روزنامه اعتماد - علی مطلب زاده: «فکر میکنم پیشکسوتتر از من هم خیلیها هستند. پیشکسوت مثل همان کلمه استاد خیلی نابجا مصرف میشود. یادم هست که یک بار در موزه هنرهای معاصر در برنامهای که جمعیت زیادی شرکت کرده بودند با آقای آیدین (آغداشلو) راه میرفتیم و حرف میزدیم. یکی از پشت سر ما صدا زد: استاد! آیدین برگشت و به او گفت: هیس، الان همه برمیگردند! من فکر میکنم که تجربه و پرکاری در این القاب هیچ نقشی نداشته باشد. به هر حال متاسفانه اینها لقبهایی است که در جامعه ما زیاد به کار برده میشود. » کامبیز درمبخش در مورد خودش و هنرش راحت صحبت میکند، صحبتهایی که اگرچه ممکن است در بعضی از بخشهایش این برداشت وجود داشته باشد که بیشتر قصد تعریف از خودش را داشته باشد اما این طور نیست.
کامبیز درمبخش واقعا پرکار است. نمونهاش نمایشگاهی است از طرحها، نقاشیها و عکسهای کامبیز درمبخش که در گالری آریانا برگزار شد؛ نمایشگاهی با عنوان «آتیش زدم به مالم» با بیش از ٥٧٠ طرح، نقاشی و عکس با قیمتهای مختلف، از چندصد هزار تومان گرفته تا چند میلیون. درمبخش در این سالها به خاطر همین پرکاری هر سال چهار یا پنج نمایشگاه هم برگزار کرده است. او در این بین به سراغ نقاشی هم رفته است چراکه به قول خودش قبل از آنکه طراح و کاریکاتوریست باشد نقاش بوده است.
او سال گذشته چند نمایشگاه برگزار کرد که آخرین آنها با عنوان «خسته نباشین» مروری بود بر آثار چاپ سنگی دوره قاجار که البته با نگاه طنز درمبخش هم همراه شده بود. مجموعه «خسته نباشین» شامل ۱۷ تابلوی نقاشی بود که با تکنیک اکرلیک روی بوم انجام شده بود. او این نقاشیها را در نمایشگاه اخیرش هم به نمایش گذاشت؛ آثاری که به گفته خودش قرار است تعدادشان به صد اثر برسد و در نمایشگاه دیگری در گالری آرتسنتر در ماههای آینده به نمایش گذاشته شده و بعدها به صورت یک کتاب منتشر شوند.
درمبخش علاوه بر این آثار عکسهای خودش را هم در این نمایشگاه گنجانده، عکسهایی که سال قبل در تهران به نمایش درآمدند و به گفته او هرچند این نمایشگاه چندباری تمدید شد اما عکسها آنطور که باید دیده نشدند و برای همین بار دیگر در نمایشگاه «آتیش زدم به مالم» به نمایش درآمدند.
اما در روزهای آخر پاییز درمبخش نمایشگاه دیگری را هم در گالری سیحون برگزار خواهد کرد، نمایشگاهی که به گفته خودش در آذرماه امسال برگزار خواهد شد و در آن مجموعه طرحهایی از او که در مجله همشهری داستان منتشر شده به نمایش گذاشته خواهد شد. گفتوگو با کامبیز درمبخش را به بهانه نمایشگاهش که به تازگی در گالری آریانا برگزار شد در ادامه بخوانید.
فکر میکنم شما از معدود هنرمندانی باشید که زیاد کار میکنید و زیاد نمایشگاه میگذارید. تصور خودتان از این شکل برخورد با هنرتان چیست؟ آیا نمایشگاه گذاشتن به همین راحتی است؟
اینکه زیاد نمایشگاه میگذارم به خاطر این است که خیلی پرکار هستم و هر روز کار میکنم. معتقدم کسی که بین کارش فاصله بیندازد یا فعالیتش را متوقف کند رو به عقب میرود. این موضوع یکی از دلایل موفقیتم هم هست. این باعث میشود در کارم استمرار داشته باشم. شاید بخشی از آن هم به دلیل عشق و علاقهای باشد که به کارم دارم. درست که کار اصلی من همین است اما این کار به نوعی حاوی سرگرمی من هم هست و با این حساب این علاقه صرفا در کار کردن خلاصه نمیشود.
این علاقه به کار و نمایش دادن آن از کجا میآید؟
من از چهارده، پانزده سالگی کار تمام کاریکاتوریستهای دنیا را دنبال میکردم. این کار را الان هم به همان شدت ادامه میدهم. این باعث شد تا با خیلی از بزرگان این هنر آشنا شوم، بزرگانی که بعضی از آنها حتی فوت شدهاند اما اصولا زندگی من از همین راه شکل گرفته و این کار تمام مخارج زندگیام را تامین میکند. من در طول این سالها غیر از این کار هیچ کار دیگری نکردم. فکر میکنم همین متمرکز شدن روی یک کار میتواند یکی از دلایل موفقیت باشد.
خیلی از جوانها هستند که با آنها برخورد میکنم میگویند که بله ما عکاسی میکنیم، نقاشی میکنیم و فیلم میسازیم، خلاصه همه این کارها را میکنند اما در واقع اینها را از تمام خواستههایی که دارند پرت میکند و زندگی را چند شاخه میکنند. اینکه تمرکز کنید روی یک مساله خودش خیلی مهم است. در این حالت کار شما جزیی از زندگی و نفس کشیدنتان میشود. من اگر کار نکنم، ناراحت و معذبم.
اسم این نمایشگاه یعنی «آتیش زدم به مالم» این تصور را ایجاد میکند که تنها به بهانه فروش آثار برگزار شده است. آیا از ابتدا همین قصد را داشتید؟
نه. انتخاب این اسم برمیگردد به اینکه من یک نقاش معمولی نیستم و طنزپردازم. به این فکر میکنم که حتی عنوان نمایشگاه من هم باید با دیگران فرق داشته باشد. به نظرم این انتخاب و اینکه من تصمیم بگیرم یک نمایشگاه عادی و معمولی به مخاطب ارایه نکنم خودش یک نمک و لطفی دارد. درست که این نمایشگاه در حقیقت یک حراج است اما به این فکر کردم که میتوانم به قول معروف نمک و فلفلش را زیادتر کنم. من این کار را برای اکثر نمایشگاههایم میکنم. قبلا نمایشگاهی داشتم با عنوان «خسته نباشین». عنوان این نمایشگاه از داستان شیرین و فرهاد میآمد. شیرین وقتی به فرهاد که در حال کندن کوه بود میرسید میگفت؛ خسته نباشید!
من هم طنز همین جمله و تصویر را برای عنوان نمایشگاه انتخاب کردم. در بقیه موارد هم همین کار را میکنم. یادم هست که نمایشگاهی با طرحهایی راجع به موسیقی داشتم و اسمش را گذاشته بودم بنگاه شادمانی. با این حساب عنوانهای نمایشگاههایم با آثاری که در آنها ارایه میکنم کاملا حساب شده است.
با این حساب باید این نمایشگاه را مرور آثار شما در نظر بگیریم؟
نه، مرور آثار هم نیست. واقعا اگر قرار بود نمایشگاهی از مرور آثارم برگزار کنم تعداد کارها خیلی خیلی زیادتر میشد و هیچ گالریای فضای کافی برای نمایش آنها نداشت. این نمایشگاه در حقیقت یک بخش کوچکی از آثار من است و از کارهایم بعد از انقلاب هست تا آثار جدیدترم در طول این سالها. من زیاد کار میکنم و تعداد کارهایم آنقدر زیاد است که گاهی وقتها حتی خودم هم یادم میرود که فلان کار را هنوز دارم. تعداد زیادی از این کارها در پوشهها و کشوهایم حبس شده بود. من دیدم که حیف است این کارها در کشوهایم بماند و خاک بخورد و چند وقت دیگر هم که افتادم و مُردم، بازماندگان آنها را بگذارند سر خیابان. واقعا مهم است که یک نفر تا آنجا که میتواند کارش را به دست مردم برساند و آنها کارش را ببینند.
به هر حال فروش اثر هم که نمیتواند مهم نباشد؟
این جنبه دیگر کار است. من در واقع با اینکه آدم معروفی هستم و سابقه کاریام شصت سال است در نمایشگاههای معمولی کارهایم را ارزان میگذارم. اما در اینجا به این فکر کردم که یک نمایشگاه خاص است و جوانترها قرار است بیایند کارهایم را ببینند پس بهتر است آنها را ارزانتر ارایه کنم. میخواستم هر کسی که دوست داشته باشد بتواند این کارها را بخرد. قبلا در مصاحبهای گفته بودم که حاضرم اگر کسی صد هزار تومان بابت یک کارم بدهد آن را به او بفروشم یا اگر پولی نداشته باشد حاضرم مجانی به او کار بدهم.
واقعا این کار را میکنید؟
چرا که نه. حضور این مردم و خصوصا جوانها در نمایشگاه باعث میشود انرژی بگیرم. گاهی اوقات بچههای ١٠، ١٢ ساله به نمایشگاه من میآیند. مادرشان برمیگردد و میگوید این بچه عاشق کار شماست و ما تا به حال پنج شش تا از کارهای شما را برایش خریدهایم.
چه حسی از این شکل برخوردها دارید؟ معمولا هنرمندان استقبال چندانی از ارتباط با مخاطب نمیکنند...
این شکل رفتار و توجه به آثارم برای من تعجبآور است. من در طول این سالها برای چند نسل کار کردم. چند نسل مختلف دارند کارهای من را میبینند و این طور که میگویند از آنها لذت میبرند. این موضوع برای کار به من یک انرژی مضاعف میدهد. آدمی مثل من که در حال حاضر در آستانه هفتادوپنج سالگی است، وقتی ببیند یک جوان کمسنوسال این برخورد را با آثارش دارد حتما حس خوبی پیدا میکند. به نظرم چنین ارتباطی خیلی سخت به وجود میآید، ولی حالا که به وجود آمده چرا نباید از آن استفاده کنم. این باعث میشود در ادامه بیشتر و بهتر کار کنم.
در اینکه خوشاخلاقید که هیچ بحثی نیست...
این یکی از خصوصیات من است. خیلیها به من میگویند خودت با این اخلاقت یک طرف و کارهایت هم یک طرف. فکر میکنم یکی از دلایل اینکه مردم من را دوست دارند این است که متکبر نیستم و همیشه سر به زیرم و هیچوقت روی آن کارهایی که کردهام، مانور نمیدهم. در هر حالتی کار خودم را انجام میدهم، چون ایمان دارم این کار درست است. با دسترسیهایی که امروزه به رسانههای مختلف جهان داریم خیلی راحت میتوانیم خودمان و سطح کارمان را با بقیه مقایسه کنیم. یک هنرمند به راحتی میتواند با این مقایسه مرتبه خودش را در جهان بسنجد. خیلیها در طول این سالها به من گفتهاند که در دنیا چند نفر هستند که در زمینه کاریکاتور کار میکنند و یکی هم تو هستی. من هیچ ادعایی در این زمینه ندارم، اما اگر وقتی یکی کارهایم را دنبال کند، متوجه این موضوع خواهد شد.
آثار شما در این نمایشگاه هم شامل طرحهای شماست و هم نقاشیهایتان. به نظر میرسد که آخرین آثارتان همان کارهایی است که بر اساس چاپ سنگیها نقاشی کرده بودید...
نه، تاکید من در این نمایشگاه بیشتر روی طرحهایم بود. این طرحها همیشه بودهاند و هستند و متاسفانه بهترینهای آنها هم در این نمایشگاه نیستند. حدود سه هزار طرح دارم که اگر چه خیلی قوی هستند اما تقریبا هیچکس آنها را ندیده است. این طرحها بر مبنای آدمهایی زده شده که امروزه همه ما در خیابان رفتار، حرکات و لباس پوشیدنشان را میبینیم. در واقع میشود گفت که مثل یک روانشناس این رفتارها را رصد میکنم و از آنها طرح میزنم. فکر میکنم این طرحها مربوط به یک دوره از تاریخ و زندگی ما است و باید یک جایی ثبت و ضبط شود. خودم که این آثار را خیلی دوست دارم.
چرا آنها را به نمایش نگذاشتید؟
تعداد بسیار کمی از آنها را در نمایشگاهی که قبلا داشتم به نمایش گذاشتم ولی در یک نمایشگاه شاید در نهایت بتوان سی یا چهل کار را به نمایش گذاشت. در همین نمایشگاه هم با وجود اینکه نمایشگاه بزرگی محسوب میشود در نهایت ٥٧٠ کار به نمایش در آمد که البته برای خودش رکوردی است.
فکر میکنم بتوان مجموعه طرحهای شما را در دو گروه دستهبندی کرد. یکی از آنها مجموعهای است که یک داستان شخصی و روایت شخصی شما پشت آن است و البته موضوع عمومیتری را در نظر گرفته است. گروه دیگری از این طرحها هم حاصل نگاه طنز شما به مقوله ادبیات، سینما و نوشتن است. این نگاه را شاید بتوان نقاشیهای شما هم سراغ گرفت. خود شما قایل به این نوع نگاه هستید؟ این نگاه از کجا میآید؟
البته. این نگاه یک دلیل دارد و آن هم اینکه قبل از اینکه طراح باشم یک ژورنالیستم، درستترش اینکه ژورنالیستی هستم که حرفهایش را با تصویر بیان میکند. بیش از پنجاه سال با مطبوعات بزرگ ایران و جهان کار کردهام و الان هر چه دارم از همین کارها و به اصطلاح استخوان ترکاندن در مطبوعات است. در طول این سالها همه کاری کردهام و همهچیز را هم دیدهام.
گاهی حتی پیش میآمد که در یک روز پنج یا شش کار از من در نشریات مختلف چاپ میشد. بعد از مدتی در کارم به بخش هنری ماجرا رسیدم. همان استریلیزه بودن و سادگی که در کارهایم میبینید، حاصل همین مرحله است. خوشبختانه در چند سال اخیر از نظر مالی هم اوضاع بهتر شده است. تا یادم میآید از روزنامهها و مجلهها طلبکار بودیم. زمانی بود که هیچ پولی به ما نمیدادند. نمیدانم چرا فکر میکردند این کارها باید مجانی باشد یا اینکه هر جایی که میرفتیم به ما میگفتند بودجه نداریم اما شما برایمان کار کنید.
همچنان هم این برخورد هست؟
بله، هست. به همین دلیل است که در مطبوعات آنچنان جایی برای کار کردن کاریکاتوریستها وجود ندارد. غیر از این سفارشها خیلی کوچک و محدود است یا پولی که بابت طرح میدهند خیلی کم است. قبل از انقلاب قرار بود برای یک مجله که بانک مرکزی آن را میخواست منتشر کند، طرح بزنم. از من پرسیدند برای یک کاریکاتور چقدر میگیری؟
من یک رقمی به آنها گفتم. نخستین حرفی که به من زدند این بود که ما بودجه نداریم. با خودم فکر کردم که اگر بانک مرکزی هم بودجه نداشته باشد انتظار اینکه یکی دیگر برای این کار بودجه صرف کند، بیهوده است. تا یادم میآید همیشه بابت کارهایی که انجام داده بودیم، پول طلبکار بودیم، چه آن زمان که با امثال شاملو میرفتیم پشت در دفتر مدیر میایستادیم و منتظر حق و حقوقی بودیم که سه ماه بود به ما نداده بودند و چه حالا اما به شکل دیگر این مشکل ادامه داشته و اصلا برطرف نشده است.
شما که سفارش نمیگیرید؟
خیلی خیلی کم. الان واقعا وقتم خیلی پر است و به این کار نمیرسم. تا آخر سال قرار است چهار نمایشگاه دیگر هم برگزار کنم. بعد از اینجا در گالری سیحون نمایشگاه داریم. نمایشگاه بعدی در آرتسنتر است. دو نمایشگاه دیگر هم دارم که یکی از آنها به احتمال زیاد در شیراز است و برای آخری هنوز جایی پیدا نکردم. غیر از این در طول این سالها با مدیومهای مختلفی کار کردم و نمایشگاههای متفاوتی هم برگزار کردم. یکی از نمایشگاههایی که قرار است امسال برگزار کنم نمایشگاه عکس است. در نمایشگاه دیگرم قرار است با یک خانم مجسمهساز کار کنم و او فکرها و ایدههای من را به شکل مجسمه اجرا کند.
نمایشگاه عکستان در ادامه همین عکسهایی است که در اینجا به نمایش گذاشتید؟
بله. من تا قبل از اینکه این عکسها را بگیرم اصلا عکاسی نکرده بودم. یادم است که یک دوربین جی پانزده خریدم و درست یک ماه بعدش این عکسها را گرفتم. خیلیها از من میپرسیدند که چه دوربینی داری؟ من هم میگفتم دوربین مهم نیست، آدمی مهم است که پشت آن دوربین است.
این عکسهایی که به نمایش گذاشتید همان عکسهایی نیست که در گالری راه ابریشم برگزار شد؟
همانهاست اما در آنجا این عکسها دیده نشدند. گالریای که این نمایشگاه در آنجا برگزار میشد، تازه باز شده بود و هنوز خیلیها با آن آشنا نبودند. من فروش آنچنانی نداشتم و تقریبا کسی غیر از شب اول و دوم که کمی شلوغتر بود این کارها را ندید. از این نظر این عکسها صدمه دیدند.
همین باعث شد آنها را در این نمایشگاه دوباره به نمایش بگذارید؟
عکسها تعدادشان خیلی بیشتر از چیزی است که در اینجا به نمایش گذاشته شده. البته عکسهای دیگری هم دارم که هنوز نمایش ندادهام.
اما به نظر میرسد فارغ از تمام این مدیومها همچنان علاقه اصلیتان کاریکاتور و طراحی باشد. طرحهایی که به ادبیات و طنزی که میتواند در آن پنهان باشد گرایش دارند. میتوان این برداشت را داشت که به ادبیات دلبستگی خاصی دارید؟ خصوصا اینکه به این موضوع در جدیدترین کارهایتان یعنی چاپ سنگیها هم به شکل دیگری پرداخته شده است...
من خودم حد و مرزی برای کار قایل نیستم و در مورد موضوعات هم به همین شکل رفتار میکنم. آرشیوهایی که از کارهایم دارم در موضوعات مختلفی تقسیمبندی میشوند. بعضی از موضوعات مثل محیطزیست هست که همه جهان با آن درگیر هستند. موضوعات دیگری مثل مهاجرت، تبعیض نژادی، نژادپرستی و دیکتاتوری هم در این دسته قرار میگیرند و کارهای زیادی با این موضوعات دارم. آرشیو بزرگی از طرحها با سوژه جنگ و صلح، موسیقی و حتی ورزش هم دارم. در کنار اینها آرشیوی هم از کارهایی راجع به کتاب، نویسنده، سانسور و ادبیات و اینها دارم. به تدریج سوژههایی که در این موضوعات به ذهنم میرسد را طرح میزنم و در این آرشیوها دستهبندی میکنم.
بعدتر به سراغ بهترینهای آنها میروم و اگر سوژه بهروزی باشد آن را اجرای نهایی میکنم. خیلی از سوژهها هم در این بین هستند که هیچ موقع فرصت اجرای دوباره پیدا نمیکنند، اما باز همین هم دلیل نمیشود که کار جدیدی را طرح نزنم. ریشه همه اینها به همان ژورنالیست بودن من برمیگردد. اینکه یک نفر میتواند همهچیز را زیرنظر داشته باشد و بداند که چه کسی چه چیزی میخواهد و تا چه اندازه باید به سراغ خط قرمزها برود یا آنها را رعایت کند. من همه این موارد را طی این سالها تجربه کردم و یاد گرفتم.
شاید این سوالم مسخره به نظر برسد، اما موضوعی هم بوده که خواسته باشید راجع به آن کار کنید یا کار کرده باشید و نتوانید آن را نمایش دهید؟ برای این کارها چه تصمیمی میگیرید؟
در حال حاضر به نظر من این کار غلطی است. خودسانسوری یکی از بدترین کارهاست. شما مجبور نیستید کاری را که میکنید حتما انتشار هم بدهید. من اینطور فکر میکنم که به هر حال زمانی خواهد رسید که بتوانم آن را به نمایش بگذارم. من پیش از انقلاب طرحهایی کشیده بودم که آن زمان ممنوع شدند اما همین کارها بعدها به صورت یک کتاب منتشر شد.
حتی یک مدتی هم ممنوعالقلم بودم اما کارهایم بعدها چاپ شد. من اینطور فکر میکنم که اگر آن کاری را که میخواهم انجام ندهم از بین میرود و هیچوقت روی کاغذ نمیآید. به نظرم در بقیه حوزههای هنر هم همینطور است، منتها هر دورهای ویژگیهای مخصوص خودش را دارد و باید به آنها توجه داشت. اما حیف است که یکی فکرهایی را که دارد ولو اینکه ممنوع هم باشند اجرا نکند یا دستکم برای خودش کارها را نگه ندارد. به هر حال اینها یک روزی دیده خواهند شد.
چه شد که تصمیم گرفتید برای کارهای چاپ سنگی روی بوم کار کنید؟
من پیش از آنکه کاریکاتوریست باشم نقاش بودم. کسی که میخواهد کاریکاتور بکشد یا طراحی کند باید حتما نقاشی هم بلد باشد. اوایل کارم نقاشی رنگروغن میکردم و نقاشیهایم را هم میفروختم. این موضوع برای خیلی وقت پیش است، حتی قبل از اینکه تصمیم بگیرم کاریکاتوریست باشم. بعدها اینقدر غرق در کاریکاتور شدم که نقاشی به تدریج کنار گذاشته شد. اما الان به موقعیتی رسیدهام که میبینم باز آن توانایی سابق را دارم و مضافا بر آن جای اجرای آن را هم در اختیار دارم. خب، با این شرایط چرا نقاشی نکنم. من اینطور فکر میکنم که هر سوژهای وسیله بیانی خودش را میخواهد.
وقتی شما دارید نقاشی میکنید با وقتی که کاریکاتور میکشید تفاوت زیادی دارد. از طرفی هم حیف بود که این فکرهایی که داشتم را در قالب نقاشی اجرا نمیکردم. غیر از نقاشی راجع به خیلی چیزها فکر میکنم و ایده دارم، مثلا در چیدمان یا هنر مفهومی هم ایدههای زیادی دارم که بایگانی شدهاند. من حتی برای فیلم و سینما هم سوژههای زیادی دارم. من به زندگیام به عنوان مجموعهای از این تصویرها نگاه میکنم. انتخاب چنین تصویری انتخاب یک زبان بینالمللی هم هست.
وقتی شما با تصویر کار میکنید تصویری هم فکر میکنید و همین باعث میشود که در دنیا و در همه جا حرف شما فهمیده شود. طرحهایم با اینکه هیچ کلامی ندارد در همه جای دنیا فهمیده میشوند و به نظرم این خودش یک موفقیت بزرگ است. مضافا بر اینکه کارهای من روز به روز سادهتر و شستهرفتهتر شدهاند. در ادبیاتم هم همینطور است.
برای این سادگی دلیل خاصی دارید؟
اگر توجه کرده باشید اکثر کتابهایی که الان چاپ میشود داستانهای کوتاه است. انسان امروزی دیگر وقت ندارد که بنشیند داستان پاورقی یا یک رمان بزرگ بخواند. او همیشه درگیر است و به واسطه این درگیریها نمیتواند ذهنش را روی یک موضوع متمرکز کند. البته من این سادگی را در کارهایم چهل سال پیش هم داشتم منتها الان به مرحله عالی و خوب آن رسیدهام.
به نظر میرسد که مخاطب ایرانی با نقاشیهای شما خصوصا آثاری که بر مبنای چاپ سنگیهای قدیمی کار کردهاید ارتباط بیشتری برقرار میکند...
کلا در مورد نقاشیهایم اینطور است و استقبال بیشتری میشود. یک دلیلش شاید این باشد که کسی نقاشیهای اینشکلی تا به حال از من ندیده است. در طول این سالها تمام استعداد و فکرم را در خدمت طرحهای ساده گذاشتم و خیلیها تعجب میکنند که چطور میشود این نقاشیها و طرحها کار یک نفر باشد؟ همان طور که گفتم قبلا هم نقاشی میکردم. مینیاتورهایی که در این نمایشگاه چندتایی از آنها را دیدید در سال ١٣٥٢ کشیده شده است. اما من تنها در نقاشیهایم به ایرانی بودن و مخاطب ایرانی توجه نمیکنم. کارهای زیادی را در این مدت برای مطبوعات ایران کشیدهام و سوژه آنها هم از بین موضوعاتی که در داخل ایران اتفاق افتاده انتخاب شده است. سالها در «توفیق» کار میکردم و کارهایم در آن دوره کاملا ایرانی بود. ولی با این حال من همیشه مایل بودم که یک کاریکاتوریست بینالمللی باشم و در همه جای دنیا کار من را ببینند و آن را بفهمند. برای همین بود که تصمیم گرفتم در کارهایم سادگی را رعایت کنم و از کلام استفاده نکنم.
این نقاشی کردن شما ادامه هم خواهد داشت؟
حتما. سوژههای نقاشیهایم حاضر و آماده هستند اما واقعا وقت نمیکنم آنها را اجرا کنم. حدود صد اثر قرار است کار کنم که در همه آنها طنزهای زیبایی شبیه این مجموعه چاپسنگیها وجود دارد. ایدههای دیگری هم برای این کارها دارم که نمونهاش همان ترکیب قدیم و جدید در این کارهاست. خودم فکر میکنم معجون خوبی از آب در بیاید. نمایشگاهم در موزه ملک از همین کارها و ادامه کارهای چاپ سنگی خواهد بود، اما خود من به شخصه امیدوارم تعداد این کارها به صد برسد و در نهایت تبدیل به یک کتاب شود.
در مجموعه آثار شما، پاپآرت قجریها کمی متفاوتتر به نظر میرسد. چه شد که تصمیم گرفتید آنها را کار کنید؟
این کارها از نظر خودم بیشتر جنبه تجارتی داشتند. به هر حال آدمی که اینجا جلوی شما نشسته باید زندگی کند و خرج و مخارجش را دربیاورد. این کارها را با این ایده شروع کردم. هدفم این بود که با آن گذران زندگی کنم و البته فرصت این را فراهم کنم تا بتوانم ایدههای خوبی را که در ذهنم داشتم اجرا کنم. در حقیقت این کارها پایهای بودند تا در فضایی زندگی کنم که قادر باشم این ایدهها را اجرا کنم.
پاپآرت قجریها هم ادامه پیدا خواهد کرد یا برای خود شما پرونده آنها بسته شده؟
چرا ادامه پیدا نکند! کارهای خوبی هستند و خیلیها هم این کارها را دوست دارند. کارها کاملا جنبه دکوراتیو دارد ولی با این حال در همین کارها هم کارهای نویی کردهام. به نظر خودم در این شکل کار یک پله از چیزی که به نظر میرسند بالاتر رفتهام.
شما که خودتان را پیشکسوت نمیدانید؟
پیشکسوت معمولا به ورزشکاران و صنعتگران گفته میشود. من نمیدانم این کلمه پیشکسوت را چطور معنی میکنند. به نظرم پیشکسوت کلمه مناسبی نیست، بیشتر برایم معنای از کار افتاده را میدهد، جدا از اینها هم فکر میکنم برای من که همچنان مشغول کار هستم کاربردی نداشته باشد.
در هنر هم که خیلی معمول است. من در هر خبری مربوط به شما خواندم، عنوان شده که طراح و کاریکاتوریست پیشکسوت...
فکر میکنم پیشکسوتتر از من هم خیلیها هستند. پیشکسوت مثل همان کلمه استاد خیلی نابجا مصرف میشود. یادم هست که یک بار در موزه هنرهای معاصر در برنامهای که جمعیت زیادی شرکت کرده بودند با آقای آیدین (آغداشلو) راه میرفتیم و حرف میزدیم. یکی از پشت سر ما صدا زد: استاد! آیدین برگشت و به او گفت: «هیس، الان همه برمیگردند. » من فکر میکنم که تجربه و پرکاری در این القاب هیچ نقشی نداشته باشد. به هر حال متاسفانه اینها لقبهایی است که در جامعه ما زیاد به کار برده میشود.