درباره ١٢ خانواده که ٤٠ سال است در پارک چیتگر به حال خود رها شده‌اند فراموش شدگان

درباره ١٢ خانواده که ٤٠ سال است در پارک چیتگر به حال خود رها شده‌اند
فراموش شدگان
ماموران سرشماری با دیدن عکس های هوایی، این منطقه را پیدا کردند ساکنان این منطقه در تمام این سال ها بدون گاز، آب آشامیدنی و تلفن زندگی کرده‌اند

فروغ فکری| «بیایید پارک چیتگر. خانه‌های سازمانی. پلاک هم نداریم.» آدرس ١٢خانواده ساکن در جنگل چیتگر همین است. تمام آن صد نفر وقتی می‌خواهند آدرس خانه‌های سیمانی و بدون پلاک‌شان را به دوست و آشنا بدهند می‌گویند جنگل. درست وسط جنگل چیتگر، کنار کاج‌ها و سروهای نقره‌ای دو ساختمان می‌بینید «ما چهل و چند سال است در آن ساکنیم».  هر ٦ خانواده در یکی از دو ساختمان سیمانی زندگی می‌کنند و تمام این سال‌ها لابه‌لای درختان بدون گاز، آب آشامیدنی، تلفن و راه ارتباطی عمر گذرانده‌اند‌.
فراموش شدیم
ورودی خانه‌ها سنگ‌چین است. سنگ‌ها به شکل هلالی روی هم چیده شده‌اند و دالان ساخته‌اند. آن دالان سنگ‌چین شده که تمام می‌شود، چشم منتظر است تا خانه‌هایی چوبی ببیند با دودکش. از آنها که کارت پستال می‌شوند و باید هدیه دادشان به دوست و آشنا. اما فقط سیمان است و چند پنجره با پرده‌های آویزان. مردها، بازنشسته سازمان جنگل‌ها و مراتع‌اند. هنوز یکی از بین‌شان کار می‌کند. هر روز می‌رود کرج و برمی‌گردد جنگل. یکی از مردها آلزایمر دارد. دیگری جانباز است. قطع عضو در سال ٦٧ و خانواده‌ای‌ بدون سرپرست هم طبقه اول یکی از ساختمان‌ها ساکن است. «مثل خواهر و برادریم با هم. سال‌های زیادیه که تو این سختی با همدیگه زندگی کردیم». یکی از ساکنان می‌گوید که با همسایه‌اش آمده برای پیاده‌روی. در مسیر خاکی که دور تا دورش خالی است. «ام‌اس دارم. از استرس زندگی تو جنگل. خصوصا این یک‌سال که دور تا دورمون رو بستن خیلی بدتر شدم. دختر جوون دارم. چطور می‌شد بره سرکار؟ کارش رو ول کرد.» چند دختر جوان دیگر هم همین وضعیت را دارند. هرکدام که کاری داشتند رها کردند تا ساکنان همیشگی جنگل شوند. «این اطراف خیلی خطرناک شده. معتاد داره و کلی جرم اتفاق میفته. نمیشه رفت‌وآمد کرد. جا موندیم اینجا.» زن می‌گوید و بعد هم آقای شعبانی را صدا می‌زند. شعبانی سرش را از لابه‌لای پرده‌ پنجره بیرون می‌آورد. صدایش بی‌رمق است. می‌گوید صبر کنید تا بیایم. جانباز است و برای آمدن از طبقه سوم زمان می‌خواهد. پایش که به ورودی ساختمان می‌رسد، نفس تازه می‌کند. انگار باری از قفسه‌ سینه‌اش برداشته شده باشد. «سال ٤٢ این خانه‌ها برای کارمندان جنگل‌بانی ساخته شد و بعد هم تعدادی از کارمندان اداره منابع طبیعی اومدن اینجا. سال ٦٨ این منطقه به غیر از خانه‌های مسکونی به بنیاد شاهد واگذار شد. اما بعدها جنگل زیر نظر شهرداری قرار گرفت. اومدیم اینجا فراموش شدیم. انگارنه‌انگار که کسی اینجا ساکنه. هیچ‌کس سراغی از ما نمیگیره. هیچ‌کس نمیدونه وسط جنگل که نباید ساخت‌وساز بشه، سال‌هاست خونه ساخته شده و عده‌ای اینجا زندگی می‌کنن».
ساکنان خانه‌ها، به آنها که به دیدارشان می‌آیند می‌گویند منتظر راه آسفالت نباشید. حالا یک سال است که دور تا دورمان را هم بسته‌اند و تنها راه آسفالتی که داشتیم را برای راه‌اندازی پیست دوچرخه‌سواری بانوان گرفته‌اند. حالا شده‌ایم محصور
در جنگل.
 برای اهالی این دو ساختمان، بوی کاج و خنکای جنگل قوت غالب روز و شب است. سال‌ها از برق‌دارشدن‌شان می‌گذرد اما هنوز به رسم قدیم از کپسول گاز و پیت‌ نفت برای گرم کردن خانه استفاده می‌کنند. همان پیت نفتی که جا خوش کرده کنار منبع و چاه آب. درست کنار دو ساختمان تا اگر مادر پیر آقای شعبانی خواست نفت بردارد، سرگردان جنگل نشود. چاه آب هم هست برای وقت‌های طولانی که آب قطع می‌شود. آب لوله‌کشی برای خوردن نیست و باید آب بخرند مثل کپسول‌های گاز؛ کپسول‌هایی که برای‌شان می‌آورند. ماموران با کپسول گاز، از ورودی جنگل چیتگر می‌آیند و جاده خاکی را تا ته می‌روند. بعد از آن خاکی‌ها دیگر انگار دنیا تمام شود. می‌شود برهوت. خالی از سکنه. فقط آن ورودی هلالی با دورچین سنگ نشان از زندگی است. همان‌جا که کم‌کم کاج‌ها رخ نشان می‌دهند و بعد دو ساختمان سیمانی. شعبانی می‌گوید این خانه‌ها در زمان ساخت استادیوم آزادی و برای مدیرکل‌ها ساخته شده‌اند. 

اطلاعات بیشتر در منبع:http://shahrvand-newspaper.ir/News:NoMobile/Main/87493/

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.