‌شناسی در ایران آسیب‌پذیر است؟
به نظر من در حدی آسیب‌پذیر است که دیگر رشته‌های علوم انسانی آسیب‌پذیر هستند. جریانی وجود دارد که بستر همه رشته‌های دانشگاهی را تغذیه کرده یا مورد حمله قرار می‌دهد. از نظر من این بستر برای همه علوم انسانی و دانشگاهی مورد هجمه است.
  یعنی همه رشته‌های دانشگاهی مورد تهدید است؟
به نظر من همان اندازه که فیزیک ما عقب مانده است، جامعه‌شناسی ما هم عقب مانده است.
  مهم‌ترین رشته علوم اجتماعی چیست؟
همه مهم هستند.
  انسان‌شناسی چقدر مهم است؟
انسان‌شناسی رشته‌ای است که در کنار جامعه‌شناسی حرکت می‌کند و از آن اثرپذیری دارد.
  شما چه خوانده‌اید در دانشگاه؟
من از لیسانس تا دکترا جامعه‌شناسی نظری خوانده‌ام.
  در فرانسه؟
بله.
  شما در دانشگاه‌های ایران مدیر گروه هم بودید؟
١٢‌سال مدیر گروه بودم.
  در کجا؟
در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
  چه مدت رئیس دانشکده بودید؟
سه‌سال و نیم رئیس دانشکده جامعه‌شناسی دانشگاه تهران بودم.
  چه زمانی بود؟
٦٥ تا ٦٨.
  به نظر شما بیشترین فشاری که روی دانشگاه‌ها وجود دارد از چه ناحیه‌ای است؟
از ناحیه نادانی عده‌ای که علوم انسانی را نفهمیدند.
  می‌توان علوم انسانی را دینی دانست؟ مثلا علوم انسانی مسیحی یا اسلامی و...؟
خیر؛ علوم انسانی مسیحی نیست. اما می‌توان یک نوع علوم انسانی داشت که مسیحیت یا اسلام را مورد بحث قرار دهد.
  آیا علوم انسانی را می‌توان وابسته به یک دین دانست؟
این هم علمی است مانند علوم دیگر. نمی‌توانیم میزانی بگذاریم برای دینی بودن علوم.
  سخت‌ترین روز زندگی شما چه روزی بود؟
در زمانی که رئیس دانشکده بودم به دلیل امضای یک بیانیه چند نفر از دانشجویان خودم آمدند و علیه خودم شعار دادند. سخت بود ببینم دانشجویان خودم علیه من شعار می‌دهند.
  آن شاگردان را بعدها باز هم دیدید؟
بله؛ دیدم. همه را دیدم.
  شما از چه می‌ترسید؟
من از خدا می‌ترسم.
  شما از تنهایی نمی‌ترسید؟
نه ترسی از تنهایی ندارم، اما دوست ندارم تنها باشم.
  در زندگی‌ خودتان چه کاری انجام دادید که الان پشیمان هستید؟
کاری را که انجام داده‌ام بر مبنای آن بود که خودم درک می‌کردم و براساس برداشت و درک خودم بود. از این‌رو پشیمان نیستم. اما وقتی می‌بینم کسانی بدون سواد و دلایل علمی در همین دانشگاه حرف‌هایی بیان می‌کنند و برای نمونه ادعا می‌کنند که می‌توان علوم انسانی را اسلامی کرد، من خیلی ناراحت می‌شوم. از نظر من نمی‌توان هر حرفی را بالا برد و حلوا حلوا کرد.
  شما خودتان را در این جریان مقصر می‌دانید؟
از این جهت که با دکتر شریعتی همکاری داشتم و او در همین بحث جامعه‌شناسی دینی و جامعه‌شناسی اسلامی تأثیر داشت، هر چند خودش دیگر نبود تا پاسخ بدهد اما بسیاری امروزه ادعا دارند که کاری که او با جامعه‌شناسی کرد بسیار نارس بود.
  شما نقد دارید به نوشته‌های شریعتی؟
بله.
  از این همکاری با شریعتی پشیمان هستید؟
پشیمان نیستم. چون انسان از هر کاری درس می‌آموزد.
  پس چرا تصور می‌کنید که کار خوبی نبود؟
برای این کار باید وقت بیشتری گذاشته می‌شد. همچنین شرایط بهتر و بیشتری لازم بود تا دکتر شریعتی بتواند حرف‌هایش را درست و با توضیح بیشتری مطرح کند. تا حد زیادی حرف‌های او احساسی بود، البته هر احساسی قابل رد کردن نیست.
  به نظر شما دوره شریعتی تمام شده است؟
شریعنی عصری داشت. آن عصر، عصر من هم بود. عصر شریعتی یعنی یک سیستم فکری که در آن همه چیز به سمت انتقاد و برافروختن احساسات و ایدئولوژی پیش می‌رود.
  هنوز می‌شود از نوشته‌های شریعتی استفاده کرد؟
بله؛ به نظر من شریعتی مقدمه‌ای است بر بینش اسلامی.
  اگر کسی از شما بخواهد یکی از آثار شریعتی را به او معرفی کنید، کدام را پیشنهاد می‌دهید؟
شریعتی کتاب‌هایی دارد که از نظر ادبی ارزش دارند.
  مثل کویر؟
بله؛ کویر هم یکی از آنهاست.
  شریعتی درست می‌نوشت یا زیبا می‌نوشت؟
تا حدی درست می‌نوشت، اما خیلی زیبا می‌نوشت.
  شما مذهبی هستید؟
تا چگونه بخواهید تعریف کنیم.
  مومن به خدا و دین؟
بودم. از جوانی مذهبی بودم. رفتن دنبال شریعتی هم از همین مذهبی بودن من شروع شد.
  اهل کجا هستید؟
اهل رشتخوار در تربت حیدریه.
  کودکی شما همان‌جا گذشت؟
بله؛ تا ١٤سالگی آن‌جا بودم.
  چطور از این‌جا سردرآوردید؟
پدرم می‌خواست من را به حوزه بفرستد تا روحانی شوم، اما ١٠ ساله بودم که پدرم به رحمت خدا رفت، ولی در این زمینه نگرانی داشتم.
  شما دوست نداشتید طلبه شوید؟
دوست نداشتم.
  پس چطور شد مدرسه رفتید؟
برادر بزرگم به مدرسه رفت و من هم به دنبال خودش کشاند. کلاس ششم را در خود روستای خودم خواندم. بعد سه‌سال دوره اول دبیرستان را در تربت خواندم. بعد به دانشسرای مقدماتی در مشهد آمدم. بعد هم در دوره دبیرستان رشته ادبی را انتخاب کردم. علاقه‌ای به رشته ادبی نداشتم اما انتخاب کردم و رفتم خواندم. در دانشسرا شاگرد اول شدم. چون شاگرد اول‌ها حق داشتند ادامه تحصیل بدهند. من به تهران برای ادامه تحصیل آمدم. از این رو به دانشسرای عالی تهران آمدم و چون در این‌جا هم شاگرد اول شدم برای تدریس به فرانسه رفتم. از هیچ امکانات شخصی برای تحصیل استفاده نکردم. در پاریس ٦‌سال ماندم و دکترا گرفتم.
  استادان شما در پاریس چه کسانی بودند؟
کسانی بودند که در همان زمان شهرت داشتند؛ مانند آرون و گورویچ و...
  شما با دکتر شریعتی در پاریس دیدار داشتید؟
بله؛ ما با هم بودیم.
  شما هم‌دوره بودید؟
بله؛ هم‌دوره بودیم.
  شما چقدر حقوق بازنشستگی می‌گیرید؟
حدود هفت‌میلیون تومان.
  زندگی شما از همین حقوق تأمین می‌شود؟
به‌طور عمده بله.
  چه زمانی ازدواج کردید؟
دو‌سال پس از بازگشت از پاریس بود در‌ سال ٤٧ که ازدواج کردم.
  ازدواج شما در تهران بود؟
بله.
  ازدواج شما سنتی بود؟
نیمه‌سنتی، نیمه‌مدرن بود.
  شما عاشق هم شدید؟
نه.
  چند تا بچه دارید؟
دو دختر دارم و یک پسر.
  بچه‌های شما چقدر راه شما را ادامه دادند؟
همه تحصیل کرده‌اند. پسرم در آمریکا زندگی می‌کند. او فوق دکترای الکترونیک دارد. یکی از دخترانم جامعه‌شناسی خوانده است و استاد دانشگاه الزهراست.
  شما اهل سفر هستید؟
زیاد اهل سفر هستم.
  معمولا کجاها می‌روید؟
هم ایران و هم خارج سفر کرده‌ام.
  آخرین سفرهای خارجی شما کجا بود؟
استرالیا و آفریقای ‌جنوبی.
  به تازگی جایی رفته‌اید؟
دو سه‌سال اخیر حال من خوب نیست و جایی نرفته‌ام.
  شما انقلابی هستید یا محافظه‌کار؟
هیچ‌کدام. یک زمانی پس از شریعتی همه انقلابی شده بودند و من هم همین‌طور. زمانی بود که همه لباس‌های سربازی می‌پوشیدند.
  شما هم می‌پوشیدید؟
بله؛ اما بعد انقلاب به ما پشت کرد. ما اولین قربانیان آن بودیم.
  شما فرزند انقلاب هستید؟
نمی‌توان گفت فرزند انقلاب هستیم.
  از آن‌جایی که مائو می‌گفت انقلاب فرزندان خودش را می‌بلعد، پرسیدم.
بله؛ خورد.
  شما خودتان را آدم حذف‌شده‌ای می‌دانید؟
در مضیقه هستیم.
  شما اهل شعر و شاعری هستید؟
نه؛ یک زمانی که جوان بودم شعر می‌گفتم.
  منظورم مطالعه و خواندن اشعار دیگران است.
من شعرای فارسی دوره اول مانند رودکی و دقیقی را دوست دارم. از شاهنامه هم خیلی خوشم می‌آید. به کلاسیک‌ها علاقه دارم. شعر نو هنوز نتوانسته به من آسیب برساند.
  ایران یعنی چه؟
یعنی من و شما و دیگران و همین روحیه فرهنگی که همه ما داریم.
  دوست دارید چه کاری انجام دهید که انجام نداده‌اید؟
همه طرح‌های تحقیقی که دارم ناتمام است. هیچ‌وقت اوضاع دانشگاه طوری نبود که ما طرحی را بگیریم و بتوانیم تا آخر پیش ببریم. کسی مانند من در کشور خارجی در رأس یک موسسه تحقیقاتی است با بودجه و نیروی انسانی کافی. یکی از کارهایی که درست انجام داده بودم برنامه‌ریزی‌های علوم انسانی بود که همین سبب شد علوم انسانی دوباره راه بیفتد و اگر این کار را نمی‌کردم همین شرایط امروز را هم نداشتیم. حال آن‌که عده‌ای در همان زمان حرف از اسلامی کردن علوم می‌زدند درحالی‌که شرایط و چهارچوب اسلامی بودن را هم تعریف نکرده بودند که چیست.
  شما دوست دارید در این کشور چه مسئولیتی داشته باشید؟
آرزوها با واقعیت یکسان نیست. من عضو فرهنگستان هم هستم و خیلی کارها می‌شود در آن‌جا انجام داد اما چنان نامناسب ارگانایز شده است که در آن‌جا هم هر قدمی برداریم مانند سایر جاهای کشور به بن‌بست می‌خورد.
  به‌هرحال دوست داشتید چه کاره باشید؟
نمی‌شود به یک نفر اتکا کرد تا یک نفر همه مشکلات را حل کند. اول باید به امکانات توجه داشت. کارهایی که در دانشگاه موثر است را می‌توان انجام داد. چندین دوره در هیأت ممیزه علوم انسانی دانشگاه بودم. همان‌جایی که در مورد استادان تصمیم‌گیری می‌کند. من در سطح کلان به نظریه‌پردازی
پرداخته‌ام.
  شما خودتان را موفق می‌دانید؟
نسبتا خودم را موفق می‌دانم.
  به خودتان چه نمره‌ای می‌دهید؟
١٢
  به نظر شما چه پرسشی جا مانده که از شما نپرسیدم؟
اسم خودم را.

دوست ندارم تنها باشم

گفت‌وگو با دکتر غلامعباس توسلی درباره این روزهایش
دوست ندارم تنها باشم

فرشاد قربانپور| دکتر غلامعباس توسلی، استاد بازنشسته دانشگاه تهران است. او سال‌ها در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تدریس کرد و پس از ٤٠‌سال در همانجا بازنشسته شد. صبح یک روز پاییزی با او قرار گذاشتم و به خانه‌اش در قیطریه رفتم. به گرمی مرا پذیرفت و عصا‌زنان خودش در را به رویم گشود. هر چند که بسیار خسته و ضعیف می‌نمود. او در خرداد ١٣١٤ به دنیا آمد و در هشتادویکمین‌ سال زندگی‌اش است.
او را پدر جامعه‌شناسی ایران دانسته‌اند. هم‌دوره دکتر علی شریعتی در پاریس بود و کتاب‌های بسیاری در زمینه جامعه‌شناسی نوشته است که ٧ جلد از آنها به‌عنوان کتاب‌های درسی در دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شد.
از هم‌دوره‌ای‌های دیگر او می‌توان به محمدعلی رجایی، باقر پرهام و داور شیخاوندی اشاره کرد.  از او تاکنون حدود ٢٠ عنوان کتاب منتشر شده است. بسیاری از کتاب‌های او ازجمله نوشته‌هایی هستند که در نوع خود برای نخستین‌بار به زبان فارسی منتشر می‌شدند. آنچه در ادامه می‌آید متن کامل گفت‌وگوی ما با دکتر غلامعباس توسلی است.
  آقای دکتر بازنشسته هستید؟
بله.
  از چه زمانی؟
از ‌سال ٨٧ بازنشسته شدم.
  خودتان درخواست بازنشستگی دادید؟
خیر؛ من دوست نداشتم بازنشسته شوم. استاد ممتاز بودم. عموما استادان ممتاز را بازنشسته نمی‌کنند. این زمانی بود که آقای عمید زنجانی، رئیس دانشکده بود که بعد رئیس دانشگاه هم شد. او گفته بود که به نفع من است که بازنشسته شوم. بعد خودشان من را بازنشسته کردند.
  چند ‌سال سابقه داشتید؟
٤٠‌ سال سابقه داشتم.
  شما به دانشکده اعلام کردید که تمایل به بازنشستگی ندارید؟
بله؛ چندبار گفته بودم.
  اما توجهی نکردند؟
بله؛ گوش ندادند. بعد از این بود که در دانشگاه آزاد هم طی نامه‌ای به من اعلام کردند کار شما در این‌جا به پایان رسیده است.
  کدام واحد تدریس می‌کردید؟
خودم واحد علوم و تحقیقات دانشکده تأسیس کرده بودم و در همان‌جا تدریس می‌کردم.
  در دانشگاه آزاد چقدر سابقه داشتید؟
٢٣ سال.
  تجربه شما را نادیده گرفتند.
کارشان اصلا بجا نبود. خودشان محروم شدند از تجربه من. یک نفر آن‌جا بود که دوست نداشت من در دانشگاه آزاد باشم و زورش رسید به من.
  در دوره حضور در دانشگاه‌ها کجا دلتان شکست؟
خوشبختانه هیچ‌وقت دلم نشکست. اما گاهی نامهربانی‌هایی داشتند که دامن من را هم گرفت. ازجمله جریان اعطای استادی ممتاز بود. از طرف دانشکده من به‌عنوان استاد ممتاز معرفی شده بودم و در میان سه نفر، اول بودم. اما بعد اسم من را پایین بردند و دو نفر دیگر را که در سطح استادیار بودند، آوردند. آنها ازجمله روسا و معاونان دانشگاه تهران بودند. کار سی‌ساله ما را نادیده گرفتند. آنها با نفوذی که داشتند باز هم می‌توانستند استاد ممتاز شوند، اما با کاری که کردند وضع من را مغشوش کردند.
  چه سالی بود؟
یادم نیست، اما در زمان ریاست دکتر افروز بود.
  سپس چه زمانی استاد ممتاز شدید؟
خیلی زود پس از آن استاد ممتاز شدم. شاید‌ سال ٨٠ بود.
  اکنون در زمان بازنشستگی چه کاری انجام می‌دهید؟
کاری نمی‌توانم انجام دهم. بیمار هستم.
  چه بیماری‌ای دارید؟
لرزش دست و درواقع شبه‌پارکینسون است. هر کسی تحت فشار باشد در زمان پیری به این بیماری مبتلا می‌شود.
  شما تحت فشار چه هستید؟
گاهی دست و پاهای من به لرزه می‌افتد و در اختیار خودم نیستند. از این‌رو، نیرو و انرژی برای انجام کار حرفه‌ای و فکری ناچیز است و امکان انجام چنین کاری نیست.
  این روز‌ها چیزی نمی‌نویسید؟
گاهی در روزنامه‌ها و مجلات چیزی از من منتشر می‌شود که بیشتر گفت‌وگو است. من چیزی نمی‌نویسم.
  مطالعه می‌کنید؟
کم مطالعه می‌کنم.
  بیشتر چه نوشته‌هایی را می‌خوانید؟
درحال بازبینی برخی از کتاب‌های خودم هستم. دانشگاه تهران اعلام کرده است که قصد دارد یکی از کتاب‌های من را تجدید چاپ کند و من دوست دارم از آن یک بازبینی داشته باشم.
  کدام کتاب را می‌خواهد منتشر کند؟
کتاب مشارکت در شرایط جامعه آنومیک را منتشر می‌کند.
  شما در دوره حضور در دانشگاه چقدر از دانشجویان برای نوشتن کتاب‌های خودتان استفاده کردید؟
کم‌و‌بیش استفاده کرده‌ام. گاهی کار ادیت مطالب را به دانشجویان سپرده‌ام. اما کاری که یک دانشجو انجام می‌دهد، درنهایت کار قابل اتکایی نیست مگر این‌که از دانشجویان در حوزه‌های ترجمه و کارهایی از این دست استفاده شود.
  شما مخالف استفاده از دانشجویان برای نوشتن کتاب توسط استادان هستید؟
این کار در دانشگاه‌های دنیا رسم است. برای نمونه دانشجو مقاله‌ای می‌نویسد و استاد پس از ادیت اجازه می‌دهد که با نام استاد و دانشجو چاپ شود.
  نقد شما به سیستم دانشگاهی ایران چیست؟
سیستم دانشگاهی ما سیستم گسترده‌ای است اما از جهات مختلف ضعف‌هایی دارد. برای نمونه توازنی بین امکانات دانشگاهی و استاد و استفاده علمی بیشتر از مراکز دانشگاهی وجود ندارد.
  شما از نظر روحی مأیوس هستید؟
نه؛ اما انسان در زمانی به یک انتها می‌رسد. در کارهای خودش به جایی می‌رسد که آمادگی خودش را برای کار علمی و درست و پخته از دست می‌دهد. در این سن انسان کمی از اهداف خود را از دست می‌دهد. برای نمونه وقتی در دانشگاه حضور داشتم در آغاز هر ترم براساس برنامه‌هایی که وجود داشت و درس‌هایی که قرار بود تدریس شود من هم برنامه‌ای برای خودم تدوین می‌کردم، اما اکنون که در دانشگاه حضور ندارم خودبه‌خود آن هدفمندی از بین رفته است. البته هنوز هدفمندی‌های اجتماعی وجود دارد و اگر فضا و شرایط جامعه مناسب باشد، می‌تواند زمینه‌ساز باشد تا کسی همچون من به سمت هدف‌های اجتماعی سوق پیدا کنم، اما این زمینه هم برای کسی که در سن من است و شاهد یک‌سری ناگواری‌ها از شاگردانش، دوستانش، سیستم آموزشی و سیستم سیاسی و. . . هم بوده است، جذابیتی ندارد. بنابرین بازنشستگی به این صورت راه خود را برای تأثیر بر فرد باز می‌کند و اثرش را می‌گذارد، چون بازنشستگی یک نوع حالت روانی با خودش دارد. من در این زمینه در کتاب جامعه‌شناسی کار و اشتغال بحث کرده‌ام.
  گویا صحبت کردن برای شما سخت است؟
نه؛ گاهی می‌شود که بیشتر از نیم‌ساعت و ٤٠ دقیقه بدون هیچ مشکلی حرف می‌زنم، اما گاهی هم دچار مشکل می‌شوم، چون قرص می‌خورم و باید هر چهار ساعت بخورم. تازه خورده‌ام. کمی باید بگذرد تا اثرش را بگذارد.
  شما داشتید در این مورد می‌گفتید که بازنشستگی ممکن است سبب شود تا فرد نتواند تأثیر لازم را بگذارد و از اهدافش منحرف شود.
ببینید مسائلی پیش می‌آید که از نظر روحی روی انسان تأثیر می‌گذارد. برای نمونه من حدود ٢٠ عنوان کتاب نوشته‌ام و چندین عنوان هم دارم که نیمه‌کاره مانده است. به‌تازگی آمده‌اند و برای ارزشیابی، کتاب‌های همه را مورد بررسی قرار داده‌اند؛ ازجمله کتاب‌های من را مورد ارزیابی قرار داده‌اند. من تذکر دادم که در زمان بررسی، زمان انتشار کتاب باید مدنظر قرار گیرد نه امروز، اما توجهی نکردند.
  نتیجه چه شد؟
همان شاگردان خودمان که تا چند‌سال پیش روی نیمکت دانشکده بودند و حالا استاد شده‌اند کتاب‌ها را مورد نقد قرار داده‌اند. از من و شخصیت من تعریف کرده‌اند اما کتاب‌های من را مورد نقد قرار داده‌اند. البته کسانی بودند که در آن‌جا از نوشته‌های من دفاع کردند.
  شما گویا در برقراری دروس علوم انسانی در دانشگاه پس از انقلاب فرهنگی نقش داشتید؛ درست است؟
بله؛ برنامه‌‌ریزی‌ها در این مورد را تمام من انجام داده‌ام. اصلا قرار نبود که دروس علوم انسانی تدریس شود. از نظر ما مصلحت مملکت نبود که دانشگاه‌ها بسته باشند و اگر باز شوند علوم انسانی تدریس نشود. از سویی کتابی هم برای تدریس نبود. این بود که شروع به نوشتن کتاب هم کردیم تا بتوانیم به‌عنوان دروس علوم انسانی تدریس کنیم. این کتاب‌ها را هم انتشارات سمت چاپ کرده‌ است. در جلسه‌ای که گذاشته بودند و در پاسخ پرسش قبلی اشاره کردم، گویا یکی از دانشجویان سابق من گفته است که کتاب‌های من را که انتشارات سمت منتشر کرد و برای تدریس به دانشگاه‌های مختلف رفت، بعد‌ها حالت مقدس پیدا کرده‌اند درحالی‌که نباید چنین حالتی را پیدا می‌کردند.
  شما یادتان هست که با اجازه چه کسی رشته‌های علوم انسانی را راه‌اندازی کردید؟
با اجازه ستاد انقلاب فرهنگی. همچنین امام در سخنرانی خود گفته بودند که دانشگاه‌ها باز و همه رشته‌ها هم راه‌اندازی شود. طی دو‌سال تعطیلی ما کاری کردیم که توانستیم اجازه راه‌اندازی رشته‌های علوم انسانی را اخذ کنیم.
  برای نمونه چه کارهایی کردید؟
در قم با آقای مصباح خیلی صحبت کردیم. براساس تعاملاتی که ایجاد شده بود توانستیم آنها را متوجه کنیم که راه‌اندازی رشته‌های علوم انسانی هیچ ضرری ندارد.
  مصباح مخالف بود؟
نه کاملا. او می‌گفت تا ٥٥‌درصد موافق این رشته‌ها هستم.
  مسئولیت آقای مصباح چه بود؟
طرحی از سوی انقلاب فرهنگی در اختیارش بود تا رابطه بین دانشگاه و ستاد انقلاب فرهنگی از یک طرف و حوزه علمیه را از سوی دیگر برقرار کند تا نظرات این دو طیف بر هم منطبق شود.
  شما برای این مسأله با امام هم دیدار داشتید؟
سر این مسأله دیداری نداشتم. ‌سال اول انقلاب من دو بار در قم با امام دیدار داشتم. این دیدار هم براساس دیدار روسای دانشگاه‌ها با امام بود و من در این زمان رئیس دانشگاه اصفهان بودم. یک‌سال و نیم رئیس دانشگاه اصفهان بودم. نزدیک انقلاب فرهنگی بود که از ریاست آن‌جا کنار گذاشته شدم. البته خودم هم دوست داشتم به تهران برگردم.
  مدتی پیش آقای دکتر یوسف اباذری طی سخنانی هشدار داده بود که علوم انسانی در ایران تحت‌تأثیر فلسفه و روانشناسی است و فلسفه به‌ویژه درحال کنار زدن جامعه‌شناسی است. نظر شما چیست؟
آقای اباذری از یک‌سو درست گفته است، اما از سوی دیگر اشتباهی هم دارد. اول این‌که ما دانش علوم اجتماعی در سطح جهانی نداریم تا ادعا کنیم تحت‌تأثیر فلسفه کنار رفته است یا این‌که ادعا کنیم در آن را بسته و در فلسفه را باز کرده باشند. به نظر من چراغ کلاس‌های جامعه‌شناسی روشن است و در سال‌های اخیر تعداد زیادی استاد خوب از تربیت مدرس دوره‌هایی را گذرانده‌اند. همه آنها هم ادعا دارند. من مدعی نیستم ادعای آنها درست است، اما مسأله این است که هستند و حضور دارند. اما از سویی ضعف‌هایی هم وجود دارد و هر روز کسی پیدا می‌شود و قصد دارد مملکت را اصلاح کند؛ به سرعت گلوی علوم انسانی را می‌گیرد و مدعی غیراسلامی بودن علوم انسانی می‌شود. از این کارها در دوره آقای احمدی‌نژاد انجام می‌دادند. این خطر همیشه برای علوم انسانی وجود دارد و کسانی که در این رشته حضور دارند باید حواسشان جمع باشد.
  کدام بخش از حرف‌های آقای دکتر اباذری درست بود؟
از نظر او کار زیادی در این حوزه انجام نمی‌شود و همه گویی خاطر‌جمع هستند و نشسته‌اند و هیچ کاری هم نمی‌کنند.
  چرا جامعه‌شناسی در ایران آسیب‌پذیر است؟
به نظر من در حدی آسیب‌پذیر است که دیگر رشته‌های علوم انسانی آسیب‌پذیر هستند. جریانی وجود دارد که بستر همه رشته‌های دانشگاهی را تغذیه کرده یا مورد حمله قرار می‌دهد. از نظر من این بستر برای همه علوم انسانی و دانشگاهی مورد هجمه است.
  یعنی همه رشته‌های دانشگاهی مورد تهدید است؟
به نظر من همان اندازه که فیزیک ما عقب مانده است، جامعه‌شناسی ما هم عقب مانده است.
  مهم‌ترین رشته علوم اجتماعی چیست؟
همه مهم هستند.
  انسان‌شناسی چقدر مهم است؟
انسان‌شناسی رشته‌ای است که در کنار جامعه‌شناسی حرکت می‌کند و از آن اثرپذیری دارد.
  شما چه خوانده‌اید در دانشگاه؟
من از لیسانس تا دکترا جامعه‌شناسی نظری خوانده‌ام.
  در فرانسه؟
بله.
  شما در دانشگاه‌های ایران مدیر گروه هم بودید؟
١٢‌سال مدیر گروه بودم.
  در کجا؟
در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
  چه مدت رئیس دانشکده بودید؟
سه‌سال و نیم رئیس دانشکده جامعه‌شناسی دانشگاه تهران بودم.
  چه زمانی بود؟
٦٥ تا ٦٨.
  به نظر شما بیشترین فشاری که روی دانشگاه‌ها وجود دارد از چه ناحیه‌ای است؟
از ناحیه نادانی عده‌ای که علوم انسانی را نفهمیدند.
  می‌توان علوم انسانی را دینی دانست؟ مثلا علوم انسانی مسیحی یا اسلامی و...؟
خیر؛ علوم انسانی مسیحی نیست. اما می‌توان یک نوع علوم انسانی داشت که مسیحیت یا اسلام را مورد بحث قرار دهد.
  آیا علوم انسانی را می‌توان وابسته به یک دین دانست؟
این هم علمی است مانند علوم دیگر. نمی‌توانیم میزانی بگذاریم برای دینی بودن علوم.
  سخت‌ترین روز زندگی شما چه روزی بود؟
در زمانی که رئیس دانشکده بودم به دلیل امضای یک بیانیه چند نفر از دانشجویان خودم آمدند و علیه خودم شعار دادند. سخت بود ببینم دانشجویان خودم علیه من شعار می‌دهند.
  آن شاگردان را بعدها باز هم دیدید؟
بله؛ دیدم. همه را دیدم.
  شما از چه می‌ترسید؟
من از خدا می‌ترسم.
  شما از تنهایی نمی‌ترسید؟
نه ترسی از تنهایی ندارم، اما دوست ندارم تنها باشم.
  در زندگی‌ خودتان چه کاری انجام دادید که الان پشیمان هستید؟
کاری را که انجام داده‌ام بر مبنای آن بود که خودم درک می‌کردم و براساس برداشت و درک خودم بود. از این‌رو پشیمان نیستم. اما وقتی می‌بینم کسانی بدون سواد و دلایل علمی در همین دانشگاه حرف‌هایی بیان می‌کنند و برای نمونه ادعا می‌کنند که می‌توان علوم انسانی را اسلامی کرد، من خیلی ناراحت می‌شوم. از نظر من نمی‌توان هر حرفی را بالا برد و حلوا حلوا کرد.
  شما خودتان را در این جریان مقصر می‌دانید؟
از این جهت که با دکتر شریعتی همکاری داشتم و او در همین بحث جامعه‌شناسی دینی و جامعه‌شناسی اسلامی تأثیر داشت، هر چند خودش دیگر نبود تا پاسخ بدهد اما بسیاری امروزه ادعا دارند که کاری که او با جامعه‌شناسی کرد بسیار نارس بود.
  شما نقد دارید به نوشته‌های شریعتی؟
بله.
  از این همکاری با شریعتی پشیمان هستید؟
پشیمان نیستم. چون انسان از هر کاری درس می‌آموزد.
  پس چرا تصور می‌کنید که کار خوبی نبود؟
برای این کار باید وقت بیشتری گذاشته می‌شد. همچنین شرایط بهتر و بیشتری لازم بود تا دکتر شریعتی بتواند حرف‌هایش را درست و با توضیح بیشتری مطرح کند. تا حد زیادی حرف‌های او احساسی بود، البته هر احساسی قابل رد کردن نیست.
  به نظر شما دوره شریعتی تمام شده است؟
شریعنی عصری داشت. آن عصر، عصر من هم بود. عصر شریعتی یعنی یک سیستم فکری که در آن همه چیز به سمت انتقاد و برافروختن احساسات و ایدئولوژی پیش می‌رود.
  هنوز می‌شود از نوشته‌های شریعتی استفاده کرد؟
بله؛ به نظر من شریعتی مقدمه‌ای است بر بینش اسلامی.
  اگر کسی از شما بخواهد یکی از آثار شریعتی را به او معرفی کنید، کدام را پیشنهاد می‌دهید؟
شریعتی کتاب‌هایی دارد که از نظر ادبی ارزش دارند.
  مثل کویر؟
بله؛ کویر هم یکی از آنهاست.
  شریعتی درست می‌نوشت یا زیبا می‌نوشت؟
تا حدی درست می‌نوشت، اما خیلی زیبا می‌نوشت.
  شما مذهبی هستید؟
تا چگونه بخواهید تعریف کنیم.
  مومن به خدا و دین؟
بودم. از جوانی مذهبی بودم. رفتن دنبال شریعتی هم از همین مذهبی بودن من شروع شد.
  اهل کجا هستید؟
اهل رشتخوار در تربت حیدریه.
  کودکی شما همان‌جا گذشت؟
بله؛ تا ١٤سالگی آن‌جا بودم.
  چطور از این‌جا سردرآوردید؟
پدرم می‌خواست من را به حوزه بفرستد تا روحانی شوم، اما ١٠ ساله بودم که پدرم به رحمت خدا رفت، ولی در این زمینه نگرانی داشتم.
  شما دوست نداشتید طلبه شوید؟
دوست نداشتم.
  پس چطور شد مدرسه رفتید؟
برادر بزرگم به مدرسه رفت و من هم به دنبال خودش کشاند. کلاس ششم را در خود روستای خودم خواندم. بعد سه‌سال دوره اول دبیرستان را در تربت خواندم. بعد به دانشسرای مقدماتی در مشهد آمدم. بعد هم در دوره دبیرستان رشته ادبی را انتخاب کردم. علاقه‌ای به رشته ادبی نداشتم اما انتخاب کردم و رفتم خواندم. در دانشسرا شاگرد اول شدم. چون شاگرد اول‌ها حق داشتند ادامه تحصیل بدهند. من به تهران برای ادامه تحصیل آمدم. از این رو به دانشسرای عالی تهران آمدم و چون در این‌جا هم شاگرد اول شدم برای تدریس به فرانسه رفتم. از هیچ امکانات شخصی برای تحصیل استفاده نکردم. در پاریس ٦‌سال ماندم و دکترا گرفتم.
  استادان شما در پاریس چه کسانی بودند؟
کسانی بودند که در همان زمان شهرت داشتند؛ مانند آرون و گورویچ و...
  شما با دکتر شریعتی در پاریس دیدار داشتید؟
بله؛ ما با هم بودیم.
  شما هم‌دوره بودید؟
بله؛ هم‌دوره بودیم.
  شما چقدر حقوق بازنشستگی می‌گیرید؟
حدود هفت‌میلیون تومان.
  زندگی شما از همین حقوق تأمین می‌شود؟
به‌طور عمده بله.
  چه زمانی ازدواج کردید؟
دو‌سال پس از بازگشت از پاریس بود در‌ سال ٤٧ که ازدواج کردم.
  ازدواج شما در تهران بود؟
بله.
  ازدواج شما سنتی بود؟
نیمه‌سنتی، نیمه‌مدرن بود.
  شما عاشق هم شدید؟
نه.
  چند تا بچه دارید؟
دو دختر دارم و یک پسر.
  بچه‌های شما چقدر راه شما را ادامه دادند؟
همه تحصیل کرده‌اند. پسرم در آمریکا زندگی می‌کند. او فوق دکترای الکترونیک دارد. یکی از دخترانم جامعه‌شناسی خوانده است و استاد دانشگاه الزهراست.
  شما اهل سفر هستید؟
زیاد اهل سفر هستم.
  معمولا کجاها می‌روید؟
هم ایران و هم خارج سفر کرده‌ام.
  آخرین سفرهای خارجی شما کجا بود؟
استرالیا و آفریقای ‌جنوبی.
  به تازگی جایی رفته‌اید؟
دو سه‌سال اخیر حال من خوب نیست و جایی نرفته‌ام.
  شما انقلابی هستید یا محافظه‌کار؟
هیچ‌کدام. یک زمانی پس از شریعتی همه انقلابی شده بودند و من هم همین‌طور. زمانی بود که همه لباس‌های سربازی می‌پوشیدند.
  شما هم می‌پوشیدید؟
بله؛ اما بعد انقلاب به ما پشت کرد. ما اولین قربانیان آن بودیم.
  شما فرزند انقلاب هستید؟
نمی‌توان گفت فرزند انقلاب هستیم.
  از آن‌جایی که مائو می‌گفت انقلاب فرزندان خودش را می‌بلعد، پرسیدم.
بله؛ خورد.
  شما خودتان را آدم حذف‌شده‌ای می‌دانید؟
در مضیقه هستیم.
  شما اهل شعر و شاعری هستید؟
نه؛ یک زمانی که جوان بودم شعر می‌گفتم.
  منظورم مطالعه و خواندن اشعار دیگران است.
من شعرای فارسی دوره اول مانند رودکی و دقیقی را دوست دارم. از شاهنامه هم خیلی خوشم می‌آید. به کلاسیک‌ها علاقه دارم. شعر نو هنوز نتوانسته به من آسیب برساند.
  ایران یعنی چه؟
یعنی من و شما و دیگران و همین روحیه فرهنگی که همه ما داریم.
  دوست دارید چه کاری انجام دهید که انجام نداده‌اید؟
همه طرح‌های تحقیقی که دارم ناتمام است. هیچ‌وقت اوضاع دانشگاه طوری نبود که ما طرحی را بگیریم و بتوانیم تا آخر پیش ببریم. کسی مانند من در کشور خارجی در رأس یک موسسه تحقیقاتی است با بودجه و نیروی انسانی کافی. یکی از کارهایی که درست انجام داده بودم برنامه‌ریزی‌های علوم انسانی بود که همین سبب شد علوم انسانی دوباره راه بیفتد و اگر این کار را نمی‌کردم همین شرایط امروز را هم نداشتیم. حال آن‌که عده‌ای در همان زمان حرف از اسلامی کردن علوم می‌زدند درحالی‌که شرایط و چهارچوب اسلامی بودن را هم تعریف نکرده بودند که چیست.
  شما دوست دارید در این کشور چه مسئولیتی داشته باشید؟
آرزوها با واقعیت یکسان نیست. من عضو فرهنگستان هم هستم و خیلی کارها می‌شود در آن‌جا انجام داد اما چنان نامناسب ارگانایز شده است که در آن‌جا هم هر قدمی برداریم مانند سایر جاهای کشور به بن‌بست می‌خورد.
  به‌هرحال دوست داشتید چه کاره باشید؟
نمی‌شود به یک نفر اتکا کرد تا یک نفر همه مشکلات را حل کند. اول باید به امکانات توجه داشت. کارهایی که در دانشگاه موثر است را می‌توان انجام داد. چندین دوره در هیأت ممیزه علوم انسانی دانشگاه بودم. همان‌جایی که در مورد استادان تصمیم‌گیری می‌کند. من در سطح کلان به نظریه‌پردازی
پرداخته‌ام.
  شما خودتان را موفق می‌دانید؟
نسبتا خودم را موفق می‌دانم.
  به خودتان چه نمره‌ای می‌دهید؟
١٢
  به نظر شما چه پرسشی جا مانده که از شما نپرسیدم؟
اسم خودم را.

یک شب در کنار بی‌سرپناهان

گزارش «شهروند» از یک شب در یکی از مددسراهای تهران که این روزها پناه بی‌خانمان‌ها شده‌اند
یک شب در کنار بی‌سرپناهان

محمد خادمی|  شهرداری تهران چندسالی است در فصل سرما محیط‌هایی را در نقاط مختلف تهران فراهم کرده است تا افرادی که شب‌ها سرپناهی ندارند، بتوانند  شب تا صبح را در محیطی گرم و مناسب سپری کنند. امسال به دلیل سرمای زودهنگام شهرداری کمی زود‌تر این طرح را به مرحله اجرا گذاشته، همچنین مسئولان شهری اعلام کرده‌اند شهروندان در صورت مشاهده افراد بی‌سرپناه در سطح شهر با سامانه ١٣٧ تماس بگیرند تا ماموران شهرداری افراد بی‌سرپناه را به مددسرا‌ها هدایت کنند تا این افراد از سرمای شب در امان بمانند.
خبرنگار «شهروند» برای این‌که به شکل حضوری گزارشی از وضع این مددسرا‌ها تهیه کند، خود را به شکل یک بی‌سرپناه درآورد تا به‌طور نامحسوس روند اسکان دادن بی‌سرپناهان تهران را بررسی کند.
ساعت٣٠: ٠٨ شب
به میدان المپیک در منطقه ٢٢ تهران به‌عنوان غربی‌ترین منطقه پایتخت می‌رویم و با سامانه ١٣٧ تماس می‌گیریم. بعد از مقداری انتظار به اپراتور متصل می‌شویم و متصدی اپراتور شماره ٥٥٥٢٢٣٢٢ مرکز مددسرای تهران را به ما می‌دهد. با این شماره تماس می‌گیریم و بعد از مدتی ماموران شهرداری می‌رسند و به نزدیک‌ترین مددسرای غرب تهران در همجواری پارک جنگلی چیتگر منتقل می‌شویم.
عقربه‌های ساعت نزدیک به ٩شب را نشان می‌دهد. وارد مددسرا می‌شوم. مسئول این مددسرا صدایم می‌کند تا وارد اتاقش شوم. روبه‌رویش می‌نشینم و می‌خواهد به سوالاتش پاسخ دهم. در ابتدا می‌پرسد چه موادی مصرف می‌کنی؟ به او جواب می‌دهم: «معتاد نیستم. مسافر تهران هستم و پولی برای رفتن به مسافرخانه نداشتم، به همین دلیل تصمیم گرفتم در ایستگاه اتوبوس بخوابم که رهگذران گفتند شهرداری محیطی برای اسکان دارد و حالا در خدمت شما هستم.»
مسئول مربوط نام و نام خانوادگی‌ام را داخل دفتر ثبت می‌کند. می‌پرسد همین یک‌شب این‌جا هستی؟ که جواب می‌دهم، بله؛ سپس با اشاره می‌خواهد همراهش شوم. در بین راه می‌گوید: «در این محیط هر کسی یک نوع مواد مصرف می‌کند. در صورتی که دیگران حرفی به تو زدند، یک گوشَت در  و یکی دروازه باشد چرا که احتمال دارد این افراد در حالت عادی نباشند و تنها در صورتی که اتفاقی افتاد من را باخبر کن.»
از من می‌خواهد قبل از ورود به سالن استراحت وارد سرویس بهداشتی شوم و دست و پاهایم را بشویم. وارد سالن می‌شوم و مرا به یکی از مددجویان این سالن معرفی می‌کند و از او می‌خواهد یک تخت به من تحویل دهد. این فرد که از چهره‌اش پیداست سن و سالش از دیگران بیشتر است، تخت طبقه دوم در ردیف اول  را نشان می‌دهد.
درحالی که پیرمرد پتو، بالش و ملحفه نو را در اختیارم قرار می‌دهد، با صدای آرام می‌گوید: «در این‌جا کاری به هیچ‌کس نداشته باش و اگر قصد ماندن  برای شب‌های دیگر را داری تا از سرمای زمستان در امان بمانی یک تخت بهتر تحویلت دهم. در ضمن شب که چراغ‌ها را خاموش کردند موبایل و وسایل باارزشت را داخل جیبت بگذار چون امکان دارد نصف شب نیروهای شهرداری دیگر افراد بی‌سرپناه غریب را به این مکان بیاورند. درحال حاضر این افراد به‌جز شما غریبه نیستند و همه از بی‌سرپناهان منطقه هستند.»
ساعت ١٠ شب
حدود ٢٠ نفر در این محیط حضور دارند. عده‌ای از آنها دور تلویزیون جمع شده‌اند و به تماشای فیلم مشغول‌اند. عده‌ای دیگر خواب رفتند و چند نفر هم با گوشی‌شان سرگرم خواندن پیام و بازی کردن هستند.
 هم‌تختی سمت راستی  با چشمانش  زیر نظرم دارد، می‌پرسد:   «مهندس تو چرا اینجایی؟ نکند از خانه بیرونت کرده‌اند.» سکوت می‌کنم.
نامش محمد و شغلش اسفنددودکنی سر چهارراه است؛ گویا خیلی از این محیط راضی است. محمد که ٣سالی می‌شود در فصل سرما با پای خود به این مرکز می‌آید، می‌گوید: «سال‌های گذشته  این محیط تلویزیون  نداشت. امسال به درخواست ما این تلویزیون را آوردند. تنها مشکل این‌جا این است که گاهی اوقات آب حمام سرد است. مسئول قبلی این‌جا رفتارش خوب نبود. من هم امسال قصد نداشتم به این محیط بیایم تا این‌که شنیدم مسئول قبلی از این‌جا رفته است.» او هنگام صحبت کردن  پتویش را روی صورتش می‌کشد و ناگهان به سرعت صدای خُر و پف فضا را پر می‌کند و به خواب عمیقی فرو می‌رود.
هم‌تختی سمت چپی هم خود را سعید معرفی می‌کند و اهل یکی از شهرهای غربی کشور است. شغلش تمیز کردن شیشه‌های خودرو‌ها پشت چراغ قرمز است. او نیز مانند محمد از این محیط راضی به نظر می‌رسد و تحویل دادن غذای گرم را از ویژگی‌های این محیط می‌داند.
از او می‌پرسم زمانی که فصل سرما تمام و این محیط بسته می‌شود، کجا شب را تا صبح سپری می‌کنید؟ پاسخ می‌دهد: «در اطراف پارک چیتگر محوطه‌های زیادی وجود دارد که به شکل موقت محیط برای خودمان درست می‌کنیم.»
یکی از مراجعه‌کنندگان به سمت افرادی که دور تلویزیون حلقه زده‌اند و درحال تماشای فیلم هستند، می‌رود. می‌گوید: «موافق هستید تلویزیون روی دیوار نصب شود تا مقابل دید همگان  قرار بگیرد که همه موافقت می‌کنند.»
این سالن حدود ١٠٠متر مربع است  که داخل آن حدود ١٥تخت ٢طبقه قرار دارد. در و دیوار آن مرتب است و برای افرادی که مشتری دایمی این محیط هستند یک کمد تدارک دیده شده است تا اشیای‌شان را داخل آن بگذارند.
چند دقیقه‌ای از ساعت ١٠ شب گذشته است که سرپرست این مددسرا وارد سالن می‌شود و قصد دارد چراغ‌ها را خاموش کند که با همکاری مراجعه‌کنندگان، چراغ‌ها یکی پس از دیگری خاموش می‌شود. قبل از این‌که مسئول این مجموعه از سالن استراحت بیرون برود، از او می‌پرسم این‌جا چیزی برای خوردن پیدا می‌شود که در جواب می‌گوید باید از آشپزخانه بپرسی و از سالن خارج می‌شود.
چند نفری در تاریکی سالن درحال صحبت کردن هستند. یکی از آنها از جنگ جهانی دوم برای دیگران تعریف می‌کند که هیتلر، درجه نظامی‌اش گروهبان بوده که یکی از جمعیت از او می‌پرسد کارآگاه پوارو  چه درجه‌ای داشت؟ که در جواب گفت نمی‌دانم اما خودم دوران خدمت  سرباز صفر بودم که همه به خنده افتادند. در میان خنده جمعیت صدای هذیان گفتن یکی در خواب بلند و بیشتر بیشتر شد تا به‌ناچار چند نفر به کنار فردی که درحال هذیان گفتن بود رفتند و او را بیدار کردند تا آرام شود و سکوت فضا را گرفت. تنها چند نفر در رفت‌و‌آمد به بیرون از سالن برای رفتن به سرویس بهداشتی بودند.
ساعت ٧صبح
 ساعت ١٥دقیقه مانده به ٧صبح که مسئول این محیط به آرامی از حاضران که خواب هستند، می‌خواهد برای صرف صبحانه بلند شوند.
محمد که زودتر از همه به خواب رفته بود،  بیدار می‌شود و به سرعت لباس‌هایش را می‌پوشد. از سالن بیرون می‌رود تا اول وقت برای رهگذران خیابان اسفند دود کند. یکی‌یکی مراجعه‌کنندگان با صدای آرام مسئولان مددسرا از خواب بیدار می‌شوند، تخت‌هایشان را تمیز و مرتب می‌کنند و وارد آشپزخانه می‌شوند؛ یک لیوان چای، یک قرص نان لواش و یک تکه کوچک پنیر تحویل داده می‌شود. همه دور یک سفره می‌نشینند و مشغول چای شیرین کردن می‌شوند. مسئول آشپزخانه زیر لب می‌گوید: «چطور این مقدار کم صبحانه را بین ٢٠ نفر تقسیم کنم.» بعد از خوردن صبحانه، عده‌ای با عجله لباس‌هایشان را می‌پوشند و از مددسرا خارج می‌شوند و عده دیگر خیلی به آرامی از مددسرا بیرون می‌روند و آن‌طور که پیداست  تمایلی به رفتن به بیرون از این محیط ندارند. یکی از مراجعه‌کنندگان که درحال خارج شدن از ساختمان است، می‌گوید وعده ما ساعت ٥بعد از ظهر و مسئول مددسرا با صدای بلند می‌گوید: «آقایان عجله کنید باید در سالن را ببندیم.»

جعفر والی پیشکسوت تئاتر درگذشت

جعفر والی پیشکسوت تئاتر درگذشت

جعفر والی پیشکسوت تئاتر پس از تحمل یک دوره بیماری صبح دیروز شنبه ۲۷ آذر ماه درگذشت. وی از مدتی قبل به دلیل مشکلات ریوی در بیمارستان بستری بود.اخبار مربوط به زمان تشییع این هنرمند متعاقبا اعلام می‌شود.علی مرادخانی معاون هنری وزیر ارشاد در پیامی درگذشت این هنرمند را تسلیت گفت. متن پیام بدین شرح است: «اگر غم را چو آتش دود بودی/ جهان تاریک بودی جاودانه تئاتر در اندوه یگانه مردی از نسل کمیاب بزرگان خویش به سوگ نشست. استاد جعفر والی از پس عمری پر حاصل و روزگاری مجاهدت در عرصه هنر، به خداوندگار هنر پیوست. درگذشت این هنرمند وارسته را به خانواده ایشان و جامعه هنری به ویژه اهالی ارجمند تئاتر تسلیت عرض می‌نمایم و از خداوند بزرگ آرامش روح برای آن عزیز از دست رفته مسئلت می‌نمایم. علی مرادخانی / معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»

والی برای من بالاتر از یک دوست بود

جمشید مشایخی با اشاره به دوستی و همکاری چندین ساله خود با زنده یاد جعفر والی، تاکید کرد: جعفر والی برای من بالاتر از یک همکار و دوست بود.مشایخی که از خبر درگذشت زنده یاد جعفر والی بسیار متاثر بود، درباره همکاری و دوستی خود با این هنرمند فقید عرصه سینما، تئاتر و تلویزیون گفت: آقای والی از سال ۱۳۳۶ به اداره هنرهای دراماتیک آمد و بعد از مدتی به تئاتر اسکویی رفت و مجددا به اداره برگشت. من و جعفر والی در یک گروه بودیم و خیلی با ایشان کار کردم.این بازیگر باسابقه و مطرح سینما، تئاتر و تلویزیون ایران، اظهار کرد: ما در عین حال که همکار بودیم، با هم به مدت ۲۰ سال نیز همسایه بودیم و فرزندان ما با هم دوست بودند و به طور کل یک خانواده بودیم.وی تاکید کرد: جعفر والی برای من بالاتر از یک همکار و دوست بود.مشایخی با بیان اینکه جعفر والی هنرمند بسیار بزرگی بود، یادآور شد: ایشان از هنرمندان تاثیرگذار تئاتر ایران بود. جعفر والی از دوستان صمیمی غلامحسین ساعدی بود و برای اولین بار نمایشنامه‌های ساعدی را در تئاتر کار کرد و باعث آشنایی ساعدی با هنرمندان تئاتر شد. جعفر والی برای اولین بار نمایشنامه «گاو» را در قالب تئاتر تلویزیونی در تلویزیون آن زمان اجرا کرد و بعد از آن بود که فیلم «گاو» توسط داریوش مهرجویی ساخته شد.این هنرمند مطرح سینما، تئاتر و تلویزیون گفت: از درگذشت این هنرمند بزرگ بسیار متاسفم.

او معلمی بزرگ بود

اصغر همت و بهزاد فراهانی ضمن تسلیت درگذشت جعفر والی به جامعه هنری و خانواده وی این هنرمند را یکی بزرگان خانواده تئاتر نامیدند که فقدانش تاثربرانگیز است. اصغر همت مدیرعامل خانه تئاتر که هنگام شنیدن خبر درگذشت این هنرمند در اختتامیه جشنواره تئاتر کودک و نوجوان حضور داشت گفت: شنیدن خبر درگذشت این هنرمند پیشکسوت بسیار تاثر برانگیز بود. این خبرِ بسیار ناگواری بود که در افتتاحیه شنیدم. این عزیزان ولی نعمت‌های ما در عرصه تئاتر هستند و از دست دادن هر کدام از آنها کم شدن یک ستاره از آسمان تئاتر ایران است که قابل جبران هم نیست. بهزاد فراهانی که از دیرباز با این هنرمند دوستی و همکاری داشت نیز درباره زنده یاد جعفر والی گفت: جعفر والی از بزرگان تئاتر مملکت بود که هم با فرهنگ و هم با سواد بود. او از زمانی که کارگردانی را آغاز کرد یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود. وی ادامه داد: من در نوجوانی به دیدن تئاتری رفته بودم که در آن زنده یاد رشیدی، جمشید مشایخی و جعفر والی بازی می‌کردند. جعفر والی در آن تئاتر به ما نشان داد هنرپیشه چیزی فراتر از بیان است و یک پدیده به نام فیزیک دارد که می‌تواند ابزاری عالی برای بیان اندیشه‌های هنرپیشه باشد. او فیزیک انحصاری در بازی داشت و جزو شخصیت‌هایی بود که مکتب استانیسلاوسکی را به خوبی گذرانده بود. فراهانی بیان کرد: وقتی او بازنشسته شد و به اروپا رفت باز هم بیکار ننشست و هر زمان به ایران بازمی گشت به تئاتر سر می‌زد. او معلم بزرگی بود و منش خوبی داشت. حتی وقتی در سینما ورود پیدا می‌کرد سبک و سیاق خود را داشت. ضمن اینکه او بسیار به خانه تئاتر کمک می‌کرد و در کارهای جمعی پیشگام بود.اصغر همت و بهزاد فراهانی هر دو درگذشت جعفر والی را به خانواده این هنرمند و جامعه تئاتر تسلیت گفتند.

پیام تسلیت دبیر جشنواره تئاتر فجر

همچنین سعید اسدی سی‌وپنجمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر در پیامی، درگذشت «جعفر والی» از هنرمندان پیشکسوت عرصه تئاتر را به خانواده وی، اهالی هنر و رسانه‌ها تسلیت گفت. در این پیام آمده است: «هنر مرگ را پس می‌راند اگر چه در این کشاکش غریب مرگ به ناگاه جسم هنرمند را در می‌رباید. اما بقای روح هنرمند فنای جسم فانی او را به هیچ می‌گیرد و بزرگمردان و زنان هنر، جاویدان در هیات کسانی که دستی در خلق نیکوی هنر دارند، مدام و پایان‌ناپذیر، ‌از نو تجدید می‌شوند.

خبر ناگوار است: «استاد جعفر والی در گذشت.»

او به عنوان یکی از معماران موج نوی تئاتر ایران، در شکوه بنایی که با همکاران کم نظیرش در این سالیان ساخته و بر جای گذاشته همواره زنده خواهد ماند و در دست و زبان و شمایل و ذهن خلاق هر هنرمند آگاه و خیر خواه که نقشی را بر صحنه‌های تئاتر ایران زمین رقم می‌زند تکرار می‌شود. نام و شان هنرمندانه استاد جعفر والی تداعی گر دوران درخشانی از تئاتر ایرانی است که در آن تعهد اجتماعی هنرمندان با کیفیت بیان هنرمندانه برای ایجاد خاطراتی ماندگار از اجراهای تاریخ ساز در هم آمیخته بود. دریغ بزرگ این است که سی و پنجمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر از افتخار حضور گرانقدر استاد والی در مقام کارگردان نمایش «در گوش سالمم زمزمه کن» بی‌نصیب ماند.نام و یاد او نیروبخش ما در این دوره از جشنواره خواهد بود و گردهمایی هنرمندان تئاتر ایران در جشنواره سی و پنجم را با گرامیداشت هنری که او دوست می‌داشت، برگزار خواهیم کرد. با اظهار تاسف عمیق درگذشت این هنرمند دوران ساز را به بستگان گرامی ایشان و هنرمندان گرانمایه تئاتر ایران تسلیت می‌گویم.» مراسم تشییع پیکر زنده یاد جعفر والی روز دوشنبه ۲۹ آذرماه ساعت ۹ صبح از تالار وحدت به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار می‌شود.

تعریف دیگری از کودک کار

تعریف دیگری از کودک کار

شهره مجمع| کودک کار کیست؟ وقتی با این پرسش مواجه می‌شوم تنها تعریفی که از کودک کار در ذهنم وجود دارد، کودکی است که در خیابان‌ها یا در کارگاه‌ها، کارگری یا دستفروشی می‌کند و شاغل است. اما این تعریف به‌نظرم محدود است. کودک کار تعریف دیگری نیز دارد. این تعریف را با دو روایت بیان می‌کنم:  
روایت نخست:  
یکی از دوستان نزدیکم، خانم خیّری است و سعی می‌کند به افرادی که به نوعی نیازمند باشند، کمک کند.  تعریف می‌کرد که به او، خانم جوان نیازمندی را که کار نظافت خانه انجام می‌دهد، معرفی کرده بودند. یک روز برای نظافت خانه به آن خانم اطلاع می‌دهد که به منزلش برود. آن روز، همراه این خانم جوان          (نظافتچی) پسربچه یک‌ساله و نیمه هم بود. با اندوه زیاد می‌گفت وقتی کار نظافت خانه تمام شده و خانم جوان به همراه فرزندش رفته بود، نشسته و کلی گریه کرده. می‌گفت بچه به‌دنبال مادرش گریه می‌کرد که مادر شاید ثانیه‌ای در آغوشش بگیرد اما مادر با اخم بچه را پس می‌زد تا کارش را انجام دهد. برای این‌که بچه دیگر دنبالش گریه نکند شربت دیفن هیدرامین، که گویی برای این مواقع همراه داشت، به بچه خوراند تا این طفل نوپا بخوابد و دیگر دنبال مادرش گریه نکند ...
روایت دوم:  
در مترو بودم. ساعت ٩ و نیم صبح. دختری جوان با کوله‌پشتی بزرگ و سنگین که به همراهش یک دختر ١٥ ماهه بود، جلب توجه می‌کرد. چون خودم هم دختری در این سن و‌ سال دارم، سعی کردم به او کمی کمک کنم. بچه بی‌تاب و خسته بود و مادر از او خسته‌تر. از او پرسیدم خوب غذا می‌خورد؟ گفت: «درحال دندان درآوردن است و بی‌تابی می‌کند. الان از هشتگرد دارم می‌روم شریعتی سر کار.» تعجب کردم و ناراحت شدم. پرسیدم: «کسی را نداری از بچه مراقبت کند یا مهد کودک بگذاری؟» گفت که پدر و مادرش شهرستان‌اند. مهد کودک هم پول می‌خواهد. از وقتی دخترش ٢ ماهه بوده سر کار رفته. سر درد دلش باز شد و ادامه داد: «دبیر آموزش و پرورش بودم و اواخر‌ سال ٩١، وزارت آموزش و پرورش تعدادی از معلمان را اخراج کرد و من هم جزوشان بودم. به دیوان عدالت اداری شکایت کردم و ... . بچه‌دار نمی‌شدم بعد بدون برنامه‌ریزی صاحب فرزند شدیم و الان زیر بار قرض رفته‌ایم. برای همین شوهرم شیفت‌های کاری فراوان و طولانی می‌رود. من هم مجبور شدم از وقتی دخترم ٢ ماهه بود از ساعت ٩ و نیم تا ٦ و نیم بعد از ظهر با حقوق ماهیانه یک‌میلیون تومان کار کنم. تا برسم خانه ساعت ٩ و نیم شب است...» مقصود از بیان این دو روایت، اشاره به تعریف دیگری از کودک کار است. حال وقتی از من می‌پرسند کودک کار کیست؟ در پاسخ می‌گویم کودک کار از زمانی که نطفه‌اش بسته می‌شود، شیرخوار است، نوپاست، کودک کار است. آن موقع است که می‌فهمد، رنج می‌کشد و می‌پذیرد سبک زندگی، طبقه و پایگاه خود و خانواده‌اش کجاست. کودک کار از همان ماه‌های ابتدایی زندگی همراه مادر است تا او لقمه نانی درآورد یا پابه‌پای مادرش برای لقمه نانی می‌دود.

رشد اقتصادی ۷.۴ در ۶ماهه اول سال‌جاری

رشد اقتصادی ۷.۴ در ۶ماهه اول سال‌جاری

آرمان: «رشد اقتصادی۷.۴ در ۶ ماهه اول سال جاری» آماری بود که رئیس جمهور اعلام کرد. این رشد اقتصادی مطلوب در شرایطی حاصل شد که همگان به سنگلاخ‌های موجود بر سر راه پیشرفت اقتصادی کشور آگاه هستند . چند ماه پیش بود که گفته شد حسن روحانی به دنبال یک دستاورد بزرگ اقتصادی پیش از پایان دوران ریاست جمهوری اش است اما تحلیل گران می‌گفتند پیشرفت‌های حاصل شده با انتظارات ایرانیان فاصله دارد به همین جهت روحانی با چالش‌های جدی رو به رو است . بلومبرگ در آن مقطع گزارش داد که پیش بینی می‌کند، این دستاورد و خبر خوش اقتصادی، باید در آخرین سال دوره نخست روحانی، به اطلاع مردم برسد. بلومبرگ در مرداد سال جاری نوشت: «قیمت جهانی نفت از سال ۲۰۱۱ تا کنون تقریبا به نصف کاهش یافته در حالی که پنج سال هر بشکه نفت اوپک ۱۱۹ دلار آمریکا معامله شد اما ایران در شرایط کنونی باید آن را زیر پنجاه دلار بفروشد .» اما اکنون روحانی خط بطلانی بر این «نمی‌شودها» کشید و روز شنبه در مراسم دیدار رهبر انقلاب با جمعی از میهمانان خارجی، مسئولان و مردم از رشد اقتصادی ۴/۷ در ۶ ماه اول سال جاری خبر داد. در حالی این آمار رشد اقتصادی از سوی رئیس جمهور اعلام شد که پیش از این مسعود نیلی از اقتصاددانان کشور گفته بود: «‌پیش‌بینی می‌شود در سال ۹۵ از محل افزایش فروش نفت، رشد ۳درصدی و از محل سایر فعالیت‌ها نیز رشد ۲ درصدی، محقق شود. در مجموع تحقق رشد ۵ درصدی برای سال جاری متصور است. این رقم رشد در صورتی برای اقتصاد ایران موثر خواهد بود که در سال‌های ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ نیز استمرار پیدا کند.» به هر حال خبر اقتصادی اعلامی از سوی رئیس جمهور لبخند بر لب مردم آورد. روحانی همچنین با اشاره به کاهش آمار آسیب‌های اجتماعی و افزایش آمار و ارقام اعتقاد بیشتر جوانان به اساس دین و معنویت در ماه مبارک رمضان، و نیز عشق و شور به خاندان نبوت در ماه محرم با هدایت‌های مقام معظم رهبری، تأکید کرد: این به معنای افتخار جامعه اسلامی است و دولت برای ساماندهی اقتصادی در چارچوب و اصول اقتصاد مقاومتی حرکت می‌کند. رئیس‌ جمهوری با بیان اینکه اقتدا به سیره اخلاقی و اعتدالی پیامبر اسلام (ص)، رشد مادی و معنوی به ارمغان می‌آورد، ادامه داد: بحمدلله در بخش روحیه ایستادگی ملی و اخلاق نیز شاهد چنین رشدی هستیم. رئیس‌ جمهوری با بیان اینکه امروز، روز کمال فضایل اخلاقی و اعتدال است، اظهار داشت: مولود امروز صلح، سلام، عزت، عظمت و آزادگی را برای جهانیان به ارمغان آورد.

رشد اقتصادی درمان عقب ماندگی‌ها

رشد اقتصادی درمان عقب ماندگی‌ها

هادی حق‌شناس*

بر اساس محاسبات مقدماتی انجام شده توسط اداره حساب‌های اقتصادی بانک مرکزی، تولید ناخالص داخلی به قیمت پایه و به قیمت‌های ثابت درشش ماه نخست امسال نسبت به مدت مشابه سال گذشته، معادل ۴/۷ درصد رشد داشته است. آثار شاخص‌های کلان اقتصادی در زمان‌های مختلف خود را نشان می‌دهند. البته با درنظرگرفتن این نکته که متغیرهای دیگری وارد اقتصاد نشود. برای اینکه این رشد اقتصادی ۴/۷ را درنظر بگیریم نیاز به یک تحلیل واقع بینانه داریم. اگر امروز کالایی گران شود همه مردم این تغییر را احساس خواهند کرد. اما اگر کالایی افزایش تولید داشته باشد و بیش از نیاز عرضه شود برای همه ملموس نخواهد شد و این فرایند به معنای ارزانی نخواهد بود. بنابراین باید توجه داشت رشد اقتصادی هم ازجمله شاخص‌هایی است که افزایش آن اثر فوری ندارد. رشد اقتصادی که از آن به عنوان ارزش نهایی تولید کالا و خدمات تعبیر می‌شود، نشان می‌دهد در شش ماه نخست ارزش تولید نهایی کالا رشد پیدا کرده است. اما نکته اینجاست که این افزایش تولید کالا خدمات می‌تواند برای همه کالاها نباشد. برای مثال ممکن است ارزش تولید مسکن کاهش یابد اما با افزایش فروش نفت، افزایش قیمت نفت و افزایش صادرات غیر نفتی رشد یابد، یا افزایش خرید گندم و برخی دیگر از محصولاتی کشاورزی را هم شاهد باشیم که منجر به افزایش رشد اقتصادی شده است. با این حال آن چیزی که برای مردم اهمیت دارد و می‌خواهند آن را در زندگی خود احساس کنند این است که آیا قدرت خرید آنها افزایش پیدا کرده است؟ آیا درآمد آنها افزایش پیدا کرده است؟ بدون شک نسبت به سال گذشته با توجه به اینکه نرخ تورم همچنان بالای ۵ درصد است، این کاهش نرخ تورم که تا به امروز اتفاق افتاده است، به معنی افزایش قدرت خرید مردم نیست بلکه به معنی این است که قدرت خرید مردم نسبت به سال گذشته کمتر کاهش پیدا کرده است. تا زمانی که در ایران تورم وجود دارد معنی آن این است که قدرت خرید مردم هر سال کاهش می‌یابد، حتی اگر رشد اقتصادی افزایش یابد. در شرایطی ما می‌توانیم افزایش قدرت خرید را شاهد باشیم که نرخ تورم به کمتر از ۵ درصد برسد در این صورت رشد اقتصادی ملموس خواهد شد. از طرف دیگر بخش عمده‌ای از این افزایش رشد اقتصادی ناشی از افزایش تولید نفت و محصولات کشاورزی است که در واقع نشان می‌دهد ظرفیت جدیدی ایجاد نشده بلکه ظرفیت خالی که از گذشته مغفول مانده از آن استفاده می‌شود. اگر نرخ تورم به کمتر از پنج درصد برسد و نرخ بیکاری کاهش یابد مردم افزایش قدرت خرید را احساس خواهند کرد. امروزه حدود ۱۵۰ کشور جهان تورم زیر ۵ درصد را تجربه می‌کنند. در واقع نقش رشد اقتصادی در موقعیت فعلی در اقتصاد این است که این رشد موجب جبران عقب ماندگی‌های گذشته می‌شود. به همین دلیل بسیاری معتقدند اگر همین وضعیت رشد اقتصادی را ادامه بدهیم یک سال بعد به وضعیت سال ۹۰ و قبل از تحریم برمی‌گردیم و شکاف‌هایی را که در چند سال اخیر ایجاد شد پر می‌کنیم. بنابراین دولت باید سیاست کاهش نرخ تورم و بیکاری را همچنان ادامه دهد تا تاثیر رشد اقتصادی هم بر زندگی مردم آشکار شود.

* کارشناس اقتصادی

خرج شب یلدا، یک‌هشتم حقوق کارگران

خرج شب یلدا، یک‌هشتم حقوق کارگران

آرمان - لیلا شاسوندی: شب نشینی و دور هم جمع شدن در بلندترین شب سال سنتی است که از دیرباز در فرهنگ ایرانیان جایگاه ارزشمندی داشته است. میزبانان در این شب که موسوم به شب یلداست با آجیل هفت قلم، هندوانه، انار و شیرینی از میهمانان خود پذیرایی می‌کنند و در کنار آن تفالی هم به دیوان حافظ می‌زنند. با اینکه حدود یک هفته‌ به شب محبوب یلدا مانده است، اما برای جور کردن تنقلات یلدایی باید حساب و کتاب قیمت‌ها را از همین حالا داشت.

سال‌ها قبل که صمیمیت و ساده زیستی بیشتری در میان خانواده‌ها موج می‌زد و صرف دیدار اقوام و دوستان و دور هم جمع شدن دل‌هایشان را شاد می‌کرد، خرید آجیل و میوه دغدغه مردم نبود. اما در سال‌های اخیر از میزان معنویت این شب کاسته شده است و ‌مردم کامل و بی نقص اجرا شدن مراسم شب یلدا را در خرید همه رقم خوراکی و تنقلات می‌بینند. همین تغییر نگرش سبب شده است که میوه‌فروشی‌ها، خشکباری‌ها و قنادی‌ها در این شب کسب و کار پر‌رونق‌تری داشته باشند و با‌ توجه به استقبال مردم از خرید، قیمت محصولات خود را افزایش دهند.

آجیل یلدایی

به اعتقاد مردم، یکی از اقلام اصلی در شب یلدا آجیل و انواع مختلف خشکبار است. قیمت خشکبار در روزهای عادی سال گران است و تمامی اقشار جامعه توانایی خرید آن را ندارند؛ چه برسد به آجیل شب یلدا که فروشندگان خشکبار با زیرکی خاصی قیمت آن‌ را افزایش می‌دهند. با این حال مردم به دلیل اعتقادی که به این سنت دارند ‌با وجود افزایش قیمت‌ها از خرید خود منصرف نمی‌شود. بر اساس آمارهای موجود تولید، عرضه و قیمت انواع خشکبار در کشور وضعیت مناسبی دارد تا جایی که صادرات محصولات خشکباری تولید شده به ۲/۲ میلیارد دلار رسیده است که این رقم مربوط به صادرات به ۱۷۰ کشور جهان است. با این حال بادام هندی و فندق جزو آن دسته از خشکباری هستند که مساله ساز شده‌اند. بادام هندی به دلیل اینکه در داخل کشور تولید نمی‌شود و واردات آن ممنوع شده است، به صورت کالای قاچاق در کشور عرضه می‌شود و فندق به دلیل سرمازدگی که در سال گذشته داشته با کاهش تولید رو به رو بوده است. همین عوامل باعث شده است فندق و بادام هندی امسال از ۳۰ تا ۶۰ درصد گران‌تر نسبت به سال‌های گذشته در بازار خشکبار کشور عرضه شود. اما درباره سایر اقلام خشکبار ظاهرا افزایش قیمت در شب یلدا نداریم، زیرا سالانه ‌به میزان ۲۶۰ هزار تن پسته، ۱۶۰ هزار تن بادام، ۲۳۰ هزار تن گردو، ۲۳۰ هزار تن کشمش، ۲۵ هزار تن فندوق، ۲۲ هزار تن توت، ۴۴ هزار تن انجیر و ۱۸ هزار تن بادام زمینی به عنوان مهم‌ترین اقلام خشکباری در کشور تولید می‌شود که با توجه به تنوع و بالا بودن تولید، بازار این محصولات در شرایط و وضعیت مناسبی قرار دارد.

میوه و شیرینی یلدایی

در تمام ایران، جایی را پیدا نمی‌کنید که هندوانه در بساط یلدایی‌شان نباشد. در نقاط مختلف ایران، انواع تنقلات و خوراکی‌ها با توجه به محیط و سبک زندگی مردم آن منطقه مصرف می‌شود، اما هندوانه میوه‌ای است که هیچ‌ گاه در شب یلدافراموش نمی‌شود و از قلم نمی‌افتد زیرا بسیاری معتقدند که خوردن هندوانه در شب چله باعث می‌شود که در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری به سراغ آنها نرود. آن‌طور که مسئولان عنوان می‌کنند با توجه به اینکه امسال هندوانه سه برابر سال گذشته تولید شده است نگرانی برای کمبود این محصول وجود نخواهد داشت. انار یکی دیگر از میوه‌های پرطرفدار در شب یلداست که با قیمت هر کیلوگرم از ۱۵۰۰ تا پنج هزار تومان در میادین میوه و تره‌ بار کشور عرضه می‌گردد و با توجه به اینکه انار به وفور در بازار وجود دارد، گران‌ترین نرخ برای این محصول پنج هزار تومان است. با این حال تمامی میوه‌ها با افزایش ۳۵ درصدی نسبت به میادین میوه و تره‌بار در مغازه‌ها به‌فروش می‌رسد که قطعا برای شب یلدا هم با افزایش قیمت بیشتری رو به رو خواهیم بود. علاوه بر آجیل و میوه، بازار شیرینی نیز داغ است و اکثر قنادی‌ها اقدام به عرضه محصولات یلدایی می‌کنند، به این صورت که کیک، شیرینی و دسرهایی در قالب هندوانه یا انار را برای فروش در شب یلدا تهیه می‌کنند. با توجه به قول مسئولان قیمت شیرینی در شب یلدا افزایش نخواهد داشت و از قرار شیرینی‌تر کیلویی ۱۵ هزار تومان، شیرینی دانمارکی کیلویی ۱۲ هزار تومان، شیرینی زبان و پاپیونی کیلویی ۱۲ هزار و ۵۰۰ تومان و هر کیلو کیک یزدی ۹ هزار تومان به فروش می‌رسد.

یلدای پرهزینه

فراهم و تهیه کردن آجیل، شیرینی و میوه از سنت‌های تفکیک ‌ناپذیر شب یلدا در فرهنگ ایرانی است و با اینکه مسئولان وعده داده‌اند که افزایش قیمتی در شب یلدا نداریم، همچنان برآورد خرید این اقلام عدد قابل توجهی می‌شود که بسیاری از خانواده‌ها توانایی مدیریت این‌ گونه هزینه‌ها را ندارند. با توجه به اینکه حداقل دستمزد دریافتی امسال حدود ۸۱۲ هزار تومان است و از این مبلغ هم حدود ۵۰ درصد به هزینه‌های مربوط به مسکن خانوارها اختصاص دارد، با احتساب خرید اقلام شب یلدا برای یک خانواده چهار نفره ‌به این قرار که ۶۰ هزار تومان برای یک کیلو آجیل، ۲۰ هزار تومان برای یک هندوانه متوسط، انار و میوه‌های دیگر فصل و ۱۵ هزار تومان برای یک کیلو شیرینی‌تر در مجموع رقمی نزدیک به ۱۰۰ هزار تومان برای برپا کردن سنت یک شب باید هزینه شود که این مبلغ یک چهارم باقیمانده حقوق یک کارگر است. به این ترتیب بسیاری از خانواده‌های ایرانی به ویژه خانواده‌های کارگری ترجیح می‌دهند یا شب یلدایی نداشته باشند یا اگر هم قرار بر دور هم نشینی باشد، سبد خریدهای خود را کوچک‌تر بگیرند تا با مشکل مالی در آن ماه رو‌به‌رو نشوند. در رابطه با کنترل و کاهش قیمت‌ها مسئولان ذیصلاح می‌توانند تصمیماتی بگیرند که با اجرایی شدن آن فشار کمتری به قشر کم درآمد جامعه وارد شد. برای نمونه در حوزه میوه و تره ‌بار وزارت جهاد کشاورزی که بر اساس قانون تمرکز وظایف بازرگانی بخش کشاورزی وظیفه تامین و تنظیم بازار را نیز بر عهده دارد می‌تواند با در اختیار قرار دادن تسهیلات کم بهره به اتحادیه‌های بخش خصوصی به ایجاد بازارهای موازی در کنار بازار موجود میوه و تره بار کمک کند تا در ایام خاصی مانند شب یلدا یا عید نوروز در صورت بالا رفتن بیش از حد قیمت میوه این اتحادیه‌ها بتوانند با حدود ۲۰ درصد زیر قیمت بازار محصولات مورد نیاز مردم را عرضه کنند و دولت نیز به اتحادیه‌ها یارانه پرداخت کند تا بازار نیز کنترل شود. در زمان‌های نه چندان دور که خانواده‌ها به شکل گسترده‌تری بودند، نزدیکی اعضای خانواده به هم بیشتر بود و شاید این یکی از دلایل جذاب‌تر و با صفا‌تر بودن شب یلدا در گذشته باشد. گسترش ارتباطات جمعی، ماشینی شدن زندگی مردم و کوچک شدن خانواده‌ها و مسائلی نظیر چشم و هم چشمی و اختلاف بین خانواده‌ها در سال‌های اخیر موجب شده است که سنت‌های شب یلدا به زیبایی گذشته برگزار نشود. دور شدن از سنت‌هایی که در قدیم چه در شهر و چه روستا رایج بود، معضل بزرگی است که باید با حمایت مردم و مسئولان دوباره احیا شود. احیای سنت‌های گذشته خود یک نوع ارزش محسوب می‌شود که مسئولان و متولیان فرهنگی جامعه باید تلاش کنند تا نسل جوان با این نوع مسائل بیشتر آشنا شود.

سرنخ تازه ای از علت بزرگ شدن مغز انسان

محققان می گویند که انسان ممکن است مغز بزرگ خود را تا حدودی مدیون یک "اشتباه تایپی” در کد ژنتیکی باشد. این جهش همچنین در "عموزاده های” تکاملی ما، نئاندرتال ها و دنیسووان ها، هم مشاهده می شود با این حال در نزدیک ترین خویشاوند امروزی ما، شامپانزه، دیده نمی شود.

سرنخ تازه ای از علت بزرگ شدن مغز انسان
نمایی از نقاشی های غاری

به گزارش BBC، با تکامل انسان های اولیه، مغز آنها به تدریج بزرگتر و پیچیده تر شد، که می تواند اطلاعات زیادی را نگهداری و پردازش کند. سال گذشته دانشمندان روی یک ژن انسان انگشت گذاشتند که فکر می کنند عامل بزرگ شدن بخش مهمی از مغز به نام نئوکورتکس باشد. به اعتقاد آنها این ژن ۵ یا ۶ میلیون سال قبل، پس از جدا شدن مسیر تکامل انسان از شامپانزه، پدیدار شد.

محققان اکنون یک تغییر کوچک – جهشی نقطه ای – در دی ان ای را شناسایی کرده اند که به نظر می رسد عملکرد این ژن را عوض کرده و جرقه فرآیند گسترش نئوکورتکس را زده باشد. این تغییر احتمالا راه رشد چشمگیر مغز را با افزایش شمار سلول‌ ها در نئوکورتکس باز کرده است. دکتر ویلاند هاتنر از موسسه ماکس پلانک در درسدن آلمان این تحقیقات را هدایت کرده است.

دکتر هاتنر گفت: « یک جهش نقطه ای در یک ژن منحصر به انسان، امکان رشد و نمو آن دسته از سلول های بنیادی را فراهم آورد که عامل بزرگ شدن مغز است. این تغییر که در نقشه ژنتیکی همه انسان ها وجود دارد ظاهرا باعث مزیتی فوق العاده در روند انتخاب طبیعی شد.»

مشخصات مغز انسان

• وزن متوسط مغز شامپانزه: ۳۸۴ گرم
• وزن متوسط مغز انسان امروزی: ۱۳۵۲ گرم
• مغز انسان امروزی قادر به جمع آوری، ذخیره کرده و پردازش اطلاعات زیاد و تحویل این اطلاعات در یک آن است؛ می تواند مسائل را حل کند و افکار انتزاعی خلق کند و تصویر بسازد
• با این حال مغز بزرگ انرژی زیادی مصرف می کند و تولد را مشکل تر می کند
منبع: موزه اسمیتسونین
سرنخ تازه ای از علت بزرگ شدن مغز انسان
 
اجداد انسان بین دو تا شش میلیون سال قبل شروع به راه رفتن عمودی و استفاده از ابزارهای ساده کردند. در این دوره طولانی، اندازه مغز آنها به تدریج بیشتر شد. آنها در اطراف جهان پراکنده و با محیط های متفاوت و تازه روبرو شدند. از ۸۰۰ هزار سال قبل به این سو اندازه مغز انسان باز هم شروع به رشد کرد که راز بقای این موجود در جهانی درحال دگرگونی بود.

با این حال هنوز سوال های زیادی در مورد چگونگی بزرگ شدن مغز انسان وجود دارد. ممکن است که پیدایش این ژن یکی از تغییرات فراوان ژنتیکی بوده باشد که انسان را تبدیل به موجودی هوشمند با توانایی اندیشیدن کرد. جزئیات بیشتر این پژوهش در نشریه "Science Advances” منتشر شده است.
 
بیگ بنگ

رقیب جی‌.پی‌.اس آغاز به کار کرد

 
اتحادیه اروپا بهره‌برداری اولیه از سامانه مکان‌یاب جغرافیایی موسوم به "گالیلئو" را آغاز کرد.
 
به گزارش ایسنا به نقل از دیجیتال ترندز، با نصب چهار ماهواره دیگر در نوامبر ۲۰۱۶ اکنون ۱۸ ماهواره از مجموع ۳۰ ماهواره این سامانه آماده بهره‌برداری هستند.
 
بهره‌برداری اولیه از سامانه مکان‌یاب جغرافیایی اروپا موسوم به گالیلئو به تازگی آغاز شده است که قرار است با سیستم آمریکایی مشابه یعنی "جی‌.پی‌.اس" رقابت کند. این سیستم که قرار است در نهایت ۳۰ ماهواره در اختیار داشته باشد، در امر خدمات امداد و نجات‌ در کوه و دریا نیز به کار می‌رود.
 
از این سامانه همچنین می‌توان در سیستم‌های موقعیت یاب خودروها و همچنین در شرایط بحران‌هایی چون حملات تروریستی بهره برد، اما مهم‌ترین عرصه فعالیت این سامانه در بخش خصوصی و تجاری خواهد بود.
 
سامانه مکان‌یاب جغرافیایی بسیار دقیق گالیلئو یکی از طرح‌های مهم اتحادیه اروپا است. این سامانه در مقایسه با سیستم ۲۰ ساله جی‌.پی‌.اس، مدیریت غیرنظامی دارد و برای اهداف خصوصی و تجاری به‌وجود آمده است.
 
 همچنین خطای سامانه مکان‌یاب گالیلئو به نسبت جی‌.پی‌.اس بسیار کمتر است. برای مثال باید گفت که خطای جی‌.پی‌.اس تا حدود ۱۵ متر و خطای گالیلئو در آخرین مرحله خود با فعالیت حدود ۳۰ ماهواره حدود چهارمتر خواهد بود. این درجه خطا در سامانه مکان‌یاب گالیلئو می‌تواند در ارتباط با نهادها و مشتریان تجاری حتی به چند سانتی‌متر نیز کاهش یابد. به این ترتیب می‌توان هدایت یک خودرو، کشتی یا یک هواپیما را به راحتی بدون شخص هدایت‌کننده انجام داد.

تومور عظیم‌الجثه در صورت یک مرد

تومور عظیم‌الجثه در صورت یک مرد 

"کریشنا پراساد" پیرمرد هندی که از کودکی از اختلال فیبروماتوز رنج می‌برد با کمک تیمی از پزشکان حاذق درمان شد.

نوروفیبروماتوز یک بیماری ژنتیکی است که اعصاب و پوست را گرفتار می‌کند؛ در این بیماری تومورهای خوش‌خیم غیر سرطانی در مسیر اعصاب رشد می‌کنند و این رشد موجب بروز مشکلاتی در پوست و استخوان‌ها می‌شود.

کریشنا پراساد که اکنون 60 ساله است، 47 سال از عمر خود را با این تومورها گذرانده است. پزشکان علت بیماری او را جهش ژن می‌دانند و باور دارند این بیماری ربطی به والدین ندارد، ولی وقتی این بیماری حتی بصورت جهش ژنی در فردی ایجاد شده می‌تواند به فرزندان او هم منتقل شود.

این پیرمرد هندی به کمک 11 پزشک حاذق به رایگان جراحی شد و 7 ساعت برداشتن تومورهای خوش‌خیم وی به طول انجامید. 

 

تومور عظیم‌الجثه در صورت یک مرد +تصاویر 1

 

انفجار گاز شهری در منزل مسکونی در پیرانشهر

انفجار گاز در پیرانشهر موجب مصدوم شدن دو جوان و تخریب واحد مسکونی شد.

به گزارش خبرگزاری ایلنا از پیرانشهر، انفجار گاز در ساختمان مسکونی پیرانشهر موجب تخریب بخشی عمده ای از ساختمان شد و ۲ جوان نیز به علت سوختگی روانه بیمارستان شدند.

صدای انفجار که ناشی از نشت گاز در ساختمان مسکونی در خیابان عدالت پیرانشهر بود در بیشتر نقاط شهر شنیده شد و ماموران آتش نشانی بلافاصله برای کمک رسانی خود را به محل حادثه رساندند.

معاون عملیات آتش نشانی شهرستان پیرانشهر در این خصوص به خبرنگار ایلنا گفت: حادثه بر اثر نشت گاز از شیلنگ متصل به بخاری گازسوز در اتاق خواب منزل مسکونی اتفاق افتاد که با پر شدن گاز در فضای خانه و روشن کردن کلید برق انفجار رخ داد.

خالد آزموده اظهار کرد: ۲ نفر برادر به نام های سیاوش و یاسر رحمانی ۲۰ و ۲۶ ساله دچار جراحت و سوختگی شدند که به بیمارستان امام خمینی(ره) ارومیه اعزام شدند.

شهرستان پیرانشهر در جنوب استان آذربایجان غربی قرار دارد.

هایلایت (361)

برترین ها: جمله های زیبا، دلنوشته های دلنشین، اشعار ماندگار، پاراگراف های تاثیرگذار و بی‌نظیر از یک کتاب یا مقاله. همه این‌ها می‌تواند بهانه ای برای هایلایت کردن آنها در کتاب، مجله و یا ذهنتان باشد.
 
سعی کرده ایم در مجموعه مطالب "هایلایت" مجموعه ای گزیده و دلنشین از این مطالب را در اختیار شما قرار بدهیم.
 
شما نیز هایلایت های خود را برای ما از طریق نظرات ارسال کنید.
 
*****************

 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 
 
هایلایت (361) 

آبی آرام معنویت (40)

برترین ها: انگار این کلمات از آسمان می آیند، آبی اند و آرام، پرسه زدن میان این واژه ها حال خوبی دارد، یادت می آید که تنها نیستی، که دیده می شوی، که آویزه ی گوشت باشد در میان دویدن های روزمره، میانه ی هول و استرس بیهوده و فرسایشی هر روز و هر شب، خداوندی هست که از آسمانش به وسیله بندگان والامقامش برایت کلمات نورانی میفرستد، در این سری مطالب جایی باز کرده ایم برای آبی آرام معنویت.
مثل همیشه ما را با نظرات سازنده خود یاری کنید.
 
****************
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 
آبی آرام معنویت (40) 
 

لوک خوش‌شانس؛ مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد

برترین ها: هفتاد سال از آغاز ماجراهای لوک خوش‌‎شانس یا همان مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد، می‌گذرد.

ماجراهای گاوچرانی که در غرب وحشی عدالت برقرار می‌کرد، نخستین بار در سال ۱۹۴۶ در مجله بلژیکی-فرانسوی اسپیرو ( Spirou) به چاپ رسید. در طی دهه‌های بعد علاوه بر اینکه کتاب‌های مصور لوک خوش‌شانس به چندین زبان ترجمه شدند، ماجراهای او در سریال‌های تلویزونی کودکان گرفته تا بازی‌های کامپیوتری، بازگو شدند.

بیشتر مخاطبان ایرانی، ماجراهای لوک خوش شانس با صدای منوچهر والی‌زاده می‌شناسند. اما، برای نسلی قدیمی‌تر از مخاطبان ایرانی که دنبال‌کننده ماجراجویی‌های این قهرمان و اسبش جالی جامپر بودند، احتمالا او را با نام لوک بی‌باک یا همان لاکی لوک به یاد دارند.

موریس دوبور٬ خالق بلژیکی مجموعه لوک خوش شانس که طرح گرافیک بود، قصد داشت در پاسخ به وسترن‌های پر زد و برخورد هالیوود، یک وسترن اروپایی با زبانی منتقدانه و سرگرم‌کننده به چاپ برساند.

پس از انتشار ۱۸ جلد از این مجموعه، رنه گوسینی، نویسنده فرانسوی، از جلد نوزدهم مجموعه به گروه خالقان این اثر پیوست تا دوران طلایی گاوچرانی که غروب‌ها به سوی آفتاب اسب‌سواری می‌کرد، شکل بگیرد.

 اولین نسخه از مجموعه کتب مصور لوک خوش‌شانس ۷ دسامبر سال ۱۹۴۶ به چاپ رسید.
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد

پس از مرگ گوسینی در سال ۲۰۰۲، موریس برای مدتی به تنهایی سرپرستی نوشتن و طراحی داستان‌ها را بر عهده گرفت. اما، بعدها هم‌کاری نویسندگان و طراحان متعدد در خلق اثر باعث شد این مجموعه مصور یگانگی داستانی خود را از دست بدهد و رفته‌ رفته در سال‌های بعد از محبوبیت آن کاسته شد.

حالا ۷۰ سال پس از آنکه نام لوک خوش‌شانس برای اولین بار به گوش مخاطبان رسید، ماجراهای لوک خوش‌شانس در هشتاد و چهارمین کتاب مصور این مجموعه با عنوان "مردی که لوک خوش‌شانس را کشت" ادامه پیدا خواهد کرد.
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد
 برادران دالتون (آورل، ویلیام، جک و جو)، دشمن‌های همیشگی لوک خوش‌شانس
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد
جالی جامپر، "باهوش‌ترین اسب دنیا"، یکی از شخصیت‌های مهم این مجموعه است
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد 
جو، سگ با وفی اما بی استعدادی که لوک خوش‌شانس را همراهی می‌کرد
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد
 هرچند که داستان مجموعه در زمان جنگ داخلی آمریکا اتفاق می‌افتد، اما سیاه‌پوست‌ها نقشی در ماجراجویی‌های لوک خوش‌شانس نداشتند
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد
لوک خوش‌شانس که در جلدهای اول مجموعه مدام سیگار بر لب داشت، این روزها کاه در دهان می‌گیرد
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد 
 
 
 
در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید. 
 
لوک خوش‌شانس؛ هفتاد سالگی مردی که سریع‌تر از سایه‌اش هفت‌تیر می‌کشد

بهترین های پاپ 2016 را یکجا گوش دهید

ژاپنی ها عاشق هنرنمایی با برگ های پاییزی هستند

معمای شاه؛ سریالی با گاف زیاد و مخاطب کم

مجله مهر: سریال«معمای شاه» علی رغم هزینه گزافی که برای آن صرف شده است نه تنها نظر مخاطب را جلب نکرده که سرشار از گاف هایی است که غیر قابل چشم پوشی است. گزارش زیر تنها بخشی از این اشتباهات بی شمار است

سریال «الف ویژه»این یکی از تأثیرگذارترین صفت‌هایی است که می‌شود آن را به پیشوند و پسوند کارهای نمایشی ضمیمه کرد. خاصیت صفت الف ویژه این است که سازندگان آثار نمایشی به واسطه آن می‌توانند از مدیران و مخاطبان پول و وقت طلب کنند و در عوض بقیه را به امید تماشای یک اثر فاخر چشم انتظار بگذارند اما در ساخت این سریال‌های الف ویژه ما با اثرهایی رو به رو می‌شویم که مخاطب به جای تماشای هفتگی آن و تأثیرپذیری از اثر ترجیح می‌دهد که ضعف و کاستی‌های کار را دستمایه شوخی و طنز در فضای مجازی قرار دهد.
 
هر شب گاف‌های شاه را تماشا کنید 
 
«معمای شاه» یکی از همین سریال‌های الف ویژه است که ساخت و پخش آن با جنجال‌ها و حواشی زیادی همراه بود و انتقادها تند و تیزی را چه از سمت از مردم و چه از سمت منتقدان به دنبال داشت تا جایی که حتی تکرارهای چندباره قسمت‌های سریال در طول هفته و از شبکه‌های مختلف هم نتوانست تماشاچی ازدست‌رفته این کار را پای رسانه ملی بنشاند؛ کاری که به عقیده مخاطبان خاص و عام سرشار از ایرادها و گاف های فاحشی است که نه مخاطب نسل جوان و نه مخاطب نسل قدیم را نتواسته راضی نگه دارد.

استفاده از شعر شاعری که هنوز به دنیا نیامده

این یکی از اولین گاف های قابل توجهی بود که بعد از پخش قسمت دوم سریال حسابی بین مخاطبان سر و صدا به پا کرد و مدت‌ها بین کاربران شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شد. ماجرای این اشتباه گل درشت هم اینجا بود که ما در یکی از صحنه‌های این سریال«سعید نیکپور» بازیگر نقش «دکتر وزیری» را می‌بینیم که در حال خوشنویسی روی کاغذی است که روی آن با خط خوانا این بیت شعر را می‌نویسد « یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد» این در حالی است که شاعر این شعر یعنی «دکتر محمود اکرامی» از شاعران معاصر قبل از انقلاب است که اتفاقاً این شعر را در سال‌های اخیر سروده.

«روح‌الله خالقی» ۳۵ ساله در کالبد مردی ۶۰ ساله
 
هر شب گاف‌های شاه را تماشا کنید 

اما در کنار نگاه‌های جانبدارانه در روایت داستان « معمای شاه» ، یکی از اصلی‌ترین ایرادهایی که می‌شود به این سریال الف ویژه گرفت خطاهای تاریخی آن است. یکی از همین خطاهای تاریخی مربوط می‌شود به شخصیت «روح‌الله خالقی» که ما در جریان سریال این هنرمند را در قالب یک پیرمرد ۶۰تا ۷۰ ساله می‌بینیم این در حالی است که طبق اسناد تاریخی مرحوم«روح‌الله خالقی» در سال ۱۳۲۰ نهایتاً ۳۵ سال سن داشته است.

خواندن شعر «ای ایران» در سالی که بنان تنها ۱۰سال داشت

بعد از گاف مربوط به محروم«روح‌الله خالقی» یکی دیگر از اشتباهات فاحش در پخش سریال مربوط به اجرای شعر«ای ایران» با صدای استاد بنان بود.این در حالی است که در سریال ما اجرای شعر ای ایران را در جریان سال‌های ۱۳۱۰می‌بینیم؛ یعنی درست در ایامی که استاد بنان در عالم واقع باید چیزی حدود ۱۰ سال سن داشته باشد و شاید جالب باشد که بدانیدکه استاد بنان شعر ای ایران را در سال‌های ۱۳۲۰به اجرا درآورده است.

استفاده زودهنگام از شخصیت «پری بلنده» در روایت تاریخی
 
هر شب گاف‌های شاه را تماشا کنید 

پری بلنده در تاریخ یکی از شخصیت‌هایی است که در جریان کودتای ۲۸ مرداد مثل«شعبان بی‌مخ» در سرنگونی دولت مصدق یکی از مهره‌های بسیار تأثیرگذار محسوب می‌شده است. اما یکی از نکات جالب توجه در این سریال نشان دادن شخصیت«پری بلنده» است تا جایی که ما این شخصیت را در جریان اتفاقات و درگیری‌های سال ۱۳۲۰ می‌بینیم این در حالی است که در آن سال‌های خبری از این شخصیت در تاریخ نبوده است و نقش این شخصیت را باید در کودتای سال ۱۳۳۲ پیدا کنیم نه سال ۱۳۲۰

غلط املایی در نامه دکتر مصدق

در بخشی از تاریخ «حسن سالمی» که نوه «آیت‌الله کاشانی» است نامه‌ای را به دکتر مصدق می‌رساند و مصدق بعد از آن پاسخی بسیار معروف و دو خطی را به نامه می‌دهد و در اصل نامه می‌نویسد:« مرقومه حضرت آقا به وسیله آقا حسن آقای سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت هستم والسّلام» اما ما در نمایش این بخش در سریال معمای شاه تصویر دستان و دست خط مصدق را می بینیم که جواب نامه را می‌نویسد؛ اما در کمال تعجب به جای کلمه «مستظهر» از غلط رایج«مستحضر» استفاده می‌کند.

غلام یعنی؛ جوان
 
هر شب گاف‌های شاه را تماشا کنید 

یکی از ایرادهای عجیب و غریب در این سریال مربوط می‌شود به یکی از بخش‌های که شهید نواب صفوی می‌گوید:« سرنوشتم باید شبیه غلامی باشد که پادشاه می‌خواست او را بکشد و نمی‌شد تا اینکه غلام گفت باید من را به‌گونه‌ای بکشند که همه بگویند به خدای غلام ایمان آوردیم آمنا برب الغلام» که این بخش برمی‌گردد به ماجرای «اصحاب اخدود» که در سوره بروج به قسمتی از آن نیز اشاره شده است. اما سوال بزرگ اینجاست که در سریالی با این عظمت و صرف این همه هزینه برای ساختش کسی وجود نداشته که با اندکی تسلط به زبان عربی به جای ترجمه تحت الفظی عبارت،کلمه«غلام» را به درستی ترجمه کند؟! چون غلام در این جمله یعنی؛ جوان!

اعتراض زودهنگام به «امینی» در سال هایی که نبود

اما گاف های تاریخی این سریال فقط به همین موضوع ختم نمی‌شود چون فارغ از اشتباه تاریخی حضور پری بنده در سال ۱۳۲۰ به جای سال ۱۳۳۲ ما در این سریال اتفاق جالب‌تر دیگری هم می‌بینیم و آن این است که در بخش‌هایی از این سریال می‌توانیم پری بلنده را در سال ۱۳۲۰ ببینیم که در آشوب‌های خیابانی شعارهایی علیه امینی می‌دهد این در حالی است که در آن زمانی امینی هیچ سمتی نداشته است و اصلاً معلوم نیست که چرا باید نوک پیکان آن توسط پری بلنده در سال ۱۳۲۰ به سمت او باشد.

حضور شاه در کاخی که در دهه۴۰وجود خارجی نداشت

در کنار همه اتفاقات در متن سریال اشتباهات تاریخی این عدم توجه و ناشی گری را در لوکیشن و طراحی صحنه کار را هم دید تا جایی که شاید بشود از استفاده از وسایل کوچک و بزرگ که متعلق به آن دوره نیستند چشم پوشی کرد اما یکی از گاف های غیر قابل اغماض در این ماجرا استفاده از لوکیشن کاخ نیاوران است تا جایی که ما در سال‌هایی ۴۴ و ۴۵ شاه را در ساختمان این کاخ می‌بینیم این در صورتی است که سال ساخت کاخ نیاوران به سال ۱۳۵۲ برمی‌گردد و در سال‌های ۴۴ و ۴۵ اصلاً وجود خارجی نداشته است.

نیمرو در ماهیتابه تفلون
 
هر شب گاف‌های شاه را تماشا کنید 

این یکی از گاف های فاحشی است که حتی کسانی که شاید به ریزه‌کاری‌های تاریخی آشنا نباشند هم نسبت به آن واکنش نشان دادند و در شبکه‌های اجتماعی آن را دستمایه شوخی‌های مجازی خودشان کردند. در یکی از صحنه‌ها دکتر وزیری و پسرش را می‌بینیم که در حال گفتگو کردن با یکدیگر هستند و حرف‌هایشان تا جایی ادامه پیدا می‌کند که صبحانه را پدر و پسری می‌خورند اما حواسشان نیست که نباید نیمرو دو نفره شان در ماهیتابه تفلون میل کنند. چون هنوز در آن زمان ماهیتابه تفلونی وجود نداشته است.

استفاده از پارچ و لیوان امپراتور

در کنار ماهیتابه تفلون، استفاده از شعری که شاعرش در آن زمان اصلاً به دنیا نیامده یا کاخ نیاورانی که هنوز در دهه ۴۰ ساخته نشده است استفاده از این مدل پارچ و لیوان مدل امپراتور را هم اضافه کنید؛ طرح و مدلی که در آن زمان اصلاً وجود خارجی نداشته است.

استفاده از ادبیات رسمی در جملات عامیانه

چیزی که شاید بیش از پیش باعث بشود که گاف ها و کم و کاستی‌های این سریال بیش از پیش به چشم مخاطب بیاید این است که سازندگان سریال« معمای شاه» روایتگر برهه‌ای از تاریخ هستند که بسیاری از افراد حاضر در آن عصر، هنوز هم هستند و این برهه از تاریخ را دیده‌اند تا جایی که این حجم از تفاوت بعد از پخش سریال اعتراض«جعفر والی» بازیگر نقش«روح الله خالقی» را هم به همراه داشت و از بازی در این سریال ابراز پشیمانی کرد. اما در کنار همه این‌ها فارغ از محتوای غیرقابل باور و جانبدارنه این سریال برای مخاطب و علی‌الخصوص مخاطب جوان، ادبیات گل درشت و استفاده از عبارات و کلمات قدیمی در دیالوگ‌ها و در دربار شاه هم نکته قابل اهمیتی است که شاید متناسب با همان دوره و همان عصر نبوده است کافی است فارغ از سخنرانی‌های شاه که جنبه رسمی داشته‌اند نگاهی به صحبت‌های عامیانه و غیر رسمی محمدرضا پهلوی بیندازید، به عنوان مثال اگر در اینترنت به سراغ مکالمه تلفنی لو رفته از شاه و امینی که توسط ساواک شنود می‌شده است بروید می‌بینید که نشان از ادبیاتی ساده‌تر و عامیانه‌تر از چیزی که در سریال هست دارد.