چالشی جدی برای راننده‌های تاکسی در تهران

روزنامه «وقایع اتفاقیه» نوشت: با فامیل و آشناهایشان به تهران می‌آیند و همه با هم یک خط تاکسی را اشغال می‌کنند؛ کسی هم زورشان به آنها نمی‌رسد. راننده‌ها می‌گویند «از نیروی انتظامی هم ناامید شده‌ایم». این حکایت یکی از چالش های رانندگان تاکسی در تهران است.

اینجا صف هست و هیاهو اما از نوبت خبری نیست. هرکس صدای بلندتری داشته باشد و طوری سر راه مسافران قرار بگیرد که آنها راهی جز سوارشدن نداشته باشند، برنده بازی است و می‌تواند مسافران بیشتری شکار کند. مهم نیست از کدام طرف خیابان میرداماد بخواهید به طرف دیگر بروید، به‌هرحال، تعداد زیادی خودروی شخصی هر دو سر این خیابان و البته در میانه آنجایی که هزاران مسافر از متروی میرداماد خارج می‌شوند، ایستاده‌اند که صاحبانشان بر سر تصاحب مسافر با هم می‌جنگند.

شش ماه است این مسیر همیشگی را طی می‌کنم و کمتر روزی بوده که صدای دعوای راننده‌ها آن هم به زبانی که یک کلمه‌اش را هم نمی‌فهمم تا نزدیک گیت ورود و خروج مترو شنیده نشود. انبوه ماشین‌های شخصی، کاری کرده که تاکسی‌ها عقب‌تر بایستند و از همان فاصله سعی کنند مشتری‌هایی را جذب کنند که دلشان می‌خواهد فقط تاکسی خطی سوار شوند، نه ماشین‌های دیگر را. این ماجرا در تقاطع میرداماد و ولی‌عصر (عج) بحران دیگری هم درست کرده است؛ ترافیک ماشین‌هایی که می‌خواهند دور بزنند و پرایدهای مسافرکش، مسیر دورزدنشان را بسته‌اند و این یعنی هیاهوی چند برابری؛ هیاهویی که با دخالت افسر پلیس هم فرونمی‌نشیند زیرا راننده‌های موفق، آنهایی هستند که درست سر خط پارک کرده باشند و عقب‌نشینی چند متری هم می‌تواند باختت را تضمین کند. اینجا هم تاکسی‌ها چندمتر آن‌طرف‌تر درحالی مسافر جمع می‌کنند که صدایشان بین بقیه سروصداها کمتر شنیده می‌شود و ماشینشان هم کمتر پُر. اگر فکر می‌کنید سرتاسر خیابان میرداماد تنها جایی‌ است که این وضعیت برقرار است، بد نیست سری به زیر پل سیدخندان بزنید، همین‌طور میدان ونک، ولی‌عصر(عج) و حتی دورتر.

از زمین کشاورزی تا پشت فرمان

مدت‌هاست جنگ بین صاحبان خودروهای شخصی و تاکسی‌دارها، سازمان یافته شده است. منصور که راننده تاکسی است، دلیل سازمان‌یافتگی جناح مقابل را همشهری و همزبان‌بودنشان می‌داند. او می‌گوید: «۱۱ سال است تاکسی دارم و همیشه مشکل ما با راننده‌های شخصی برقرار بوده اما چند سالی‌ است که اهالی یکی از شهرستان‌های لرستان، چنان خط‌های تاکسی را قُرق کرده‌اند که زور هیچ‌کس به آنها نمی‌رسد. همه با هم فامیل یا همشهری هستند و اگر به یکی از آنها بگویی بالای چشمت ابرو است، بقیه چنان بالاخواهش درمی‌آیند که از کرده‌ات پشیمان بشوی. ما هم خسته شده‌ایم از بس دعوا کرده‌ایم. مگر چقدر درمی‌آوریم که بخواهیم از صبح تا شب هم بجنگیم؟»

یکی دیگر از راننده‌ها آرام، طوری که بقیه نشنوند، می‌گوید: «بیشتر از ۹۰ درصد راننده‌های شخصی خط‌های اطراف از شهرهای کوهدشت و گراب آمده‌اند؛ بیشتر از همان کوهدشت؛ همه با هم همشهری هستند و هوای هم را دارند. اوایل مسافرها را گذری می‌زدند. ما هم که همیشه از مسافرکش گذری کشیده‌ایم و به آن عادت داریم اما الان مدتی‌ است خیلی رسمی می‌آیند در خط می‌ایستند. اوایل می‌گفتند ما فقط وقتی مسافر می‌زنیم که شما نباشید اما الان ما باید مراقب باشیم مسافر را از ماشین ما پیاده نکنند به هوای اینکه فقط یک مسافر می‌خواهند تا راه بیفتند. هر لحظه هم آماده دعوا هستند و توی ماشینشان چوب و چماق نگه می‌دارند. همین چند وقت پیش یکی از آنها شیشه ماشین یکی از بچه‌ها را آورد پایین. بعد که همشهری‌هایش پادرمیانی کردند و رضایت نگرفتند، تهدید کردند که اگر شلوغش کنی خودت هم نمی‌توانی اینجا مسافر بزنی.»

او در ادامه می‌گوید: «اینها اغلب کشاورز بوده‌اند؛ هم قدرت بدنی زیادی دارند و هم مقاومتشان زیاد است. نمی‌خواهم حق و حقوقشان را نادیده بگیرم به‌هرحال، آنها در هر شرایطی برای سوارکردن مسافرها آماده هستند حتی در ساعاتی از شب که دیگر خبری از تاکسی نیست اما اینها دلیل نمی‌شود که جای ما را بگیرند. آنها به‌خاطر شرایطی که دارند، خیلی بهتر از ما کار می‌کنند. اغلب توی ماشین‌هایشان می‌خوابند و هزینه جا و مکان نمی‌دهند. شب‌ها تا دیروقت مسافرکشی می‌کنند و صبح هم اول وقت توی خط هستند. خرج خانواده‌هایشان را هم به همان قیمت‌های شهرستان می‌دهند نه مثل ما که هزینه‌های زندگی در تهران را می‌دهیم.»

منصور هم حرف‌های او را تأیید می‌کند و می‌گوید: «من برای ماشین و خط، روی هم ۳۷ میلیون تومان هزینه کرده‌ام. آن‌وقت اینها با یک پراید ۱۰ میلیون تومانی و اتحادی که دارند، نمی‌گذارند ما نفس بکشیم. به خدا ما هم زیر هزار جور قرض و بدهی هستیم و دلیل نمی‌شود چون با پسرعمه و شوهرخاله و بقیه طایفه، مسافرکشی نمی‌کنیم حقمان زیر پا گذاشته شود. حتی ما خیلی جاها کوتاه آمده‌ایم و الان به نوبتی مسافرزدن راضی شده‌ایم اما آنها رعایت نمی‌کنند. ما بین خودمان نوبت می‌گذاریم آنها بین خودشان؛ البته خیلی وقت‌ها بین خودشان هم نوبت را نگه نمی‌دارند؛ مثلا یکهو می‌آیند توی خط، یک مسافر به آنها می‌رسد لابد وسوسه می‌شوند و سوار می‌کنند و همین می‌شود شروع دعوا و درگیری که خیلی وقت‌ها به زد و خورد هم می‌کشد.»

زورم نمی‌رسد
احتمالا شما هم با خودتان می‌گویید واکنش نیروی انتظامی به این موضوع چیست؟ اصلا اگر دعواها را هم در نظر نگیریم، ترافیک و بندآمدن خیابان آن هم در حضور مأمور نیروی‌انتظامی چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ جواب راننده‌های تاکسی به این سؤال با لبخندی از روی یأس و افسوس همراه است. یکی از آنها در جواب این سؤال می‌گوید: «ما دیگر از نیروی‌انتظامی ناامید شده‌ایم. هر کاری بگویید، کرده‌ایم. رفته‌ایم با هزار خواهش و تمنا از کلانتری مأمور آورده‌ایم اما انگار نه انگار. هیچ کاری نمی‌کنند.» با دستش مأموری را نشان می‌دهد که دفترچه جریمه‌ای در دستش گرفته و سوتی هم در دهانش است اما سعی می‌کند این طرف را نگاه نکند. به سراغ او هم می‌روم؛ برای فرار از سرما، روپوش بلندی پوشیده و ماسک زده است. به ترافیک قفل‌شده و بوق‌های ممتد ماشین‌ها اشاره می‌کنم و می‌گویم: «چرا برای ساماندهی خودروهایی که سر راه بقیه هستند، کاری نمی‌کنید؟» کمی مکث می‌کند و بعد جواب می‌دهد: «چکار باید بکنم؟ اینها همه با هم فامیل هستند و من یک سرباز وظیفه‌ام. اگر با من گلاویز شوند و بلایی سر من بیاورند، چه کسی جوابگوست؟ راننده‌های تاکسی‌ها هم سراغ من آمده‌اند اما به آنها هم گفته‌ام که زورم نمی‌رسد چون یکی، دو نفر که نیستند، ۲۰ نفر هستند و من اگر بقیه بچه‌های این اطراف را هم حساب کنم، چهار نفر بیشتر نیستیم.»

برخورد می‌کنیم
سرباز وظیفه می‌گوید زورش به مسافرکش‌ها نمی‌رسد اما رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ از آغاز طرح برخورد با ورود مسافربرهای شخصی و غیرمجاز به پایانه‌های تاکسیرانی خبر می‌دهد و می‌گوید: «در راستای ساماندهی حمل‌و‌نقل مسافر و برخورد با مسافربرهای شخصی و غیرمجاز در پایانه‌های تاکسیرانی، این طرح به مرحله اجرا درآمده است و بر‌این‌اساس، با تمامی خودروهای شخصی و غیرمجاز که وارد پایانه‌های مسافربری شده، طبق قانون برخورد خواهد شد.» او ادامه می‌دهد: «دوربین‌هایی هم برای برخورد با ورود خودروهای شخصی و غیرمجاز در ورودی پایانه‌های تاکسیرانی نصب شده است. علاوه بر دوربین‌ها، مأموران راهور در تمام پایانه‌های تاکسیرانی نیز مستقر شده و درباره اعمال قانون این تخلف اقدام خواهند کرد. طبق قانون، توقف وسایل‌نقلیه در ایستگاه وسایل حمل‌و‌نقل عمومی، ۳۰ هزار تومان و حمل مسافر از سوی خودروهای شخصی و غیرمجاز نیز ۳۰ هزار تومان جریمه در پی دارد؛ بنابراین اگر خودرویی شخصی وارد پایانه شده و اقدام به مسافربری هم بکند، در مجموع ۶۰ هزار تومان جریمه خواهد شد.»

از فقر می‌ترسیم، از دعوا و جریمه نه

«چکار کنیم؟» این جواب را اگرچه سرباز وظیفه سر خیابان میرداماد هم به من داده بود اما استیصالی که در چشم‌های رحمان دیده می‌شود، زمین تا آسمان با او فرق دارد. یک سال است از کوهدشت به تهران آمده است. خودش می‌گوید بیکاری و فقر او را به این شهر بزرگ که از همه چیزش بدش می‌آید، کشانده است؛ وقتی این حرف‌ها را می‌زند به دست‌های بزرگ و سختی‌کشیده‌اش که روی فرمان جا خوش کرده‌اند، نگاه می‌کنم. ادامه می‌دهد: «بله، درست است. ما توی ماشین می‌خوابیم. هرچقدر بتوانیم بیشتر کار می‌کنیم و کمتر می‌خوریم تا تمام این سال‌هایی که بیکار بوده‌ایم برای خانواده جبران کنیم. همه ما فامیل و همشهری هستیم. شاید برایتان عجیب باشد که این همه مسافرکش با هم فامیل باشند اما برایتان عجیب نیست که چرا در یک فامیل، این همه بیکار و ناچار وجود دارد که مجبور هستند همه‌چیز را در شهر خودشان ول کنند و به تهران بیایند، آن هم برای یک قران پولی که می‌خواهد از دعوا و درگیری به دست بیاید.»

سلیمان هم تازه نامزد کرده و به خانواده نامزدش قول داده اردیبهشت، وقتی که هوا خیلی در کوهدشت خوب است، عروسی بگیرد. می‌گوید: «اما با کدام پول؟ ۲۹ سالم است و می‌خواهم ازدواج کنم اما کار ندارم. پدرم یک زمین کشاورزی داشت که تا ما بچه بودیم خرجمان را می‌داد اما الان که خودمان می‌خواهیم خانواده تشکیل بدهیم، باید از کجا هزینه‌هایمان را جور کنیم؟ نه کارخانه‌ای اطرافمان هست، نه توانسته‌ایم درس درست و حسابی بخوانیم؛ البته پسرعموی من که لیسانس دارد هم دو ماه است از فشار بیکاری به تهران آمده، اگر کار پیدا نکند باید بیاید توی همین خط، خودش را جا کند.»

او در جواب اینکه حقوق راننده‌های تاکسی چه می‌شود، می‌گوید: «روزی را خدا می‌دهد خانم! ما جای کسی را تنگ نکرده‌ایم اما آنها زیاده‌خواه هستند. به اندازه همه مسافر هست. نکند می‌خواهند مسافرها را روی هم سوار کنند. ما قانع هستیم. کرایه کم می‌گیریم، دربستی را ارزان حساب می‌کنیم و همین‌ها لج تاکسی‌ها را درآورده، درحالی‌که روزی دست خداست.» رحمان هم درباره جریمه‌هایی که در راه است، می‌گوید: «ما از جریمه نمی‌ترسیم. برای آن هم راهی پیدا می‌کنیم. ما از اینکه جلوی خانواده‌مان شرمنده باشیم، می‌ترسیم. بچه من کلیه‌هایش مریض است. من دارم به‌خاطر او از جانم مایه می‌گذارم. اگر من را جریمه کنند، او را جریمه کرده‌اند.»

شهری با بیشترین آمار بیکاری

همه کسانی که مسیرشان با راننده‌های شخصی در محدوده میرداماد، ونک، سیدخندان و... گره خورده، اوایل از اینکه چرا همه آنها یک لهجه دارند و حال‌وهوای چهره‌شان هم یکی‌ است، تعجب کرده‌اند اما شاید اگر بدانند آنها از شهری می‌آیند که بیشترین آمار بیکاری را در کل کشور دارد. درواقع، کوهدشت بیشترین آمار بیکاری را در استان لرستان داشته و لرستان بیشترین آمار بیکاری را در ایران دارد؛ شهری که به گفته فرماندارش، هر روز به شمار بیکارهایش اضافه می‌شوند و همین موضوع، رکود اقتصادی و فقر را در این شهر را دامن می‌زند. شهرستان کوهدشت، ۱۴ درصد از مساحت استان لرستان را دربرگرفته و ۱۰ درصد از مجموع جمعیت استان مربوط به هم مربوط به این شهر است پس عجیب نیست که شاهد مهاجرت مردهای خانواده‌های کوهدشتی به تهران باشیم؛ پایتختی که به گفته آنها باید برای همه جا داشته باشد.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.