اعتراض به بلاتکلیفی استخدامی


به گزارش خبرنگار ایلنا، روز گذشته ( بیست و چهارم مهرماه)، حدود صد نفر از مربیان پیش دبستانی استان گلستان در اعتراض به بلاتکلیفی استخدامی مقابل اداره آموزش و پرورش این استان تجمع کردند.

این مربیان می گویند خواستار اجرای ابلاغیه دولت مبنی بر لزوم جذب مربیان پیش‌دبستانی در استان گلستان هستیم.

به گفته این مربیان، با این که ماهها از صدور این این ابلاغیه گذشته‌است، هنوز در استان گلستان اجرایی نشده و بلاتکلیفی مربیان پیش‌دبستانی همچنان ادامه دارد.

معترضان می‌گویند تا وصول به نتیجه، به اعتراضات خود از مجاری قانونی  ادامه خواهیم داد.

بندانگشتی

دختر "بندانگشتی" 



alt

"کندی جوردین" دختر ۱۲ ساله‌ای است که پس از آنکه به دنیا آمد آنقدر کوچک بود که پرستاران به او لقب "دختر بندانگشتی" دادند. کندی مبتلا به نوعی خاص از بیماری کوتولگی (Dwarfism) است که در آن رشد استخوان‌ها بسیار کند اتفاق می‌افتد و به گفته پزشکان بیش از چند روز نبایست زنده می‌ماند. با این وجود ایستادگی کندی باعث شد او زنده بماند گرچه اکنون در این سن به اندازه یک دختربچه ۲ ساله می‌ماند.

alt


مادرش "براین جوردن" با به یاد آوردن لحظه تولد کندی می گوید: "فقط دلم می خواست صدای گریه او را بشنوم، صدای گریه به معنای زنده بودن او بود. سپس یک صدای بسیار ضعیف گریه شنیدم." گرچه پزشکان، این زن کانادایی را از فرزندش ناامید کرده بودند اما او با عشق فرزندش را بزرگ کرد و کندی اکنون اگرچه آرام اما به پیشرفت خود ادامه می‌دهد. کندی پس از گذراندن مهدکودک به مدرسه رفته و در کنار مدرسه ورزش هم می‌کند.


alt


دختر بندانگشتی در کنار بیماری مادرزادی خود به بیماری پیری زودرس هم مبتلاست؛ از طرف دیگر مشکلات استخوانی در کنار حملات قبلی و بیماری های ستون فقرات از دیگر بیماری هایی است که زندگی او را تهدید می کند. عکاس بارکرافت از کندی و آلبوم عکس کودکی‌اش عکاسی کرده است.

بیانیه

بیانیه بیش از صد عضو سابق تحکیم وحدت: در حکم ۱۶ ساله نرگس محمدی تجدیدنظر کنید


بیانیه بیش از صد عضو سابق تحکیم وحدت: در حکم ۱۶ ساله نرگس محمدی تجدیدنظر کنید



جمعی از اعضای سابق دفتر تحکیم وحدت در ارتباط با حکم حبس خانم نرگس محمدی بیانیه ای صادر کردند.

به گزارش ملی مذهبی در این بیانیه که به امضای بیش از صد تن از اعضای سابق این تشکل دانشجویی رسیده آمده است: ”جای این گله و شکایت از دستگاه قضا و صاحب منصبان کشور در هر ردا و جایگاهی باقیست که در شرایطی که عاملان اختلاس های هزاران میلیاردی و یا غاصبان املاک و اموال عمومی جامعه، بی هیچ گزند و دلواپسی در کنار خانواده هایشان در شرایطی امن و آرام و در هر جا که می خواهند، زندگی روزمره خود را پی گرفته اند، چرا باید زنی، که قاعدتا جرم و خطایی جز پیگیری بی خشونت مطالبات مدنی ندارد، دور از همسر و فرزندانش محکوم به حداقل ده سال و شاید هم شانزده سال زندگی، پشت میله های زندان باشد. و در این میان، پرسش اینجاست که اصل تناسب جرم احتمالی و مجازات در نظر گرفته شده چه جایگاهی در پرونده نرگس محمدی داشته است؟”

امضا کنندگان خواستار تجدیدنظر قوه قضاییه در حکم زندان شده اند.

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

در روزهای گذشته دادگاه تجدید نظر، رای به تایید حکم شگفت انگیز شانزده سال حبس نرگس محمدی، فعال مدنی داد که مقرر شده بعد از اجرای ماده ۱۳۴ ق م به ده سال زندان تبدیل شود. این رای در تاریخ احکام صادره علیه یک فعال مدنی زن، حکمی بیسابقه است و نشان از بیمعنا شدن مفهوم سال و ماه نزد برخی مقامات و دستگاهها دارد؛ احکامی که دغدغه‌مندی اجتماعی را بدل به قماری خطرناک میکنند که یا سالیانی دراز از عمر عزیز یک کنشگر را میستاند و او را منفصل از پیوندهای خانوادگی و علقه های عاطفی اش محصور دیوارهای تنگ زندان می کند و یا سرخورده از خود و جامعه اش، وی را در عزلت سکوت و ناامیدی می‌پژمراند.

در حکم صادره از جانب دادگاه تجدیدنظر برای نرگس محمدی تصریح شده که یکی از دلایل تأیید عینی شانزده سال حکم دادگاه بدوی “اقرار صریح متهمه و اظهار اینکه چنانچه آزاد شود به فعالیتهای خود ادامه میدهد”، است. عجیب آنکه از دید قضات محترم، فعالیت مدنی، به منزله “به چالش کشیدن نظام” و در نتیجه، جرم تلقی شده است.

"عجیب آنکه از دید قضات محترم، فعالیت مدنی، به منزله “به چالش کشیدن نظام” و در نتیجه، جرم تلقی شده است"بدیهیست در این میان، کنشگر بر سر دو راهی دست شستن از مطالبات یا چشم پوشی از بخش هنگفتی از حیات آزادانه قرار می گیرد؛ دوراهی غیرمنصفانه ای که اگر حتی نفر به نفر فعالین را به کام خود فرو برد، باز هم دستاوردی جز پاک کردن صورت مساله در بر نخواهد داشت.

موضوعی که در محاسبات صادرکنندگان و یا تصمیم سازان چنین احکامی مغفول مانده این است که طبیعتا اصل مطالباتی که از سوی کنشگران مدنی همچون نرگس محمدی به صورت مداراجویانه پیگیری می شود با حبس و زندان از بطن جامعه ایران ناپدید نمیشود. فعالیت مدنی ولو با در نظر گرفتن خطاهای احتمالی، که طبیعت فعل انسانی است، به وجهی، تسهیل گر رابطه دولت و ملت بوده، جامعه را از بی شکلی توده وار خارج می کند و یکی از امنترین گریزگاههای گذار کشور به توسعه همه جانبه و پایدار است.

این در حالیست که به نظر می رسد متاسفانه در کشور ما، کمابیش نوعی نگاه برآمده از سوظن و بدبینی نسبت به فعالان مدنی در بخشهای گوناگون حاکمیت وجود دارد و اجازه تنفس و رشد به کنشگران مدنی داده نمی شود. حال آنکه به گواه عقل و منطق و تجارب تاریخی، ادامه چنین رویه ای برای ایران عزیز ما، آن هم در میانه تلاطمات و هرج و مرج موجود در منطقه، نمی تواند مفید فایده و به صلاح ملک و ملت باشد. فعالیت های مدنی و حقوق بشری نرگس محمدی، صرفنظر از تایید یا رد نگرش، منش و روش او از سوی سایر کنشگران سیاسی و مدنی، همواره چارچوبی اصلاح طلبانه داشته و بنا به مدارک متعدد، وی، خود را به مقید به فعالیت در حدود تعیین شده توسط قانون اساسی و در راستای تأمین منافع ملی می داند. با اینحال، مسأله این نیست که چه کسی با فعالیت ها و مطالبات یک کنشگر مدنی همراه است یا نیست! بلکه نکته اساسی و مهم و غیرقابل انکار این است که هر شهروندی حق مطالبه گری دارد و می تواند مطالبه اش را از مبادی رسمی و قانونی و به طرق مسالمت آمیز و علنی مطرح کند.

نادیده گرفتن مطالبات مدنی و مجازات کنشگران به جرم فاشگویی آنها نه منطقی است و نه کارساز، چرا که اصل «آزادی بیان» دستاورد تمدن بشری است و گامی است تاریخی که بشر به فراخور طبیعتش در عالم امکان برداشته و بازگشت ناپذیر است و برخی افراد ممکن است بخواهند یا بتوانند از شتاب حرکت در این مسیر بکاهند، اما کسی را یارای محو کردن این مسیر از پیش پای قافله بشری نیست و هرچند هم که چموشی کند و نعره زند و قربانی بگیرد باز راه همان است که بود و پویندگان همانند که بودند.

در پایان، جای این گله و شکایت از دستگاه قضا و صاحب منصبان کشور در هر ردا و جایگاهی باقیست که در شرایطی که عاملان اختلاس‌های هزاران میلیاردی و یا غاصبان املاک و اموال عمومی جامعه، بی هیچ گزند و دلواپسی در کنار خانواده هایشان در شرایطی امن و آرام و در هر جا که می خواهند، زندگی روزمره خود را پی گرفته اند، چرا باید زنی، که قاعدتا جرم و خطایی جز پیگیری بی خشونت مطالبات مدنی ندارد، دور از همسر و فرزندانش محکوم به حداقل ده سال و شاید هم شانزده سال زندگی، پشت میله های زندان باشد. و در این میان، پرسش اینجاست که اصل تناسب جرم احتمالی و مجازات در نظر گرفته شده چه جایگاهی در پرونده نرگس محمدی داشته است؟

ما، امضاکنندگان این بیانیه، به عنوان جمعی از اعضای پیشین انجمن های اسلامی دانشجویان سراسر کشور و دفتر تحکیم وحدت در ادوار گوناگون، حسب وظیفه انسانی و ملی خویش و از موضع دلسوزی و وطن دوستی، از مسوولان محترم دستگاه قضایی می خواهیم با به خاطر آوردن همه شعارها و آرمانهایی که در انقلاب اسلامی ملت ایران مطرح شده است، در حکم صادره علیه سرکار خانم نرگس محمدی تجدید نظر کرده و امکان وصال مجدد ایشان و فرزندان دور از مادر مانده را فراهم نمایند.

اسامی امضا کنندگان:

اﺷﮑﺎن آذرﮐﯿﺶ، ﻓﺎﻃﻤﻪ آرام‌ﻧﮋاد، زﻫﺮه آﻗﺎﺟﺮی، ﻫﺪاﯾﺖ‌اﻟﻪ آﻗﺎﯾﯽ، ﻋﻠﯽ آﻣﺮه، اﻣﯿﻦ اﺣﻤﺪﯾﺎن، ﻣﺮﺗﻀﯽ اﺣﻤﺪی، ﺑﻬﺮوز اﺳﺪﻧﮋاد، آرﻣﺎن اﺳﻌﺪﺳﺎﻣﺎﻧﯽ، ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ اﺷﺮﻓﯽ، زﯾﻨﺐ اﺻﻐﺮﭘﻮر، ﺑﻬﺮاﻣﻌﻠﯽ اﻟﻤﺎﺳﯽ، اﻣﯿﺪ اﻣﺎﻧﯽ، ﻋﺒﺪاﻟﺤﺴﯿﻦ اﻣﯿﺪی‌ﻧﯿﺎ، ﻣﻬﺪی اﻣﯿﻨﯽ‌زاده، ﮐﯿﻮان اﻧﺼﺎری، ﻣﺮاد ﺑﺎﺳﺮه، ﻣﻬﺪی ﺑﺎﻗﺮی، اﯾﻤﺎن ﺑﺮاﺗﯿﺎن، ﭘﻮرﯾﺎ ﺑﺮاﺗﯿﺎن، اﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﺑﻼﻟﯽ، ﻋﺒﺎس ﭘﺸﻤﯽ، ﻣﻬﺴﺎ ﭘﻮرﻣﻘﺮری، ﻣﺤﻤﺪﺣﺴﯿﻦ ﭘﯿﺮوزی، ﻣﺮﺗﻀﯽ ﺗﺤﻘﻘﯽ، ﻋﻠﯽ ﺗﻘﯽ‌ﭘﻮر، زﻫﺮا ﺗﻮﺣﯿﺪی، رﺿﺎ ﺟﻌﻔﺮﯾﺎن، ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺟﻼﻟﯽ، ﺳﯿﺎوش ﺣﺎﺗﻢ، اﺑﻮاﻟﻔﻀﻞ ﺣﺎﺟﯽ‌زادﮔﺎن، ﻋﻠﯽ ﺣﺎﺟﯽ‌ﮐﺘﺎﺑﯽ، ﻣﻬﺪی ﺣﺒﯿﺒﯽ، ﺟﻼل‌اﻟﺪﯾﻦ ﺣﺠﺘﯽ، ﮐﺎﻇﻢ ﺣﺴﯿﻦ‌زاده، ﻣﺤﻤﺪ ﺣﯿﺪرزاده، ﻓﺨﺮاﻟﺪﯾﻦ ﺣﯿﺪرﯾﺎن، آرش ﺧﺎﻧﺪل، ﻣﺤﺴﻦ ﺧﺴﺮوی، ﺧﻀﺮ ﺧﻠﯿﻠﯽ، ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ، ﻣﺠﯿﺪ دری، ﺣﺴﻦ دﻗﯿﻖ، اﻣﯿﺮ راﻋﯽ‌ﻓﺮد، ﺣﺠﺖ‌اﻟﻪ رﺣﯿﻤﯽ، ﺳﻌﯿﺪ رﺿﻮی‌ﻓﻘﯿﻪ، ﻣﺤﺴﻦ رﻧﺠﺒﺮ، ﺑﻬﺰاد روﺣﯽ، ﻓﺮدﯾﻦ روزﺑﻬﺎﻧﯽ، ﻧﻔﯿﺴﻪ زارع‌ﮐﻬﻦ، ﻋﻠﯽ زﯾﺮک، ﻣﻬﺪی ﺳﻌﯿﺪﭘﻮر، ﻋﻠﯽ ﺳﻠﯿﻤﯽ، ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺳﯿﺎﺳﯽ‌راد، ﻋﺒﺪاﻟﺼﻤﺪ ﺷﺎﮐﺮ، ﺑﻬﺮوز ﺷﺎﻫﺮخ‌ﻧﯿﺎ، ﺑﻬﺮوز ﺷﺎه‌ﮐﺮﻣﯽ، ﺣﺎﻣﺪ ﺷﺠﺎﻋﯽ، ﺣﺠﺖ‌اﻟﻪ ﺷﺮﯾﻔﯽ، ﻣﻬﺪی ﺷﯿﺮزاد، ادرﯾﺲ ﺻﺎﻟﺤﯽ، ﺑﻬﺰاد ﻃﺎﻟﺒﯽ، ﻧﺮﮔﺲ ﻋﺎﺑﺪﯾﻦ‌زاده، رﺿﺎ ﻋﺒﺎﺳﭙﻮر، ﻣﻬﺮان ﻋﺒﺎس‌زاده، ﻣﺤﻤﺪ ﻋﺒﺪﻟﯽ، ﺑﻬﺰاد ﻋﺰﯾﺰی، ﺳﻌﯿﺪ ﻋﺴﮑﺮزاده، ﺟﻮاد ﻋﻼﯾﯽ، ﺟﻮاد ﻋﻠﯿﺨﺎﻧﯽ، اﺑﻮاﻟﺤﺴﻦ ﻋﻠﯿﻘﺎرداﺷﯽ، اﺣﻤﺪرﺿﺎ ﻏﻼﻣﯽ، ﺳﺎﺳﺎن ﻏﻔﺎری، ﻣﺤﻤﺪﺻﺎدق ﻓﺪاﯾﯽ، ﻋﻠﯽ ﻓﺮﺧﯽ، ﺑﻬﺮام ﻓﯿﺎﺿﯽ، ﻣﯿﺜﻢ ﻗﻬﻮه‌ﭼﯿﺎن، ﻫﺎدی ﮐﺤﺎل‌زاده، ﻣﺤﻤﺪ ﮐﯿﺎﻧﻮش‌راد، ﻣﻬﺪﯾﻪ ﮔﻠﺮو، ﻣﺤﻤﻮد ﻟﻄﻔﯽ‌ﮐﻤﺎل، ﺣﺴﯿﻦ ﻟﻘﻤﺎﻧﯿﺎن، ﻣﺠﯿﺪ ﻟﮕﺰﯾﺎن، ﻓﺮﯾﺪ ﻣﺤﺴﻨﯽ، آرش ﻣﺤﻤﺪﻧﯿﺎ، ﻣﺤﺴﻦ ﻣﺤﻤﺪﯾﻪ‌ﻣﻌﯿﻦ، ﻣﻬﺪی ﻣﺤﻤﻮدی، اﺣﻤﺪ ﻣﺪادی، ﺣﻤﯿﺪ ﻧﺠﻤﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯽ، ﻣﺮﯾﻢ ﻣﻠﮏ‌ﺷﻌﺒﺎﻧﯽ، ﻋﻠﯽ ﻣﻘﯿﻤﯽ، اﺣﺴﺎن ﻣﺸﺎﯾﺨﯽ، ﻣﻬﺪی ﻣﺸﺎﯾﺨﯽ، اﺣﺴﺎن ﻣﻄﻠﺒﯽ، ﭘﮋﻣﺎن ﻣﻈﻔﺮی‌ﻣﻨﺼﻮری، ﻋﻠ
ﯽ‌اﮐﺒﺮ ﻣﻮﺳﻮی‌ﺧﻮﯾﯿﻨﯽ، ﺷﻬﺎب ﻣﻮﻣﻨﯽ، ﻋﻔﺖ ﻣﯿﺮﻣﻌﯿﻨﯽ، ﻣﺠﺘﺒﯽ ﻧﺠﻔﯽ، ﻣﺴﻌﻮد ﻧﺠﯿﻤﯽ، زﻫﺮه ﻧﺼﺮاﻟﻪ‌زاده، ﺳﻌﯿﺪ ﻧﻌﯿﻤﯽ، ﺳﻬﯿﻞ ﻧﻮر، ﺑﻬﺎره ﻫﺪاﯾﺖ، رﺿﺎ ﯾﻮﺳﻔﯿﺎن.

کارگری

ادامه فشارها بر فعالان کارگری؛ صدور یازده سال حبس برای عظیم‌زاده و احسانی‌راد


ادامه فشارها بر فعالان کارگری؛ صدور یازده سال حبس برای عظیم‌زاده و احسانی‌راد

 جعفر عظیم‌زاده و شاپور احسانی‌راد، دبیر و عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران، با حکم دادگاه انقلاب ساوه، برای ایجاد تشکل کارگری و تبلیغ علیه نظام هر یک به ۱۱ سال حبس محکوم شده‌اند.  محمدعلی جداری فروغی ضمن اعلام صدور این حکم برای موکلانش گفت: در مهلت مقرر درخواست تجدید نظر خواهیم کرد.

«محمدعلی جداری فروغی»، وکیل جعفر عظیم‌زاده و شاپور احسانی راد در تماس تلفنی با ایلنا گفت: صبح امروز (بیست و چهارم مهرماه)، به شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی ساوه مراجعه و یک نسخه از رای صادره را دریافت کردم.

وی افزود: در رای صادره با توجه به مواد ۴۹۸ و ۴۹۹ قانون مجازات اسلامی، هریک از موکلین به ده سال حبس بابت ایجاد تشکل کارگری اتحادیه آزاد کارگران ایران و یک سال نیز بابت تبلیغ علیه نظام محکوم شده‌اند.

جداری فروغی افزود: پرونده دیگری برای موکلین بابت اتهاماتی از قبیل تشویش اذهان عمومی در شعبه ۱۰۱ دادگاه کیفری ۲ ساوه در جریان رسیدگی است.

این وکیل دادگستری با بیان اینکه مسائل کارگری بایستی با رویکرد صنفی بررسی شود، اظهار داشت: مسلما در مهلت قانونی به احکام صادره اعتراض و درخواست تجدید نظر خواهیم کرد.

 جعفر عظیم‌زاده و شاپور احسانی‌راد، دو فعال کارگری، خرداد ماه سال ۹۴ به ترتیب بعد از ۱۸ و ۲۷ روز بازداشت، از زندان مرکزی ساوه آزاد شدند.

شاپوراحسانی راد، عضو هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، از هماهنگ کنندگان طومار اعتراضی چهل هزار نفری کارگران، مشاور قانونی کارگران اعتصابی لوله و نورد صفا، نماینده اخراجی کارگران کارخانه پروفیل ساوه و نماینده ۱۰۰۰ کارگر در شکایت از غارت و چپاول صندوق سازمان تامین اجتماعی است.

جعفر عظیم زاده نیز رئیس هیات مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، از هماهنگ کنندگان طومار اعتراضی چهل هزار نفری کارگران، نماینده کارگران فولاد زاگرس و نماینده ۱۰۰۰ نفراز کارگران شاکی و معترض به اختلاس تامین اجتماعی است.

کارگری

جعفر عظیم‌زاده و شاپور احسانی راد به یازده سال زندان محکوم شدندare

جعفر عظیم‌زاده و شاپور احسانی به یازده سال حبس محکوم شدند

محمدعلی جداری فروغی، وکیل جعفر عظیم زاده و شاپور احسانی‌راد، دو فعال کارگری، می‌گوید که موکلانش هر یک به یازده سال حبس محکوم شده‌اند.

 به گزارش ایلنا، آقای جداری فروغی گفته است که شعبه اول دادگاه انقلاب ساوه به موکلینش ده سال حبس بابت ایجاد تشکل کارگری اتحادیه آزاد کارگران ایران و یک سال نیز بابت تبلیغ علیه نظام، حکم زندان داده است. وکیل جعفر عظیم زاده و شاپور احسانی‌راد با اظهار اینکه مسائل کارگری باید با رویکرد صنفی بررسی شود، تأکید کرد که در مهلت قانونی به احکام صادره اعتراض و تقاضای تجدید نظر خواهد کرد

مداحی شبی ۱۵ میلیون


انتقاد تند غرضی از مداحان: برخی از آنها شبی ۱۵ میلیون می‌گیرند


انتقاد تند غرضی از مداحان: برخی از آنها شبی 15 میلیون می‌گیرند
خدمت

به گزارش خدمت؛ سید محمد غرضی در خصوص اظهارات اخیر منصور ارضی مبنی بر "فحش دادن امام حسین(ع)" و سخنان سیاسی دیگر مداحان در تریبون های مذهبی گفت: افرادی که از حدود الهی عدول می‌کنند طول عمرشان کم خواهد شد. حتی ممکن است چنین اظهارنظرهایی جوانان را از دین زده یا دور کند.

اهم سخنان وی به شرح زیر است:
*من درباره اسامی و اشخاص (منصور ارضی) نظری را بیان نمی‎کنم، اما باید بگویم که در تاریخ اسلام رفتار پیامبر اعظم و ائمه اطهار بر همگان مبرهن و مشخص است. اینکه برخی می‎گویند سالار شهیدان فحاشی می‎کرده است با اسناد اسلامی تطبیق ندارد.

*به عقیده من، این قبیل سخنان، موازین «خود شخص‌ساز» است که نمی‎تواند جزو سنت عمومی نیز قرار گیرد. در قرآن، نهج‎البلاغه، صحیفه سجادیه و... به هیچ وجه توهینی را مشاهده نمی‎کنید.

"اینکه برخی می‎گویند سالار شهیدان فحاشی می‎کرده است با اسناد اسلامی تطبیق ندارد.*به عقیده من، این قبیل سخنان، موازین «خود شخص‌ساز» است که نمی‎تواند جزو سنت عمومی نیز قرار گیرد"بنابراین سخنان و اظهارات این چنینی که برخی افراد بیان می‎کنند قطعاً نتیجه‎ای جز افزایش کینه و دشمنی نخواهد داشت.

*{با اشاره به استفاه سیاسی از منبرهای مذهبی} بعد از گذشت سال‌ها از انقلاب اسلامی هنوز مردم ایران با یکدیگر اتحاد دارند، اما اخیراً برخی افراد (مداحان) گروه‌ یا گروه سیاسی را برای خودشان ترتیب داده‌اند و با کارها، اقدامات و سخنان خود سعی بر اختلاف‌اندازی در میان مردم دارند که به عقیده من هر کسی که بخواهد از گروه‌ها و جریان‌ها اختلافی ایجاد کند قطعاً خیری از سیاست نخواهند دید.

* من از افرادی که چنین سخنانی را بیان می‎کنند می‎پرسم که امام حسین کجا فحاشی کرده است؟ سندش را ارائه دهند. سالار شهیدان در بدترین و تندترین شرایط، افراد را نصحیت می‌کردند نه اینکه به کسی ناسزا بگوید! اکنون شماها در این باره خیلی نگران نباشید چرا که من نیز نگران نیستم! من از خداوند ۷۵ سال سن گرفته‌ام و خیلی مسائل را به چشم دیده‌ام و معتقد هستم افرادی که از حدود الهی عدول می‌کنند طول عمرشان کم خواهد شد. حتی ممکن است چنین اظهارنظرهایی جوانان را از دین زده یا دور کند.

*{در مورد قدرت بلامنازع بعضی از افراد} حرف‎های مداحان یا ابزارهای گردن کلفت مانند رانت‌ روزی از بین می‎روند و یک کلمه نیز باقی نمی‎ماند. حزب توده در یک مقطع زمانی در این کشور بسیار پرقدرت بود، وقتی که استالین در سال ۱۳۳۲ از دنیا رفت چند ۱۰ هزار نفر از مردم تهران پیراهن سفید پوشیدند و به مدت سه روز اطراف سفارت شوروی طواف می‎کردند من این‌ها را با چشمان خودم دیده‌ام پس نگویید مداحان یا فلان اشخاص از قدرت بلامنازع برخوردارند اگر نیت و اعمال درست نباشد هیچ چیزی ماندگار نخواهد بود. اکنون هیچ آثاری از آن احزاب و اشخاصی که در گذشته ادعای قدرت و برتری داشتند وجود ندارد.

*{ امروز برخی‌از مداحان حتی خودشان را متر و اندازه برای دینداری معرفی می‌کنند} با این حساب من هم اسم خودمان را «رستم» می‎گذارم! مگر هر کسی ادعای مذهبی بودن دارد حتماً آدم دینداری است؟ اولین شخصی که مراسم روضه‌خوانی برپا کرده است امام رضا(ع) بوده است.

ایشان به شخصی می‏‌فرمایند: دو یا چند نفر بشوید مسائل ما را بگوید و گریه کنید. استاد پیری داشتیم که حقوق تدریس می‎کرد یادم هست سر کلاس گفت: یکی از لُردهای انگلیسی فوت می‎کند و بعضی افراد لُرد تابوت را می‎گرفتند و برخی دیگر لباس سفید بر تن داشتند که عده‌ای از لباس آن‌ها از اشک خیس بود زیرا پول گرفته بودند و گریه می‏‌کردند!

*{ درباره مبالغ گزافی که برخی مداحان از مراسم عزاداری به دست می‌آورند} شنیده‎ام که برخی مداحان شبی ۱۵ میلیون برای روضه‌خوانی یا مداحی دریافت می‏‌کنند. من یک سؤال دارم این ۱۵ میلیون را چه کسی به دست آورده که حاضر است به مداحان برای عزاداری پرداخت کند؟ به طور مثال ۱۵ میلیون برای هر شبی از دهه محرم می‌شود ۱۵۰ میلیون تومان. من نمی‎دانم چه کسی این پول‌ها را به مداحان پرداخت می‎کند! در ذهن آن فرد چه می‎گذرد که حاضر است چنین پولی را هزینه کند.

*من در دوران انتخابات گفتم اگر کسی (کاندیدایی) برای کسب رأی پولی را هزینه کند طبق فتوای من هم آن رأی کارا نیست و هم اینکه آن پول حرام است. مگر می‎شود رأی یا روضه‌ای را خرید؟ هر فعل یا ترک فعلی که به ارتقای جامعه منجر نشود (به پرستش نینجامد) در آن ثوابی نیست.

پارک ملی

پارک ملی " لوس گلسیارس" در آرژانتین


پارک ملی

بحران آب

بحران آب در روستای “کلاته نو کاخک” - گناباد


داستان پرماجرای کتاب‌های درسی

داستان پرماجرای کتاب‌های درسی از ابتدا تا امروز

اول مهر که می‌شود، یکی از دغدغه‌های دانش‌آموزان تهیه کتاب‌های درسی، جلد کردن آنها و پیدا کردن جواب این سؤال است که امتحان تا کدام درس و صفحه از کتاب را شامل می‌شود. حالا تصویر درس و مدرسه، با کتاب درسی گره خورده و دهقان فداکار، چوپان دروغگو، فرهاد کنجکاو، خانواده آقای هاشمی، کبری و تصمیمش، کوکب خانم که زن پاکیزه و با سلیقه‌ای بود، حسنک که همه حیوانات طویله می‌پرسیدند کجایی و باقی شخصیت‌های کتاب‌های درسی برای همه ما آشنا و جزئی از خاطرات مشترک‌مان هستند. با این حال جالب است که بدانیم تا همین ۱۵۰ سال پیش، چیزی به اسم کتاب درسی وجود خارجی نداشته!

به گزارش ایسنا، هفته‌نامه تماشاگران امروز در ادامه نوشت: «تا پیش از شروع به کار مدارس جدید و امروزی، کودکان ایران برای آموزش به مکتبخانه می‌رفتند. جایی که به بچه‌ها خواندن قرآن، روخوانی از متون فارسی و کمی هم حساب آموزش داده می‌شد. در این مکتب‌ها، ابتدا حروف و حرکات آنها، با شیوه‌ای متفاوت از نحوه یادگیری الفبا در امروز (و به همان شیوه‌ای که در نمایش «شهر قصه» بیژن مفید آمده، همراه با ریتم: «ب دو زبر بَن و دو زیر بِن و دو پیش بُن») آموزش داده می‌شد و بعد، جزء ۳۰ قرآن مشهور به «عمّ جزء» (چون این جزء با آیه «عَمَّ یتسائلون» شروع می‌شود، چنین شهرتی دارد) با کودک تمرین می‌شد و بعد از آن، باقی قرآن و کتاب‌های دیگر خوانده می‌شد.

کتاب‌هایی که در مکتب می‌خواندند، طیف متنوعی از کتاب‌ها را شامل می‌شد. بسته به سواد معلم مکتب‌دار و این که دانش‌آموز چه کتابی در خانه داشت و با خودش می‌توانست بیاورد، ممکن بود از روی هر کتابی در این مکتب‌ها خوانده و لغات سخت آن به بچه‌ها آموزش داده شود. مثلاً سیدحسن تقی‌زاده، چهره معروف تاریخ مشروطه، در خاطراتش نوشته است که کتاب «دُرّه نادره» نوشته میرزامهدی‌خان استرآبادی، منشی شخصی نادرشاه را که یکی از دشوارترین متون نثر زبان فارسی است و حتی بسیاری از دانش‌آموختگان ادبیات هم قادر به درک پیچیدگی‌هایش نیستند، در مکتب خوانده بوده. با این حال، بعضی از کتاب‌ها، عمومیت بیشتری داشت: «گلستان» سعدی، «موش و گربه» عبید زاکانی و «نان و حلوا»ی شیخ بهایی. این کتاب‌ها البته همگی برای مخاطبان عمومی نوشته شده بود و فقط مخصوص اطفال یا برای آموزش نبود. در تاریخ ادب فارسی، به نمونه‌های زیادی از کتاب‌هایی که برای تعلیم نوشته شده باشد، برمی‌خوریم. مثلاً می‌دانیم که خواجه نصیرالدین توسی، در قرن ششم، کتاب «الأدب الوَجیز للوَلَد الصغیر» نوشته ابن‌مقفع را به دستور امیرزاده‌ای به فارسی برگرداند تا به کودک او آموزش داده شود. «نِصابُ الصِبیان» منظومه‌ای است از قرن هفتم برای آموزش قواعد زبان عربی، یا مثلاً داستان منظوم «نصایح الاطفال» که داستان گرگ و بزغاله‌ها یا همان شنگول و منگول خودمان است، در عصر قاجار برای پند دادن به بچه‌ها سروده شد. اما این کتاب‌ها همگی برای بزرگترها هم قابل استفاده بود و به علاوه هیچ اجباری برای استفاده از آنها در مکتبخانه در کار نبود. ملای مکتب می‌توانست این کتاب‌ها را درس بدهد یا ندهد. معمولاً هم این که این کتاب‌ها در مکتب یا در خانه دانش‌آموز موجود بود یا نه، تعیین‌کننده این مسأله بود. اگر کتاب بود و داشتندش، آن را می‌خواندند، نبود نمی‌خواندند.

آغاز کتاب درسی

اولین‌بار در مدرسه دارالفنون بود که چیزی به اسم کتاب درسی، تالیف و چاپ شد و در اختیار دانش‌آموزان قرار گرفت. دارالفنون را می‌دانیم که به دستور میرزا تقی‌خان امیرکبیر ساختند و معلمانش را از اتریش دعوت کردند. با این حال مدرسه وقتی افتتاح شد که آن امیر باکفایت، دیگر از کار برکنار شده بود. دارالفنون روز یک‌شنبه ششم دی‌ماه ۱۲۳۰ شمسی برابر با پنجم ربیع‌الاول ۱۲۶۸ قمری، درست ۱۳ روز پیش از قتل امیرکبیر افتتاح شد. برای مراسم گشایش مدرسه خود ناصرالدین شاه و آقاخان نوری صدراعظم جدید آمده بودند و معلمان ایرانی و اروپایی مدرسه، ۳۰ نفر شاگرد داشتند. طبیعتاً این ۳۰ نفر نیاز به کتاب و جزوه خاصی نداشتند اما بعد از پنج سال، هم تعداد دانش‌آموزان پایه‌های مختلف بیشتر از ۱۰۰ نفر شد و هم با ریاست علیقلی‌میرزا اعتضادالسلطنه، عموی روشنفکر شاه و یکی از اولین مترجم‌های دکارت به فارسی، عصر طلایی دارالفنون آغاز شد. به دستور اعتضادالسلطنه برای یکسان شدن آموزش‌های هر درس در طول سال‌های مختلف، کتاب‌هایی برای دارالفنون نوشته شد. این کتاب‌ها را استادان هر کدام از هفت رشته تحصیلی دارالفنون، یعنی پیاده‌نظام، سواره‌نظام، توپخانه، پزشکی و جراحی، داروسازی و کانی‌شناسی نوشتند که اولین نمونه کتاب‌های درسی امروزی بود. بعضی از این کتاب‌ها، مثل اطلس جغرافیای عبدالغفار نجم‌الملک، چیزهایی کاملاً جدید و تازه بودند. بعضی دیگر از کتاب‌ها مثل کتاب‌های آموزش پزشکی دکتر پولاک و دکتر طولوزان، پزشک‌های شخصی ناصرالدین شاه هم مسیر علمی کشور را عوض کرد و طب سنتی ما را به راه دیگری انداخت.

مشروطه و دنیای جدید

با پیروزی مشروطه، مدارس جدید دیگری هم در کشورمان آغاز به کار کرد. این مدارس جدید هم کتاب‌های درسی داشتند. میرزا حسن رشدیه، یکی از پیشگامان آموزش نوین در کشورمان، از کسانی بود که در یکی کردن کتاب‌های این مدارس تلاش زیادی کرد. در سال‌های پایانی قاجار، چاپ کتاب‌های درسی بیشتر به شیوه چاپ سنگی بود. خوش‌نویس و نقاش، مطالب و تصاویر مورد نظرشان را با مرکب مخصوص روی کاغذهای مشمّع مخصوصی که زردرنگ بود می‌نوشتند. بعد آن را روی سنگ‌آهک‌های مخصوص برمی‌گرداندند تا خطوط به روی سنگ منتقل شود. حالا روی سنگ، اسید نیتریک می‌ریختند تا جاهای خالی اطراف نوشته‌ها، با اسید حل شود و نوشته‌های روی سنگ به صورت برجسته باقی بماند. با جوهری کردن این سنگ و فشار آن روی کاغذ، کتاب چاپ می‌شد. ویژگی چاپ سنگی، دقیقاً همین بود که خیلی راحت می‌شد تصاویر را هم چاپ کرد. این ویژگی با رواج چاپ سربی، تا مدتی از دست رفت و برای همین، کتاب‌های درسی زمان رضاشاه معمولاً تصویر ندارد و بیشتر متن است. در این دوران آموزش اجباری و آموزش اکابر هم شروع شد و خود این، به گسترش کتاب‌های درسی کمک فراوانی کرد. سال ۱۳۱۷ هم نام وزارت معارف به وزارت فرهنگ تغییر کرد و برنامه‌ریزی و نظارت بر امور آموزش دوره‌های ابتدایی، متوسطه (دبیرستان) و عالی (دانشگاه) به این وزارتخانه واگذار شد. هر چند بعدها سازمان‌های دیگر هم در تالیف کتاب‌های درسی دخالت می‌کردند. مثلاً در مقدمه کتاب فارسی کلاس اول دبستان چاپ ۱۳۳۹ می‌خوانیم که چون به نظر شاه روش آموزش اکابر در سازمان خدمات اجتماعی تحت ریاست اشرف پهلوی، خوب و مفید بوده، قرار شده از آن به بعد کتاب درسی کلاس اول هم با همان روش نوشته شود. تا عاقبت در سال ۱۳۴۳ وزارتخانه آموزش‌وپرورش از وزارت فرهنگ جدا شد و همه امور آموزشی تا پیش از دانشگاه، شامل تالیف کتاب‌های درسی به این نهاد واگذار شد. از این زمان دروس مقاطع مختلف تحصیلی پایه‌های اول تا دوازدهم، در رشته‌های مختلف، تعیین شده و برای هر کدام‌شان کتاب نوشته شد.

به‌ جز تالیف کتاب‌های درسی، چاپ آنها هم ماجراهایی داشته است. معروف‌ترین این ماجراها، رقابت دو انتشاراتی علمی و امیرکبیر برای برنده شدن در مزایده چاپ کتاب‌های درسی است. در ابتدا انتشارات علمی این کار را بر عهده داشت ولی بعداً عبدالرحیم جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر که خودش هم از کار با همان علمی شروع کرده بود، توانست این امتیاز را برای ۱۲ سال به دست بیاورد. همین موضوع، باعث یک سلسله رقابت‌ها بین این دو ناشر و البته افراد دیگر شد. گران شدن قیمت کتاب‌های درسی در سال ۱۳۵۴ هم بهترین فرصت برای منتقدان جعفری بود. حتی در سال ۱۳۵۹ و دادگاه معروف جعفری هم یکی از اتهامات او اختلاس از راه تغییر تعرفه چاپ کتاب‌های درسی بود. جعفری البته این اتهام را رد کرد و گفت دولت وقت در آن سال از قصد، قیمت کاغذ را دو برابر کرده بوده تا با گران شدن قیمت تمام‌شده کتاب‌های درسی، قراردادش را با جعفری باطل کند و چاپ و سود چاپ این کتاب‌ها را خودش در دست بگیرد. می‌بینید که چه داستان پر طول و تفصیلی است، داستان کتاب‌های درسی.»

کتاب درسی به مثابه سند تاریخی

تماشاگران امروز در پایان به کتاب درس «محیط‌شناسی با تکیه بر تاریخ ایران» یا همان تاریخ معاصر کلاس سوم دبیرستان در سال ۱۳۵۷ اشاره کرد و نوشت: «کتابی که تاریخ ایران از صفویه به بعد را شامل می‌شود و در ۲۳۰ صفحه حجمش، حدود ۸۰ صفحه را به سلطنت پهلوی اختصاص داده و سعی کرده تا مثل یک برنامه تبلیغاتی برای رژیم عمل کند. در این کتاب، به جای تاریخ هجری شمسی، از تاریخ شاهنشاهی که بعدها معلوم شد، دقیق هم محاسبه نشده بوده، استفاده شده است. به‌ جز این، روایت کتاب از حوادث ایران معاصر هم بامزه است. مثلاً درباره ماجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ یا به قول این کتاب «قیام تاریخی ۲۸ مرداد ۲۵۱۲» در صفحات ۱۷۶ و ۱۷۷ کتاب این روایت را می‌خوانیم که «در دوره دوم نخست‌وزیری مصدق از یک سوی هرج‌ومرج در داخل کشور توسعه یافت و از سوی دیگر دولت مصدق به یک سلسله اقدامات غیرقانونی و اعمال زور دست زد. این اقدامات بر نارضایی مردم از دولت بیش از پیش افزود. در نتیجه عکس‌العمل‌های دولت، اوضاع به حدی پریشان گردید که زمینه برای نابودی ایران از هر حیث فراهم شد.» برای همین شاه، مصدق را عزل کرد و زاهدی را نخست‌وزیر اعلام کرد اما مصدق مقاومت کرد و «مردم شاهدوست ایران پس از آن که از نافرمانی مصدق اطلاع یافتند، بر ضد حکومت غیرقانونی مصدق قیام کردند و در روز ۲۸ امرداد سال ۲۵۱۲ جمعیت زیادی از تظاهرکنندگان به طرف منزل مصدق هجوم بردند. نیروهای انتظامی که برای جلوگیری از تظاهرات مردم در نقاط حساس پایتخت گمارده شده بودند، با مردمی که به پشتیبانی از شاهنشاه و رژیم سلطنت قیام کرده بودند، همصدا و همگام شدند و در نتیجه رستاخیز ۲۸ امرداد به ثمر رسید.»

روایت یک‌طرفه ماجرا به کنار، جالب است که به فاصله چند ماه از چاپ این کتاب، مردم نظرشان را درباره رژیم سلطنتی نشان دادند.»

آرزویش دیده شدن است

محمد می‌خواهد دیده شود!

عصای سفید

« صد نامه به صد ارگان نوشتم که یکی جوابمم را بدهد، تا اینکه وزارت نیرو بالاخره روی خوش نشان داد. قبول کردند آنجا کار کنم. خیلی سعی کردم خودم را بین آن‌ها جا بیندازم. در شروع کارم بعضی‌ از کنارم بی‌تفاوت رد می‌شدند. فکر می‌کردند چون نمی‌بینم، حتی سلام‌ و علیک هم نباید با من بکنند! باورت می‌شود؟ من با یک مجسمه برایشان فرقی نداشتم.»

او خیلی خوب می‌داند، آسمان آبی، ابر، سفید و بال‌ پروانه‌ها رنگارنگ است، اما از وقتی که به دنیا آمده رنگی به جز سیاهی نمی‌بیند؛ سیاهی‌ای که هیچ‌وقت به آن اجازه نمی‌دهد در دقیقه‌ها و ثانیه‌هایش و یا در لحظه‌های خوش زندگی‌اش نفوذ کند. او حالا یک کارشناس مسئول در وزارت نیرو است، ترم سوم کارشناسی ارشد است و چیزی نمانده که فوق لیسانش را بگیرد. با یک خانم بینا ازدواج کرده و پسرش «علی» حالا سه سال و نیمه و کاملا سالم است.

«محمد مومنی» که اکنون در آستانه 30 سالگی است، از سال‌هایی می‌گوید که لحظه‌هایش با عینک دودی و عصای سفید سر شده است.

محمد از بدو تولدش نابینا بوده و مشکل از عصب چشم‌هایش ناشی می‌شده است. این بیماری به مرور زمان هم پیشرفت کرده و تا امروز با هزینه‌های گزاف ادامه داشته است: «هزینه‌های درمان من از همان اول بالا بود. برای همین پدرم هیچ‌وقت پیشرفت نکرد. او بازاری بود و من مطمئنم اگر هزینه‌های من نبود، او یک خانه چندهزارمتری در بهترین جای تهران می‌خرید. از همان بچگی جراحی‌های زیادی به امید بهبودی پشت سر گذاشتم، اما نتیجه بر عکس بود و روز به روز بدتر شدم.»

اما مشکلات نابینایان فقط منحصر به مسائل مادی نیست. آن‌ها در دوران کودکی در روند دوست‌ پیداکردن و ارتباط با همسالان خود نیز بعضا دچار مشکلاتی می‌شوند: «در دوران مدرسه مشکلات چندانی نداشتم. در مدرسه استثنایی درس می‌خواندم و آنجا همه نابیناها دور هم جمع شده بودند. خب! از آنجا که همه مثل هم بودند، مشکل چندانی هم وجود نداشت. داستان از جایی شروع می‌شد که همسالان من یعنی آن‌هایی که معلولیتی نداشتند، به سختی مرا در جمع‌های خودشان قبول می‌کردند. البته به نظر من این موضوع از نگاه جامعه و به ویژه مسئولان ناشی می‌شد. از این‌جا به بعد بود که باید به تکاپو می‌افتادم تا خودم را میان بقیه جا کنم؛ یعنی باید خودم برای برجسته کردن توانمندی خودم تلاش می‌کردم. خیلی وقت‌ها هم از راه دعوا کردن وارد می‌شدم.»

یکی از بزرگ‌ترین مشکلات نابینایان پذیرفته‌نشدن توانمندی‌هایشان از سوی مسئولان مربوطه است که خیلی وقت‌ها باعث خدشه‌دار شدن اعتماد به نفس آن‌ها می‌شود: «بزرگ‌ترین مشکل من این است که جامعه من را به عنوان یک نابینا قبول ندارد. توانمندی من از خیلی از آن‌ها که بینا هستند، بیشتر است؛ اما انگار نمی‌خواهند من را بپذیرند. من هر پیشرفتی هم که در زندگی کرده‌ام، صرفا بر حسب تلاش‌ها و توانمندی شخصی‌ام بوده است. در محل کار قبلی‌ام، طوری فعالیت می‌کردم که یک‌بار مدیرم به من گفت گاهی یادش می‌رود نابینا هستم.»

محمد درباره چگونگی حضورش در اجتماع هم می‌گوید و اینکه پیدا کردن کار برای امرار معاش چقدر برایش سخت بوده است: «نابیناهای زیادی را می‌شناسم که پر از توانایی‌اند اما بیکار هستند. خودم صد نامه به صد ارگان نوشتم تا یکی پاسخ بدهد. تا اینکه وزارت نیرو بالاخره روی خوش نشان داد و قبول کردند که آنجا کار کنم. به عنوان کارشناس مسئول روابط‌ عمومی آنجا مشغول کار شدم. البته این را هم بگویم که آن نهاد اصلی مرتبط با ما در این زمینه هیچ کمکی به من نکرد. خیلی تلاش کردم که خودم را آنجا جا بیندازم. در بدو شروع کارم بعضی‌ها از کنارم بی‌تفاوت رد می‌شدند. فکر می‌کردند، چون نمی‌بینم، حتی سلام‌ و علیک هم نباید با من بکنند! باورت می‌شود؟ من با یک مجسمه برایشان فرقی نداشتم. البته در این باره مسئولان خیلی مقصر هستند. همین‌ رفتارها در محیط کار باعث می‌شود که نابینایان آن اعتماد نفس لازم را نداشته باشند.»

محمد مومنی

اغلب اداره‌های دولتی در ایران فضایی مشخص و متفاوت برای پرسنل معلول خود در نظر نمی‌گیرند و آن‌ها مجبورند خودشان شرایط مناسب کاری را برای خودشان مهیا کنند: «روند کار من در اداره با دیگران هیچ فرقی ندارد. من هم اندازه آن‌ها کار می‌کنم با این تفاوت که برنامه‌ای را از شرکت مایکروسافت خریده‌ام که کاملا کامپیوترم را سخنگو کرده است. موبایلم هم سخنگوست. البته همه این امکانات که می‌گویم، توسط کمپانی‌ها خارجی ارائه می‌شوند و بسیار هم گران هستند.»

یکی دیگر از مشکلاتی که نابینایان با آن مواجه هستند، کمبود منابعی است که در دانشگاه‌های ایران برایشان در نظر می‌گیرند: «خیلی وقت‌ها استادان دانشگاه به دانشجویانشان جزوه می‌دهند. موعد امتحان که می‌شود، همسرم مجبور است شب تا صبح بیدار بماند و با صدایش جزوه‌ها را برایم ضبط کند. از طرفی کتاب‌های درسی با خط «بریل» فقط تا مقطع پیش‌دانشگاهی وجود دارند و کتاب‌های صوتی هم که در مراکز خیریه و چند مجتمع دیگر وجود دارد، تعدادشان بسیار محدود است. اصلا بگذار، یک‌جور دیگر برایت بگویم. همه شما از پرینترهای معمولی در منزلتان استفاده می‌کنید اما پرینتر مخصوص نابینایان قیمتش 80 میلیون تومان است.»

محمد اما در زندگی‌ شخصی‌اش هم درجا نزده و پنج سال می‌شود که تشکیل خانواده داده است: «همسرم بیناست و همیشه همراه من. پسرم علی هم سه سال و نیمه شده است. علی هیچ مشکلی ندارد و چشم‌هایش هم می‌بینند. من و علی خیلی با هم رفیقیم؛ خیلی زیاد. به معنای واقعی احساس خوشبختی می‌کنم؛ همسر خوب، بچه خوب، خانه خودم را دارم و خیلی چیزهای دیگر. درست که حس بینایی ندارم اما سایر حواسم کاملا جمع‌اند. چند وقت پیش رفته بودم یکی از مدیران دانشگاهمان را ببینم. همین‌که در را باز کردم، گفتم: آقای دکتر! مبارک باشد؛ در اتاقتان را هم که رنگ کردید! شگفت‌زده شد و گفت: تو از کجا فهمیدی؟ هیچ‌کدام از بیناها نفهمیدند. جواب دادم: جنس در اتاق عوض شده؛ از آنجا فهمیدم.»

او از خواب‌هایش هم می‌گوید و از آرزوهایش: «یک نفر از من پرسید که نابیناها چطوری خواب می‌بینند؟ خیلی چیزها دیدنی نیست. یعنی خیلی از لذت‌های دنیا دیدنی نیستند. من خواب‌هایم را احساس می‌کنم و آن‌ها را می‌شنوم. درست است که آرزوی همه نابیناها این است که بتوانند یک روز ببیند اما من تا حد زیادی با این موضوع کنار آمده‌ام. آرزو دارم دیدم شوم. یعنی آرزو دارم توانایی‌هایم را ببیند.»

ایسنا - سهیلا صدیقی

تنبیه بدنی

جزئیاتی از تنبیه چند دانش‌آموز در روزهای اخیر

تنبیه بدنی

یک هفته پر از خبرهای مختلف درباره تنبیه چند دانش‌آموز در بعضی مدارس ایران؛ آموزش و پرورش ایران در هفته‌ای که گذشت حال و روز خوبی نداشت؛ در روزهایی که هرچند تعطیل بود، اما تعداد زیادی از ایرانی‌ها در چند روز گذشته تصاویر مربوط به چند دانش‌آموز را دست‌به‌دست کردند که معلمانشان آنها را تنبیه و زخمی کرده بودند.

به گزارش ایسنا، روزنامه «شهروند» در ادامه نوشت: ماجرا، اول از همه با انتشار خبری درباره شلاق زدن و اخراج ١٠ دانش‌آموز مدرسه شهید چمران در روستای مختارآباد شهر «رودبار جنوب» کرمان شروع شد؛ وقتی «تابناک» گزارش کرد که مدیر این مدرسه، ١٠ نفر از دانش‌آموزانش را به جرم نپرداختن ٣٠‌ هزار تومان حق ثبت‌نام شلاق زده و از مدرسه اخراج کرده است. بعد از آن در شبکه‌های اجتماعی و سایت‌های خبری فیلمی منتشر شد که در آن، این دانش‌آموزان با تأیید خبر شلاق خوردنشان به‌دلیل نداشتن استطاعت مالی، ماجرا را توضیح می‌دادند اما بعد از آن «پهلوان» رئیس آموزش و پرورش شهرستان رودبار جنوب این خبر را تکذیب کرد و آن را کذب محض دانست.

پس از او «محمد محسن‌بیگی»، رئیس آموزش و پرورش استان کرمان هم با تکذیب این خبر، رسانه‌هایی که این خبر را منتشر کردند، به خیانت در حق افکار عمومی متهم کرد. بعد از آن هم اداره آموزش و پرورش کرمان در اطلاعیه‌ای اعلام کرد که «فیلم و مصاحبه تنبیه بدنی و اخراج دانش‌آموزان شهرستان رودبار جنوب، منتشرشده در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، کذب محض و مغرضانه است.»

دانش‌آموزی که سرش شکست

اما همه ماجرای تنبیه‌های بدنی دانش‌آموزان در هفته گذشته این نبود. «محمدپارسا طاهری»، دانش‌آموز پایه نهم متوسطه در مدرسه «ن» منطقه ٩ تهران یکی دیگر از دانش‌آموزانی بود که آقای «ش»، معلم او یکشنبه هفته گذشته او را تنبیه بدنی کرد. «محمدپارسا» که به دلیل هل داده شدن توسط معلمش، سرش در برخورد با چارچوب در کلاس شکسته و سه بخیه خورده است، در گفت‌وگو با «شهروند» از ماجرای یکشنبه، ١٨ مهر امسال این‌طور می‌گوید: «ساعت ٩ و ١٠ دقیقه صبح، سر کلاس بودیم. دانش‌آموز نیمکت جلویی من داشت از روی کتاب روخوانی می‌کرد که یک دفعه مدادهای بغل‌دستی‌اش روی زمین افتاد و او خم شد تا آنها را بردارد. بعد از آن معلم فکر کرد که ما باعث شدیم کلاس بی‌نظم شود و او که روخوانی می‌کرد، بخندد. قبل از آن‌که به سراغ من بیاید، سراغ یک دانش‌آموز دیگر که نمی‌دانم چه کار می‌کرده، رفت و گفت از کلاس برو بیرون، بعد دستش را پیچاند، کمرش را فشار داد و بعد آمد سمت من و گفت برو بیرون کلاس؛ همان موقع سه بار محکم زد پشت‌سر من و سومین ضربه‌اش باعث شد که گوشم سوت بکشد. من بلند شدم که از کلاس بیرون بروم. او دم در کلاس از پشت‌سر زد به سرم و سرم از جلو خورد به چهارچوب و سرم از قسمت پیشانی شکست.»

او ادامه می‌دهد: «دوربین روبه‌روی کلاس ما این اتفاق را ضبط کرده است، چون کلاس ما روبه‌روی دفتر ناظم مدرسه است. بعدش من پایین رفتم و ناظم گفت برو صورتت را بشور، رفتم دفتر مدیر و برایش تعریف کردم، بعدش معلم را آوردند، مدیر مدرسه از او پرسید شما زدی؟ گفت داشت می‌رفت بیرون زدم پشت ‌سرش و سرش خورد به چهارچوب در.»

«محمدپارسا» می‌گوید که حالا سمت چپ پیشانی‌اش شکسته و سه بخیه خورده است: «وقتی پدر و مادرم به مدرسه آمدند و موضوع را فهمیدند، تصمیم گرفتند که این ماجرا را از طریق مراجع قضائی پیگیری کنند؛ به همین دلیل ما همان موقع از مدرسه به پزشکی قانونی، آموزش و پرورش منطقه ٩ و بعدش به بیمارستان رفتیم. مسئولان آموزش و پرورش منطقه ٩ حرف‌های ما را به‌طور کامل شنیدند و تقصیر معلم را قبول داشتند؛ دیروز هم به پدر و مادرم گفته‌اند که معلممان ممنوع‌التدریس شده است ولی تا الان برگه کتبی در این‌باره به ما نداده‌اند؛ البته این موضوع را از بچه‌ها پرسیدم و آنها گفتند که معلم به مدرسه نیامده و یک معلم دیگر را به جایش آورده‌اند.»

او ادامه می‌دهد: «همان شب که آمدیم از آموزش و پرورش زنگ زدند و گفتند که با مدیر و همان معلم می‌خواهند به خانه ما بیایند، تا این‌که فردایش قرار شد فقط از آموزش و پرورش بیایند؛ ولی با مدیر و معلم آمدند و ما هم به احترام آنها به خانه‌مان راهشان دادیم. آنها آمده بودند که از ما رضایت بگیرند و پدرم گفت رضایت نمی‌دهم. معلم دینی ما حتی یک‌بار هم از من عذرخواهی نکرد؛ فقط به من گفت کارم اشتباه بوده است.»

پدر «محمدپارسا طاهری» هم در گفت‌وگو با «شهروند» می‌گوید که امروز، شنبه، قرار است شکایت او در این‌باره در دادگاه بررسی شود: «ما در حوزه قضائی پیگیری‌های خودمان را می‌کنیم. در حال حاضر مقام قضائی به کلانتری دستور داده که مأمور کلانتری بفرستد تا بیایند در این‌باره تحقیق کنند و گفته‌اند شنبه صبح بیایید دادسرا؛ بعدش هم معلم احضار می‌شود.»

او ادامه می‌دهد: «در حال حاضر ما درباره وضع پسرمان در این مدرسه نگرانیم؛ نگران این‌که مشابه این معلم را در مدرسه داشته باشیم و بچه‌های دیگر را هم تنبیه کنند. ما همیشه پیگیر وضع روحی و جسمی فرزندمان هستیم اما خیلی‌ها از این اتفاقات باخبر نمی‌شوند؛ ما هدفمان این است که در این‌باره اطلاع‌رسانی شود، قانون جدی‌ای تصویب شود و برخورد جدیدی با این موضوع شود. این درست است که از طرف آموزش و پرورش منطقه ٩ همه‌جانبه با ما ابراز همدردی شد؛ ولی این موضوع، کار این معلم را توجیه نمی‌کند و امیدوارم دیگر شاهد تکرار این نوع حوادث نباشیم.»

مدیر مدرسه، مدیر اداره آموزش و پرورش منطقه ٩ و مسئول روابط عمومی این اداره اما با وجود تماس‌های مکرر «شهروند» با این مسئولان، پاسخی به تماس‌ها ندادند و مسئول روابط عمومی اداره آموزش و پرورش منطقه ٩ هم به «شهروند» گفت که اجازه ندارد در این‌باره صحبتی کند.

تنبیه بدنی دانش‌آموز بمپوری و استعفای مدیرکل آموزش و پرورش

«قصیر  قادری»، دانش‌آموز دبستان ادیب روستای خیرآباد بمپور در ایرانشهر استان سیستان‌و‌بلوچستان یکی دیگر از دانش‌آموزانی بود که در ١١ مهر، معلمش او را کتک زد؛ از شدت جراحات در بیمارستان بستری شد و بعد تصویر چشم‌های بادکرده و صورت کبود او موجی از ناراحتی را در میان ایرانی‌ها به راه انداخت؛ شاید همین دست به دست چندصدباره تصاویر او در شبکه‌های اجتماعی بود که باعث شد مدیر آموزش و پرورش منطقه بمپور شهرستان ایرانشهر استعفا دهد.

«قصیر قادری»، دانش‌آموز پایه پنجم ابتدایی دبستان ادیب روستای خیرآباد منطقه بمپور ایرانشهر که حالا در بیمارستان ایران ایرانشهر بستری است، درباره ماجرای تنبیه شدنش گفته است: «مصدوم‌شدن من یک حادثه بود؛ زیرا من و یکی از همکلاسی‌هایم با هم درگیر شدیم که معلم دخالت کرد و گفت چرا دعوا می‌کنید و بعد این اتفاق افتاد. معلم برای ترساندن من شیلنگی را در هوا تکان می‌داد که به صورت اتفاقی با حرکت سر من این شیلنگ به چشمم برخورد کرد و این حادثه رخ داد. من معلم خود را دوست دارم و می‌دانم هیچ عمدی در کار نبوده است.»

هرچند این دانش‌آموز، این اتفاق را یک حادثه اعلام کرد، اما ابعاد این ماجرا آن‌قدر بود که «فریدون دامنی»، رئیس آموزش و پرورش منطقه بمپور از سمتش استعفا کند و در متن استعفایش خطاب به مدیرکل آموزش و پرورش سیستان‌و‌بلوچستان بنویسد: «با توجه به تنبیه بدنی دانش‌آموز در حوزه مسئولیت اینجانب و نظر به حساسیت موضوع و این‌که شاید قصوری از طرف اینجانب در امر نظارت و توجیه زیر مجموعه صورت گرفته باشد به احترام دانش‌آموز عزیز و خانواده‌اش و همچنین به حرمت افکار عمومی که به حق در این قضیه جریحه دار شده استعفای خویش را از مسئولیت آموزش و پرورش بمپور تقدیم می‌دارد. باشد که دیگر شاهد اینگونه حوادث در مجموعه دستگاه مقدس تعلیم و تربیت نباشیم ان‌شاءالله.»

باز هم اما این همه ماجرا نبود؛ هفته گذشته، هنوز یک روز از تکذیب خبر شلاق‌زدن دانش‌آموزان روستای مختارآباد استان کرمان به دلیل ناتوانی در پرداخت حق ثبت‌نام مدرسه نگذشته بود که این‌بار «ایرنا» از کتک خوردن دانش‌آموزان مدرسه‌ای در شهر «کلاله» استان گلستان توسط معلمشان خبر داد. «محمدرضا سنچولی»، سرپرست آموزش‌ و پرورش کلاله هم با تأیید این خبر گفت که این ماجرا صبح روز دوشنبه ١٩ مهر در کلاس هشتم مدرسه پسرانه طالقانی این شهر رخ داده و درجریان آن، یکی از معلمان مدرسه، دانش‌آموزان را پای تخته خواسته و مورد ضرب و شتم قرار داده است.

به گفته‌ او، «به دنبال این حادثه، پدر ٢نفر از دانش‌آموزان، فرزندان خود را به دکتر برده و تحت معاینات اولیه قرار داده‌اند و گزارش ماجرا را هم به صورت کتبی دراختیار حراست مدیریت آموزش ‌و پرورش کلاله گذاشته‌اند.» سرپرست آموزش و پرورش «کلاله» با بیان این‌که «موضوع از طریق کانال‌های مختلف و همچنین حراست آموزش و پرورش، تحت بررسی و رسیدگی قرار دارد» گفته است که «پس از پایان تحقیقات و جمع‌آوری مستندات درجهت رفع هرگونه شبهه، اطلاع‌رسانی خواهد شد.»

سایت محلی «کلاله‌خبر» هم به نقل از پدر یکی از دانش‌آموزان مضروب دراین‌باره نوشته است: «در این ماجرا دونفر از دانش‌آموزان اقدام به فرار کردند که با تعقیب معلم و هل دادن آنها توسط این معلم، یکی از دو دانش‌آموز با برخورد به دیوار راه‌پله کنترل خود را حفظ می‌کند. دو دانش‌آموز هم که از جثه کوچکی برخوردار بودند، متحمل ضرباتی از سوی معلم شدند آثار ضرب و شتم روی گردن وی به وضوح دیده می‌شود.»

یکی از دانش‌آموزان مضروب هم درباره‌ جزییات این ماجرا گفته است: «زنگ سوم بود؛ کلاس «تفکر و سواد رسانه‌ای» داشتیم. معلم ما هنوز نیامده بود. من و دوستانم تصمیم گرفتیم برای نوحه‌خوانی شب درمسجد محل تمرین کنیم و شروع کردیم به نوحه‌خوانی و سینه‌زنی. ناگهان معلم کلاس دیگری سر کلاس ما آمد و روی صندلی نشست و گفت: چه کسی نوحه‌خوانی می‌کرد و ما هم گفتیم‌: آقا اجازه ما. به سمت معلم رفتیم و آنجا ایستادیم اما ناگهان و درکمال ناباوری دیدیم که معلم با ما برخورد کرد.»

معاون حقوقی وزیر آموزش و پرورش: آئین‌نامه انضباطی مشکلی ندارد

در سال‌های گذشته اما هروقت تنبیه بدنی یا روانی در مدرسه‌ای اتفاق افتاده، این کارشناسان حوزه آموزش و پرورش بوده‌اند که گفته‌اند دیگر وقت آن است که آئین‌نامه انضباطی مدارس تغییر کند و معلمان قبل از ورود به مدارس، تست روانشناسی شوند.

حالا دیگر مدت‌هاست که تقریبا ماهی نیست که خبری از تنبیه جسمی دانش‌آموزان درمدارس مناطق مختلف ایران به گوش نرسد؛ موضوعی که مسئولان آموزش‌ و پرورش می‌گویند آن را جدی پیگیری می‌کنند و تلاش‌شان را می‌کنند که کمتر شود، اما این‌طور که به نظر می‌رسد حالا دیگر باید تنبیه‌های روحی و تبعیض‌آمیز را هم به فهرست دیگر تنبیه‌ها اضافه کرد؛ اینها همه درحالی است که در آئین‌نامه انضباطی مدرسه و شرایط تنبیه و تشویق، آمده است که هرنوع تنبیه اینچنین ممنوع است؛ مثلا در ماده ٧٧ این آئین‌نامه آمده است: «اعمال هرگونه تنبیه دیگر از قبیل اهانت، تنبیه بدنی و تعیین تکالیف درسی جهت تنبیه ممنوع است و در اِعمال تنبیهات نباید بین دانش‌آموزان تبعیض و استثنایی قایل شد.»

«مصطفی ناصری‌زنجانی»، معاون حقوقی و امور مجلس وزیر آموزش و پرورش اما در گفت‌وگو با «شهروند» می‌گوید: درحال حاضر نیازی به تغییر آئین‌نامه انضباطی مدارس وجود ندارد: «ما در آموزش و پرورش از دو مسیر این تنبیه‌ها را پیگیری می‌کنیم، یکی از طریق آموزش است، ما بررسی کردیم که اصولا چرا تخلفات رخ می‌دهد که متوجه شدیم افراد نمی‌دانند تنبیه کردن دانش‌آموزان، خلاف است، برهمین اساس، ما‌ سال گذشته با دفتر حقوقی آموزش و پرورش، دفتر هیأت‌های رسیدگی به تخلفات و هیأت ارزیابی عملکرد در آموزش و پرورش دوره‌های آموزشی برای مدیران مدارس و روسای مناطق، برگزار کردیم و ٧٠‌ هزار نفر را با هماهنگی دفتر منابع انسانی این وزارتخانه، آموزش ضمن خدمات دادیم.»

او ادامه می‌دهد: «بررسی‌های ما نشان داد که در برخی مناطق، معلمان نمی‌دانستند که تنبیه دانش‌آموز خلاف است، دربرخی مناطق هم این موضوع نیاز به یادآوری داشت. البته این دوره‌های آموزشی تنها درباره تنبیه دانش‌آموزان نبود، درباره کل تخلفات بود.»

به گفته او، مرجع رسیدگی به تخلف‌ها، هیأت‌های رسیدگی به تخلف‌هاست: «افراد متخلف در مدارس هم به این هیأت فرستاده می‌شوند، به همکارانمان هم سپردیم که در این پرونده‌ها به متخلفان، رحم نکنند، چراکه عاطفه خانواده‌ها مطرح است، با این افراد درهمان هیأت‌ها برخورد می‌شود و مجازات‌هایی هم برایشان درنظر گرفته شده است.»

او درباره ضرورت اعمال تغییر و اصلاح آئین‌نامه انضباطی مدارس، هم می‌گوید: «این آئین‌نامه خیلی مشکلی ندارد، قدیمی، اما کامل است و می‌توان براساس آن تنبیه دانش‌آموز را تخلف دانست. براساس بندهای قانون رسیدگی به تخلفات، هرکس دانش‌آموز را تنبیه کند، ما می‌توانیم با او برخورد کنیم. در این زمینه ما قانون و آئین‌نامه کم نداریم، به همین دلیل خیلی تغییر این آئین‌نامه انضباطی را ضروری نمی‌دانیم.»

تهران امروز

محله شاپور منطقه 12- گذر مستوفی


توقف ممنوع

 توقف ممنوع

بازی با خرس قهوه ای

بازی با خرس قهوه ای عظیم الجثه در پارک وحش اوتیسویل نیویورک


روز سرزمین مادری

مراسم روز سرزمین مادری در شهر کی یف پایتخت اوکراین




مراسم روز سرزمین مادری در شهر کی یف پایتخت اوکراین

وقتی در ایران همه کارشناس همه‌چیز هستند

باید اجازه بدهیم کارشناسان مذهبی در مورد مسائل مذهبی، کارشناسان اقتصادی در مورد مسائل اقتصادی، کارشناسان سیاسی در مورد مسائل سیاسی و ... سخن بگویند.

به گزارش ایسنا، «عصر ایران» نوشته است: مسعود پزشکیان نماینده مردم تبریز و نایب رییس مجلس شورای اسلامی در یکی از برنامه‌های تلویزیونی باز هم اعلام کرد که از FATF سر در نمی‌آورد.

او در اظهارنظری صریح گفت: در کمیسیون من گفتم سر در نمی آورم. گفتند تو خیلی آدم خوبی هستی، سر در نمی‌آوری، اما خود کسانی هم که این حرف را می زدند سردرنمی‌آوردند اما می گفتند سر در می آوریم. من در سه چهار ماه مطالعات زیادی کردم. تازه فهمیدم خیلی پیچیده تر از آن است که من نوعی تصمیم بگیرم. یه یک کتاب و دو کتاب که همه جا را هم که لازم بود رفتم دیدم، نمی توان با دو سه کتاب نظر داد. به همین خاطر است که گیر داریم و نمی توانیم مشکلات را حل کنیم.

این اظهارنظر شجاعانه مسعود پزشکیان را باید قدر نهاد و از دیگر افراد سیاسی و مذهبی درخواست کرد در مورد مسائلی که اطلاع ندارند سخن نگویند. این روزها ما شاهد هستیم بسیاری از افراد در مورد مسائل تخصصی اظهار نظر می‌کنند بدون اینکه حتی اطلاع کوچکی از آن داشته باشند. آنها تنها بر اساس شنیده‌هایشان اظهارنظرهای صریح می‌کنند.

همین ماجرای FATF نمونه بارز این معناست. بعد از اینکه این مسأله در دولت روحانی مطرح شد و وزیر اقتصاد آن را امضا کرد صداهای اعتراض در کشور بلند شد. بسیاری از کسانی که فریاد واسلاما در ماجرای FATF سر دادند حداقل در روزهای اول اصلا نمی‌دانستند ماجرا چیست. فقط به این واسطه که مخالف دولت روحانی هستند صدای اعتراض خود را بلند کردند.

سؤالی که در این میان مطرح است این مسأله است که اگر ما واقعا این همه کارشناس اقتصادی آنهم در سطح بین الملل داریم، چرا وضعیت اقتصادی کشور اینگونه نابسامان است؟

ماجرای برجام نمونه دیگر این معناست. بسیاری از موافقان و مخالفانی که در مورد برجام صحبت می‌کردند حتی یک بار هم متن توافقنامه را نخوانده بودند. از آنجا که این توافق وارد فضای سیاست شده بود همه بدون اینکه تخصصی در آن داشته باشند از برجام سخن می‌گویند و حتی نظر کارشناسان مسائل بین المللی را رد می‌کنند.

این اظهار نظر در مورد همه مسائل، درباره تمام روسای جمهور‌ ایران صدق می‌کند. روسای جمهور ایران بنابر پستی که دارند به جلسات و همایش‌های مختلف دعوت می‌شود. رییس دولت هم طبق عادت به این درخواست‌ها لبیک می‌گوید و در همایش‌های مختلف حضور پیدا می‌کند و به سخنرانی می‌پردازد. شاید رئیس‌جمهور هیچ اطلاعی مثلا از پرستاری، معدن، آب و ... نداشته باشد اما چون رئیس‌جمهور است در مورد این موضوعات سخن می‌گوید و جالب این است که همه سخنرانی رئیس دولت را تایید می‌کنند.

از این نمونه‌ها بسیار است. در ایران بسیاری افراد در مورد مسائلی که اطلاع ندارند اظهار نظر می‌کنند. چه خوب می‌شود که یاد بگیریم در مورد مسائلی که اطلاع نداریم اظهار نظر نکنیم و اجازه بدهیم کارشناسان در مورد مسائل مختلف صحبت کنند.

اجازه بدهیم کارشناسان مذهبی در مورد مسائل مذهبی، کارشناسان اقتصادی در مورد مسائل اقتصادی، کارشناسان سیاسی در مورد مسائل سیاسی و ... سخن بگویند.

بیایید از همین امروز این تمرین را شروع کنیم. اگر در مورد مسأله‌ای مطالعه نکردیم و اطلاعی نداریم، سخن نگوییم. شنیده‌ها هیچ وقت منبع خوبی برای دانسته‌های یک انسان نیست.

جایزه نوبل ادبیات

مقایسه «موراکامی» با «دی‌کاپریو»!


موراکامی

چندین سال است «هاروکی موراکامی» را یکی از شانس‌های جایزه نوبل ادبیات می‌دانند اما  آکادمی نوبل این دوره ‌هم با انتخاب «باب دیلن»، هواداران این نویسنده ژاپنی را دلسرد کردو آن‌ها را به واکنش در فضای مجازی واداشت.

به گزارش ایسنا، «باستل» نوشت: از «هاروکی موراکامی» امسال هم به عنوان یکی از شانس‌های کسب نوبل ادبیات نام برده می‌شد. وب‌سایت «لدبروکس» شانس او را یک به چهار می‌دانست، اما آکادمی سوئدی نوبل «باب دیلن» خواننده و ترانه‌سرای آمریکایی را به عنوان برنده سال ۲۰۱۶ مهم‌ترین جایزه‌ ادبی جهان برگزید. دوست‌داران نویسنده «کافکا در کرانه» در واکنش به این خبر، او را «دی‌کاپریو» نوبل ادبیات خواندند.

طی دو روز گذشته چهره‌های سرشناس عرصه‌های مختلف سیاست، هنر و ادببیات نسبت به برگزیده شدن «باب ‌دیلن» به عنوان برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۶ واکنش‌های متضادی نشان داده‌اند؛اما بی‌شک بخشی از مخالفان این انتخاب، هواداران «هاروکی موراکامی» ژاپنی هستند که هر سال پس از تعلق نگرفتن نوبل ادبیات به نویسنده محبوبشان، صفحه‌های اجتماعی را از اعتراض‌های خود پر می‌کنند.

هاروکی موراکامی

معروف‌ترین توییت طرفداران «موراکامی» از آنِ دختری هندی است که نوشته: «هاروکی مورکامی» آخر «لئوناردو دی‌کاپریو» ‌نوبل ادبیات می‌شود.

این جمله اشاره دارد به موفق نشدن طولانی‌مدت «‌دی‌کاپریو» در کسب جایزه اسکار. بازیگر «تایتانیک»‌ و «بازگشته» سرانجام در سال جاری میلادی پس از ۲۰ سال  صبر و چهاربار نامزد شدن، موفق شد تندیس اسکار را در دست بگیرد.

برخی از کتاب‌دوستان شباهت‌های دیگری هم بین  «موراکامی» و «دی‌کاپریو» پیدا کرده‌اند؛ هر دو آن‌ها در کارشان ریسک می‌کنند، آقای نویسنده به سراغ سبک رئالیسم جادویی رفته و «دی‌کاپریو» از ایفای هیچ نقشی هراس ندارد. هنرپیشه‌ «الماس‌ خونین» نقش شخصیت‌های تاریخی چون «جی‌. ادگار هوور» و «هوارد هیوز» را بازی کرده و «موراکامی» طی ۲۵ سال نویسندگی، به سراغ تم‌های تاریخی و فلسفی رفته است.

مهم‌ترین شباهت آن‌ها هم شاید این باشد که «‌دی‌کاپریو» پیش از کسب اسکار، چندین جایزه مهم بین‌المللی را در کارنامه‌اش ثبت کرده و هواداران «موراکامی» بر این باورند که این اتفاق پس از کسب جایزه‌های مختلف باید درباره او و نوبل ادبیات رخ بدهد.

یکی دیگر از طرفداران این داستان‌نویس در توییترش نوشته: ‌همین الان این جمله را روی کمرم تتو کردم: «هاروکی موراکامی» کسب جایزه نوبل را به تو تبریک می‌گویم.

باب دیلن

 همان‌طور که «ایروین ولش» و «جیمز وودز» از تعلق گرفتن نوبل ادبیات به «باب دیلن» متعجب و عصبانی شدند، یکی از هواداران «موراکامی» هم اعتراض خود را این‌گونه بیان کرد:نوبل ادبیات برای «باب دیلن»؟ مردی که در واقع یک شخصیت در رمان «هاروکی موراکامی» است؟ «موراکامی» کی باید نوبل را ببرد؟

«هاروکی موراکامی» ۶۷ ساله بیش‌تر کتاب‌هایش را به سبک سوررئال به نگارش درآورده‌ است و آثارش تاکنون به بیش از ۵۰ زبان برگردانده شده‌اند. هر سال نام این نویسنده به عنوان یکی از نامزدهای نوبل ادبیات بر سر زبان‌ها می‌افتد، اما او هنوز موفق به کسب این افتخار نشده است. از معروف‌ترین کتاب‌های «موراکامی» که یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر است می‌توان به «کافکا در کرانه»، «جنگل نروژی» و جدیدترین اثرش «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش» اشاره کرد.

کارگران شیفت کار

مشکلات کارگران شیفت کار

اخبار تکان دهنده ای از حوادث کار رخ داده در کارخانه های بزرگی چون ذوب آهن ، ایران خودرو، کارگران پروژه ای نفت، پتروشیمی ها در شیفت های متوالی حکایت دارد که از تبعات این گونه کارهاست و گاه در رسانه ها منتشر می شود که این همه واقعیت نیست.
هر چند آمار دقیقی از این حوادث منتشر نمی شود و در بایگانی این شرکت ها مدفون می شود اما در آخرین حادثه ای که برای دومین بار برای سرویس رفت و آمد کارگران شیفت کار ایران خودرو به دلیل خواب آلودگی راننده در شهریور 95 اتفاق افتاد و دو کارگر کشته شدند ما را بر آن داشت تا موضوع مشکلات کارگران شیفت کار  را بررسی کنیم.

در کارهای شیفتی به دلیل برهم خوردن زمان خواب انسانها ، خستگی مفرط، افسردگی، دعواهای خانوادگی، طلاق، فرزندان عصبی و در نهایت فروپاشی خانواده ها و کاهش طول عمر را در پرسش های میدانی دریافت کرده ایم.
متاسفانه در کارخانه های بزرگ برای حل این مشکلات که به عدم بهره وری لازم منتج می شود، هیچ تحقیق و راهکاری ارایه نگردیده است. آمار میدانی ما از کارخانه هایی چون ایران خودرو و ذوب آهن حاکی از این است که آمار طلاق، خستگی مفرط، افسردگی در این کارخانه ها شایع است و موضوع اعتیاد و خودکشی در میان کارگران پروژه ای به یک امر عادی بدل شده است.
اکثر کارگران برای اینکه معضل خانه به دوشی و گرانی مایحتاج زندگی را حل کنند رو به اضافه کاری آورده و حتا گاه 2 شیفت متوالی کار می کنند. در اواخر دهه 80 شمسی کارگری که بیش از 4 روز متوالی به خانه نرفته بود و بصورت شیفتی کار می کرد ، در میان پالت ها به خواب رفته و توسط لیف تراک کارخانه ایران خودرو در نیمه های شب زیر گرفته شد و کشته شد.
در میان کارگران پروژه ای نفت که در جنوب ایران کار می کنند سختی کار و دوری از خانه و گرمای طاقت فرسا به کسانی که بیش از 12 ساعت کار می کنند آسیب اختلالات روانی  بطور روز افزونی نمایان است. این کارگران که دوری از خانواده و عقب افتادن بیش از 4 ماه حقوق را نیز در میان مشکلات خود دارند با روحیه ای بیش از بیش خراب به افسردگی و اعتیاد و خودکشی روی می آورند.
آیا هنگام آن نرسیده که کارخانه های سودآوری همچون ایران خودرو دست به ایجاد و استخدام روانشناسانی بزنند تا با تحقیقات جامع به رفع موضوع تبعات فشارکار و شیفت های متوالی  برروی کارگران به خصوص کارگران شیفتی بکنند.
هر چند می توان با چند توصیه پزشکی بخشی از این بیماری ها را کاهش داد ، اما بودن یک تیم روان پزشک در این گونه کارخانه ها باید الزامی شود.
ما به کارگران توصیه می کنیم بر طبق تحقیقات روان پزشکان از خوردن نوشابه های گازدار و داروهای خواب آور خوداری کنند. در عوض از تابش نور خورشید در صبح گاهان به مدت 1 ساعت  استفاده کرده و 6 ساعت قبل از خواب به ورزش بپردازند تا چرخه خواب آنها توسط ساعت درونی اشان تنظیم گردیده و خواب راحت و عمیقی داشته باشند.
ما از سازمان بین المللی کار می خواهیم چون این مشکل همه کارگران در جهان می باشد، کمیته ای در این سازمان تشکیل و همه کشورهایی را که در آن کارگران بصورت شیفتی کار می کنند را ملزم به ایجاد بخش های تحقیقات ایمنی روانی کرده و کارگران مورد معاینه دوره ای روان پزشکان قرار گیرند..
ما از سازمان بین المللی کار می خواهیم این به عنوان یک حق و به صورت مقاوله نامه ای جدا در سازمان بین المللی کار مصوب و به دولتها ابلاغ شود.
ما از فدراسیون جهانی اینداستریال می خواهیم این خواسته را در صدر پیگیری های خود بگذارد و تا نتیجه نهایی دست از پیکار بر ندارد.
سندیکای کارگران فلزکارمکانیک