جدّاً عذر می‌خواهم!

مکتوب هفته
جدّاً عذر می‌خواهم!
دکتر محمدعلی فیاض‌بخش
من از ریزگردها عذر می‌خواهم؛ اگر درشت گردها هنوز نتوانسته‌اند آن‌ها را اسکان دهند. من از هوای متغیّر عذر می‌خواهم؛ اگر هنوز هواداران غافلگیرشان می‌شوند. من از ذرّات آلاینده عذر می‌خواهم؛ اگر قوات پالاینده بعد از چندسال هنوز حریف‌شان نشده‌اند. من از آ‌ب‌های سیلاب شده عذر می‌خواهم؛ اگر سد‌ها آب را بر زاینده رودها بستند اما در مسیر سیل‌ها شکستند. من از مقره‌های برق عذر می‌خواهم؛ اگر غبارهای رطوبت گرفته بر چهره‌شان نشستند و چهره‌ی شهری را در تاریکی فروبستند. من از برخی اطلاع‌رسانی‌های ملّی عذر می‌خواهم؛ که هرشب آمار یک شبانه روز تیراندازی و تلفات در آن قارّه‌ی دور را زیر می‌نویسد و گاه امّا کوه و کمر و جاده‌های خودمان را ریز می‌بیند. من از آن قطاری که در سراشیبی وحشی شد و اتوماسیون را ندید عذر می‌خواهم. از طیّاره‌ای که طایر از زیرش پرید نیز عذر می‌خواهم؛ و از برخی نمایندگان نیز؛ که زبان حالشان این بود که طیّاره‌های نوستالژیک و خاطره‌های پرهیجان فراز و فرود در قدم نوسازی ناوگان در حال فراموشی است.
گفت: حفظت شیئاً و غابت عنک اشیاء؛ یک سوی ماجرا را دیدی و دیگر سوها را ندیدی! بعد از سال‌ها تأخیر و تعلّل بألاخره به گوش برخی بزرگواران مسئول رسید، که عذرخواهی جزو مرسومات دولتمردی است؛ و امّا با پذیرش تبعات آن؛ که این تبعات از نظر مبارکشان دور مانده است. زبان‌هایی که به پوزش و اعتذار نمی‌چرخید، اخیراً برای هر اتفاقی عذر تقصیر می‌آورند و پوزش می‌طلبند. رسم خوشایندی است! هر چند فعلاً اقتباسی است اندکی کم نمک و بدون افزودنی‌های مجاز٫ کم نمکی‌اش از آن بابت است که این روزها فراوانی یافته است بدون مسئولیت پذیری بعدی. افزودنی‌های مجازی که غایب مانده است امّا، جبران مافات است به أحسن وجه. از این روست که عذرخواهی‌ها و زبان‌ریزی‌ها آن‌گونه که باید، باورپذیر نمی‌نماید.
وانگهی! هنگامی که عذرخواهی‌ها از یکی دوبار افزون شد، به استعفا و کناره‌گیری از کار باید بیانجامد؛ که اگر هم ـ زبانم لال! ـ به استعفایی بیانجامد، به استرجاعی می‌سرانجامد! یعنی فرد عذرخواهِ مستعفی، از باب احساس تکلیف، یک صندلی را ترک می‌کند و از باب احساسی شدیدتر، چه بسا بر صندلی‌ای رفیع‌تر می‌نشیند و هذاشئ عجاب!
پس جا دارد از «تکلیف» هم عذرخواهی کنم؛ از آن روی که همه به خود اجازه می‌دهند که آن را «احساس» ‌کنند! به ویژه، که بعد از چهارسال، دوباره و بلکه چندباره، این احساس، خواب را از چشم برخی کسان در حال ربایش است ـ از بس «احساس تکلیف» می‌کنند. ـ
من از همه‌ی احساس تکلیف‌های گذشته، که احیاناً به جایی نرسید، و تکلیف‌های حال حاضر، که به شدّت در حال به جایی رسیدن است عذر می‌خواهم. نیز از احساس‌ها و تکلیف‌هایی که برای انجامشان در آینده به شدّت تأکید می‌شود عذر می‌خواهم. یعنی پیشاپیش عذر می‌خواهم.
بگذریم… نمی‌دانم چرا از استانداردهای رایج در مدیریت دولتی همیشه چند فاز تأخیر داریم. منظورم از استانداردها، روال رایجی است که در امر مدیریت و مسئولیت تقریباً در همه جای دنیا رایج است. مثلاً همین کلمه‌ی «عذرخواهی» چقدر با تأخیر وارد ادبیات مسئولان ما شد. نادر و کمیاب نیز، آنگاه که یک استعفا صورت گرفت، از یک سو عده‌ای نالیدند که ای وای! مدیری توانمند و نایاب را چه حیف کردید، و دیگر سو برخی بزرگواران در منصب امامت جمعه برآشفتند، که چرا ادای غربی در می‌‌آورید!؟ شاید می‌بایست نوع شرقی و یا عربی‌اش را در می‌آوردند. در این جا لازم است از همان نادر و کمیاب مسئولانی که احتمالاً استعفا کردند و به عذر تقصیر در عمل گردن نهادند نیز عذرخواهی کنم؛ که چه می‌شود کرد؟ بالاخره در یک جاهایی باید گوهری را فدا کرد؛ از بس مردمان قدر نمی‌دانند و یا توقعات بی‌جا دارند.
در پایان بر خود لازم می‌دانم که یک عذرخواهی ویژه(!) و پیشاپیش از «احساس تکلیف» کنندگانی کنم، که شدّت احساس‌گری‌شان در روزها و یکی دو ماه آینده از همه‌ جای‌شان سرریز می‌شود از شوق خدمت و نیاموختن عبرت؛ که اگر خدای نکرده دوباره قدرشان ناشناخته و ناسپاس بماند، به سهم ناچیز خویش عذر می‌خواهم. و در این پایان‌تر، از «عذر» عذر می‌خواهم که این قدر خواهان پیدا کرده است در زبان‌ها!
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.